محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844682126
گفتگوی فارس با پدر و مادر 3 شهید واضحیفرد هر 3 فرزندم در فاطمیه به شهادت رسیدند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتگوی فارس با پدر و مادر 3 شهید واضحیفرد
هر 3 فرزندم در فاطمیه به شهادت رسیدند
مادر 3 شهید واضحیفرد میگفت: هر سه پسرم در ایام فاطمیه به شهادت رسیدهاند؛ آن هم در عملیاتهایی که رمز آنها «یا زهرا (س)» بود...
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس، خانواده «واضحیفرد»ها، 3 شهیدی را به انقلاب هدیه دادهاند که هر سه در ایام فاطمیه به شهادت رسیدهاند؛ آن هم در عملیاتهایی که رمز آنها «یا زهرا (س)» بود...این را مادر شهدا گفت... میهمان خانه باصفای 3 شهید بودیم. میدان شهدا، خیابان مجاهدین اسلام، ...، همسایگی مسجد علی ابن موسی الرضا (علیه السلام). « صغری فتحی» مادر مهربان شهدا که حالا گرد سالهایی طولانی بر صورتش نشسته، با عصایی کرم قهوهای، پذیرای ماست. «عبدالحسین واضحیفرد» پدر شهدا، تنها لحظاتی کنار ما بود و خواهر شهدا که برای همراهی مادر آمده بود.
پدر و مادر شهدای واضحیفرد عکسهای شهدا روی طاقچه اتاق خودنمایی میکرد. نه یکی، نه دو تا... چندین و چند عکس از هر کدام از شهدای خانواده... یادم میآمد که یکی از علما حرفی از دل میگفت که اگر از کنار دیوار خانهای عبور کردید که شهید دادهاند، بیتوجه عبور نکن... حال کنارمادر و خانواده 3 شهید بودیم و این یعنی نعمتی بس عظیم... خاطرات از زبان مادر بیان شده و گاهی خواهر نکاتی را که از قلم افتاده بود به آن اشاره میکرد. تمام هم نویسنده بر حفظ شیرینی گفتار مادرانه است. آنچه در ادامه میآید، «بخش نخست» مشروح دقایقی است که همنشین این خانواده بودهایم. *شهدا گلچیناند! 6 فرزند داشتم، 5 پسر و یک دختر. اولین فرزندم پسر است و دومی دخترم. سومی "شهید جواد" بود، چهارمی "شهید عباس" و پنجمی "شهید حمیدرضا". آخرین فرزندم هم پسر است. خداوند خوبها را گلچین میکند... البته نمی خواهم بگویم آنهایی که ماندهاند خوب نبودند، اما بهرحال شهدا گلچیناند... هر 3 در قطعه 24 به خاک سپرده شدهاند. *رمز عملیات هر 3 فرزندانم «یا زهرا» بود عباس اولین شهید بود که سال 61 در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید. حمیدرضا سال 64 در والفجر 8 شهید شد که پیکرش را نیاوردند. سالگرد حمیدرضا با چهلم جواد که در کربلای 5 به شهادت رسید، همزمان شد؛ سال 65! هر 3 برادر در ایام فاطمیه شهید شدند و رمز عملیات هر 3، یا زهرا (سلام الله علیها) بود. *اولین شهید محله خواهر ادامه میدهد: عباس چهارم فروردین شهید شد و تا جنازه به تهران برسد، روز هشتم به خاک سپرده شد. عباس اولین شهید محله میدان موتور آب بود و پایگاه مسجد امام محمد تقی علیه اسلام آنجا به نام عباس است.
