واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:
درباره سریال پایتخت/چو در کان نباتید،تُرُشْروی چرایید؟ وبلاگ > مختاباد، سید ابوالحسن - بر خلاف برخی از مردم محترم و خونگرم مازندران که معتقدند سریال پایتخت توهین به آداب و رسوم آنهاست ،نگارنده چنین گمانی ندارد و البته برای نظر و عقیده آنها احترام قائلم و معتقدم که باید این دیدگاهها به حوزههای عمومی کشیده شود و صدا و سیما هراسی از این گونه انتقادات نداشته باشد که اگر چنین بود قطعا در موارد پیش از این هم میتوانست به خوبی ماجراها را مدیریت کند.
شاید اگر این سریال همانند سریال سرزمین کهن جدی و مربوط به دورهای خاص از تاریخ این مرز و بوم بود و البته مشاورانش گروهی از مورخان بودند که در تمامی این سالها قهرمانان و چهرههای برجسته این آب و خاک را جاسوس و اجنبی و بیگانهپرست میدانستند،همانند مردم غیور لر چنین گمانی میبرد،اما سریال اثری کمدی است و نویسندگان و دستاندرکاران آن نیز در پیشینه کاری خود نشان دادهاند که در مسیر شاد کردن دل شهروندانند و وصلههای این چنینی به آنها نمیچسبد. ضمن آنکه یک تن از این نویسندگان حداقل به اندازه موی سر خود برای تهرانیها جوک و مثل و طنز نوشت و تبدیل به سریال و فیلم کرد، اما هیچ تهرانی اعتراض نکرد.
ویژگی یک کار کمدی بر بهرهگیری از شخصیتهایی است که سادهلوحی در ذات آنهاست.گذشته شخصیتهای کمیک در تاریخ سینمای کمدی و یا حتی ادبیات طنز ایران(همانند بهلول و ملانصرالدین و جوحی و ...)نشان میدهد که عنصر سادهگی و بلاهت ویژگی اصلی آنهاست.البته شاید برخی از این شخصیتها در پرداخت به سمت لودگی هم رفته باشند، اما در مجموع دستاندرکاران سریال پایتخت توانستند نمرهای قبولی از بینندگان بگیرند، گویشها بسیار به گویش و لهجه مازندرانیها شبیه است و اخلاق و رفتار و حرکات نیز. این را نگارنده به عنوان یک مازندرانی میگوید که سالیان سال در روستا و بطن و متن زندگی مردمان زیست کرده و با اخلاق و روحیات آنها آشناست. نظرسنجیها نیز حکایت از تایید همین گفتههای دارد. چفت و بست مجموعههای گذشته ، به خصوص پایتخت 2، بهتر از پایتخت سه بود.برخی از سکانسهای پایتخت دو (مثل سکانس پایانی قسمت اول که با آوار شدن چراغ بر سر سفرهای که خروس در آن قربانی شد)بسیار درخشان از کار درآمده است، اما در پایتخت سه ، به خصوص از زمانی که مرز واقعیت و نمایش با ورود دستاندرکاران کشتی و ورزش کشور اندکی دگرگون میشود،کار عملا به سمت و سویی دیگر میل کرد که به گمانم از همین زاویه است که مخاطبان به اعتراض برخاستند. شاید اگر کارگردان و نویسنده متنها چند فعالیت طنز و کمیک را در شخصیتهای واقعی جاسازی میکردند کار باورپذیرتر میشد. برای نمونه اگر پدر نقی(علیرضا خمسه) در میانههای کشتی به وسط تشک میآید و زیر یک خم حریف نقی را میگیرد، چرا این گونه رخدادها برای این همه تماشاگران تهرانی رخ نمیدهد و بسترهای آن در ساختار کار فراهم نمیشود.
