واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: تاریخ انتشار: 9 فروردین 1393 ساعت 01:02 | شماره خبر: 1419577923915290015
فیلم تلویزیونی «عروسیخانه» به کارگردانی محسن توکلی و تهیهکنندگی عباس معروفی از جمله فیلمهایی بود که هفته گذشته از شبکه یک سیما روی آنتن رفت. داستان این فیلم با بازی سیاوش طهمورث، میرطاهر مظلومی، افسانه ناصری، فاطمه طاهری و حشمت آرمیده که در یک روستا میگذرد، تقابل سنتهاست. در این فیلم میبینیم همزمان با مراسم عروسی محمد، تک پسر خانواده ـ که عازم خدمت سربازی است ـ یکی از بزرگان روستا فوت میکند و مراسم عروسی معلق میماند. از طرفی با مخالفت برادر عروس مبنی بر این که اگر خواهرش فروغ قبل از خدمت عروسی محمد به عقد او درنیاید، نامزدی را بر هم میزند و او را همراه خانواده خود به شهر میبرد اضطرار عروسی شدت میگیرد. از طرف دیگر پسر پیرمرد مرحوم برای حفظ حرمت پدرش حاضر نیست به آنها اجازه برگزاری مراسم عروسی بدهد و تهدید میکند اگر عروسی به هر شکل و با هر کیفیتی راه بیفتد، آن را به عزا تبدیل خواهد کرد. اینجاست که بزرگترها به فکر چاره میافتند و...
در این فیلم، تک تک آدمها و موقعیت آنها تشریح میشود و با موقعیت اصلی فیلم گره میخورد. هر رفتار یا عملی که از هر کدام از آنها سر بزند، قطعا عواقبی همراه خواهد داشت که میتواند جبرانناپذیر باشد. هیچکدام از طرفین و عمل و عکسالعمل آنها قضاوت نمیشود. هرکدام در جایگاه خود دست به کاری میزنند که از آنها با توجه به موقعیت انتظار میرود. این فیلم اگرچه قضاوت نمیکند، اما پیشنهاد میدهد. عروسیخانه پر از زندگی و جریان است و این طراوت و پویایی هم در فیلمنامه رقم خورده است، هم در ساختار و فرم آن. دوربین حتی در موقعیتها و دیالوگهای دونفره نمیایستد و مدام در حرکت است. از نمای مدیوم به اکستریم لانگشات آن نما حرکت میکند تا ابتدا سطح اولیه چالش و در ادامه ابعاد این چالش را به تصویر بکشد. نمای آغازین این فیلم با دو شخص موتورسوار که کنار برادر عروس ایستادهاند و در ترک موتور خود دو گوسفند دارند، نمایش داده میشود؛ گوسفندانی که قرار است قربانی عروسی باشند و در ادامه ممکن است قربانی مرده شوند. این دو جریان که پا به پای هم پیش میرود و در کلیت فیلم به انواع مختلف دیده میشود، به لحن محکم و قدرتمندی برای عروسیخانه تبدیل شده است. به عنوان مثال دو سویی عروسی و عزا باز در درون خود به دو سوی مخالف و موافق تبدیل میشود. خاتون، همسر مرحوم، موافق برگزاری عروسی پسر حاج محمود است و پسرش مخالف این جریان. از طرفی در سوی دیگر که عروسی است خانواده عروس مخالف به هم خوردن عروسی و خانواده داماد موافق با اجرای رسم و رسوم هستند و از ادغام همین مناسبات ضد و نقیض و البته همجنس با رویکردهای متفاوت شخصیتها، فیلم ریتم تند و مناسبی یافته است و این ریتم در تصویربرداری، میزانسنها و بازی روان بازیگرها و در رنگ و بافت روستا تعمیم مییابد. شاید تنها ایرادی که به این فیلم وارد است، استفاده از موسیقیهای انتخابی است که بارها در لحظات و موقعیتهای مشابه از آنها استفاده شده است. اما در مجموع فیلم خوب، خوش ساخت، ارزشمند و سرگرمکنندهای است که توانسته همه انتظاراتی را که بینندگان تلویزیون از فیلمهای تلویزیونی آن هم در یک روز تعطیل انتظار دارند، برآورده کند. اما فیلم تلویزیونی «جلباب» به کارگردانی مجید کاشیفروشان از فیلمهایی