شهید عباس واضحیفرد *ماجرای عکس شاه، سوار بر الاغ! در روزهای تظاهرات، عباس و حمیدرضا عکسی از شاه را آماده کرده بودند که در آن محمدرضا پهلوی سوار الاغ بود که با زنجیری، او را میکشیدند. عباس چهارپایه را از کوچه ما که بنبست بود به خیابان آن طرف خانه برد تا عکس را به دیوار نصب کند. یکی از همسایهها آمد و گفت چهارپایهای در خیابان است که مثل چهاپایه شماست! رفتم دیدم. چهارپایه ما بود و عکس شاه هم انگار کسی فرصت نصب نداشته باشد، ناقص روی دیوار نصب بود. عباس هم به خانه برنگشت! با دیدن این اوضاع، خیلی ناراحت و مضطرب شدم. دیگر تقریباً مطمئن شدم که او را دستگیر کردهاند. چرا که عکس، کامل به دیوار نصب نشده و چهارپایه هم در خیابان مانده بود... شب عباس آمد! به او گفتم "کجا بودی؟ چرا چهارپایه را در کوچه گذاشتی؟" گفت "بگذار آنجا بماند. نمیخواهد بروی آن را بیاوری چون اگر همسایهها متوجه شوند برای چه کسی است، ممکن است خبر به گوش حکومت برسد." گویا وسط کار چند نفر از نیروهای شاه او را دیدند و عباس فوراً پا به فرار گذاشت. چهارپایه در کوچه ماند! عباس به خانه خواهرش رفته بود. *اتاق پر از اعلامیه در همهجای اتاق بچهها، پر بود از اعلامیه! حتی یکبار آمدند و خانه را گشتند اما چیزی پیدا نکردند... نمیدانم چطور پنهان میکردند. *عبا و عمامه امام جماعت مسجد در خانه ما! قبل از شهادت بچهها، خانه ما در محله سرآسیاب بود. یکبار حاج آقا شیرزاد، امام جماعت مسجد محل، در حین سخنرانی، حرفهایی زد که مثلاً بر علیه نظام شاهنشاهی بود! خبر به مأموران حکومتی رسیده بود و آمدند تا حاج آقا را دستگیر کنند. مسجد به هم ریخت. عباس، عبا و عمامه حاج آقا را گرفت و او را از در دیگری فراری داد و خودش از یک در دیگر بیرون آمد. حاج آقا شیرزاد به مسافرت رفت و لباسهایش مدتی در منزل ما ماند. به او میگفتم "اینها را ببر به صاحبش بده." میگفت "من خود طلبه هستم و اگر بیایند ببینند، میگویم برای خودم است." دل نترسی داشت. عباس طلبه حاج آقا مجتهدی تهرانی بود. مدتی مانده بود تا لباس طلبگی بپوشد که قسمت نشد و به شهادت رسید. دوستانش حدوداً 2 ماه بعد از شهادت عباس، ملبس شدند. *اگر دختر شما را بگیرند... به عباس میگفتم "چرا وقتی به تهران میآیی، عجله داری که به جبهه برگردی؟" میگفت "مادرجون، 4 دختر را پیدا کردیم که موهای سرشان از خاک بیرون بود... اگر دختر یا عروس شما را بگیرند، تا دم در دنبالشان نمیروی که ببینی او را کجا میبرند؟ الآن هم دشمن تا آبادان، اهواز و... جلو آمده! فکر میکنید میترسند به تهران بیایند؟ اگر نرویم، تهران را هم میگیرند. چه کنیم؟ نرویم؟" دیگر چیزی نگفتم؛ یعنی حرفی برای گفتن نداشتم. گفتم "برو!" *تو نرو! معمولاً عباس ماه رمضانها به جبهه میرفت. آخرینبار، 2 ماه قبل از عید، عازم رفتن شد. گفتم "چرا عید به جبهه میروی؟ هنوز زمستان است..." گفت "زمستان، تابستان ندارد! جنگ است دیگر..." گویا پسر یکی از همسایهها که تک پسر آنها بود، عازم جبهه بوده که عباس مانع شد و به او گفته بود "تو نرو، من میروم. جای من 2 برادر دیگرم هستند، اما اگر تو بروی پدر و مادرت تنها میشوند. تو بمان من جای تو میروم." اینها را به ما نگفت، ما بعدها فهمیدیم. بعد از آن هم خبر شهادتش را آوردند. در ایام شهادت عباس، هرکس به خانه ما میآمد میگفت یک روحانی آمده و کنار عکس بزرگ عباس که در کوچه گذاشتهاند، نشسته و همینطور بیتابی میکند و اشک میریزد! هرکاری میکنیم بلند نمیشود، فقط گریه میکند و میگوید "عباس تو از من پیشدستی کردی! این شهادت مال من بود، تو پیشدستی کردی و از من گرفتی..." شده بود سوأل لاینحل! چیز دیگر هم نمیگفت. گویا مدتی بعد از شهادت عباس، این دوست روحانی عباس هم شهید شد! پیکرش را هم نیاوردند. با خاله این شهید دوست بودم. او به من گفت که عباس به خواهرزاده او گفته بود که "من جای تو میروم..." این روحانی، در عملیات والفجر 8، منطقه عملیاتی فاو، شهید شد. 12 سال بعد پیکرش را آوردند. عباس خیلی شوخ طبع بود. یادم هست تازه عروس گرفته بودیم. عباس سر به سرش میگذاشت. میگفتم "به او چیزی نگو بد است!" میگفت "چیزی نگفتم! فقط گفتم وقتی پلهها را تمیز میکنی، آستینهایت را پایین بکش!" بنده خدا آستینهایش هم پایین بود، اما باز هم تذکر میداد. * جای عباس... حمیدرضا 4 سال با عباس اختلاف سن داشت و حدوداً 15 ساله بود. از بهشت زهرا که به خانه آمدیم، خانه شلوغ بود و مهمانهای زیاد آمده بودند. بین آن همه شلوغی، حمیدرضا آمد و گفت "با مادر کار دارم." گفتم "مادر تازه از بهشت زهرا آمده و حال مناسبی ندارد، اگر کاری داری به من بگو." گفت "نه، با مادر کار دارم." به ناچار مادر را صدا کردم. حمیدرضا به مادر گفت "مادر، من به پایگاه مسجد امام محمدتقی علیه السلام رفتم و از آنها خواستم نام عباس را خط بزنند و بنویسند حمیدرضا... الآن هم آمدهام از شما اجازه بگیرم که جای عباس بروم." مادر رضایت داد. عباس مسئول پذیرش آن پایگاه بود و حمیدرضا به جای عباس قرار گرفت. عباس خبر شهدا را به خانوادههایشان میداد. یکبار که مادر از او پرسید "چگونه میتوانی این خبر را به آنها بدهی؟" گفت "خبر افتخار را به آنها میدهم..." *همکلاس پسر رئیس جمهور خواهر شهید میگوید؛ حمیدرضا هم طلبه بود. در مدرسهای درس میخواند که خطشان با امام یکی نبود. هنوز هم این مدرسه هست... این مدرسه از لحاظ علمی جز مدارس قوی بود منتهی جو انقلابی نداشت. حمیدرضا از بچههای انقلابی مدرسه بود، به همین دلیل اذیتش میکردند. خیلی با استعداد بود. ذوق هنری زیادی داشت و نقاش بسیار خوبی بود. دفتر شعر هم داشت... حمیدرضا وقتی به جبهه رفت، دیگر مدرسه راهش ندادند. سال دوم یا سوم بود، وقتی رفت کارنامهاش را بگیرد، گفتند تو امتحان ندادهای! رفت آموزش و پرورش. آن زمان امام خامنهای، رئیسجمهور بودند. خیلی پافشاری کرد تا مدرک گرفت. وزیر آموزش و پرورش و رئیسجمهور را دید تا کارنامه بگیرد. معدلش 17 شده بود. بعد از آن رفت حوزه. قم درس میخواند. اتفاقاً با یکی از پسران امام خامنهای همکلاس شد و بعد از آن باهم به جبهه میرفتند.