درباره موسیقی این کار قابل یادآوری است که همچنان نقطه قوت سریال به شمار میرود.پیش از این درباره موسیقی این سریال نکاتی را نوشته بودم، اما به نظر میرسد آهنگساز اثر میتوانست در بخش سوم به سمت بهرهگیری از موسیقی دیگر مناطق مازندران میرفت که ظرفیتهای بالایی دارند. به خصوص موسیقی منطقه ترکمن صحرا که نزدیک علی آباد کتول است و یا موسیقی مناطق میانه و شرق و غرب مازندران که با تنوع سازی و آوازی بسیاری روبرو هستند.
در نهایت شخصا به عنوان یک مازندرانی و به رغم برخی انتقاداتی که به این سریال دارم، بر این باورم که در همین سریال بر برخی از وجوه مثبت مازندرانیها تاکید شد،مهماننوازیآنها، کشتی خیز بودن این منطقه و تمسک به اخلاق پهلوانی و البته به فکر هم بودن در غم و بیماری و اندوه و زیر پای هم را خالی کردن در شادیها( که البته اخلاقی انسانی و مربوط به همه آدمیان است و نه صرفا مازندرانیها) از جمله این موارد است . در جهانی که پر از نیرنگ و فریب و حقد و حسادت و به خصوص غمناکی و اندوهگینی است،این که قوم و قبیلهای بتوانند حتی با لهجه خود لبخندی را بر لبان هموطنان خود بنشانند، هنری است که اجر و ثواب فراوان هم دارد.
ما در دنیایی زندگی میکنیم که روز و شب از در و دیوار آن غم و اندوه می بارد و مردمان ما که زمانی شاد و سرخوش و طربناک بودند به قول مولوی "طوطی نقل و شکر بودند" به "مرغان مرگ اندیش" تبدیل شده اند.
طوطی نقل و شکر بودیم ما
مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما
اما با همین سریالها و طنزهای نهفته در آن میتوانیم بر عقلهای ملولانه بخندیم و اندکی طربناکی و ابتهاج را به زیست و زندگی ملالتخیزمان راه دهیم.
این غزل مولانا در دیوان شمس به گمانم میتواند بر برخی از این موارد انگشت تاکید نهد به خصوص که یکی دو روز دیگر سال کاری ما ایرانیان عملا آغاز میشود و باید رخت نو بر برخی آداب و رفتارهای نه چندان پسندیدهمان بپوشانیم. ملولان همه رفتند در خانه ببندید
بر آن عقل ملولانه همه جمع بخندید
به معراج برآیید چو از آل رسولید
رخ ماه ببوسید چو بر بام بلندید
چو او ماه شکافید شما ابر چرایید
چو او چست و ظریفست شما چون هلپندید
ملولان به چه رفتید که مردانه در این راه
چو فرهاد و چو شداد دمی کوه نکندید
چو مه روی نباشید ز مه روی متابید
چو رنجور نباشید سر خویش مبندید
چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید
مدانید که چونید مدانید که چندید
چو آن چشمه بدیدید چرا آب نگشتید
چو آن خویش بدیدید چرا خویش پسندید
چو در کان نباتید ترش روی چرایید
چو در آب حیاتید چرا خشک و نژندید
چنین برمستیزید ز دولت مگریزید
چه امکان گریزست که در دام کمندید
گرفتار کمندید کز او هیچ امان نیست
مپیچید مپیچید بر استیزه مرندید
چو پروانه جانباز بسایید بر این شمع
چه موقوف رفیقید چه وابسته بندید
از این شمع بسوزید دل و جان بفروزید
تن تازه بپوشید چو این کهنه فکندید
ز روباه چه ترسید شما شیرنژادید
خر لنگ چرایید چو از پشت سمندید
همان یار بیاید در دولت بگشاید
که آن یار کلیدست شما جمله کلندید
خموشید که گفتار فروخورد شما را
خریدار چو طوطیست شما شکر و قندید
پنجشنبه 14 فروردین 1393 - 22:28:57
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]