بود که اسفند ماه روی آنتن شبکه شما رفت و برعکس نگاه پویا و باطراوت عروسیخانه، سرشار از نگاه تکراری و کلیشهای بود. جلباب داستان دو دختر به نام میترا و نرگس با دو نوع پوشش متفاوت و به همان نسبت با دو رفتار و شیوه زندگی متفاوت را به تصویر میکشید. میترا از خانواده مرفه با تعهدات دینی ضعیفتر است که پدر ندارد و مادرش کمترین سختگیری در مورد او اعمال نمیکند. میترا از طریق پسری که به او علاقهمند است به نام کامران به مواد مخدر اعتیاد پیدا میکند. برادرش که خارج از کشور مشغول تحصیل بوده، پس از بازگشت به ایران در همان دانشگاهی که میترا درس میخواند، مشغول به تدریس میشود و حجاب ظاهری و درونی نرگس او را جذب میکند. از طرفی کمکم به اعتیاد میترا شک میبرد و بیشتر او را تحت نظر میگیرد. اما نرگس که دختر نجیب و سربه راهی است، با سختگیری و بدبینیهای پدر مدام آزار میبیند و برای هر پیشامد کوچک و کم ارزشی تحت بازخواست و گاه ضرب و شتم پدر قرار میگیرد. همانطور که در خلاصه داستان مشهود است، جلباب داستان کلیشههاست. کلیشه همنشینی ثروت و کفر، فقر و ایمان. آدمهای این فیلم یا سیاه هستند یا سفید. یا خوب مطلق یا بد مطلق. شخصیتها در جلباب پرداخت نمیشوند و علت حضور تک بعدی آنها همین شخصیتپردازی ضعیف است. نه دلیل آنچه اکنون هستند در متن مشخص میشود و نه دورنمایی از آنچه پیش از این بودهاند یا در آینده خواهند شد، برای مخاطب نمایان میشود. از طرفی، نویسنده برای فرار از کلیشههای محتوایی، شخصیت پدر نرگس را بسیار سختگیر، بدبین و رعبآور معرفی میکند، اما دلیل این رفتارهای زننده او با زن و همسر نجیب و مهربانش در فیلم واضح نیست. البته ممکن است چنین خانوادههایی در زندگی واقعی و جامعه ما به کرات وجود داشته باشند، اما در یک اثر دراماتیک نمیتوان واقعیت را بدون اعمال تغییر و اضافاتی همچون علت و معلول و کاشتهای داستانی بر اثر نهایی جا داد.
البته یک ایراد جامعهشناختی هم در سراسر این فیلم ذهن را به چالش میکشاند که از اعمال نظر مستقیم نویسنده یا کارگردان در فیلمنامه نشان دارد. جلباب که از ترکیب جل و باب به دست آمده است، پوششی را نفی میکند که باب شده است در حالی که ناباب است. عنوانبندی فیلم بوضوح بار قضاوت دارد و این به معنی توهین به آن دسته از هموطنانی است که پوششی غیر از چادر استفاده میکنند. از طرفی فضایی که در فیلم میبینیم گویای این مساله است که در جامعه ما استفاده از چادر و انتخاب آن بهعنوان حجاب اصلی دارای ممنوعیت است و برای نگه داشتن آن باید مشقت و سختیهای زیادی را متحمل شد! در حالی که همچنان چادر اصلیترین و مقبولترین حجاب جامعه ماست و در ساختار اجتماعی ما از ارزش و اهمیت والایی برخوردار است. در نهایت نویسنده و کارگردان به جای اینکه زیرلایههای اعتقادی یا تربیتی را با داستانی جذاب پوشش دهند، زیرلایهها را در سطحیترین شکل ممکن در لایه اولیه فیلم و بهعنوان سوژه داستان ساز به کار بردهاند و حاصل آن این است که در این فیلم نه درام جایگاه خود را دارد و نه زیرلایهها تامل برانگیز است. در نهایت، همه خطاهایی که به اختصار توضیح داده شد، به یک نتیجه منتهی شده است و آن نابودی دوعنصر مهم باورپذیری و تاثیرگذاری فیلم برای مخاطب است. مریم رها/ ضمیمه قاب کوچک
9 فروردین 1393 ساعت 01:02 | شماره خبر: 1419577923915290015
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4654]