شهید حمیدرضا واضحیفرد *نباید برود... وقتی حمیدرضا تصمیم گرفت درس طلبگی بخواند، اول رفت پیش آقای مجتهدی، بعد گفت میروم مشهد. همه وسایلش را آماده کردم، حتی رختخوابش را. روزهای آخر قبل از رفتن به مشهد، با خودم گفتم "حالا آنجا برود با کی رفیق میشود؟ چه کسی هدایتش کند؟ کی معلمش باشد؟..." با اینکه خودم کارهای سفرش را انجام میدادم، بیدلیل نگران شدم. دلم شور میزد. با خودم گفتم "نه! نباید برود." مصمم شدم که نرود! باید به سفری میرفتم. به یکی از همسایهها که روحانی بود سپردم که هوای حمیدرضا را داشته باشد. ناراحت است که نمیخواهم به مشهد برود. به او گفتم "حمیدرضا را راضی کن و از مشهد رفتن منصرفاش کن." بعد از آن، حمیدرضا به حوزه آقای مجتهدی رفت. *کارنامه بعد از اینکه حمیدرضا طلبه شد، از مدرسه ... به او پیغام دادند چرا به مدرسه نمیآیی؟ گفته بود "من تنها میخواستم به شما ثابت کنم که میتوانم پروندهام را به مدرسه برگردانم و کارنامهام را از همینجا بگیرم!". اول به مدرسه آقای مجتهدی رفت و بعد از آن وارد حوزه قم شد که البته بیشتر جبهه بود و رفت و آمد میکرد. *خجالت میکشم به خانه بروم! حمیدرضا 12 سال مفقود بود. سال 64 در عملیات فاو شهید شد، سال 76 پیکرش را آوردند. در همان اعزام اول شهید شد... جواد گفته بود "دیگر خجالت میکشم به خانه بروم..." جنازهاش هم برنگشت.. جواد تا سالها به من میگفت "هیچوقت منتظر جنازه حمید نباش. حمید جایی شهید شده که نباید منتظر بازگشتش باشی." * فقط من نمیدانستم... مدتی بود که میدیدم اهل محل طور دیگری مرا نگاه میکنند. یکبار هم با امیر عباس به تعاونی محل رفته بودم از من پرسیدند "از حمید آقا خبری دارید؟" گفتم "مگر طوری شده؟" گفتند "نه، همینطور سؤال کردیم." با خودم میگفتم نکنه طوری شده باشد؟ نمیخواستم به خودم بقبولانم که اتفاقی افتاده. به خانه برگشتم. اهل محل میدانستند و فقط من نمیدانستم. برای فاطمیه، لباس سیاه تنم بود. جواد به خانه آمد، مرا صدا زد. به حیاط رفتم. گفت "برای من هم خیلی سخت است با شما روبهرو شوم..." دستش را روی سینه من گذاشت و همینطور روی آن کشید... گفت "این را گذاشتم تا تو آرامش پیدا کنی..." خدا میداند این حرکت او آرامش عجیبی به من داد. گفت "از خدا میخواهم خدا آرامش ویژهای به تو بدهد. مخصوصاً اینکه حمید جنازه هم ندارد... حالا لباس مشکیات را دربیاور... اگر بدانی حمید چه تعداد از نیروهای دشمن را کشت تا خودش شهید شد، افتخار میکنی و هیچوقت لباس مشکی نمیپوشی." میگفت "حمیدرضا تا لحظه آخر که توانایی و امکانات داشت، ایستادگی کرد. واقعاً میتوان گفت 2 لشکر را نجات داد. حالا تو میتوانی ناراحت باشی؟" گفتم "راضیام به رضای خدا." *هنوز هم باور نمیکنم... سالها بعد، جنازه حمید را آوردند. باورم نمیشد، هنوز هم تردید دارم... میگویم حتماً چیزی بوده که جواد آنطور میگفت. البته پلاک و بعضی از وسایل او بود که با جنازهاش آوردند، اما من هنوز باورم نمیآید... شیطنت آنچنانی نداشتند. یعنی از بچههایی نبودند که موجب اذیت و آزار باشند. معمولاً با هم بحث و دعوا نداشتند. البته اتاق عباس و جواد طبقه بالا بود و چون خطاط بودند و تمام اتاق پر از کاغذ و قلم و وسایل بود، حمید را راه نمیدادند! حمید کوچکتر بود و وسایل آنها را به هم میریخت. حمید با دلخوری روی پله مینشست و ناراحتی میکرد. میگفت "اینها مرا راه نمیدهند!". اما دعوایی نداشتند. ادامه دارد... گزارش از:مریم اختری انتهای پیام/ا
93/01/16 - 11:05
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 138]
صفحات پیشنهادی
حاشیهنگاری فارس از تشییع شهید صبوری خوش به حال مادر بهروز
حاشیهنگاری فارس از تشییع شهید صبوریخوش به حال مادر بهروزمادر شهید مفقودالاثری که در جمع مشایعتکنندگان پیکر شهید تازه از سفر برگشته بود میگفت خوش به حال مادر بهروز که عزیزش را پیدا کرد خدا کند من هم عزیزم را پیدا کنم به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس امروز گوشهپدر شهید علی خلیلی: فرزندم دوستدار ولایت بود
پدر شهید علی خلیلی فرزندم دوستدار ولایت بود گلپایگان اصفهان– ایرنا– پدر طلبه شهید علی خلیلی گفت فرزندم دوستدار امامان معصوم ع و ولایت بود و آرزوی شهادت داشت وی پس از مراسم گرامیداشت خاطره فرزندش در گلپایگان در گفت و گو با خبرنگار ایرنا با بیان اینکه فرزندش برای پیشگیری از منپدر شهید عربخزائیلی: فرزندم در راه امنیت هموطنانش شهید شد
پدر شهید عربخزائیلی فرزندم در راه امنیت هموطنانش شهید شدپدر شهید عربخزائیلی گفت فرزندم در راه امنیت هموطنانش شهید شد شعبان عربخزائیلی در حاشیه دیدار سردار رادان با خانواده شهید عربخزائیلی در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در شهرستان میاندرود با اشاره به اخلاق حسنه فرزندشادای احترام استاندار فارس به مادر یک شهید دفاع مقدس در بوانات
ادای احترام استاندار فارس به مادر یک شهید دفاع مقدس در بوانات شیراز - ایرنا- استاندار فارس در ادامه سفرهای شهرستانی خود به بوانات در دیدار با خانواده یک شهید دفاع مقدس به پاس رشادتهای رزمندگان دوران دفاع مقدس و صبوری و استواری خانواده های انان نسبت به یک مادر شهید در این شهرستانمشاور مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران به فارس خبر داد دیدار مسئولان آموزش و پرورش تهران با مادر ۲ شهید
مشاور مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران به فارس خبر داددیدار مسئولان آموزش و پرورش تهران با مادر ۲ شهیدمشاور مدیرکل آموزش و پرورش شهر تهران گفت صبح امروز برخی مسئولان آموزش و پرورش تهران با بازنشسته فرهنگی که مادر ۲ شهید و همسر جانباز فوتشده است دیدار کردند مسعود ثقفی مشاور مدیرهبر معظم انقلاب درگذشت پدر شهید کاوه را تسلیت گفتند
با صدور پیامی رهبر معظم انقلاب درگذشت پدر شهید کاوه را تسلیت گفتند در پی درگذشت پدر شهید سردار محمود کاوه حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیام تسلیتی صادر کردند به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری متن پیام رهبر معظم انقلاب به این شرح است بسم اللهرهبر معظم انقلاب درگذشت پدر شهيد کاوه را تسليت گفتند
رهبر معظم انقلاب درگذشت پدر شهيد کاوه را تسليت گفتندتاریخ انتشار يکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۴ ۰۹ در پي درگذشت پدر شهيد سردار محمود کاوه حضرت آيت الله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي پيام تسليتي صادر کردند به گزارش الف متن پيام رهبر معظم انقلاب به اين شرح است بسم الله الشهید کاوه میزبان پدر
شهید کاوه میزبان پدر تهران- ایرنا- بیست و چهارم اسفند دیروز پدر شهید محمود کاوه دلاورمرد جبهه های حق علیه باطل پس از سال ها انتظار به دیدار فرزند برومندش شتافت و دعوت حق را لبیک گفت بدین بهانه بر زندگی این شهید والامقام مروری کوتاه داریم محمود کاوه اول خرداد ١٣4٠ هجری خورشیدیخاطرهبازی فرزندان 7 سردار شهید با یاد پدرانشان/ رستگار: بابای همیشه خوب من را بدهید، همه سهمیهها مال شما/ صف
هفتسین شهدا 2 خاطرهبازی فرزندان 7 سردار شهید با یاد پدرانشان رستگار بابای همیشه خوب من را بدهید همه سهمیهها مال شما صفوی شهدا نرفتند تا جامعه حجابشان را رعایت کنند رمضان کارگردانی که دارا و ندار را میسازد خودش اشرافگراست فیاض بخش من از جامعه طلب دارم رسم نوروز هفترییس مجلس شورای اسلامی درگذشت پدر شهید محمود کاوه را تسلیت گفت
رییس مجلس شورای اسلامی درگذشت پدر شهید محمود کاوه را تسلیت گفت تهران - ایرنا - علی لاریجانی رییس مجلس شورای اسلامی درگذشت مرحوم حاج محمد کاوه پدر بزرگوار شهید محمود کاوه فرمانده پرافتخار و رشید لشکر 15 ویژه شهدا را تسلیت گفت به گزارش ایرنا از اداره کل فرهنگی و روابط عمومی مجلس شابوترابیفرد درگذشت پدر شهید کاوه را تسلیت گفت
در صحن علنی امروز ابوترابیفرد درگذشت پدر شهید کاوه را تسلیت گفت نایب رئیس اول مجلس شورای اسلامی درگذشت پدر شهید محمد کاوه را تسلیت گفت به گزارش خبرنگار پارلمانی باشگاه خبرنگاران حجتالاسلام سید محمد حسن ابوترابیفرد که در غیاب علی لاریجانی ریاست بخش پایانی جلسه علنی امروز راعکس/تسلیت خاص احمدینژاد به مادر شهید!
عکس تسلیت خاص احمدینژاد به مادر شهید مراسم تشییع پیکر حاج میرعلیاکبری پدر شهیدان میر علی اکبری تیرپرس پنجشنبه 7 فروردین 1393تشییع پیکر پدر شهیدان میرعلی اکبری
تشییع پیکر پدر شهیدان میرعلی اکبریپیکر حاج سید مصطفی میرعلی اکبری پدر شهیدان علی اکبری صبح امروز چهارشنبه از مقابل مسجد نوریان تهران تشییع شد عکس مجید عسگری پور 1393 01 06 - 11 53 دریافت کل گزارش تصویرینامه شهید سوری به مادرش/غم مرا نخور، با جان از وطنم دفاع میکنم
نامه شهید سوری به مادرش غم مرا نخور با جان از وطنم دفاع میکنمشهید یعرب الحسن از جمله جوانان سوری بود که با آغاز بحران این کشور و تشکیل نیروهای دفاع ملی برای دفاع از وطن به آن ملحق شد زیرا وطن را ارزشمندترین چیز نزد هر انسان میدانست که باید با جان از آن دفاع کند به گزارش خبرپیکر پدر شهید کاوه از مهدیه مشهد تا حرم رضوی تشییع شد
استانها شرق خراسان رضوی با حضور مردم و مسئولان پیکر پدر شهید کاوه از مهدیه مشهد تا حرم رضوی تشییع شد مشهد - خبرگزاری مهر پیکر حاج محمدرضا کاوه پدر سردار شهید محمود کاوه صبح دوشنبه با حضور مسئولان کشوری و لشگری از مهدیه مشهد بر دوش مردم ولایتمدار خانواده شهدا و ايثارگران تشدر پیامی عارف درگذشت پدر شهید کاوه را تسلیت گفت
در پیامیعارف درگذشت پدر شهید کاوه را تسلیت گفتمحمدرضا عارف عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با صدور پیامی درگذشت حاج محمد کاوه ـ پدر شهید محمود کاوه ـ را تسلیت گفت به گزارش حوزه احزاب خبرگزاری فارس محمدرضا عارف عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام با صدور پیامی درگذشت حاج محمد کاوه ـ پدر شهید محدرگذشت مادر شهیدان حدیدی
چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۳ - ۱۲ ۲۶ خانم خدامی مادر شهیدان حسین و ابراهیم حدیدی روز گذشته در سن 82 سالگی در زواره استان اصفهان درگذشت به گزارش سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا شهیدان حسین و ابراهیم حدیدی به ترتیب در سال 1361 عملیات الی بیتالمقدس و سال 1362 ام-
گوناگون
پربازدیدترینها