واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نوروز؛ میراث مشترک ملتهای آسیای مرکزی، افغانستان و شبهقاره/13
نوروز از نگاه شاعران تاجیک
بهار همواره در سرودههای سخنوران تاجیک از جایگاه شایستهای برخوردار بوده و آنان در این زمینه اشعار جذاب و خواندنی بسیاری سرودهاند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری فارس در دوشنبه، از روزگاران قدیم مردم ادب دوست و فرهنگ پرور تاجیک با آغاز فصل بهار به ویژه در ایام نوروز، صرف نظر از مسائل و مشکلات دست و پا گیر روزگار با سرودن شعر و ترانههای دلربا به پیشواز بهار و نوروز دل افروز رفته و به شادی میپرداختند. در ادامه به گوشههایی از سرودههای تنی چند از شاعران نامدار تاجیک که در وصف بهار شعر سرودهاند، میپردازیم. شمس الدین شاهین قصیده ی بهار باز سنجید به میزان موازات حمل، که نیامد ز هم ایام و لیالی افضل. جست از زاویه حوت برون چون مه نو، بگرفت از کفل ابرش گردون فهجل*. فروردین بازوی این پیکر کهلی بر بست، نشتر نامیه تا آن که گشودش اکهل. شد چو آینه تفاعل به موالید اتم(م). نسبت امزجه گردید به مبدا اکمل. ابر در باره اسحار برآمد به کرم، باد در عنصر اشجار در آمد به عمل. از قدم سبزه بر افراخت تا دامن تیه، تا مگر لاله فرو ریخت از او فرق جبل. کوه از لاله کلاه بر سر آراست حولی، دشت از سبزه قبا در بر پیراست حُلل. • فهجل- و به دو پای راست ایستاد پری حصاری هر نفس در چشم من حسن دیگر دارد بهار، از گل رویت مگر بوی اثر دارد بهار. جلوه و رنگ گلستانی که در آینه داشت، یک جهان حیرانی بر اهل نظر دارد بهار. بهر ایثار قدت گر نیست،ای ماه،از چی روست، این قدر در کیسه گل مشت زر دارد بهار. زندگی بخشد جهان ریگ سرما کشته را، چشمه خضر و دمی عیسی مگر دارد بهار؟! هر گلی را دستگاه و رنگ و بوی دیگر است، حکم ربانی به عالم آن قدر دارد بهار. فیض ارباب کرم تخصیص نیک و بد نداشت، در سواد شهر و صحرا یک نظر دارد بهار. از پری در باغ حسن و عشق صاحب دولتی، چشم یک گل خنده زخم جگر دارد بهار. طبیعت نوروز در تاجیکستان استاد صدرالدین عینی سیر گل سرخ راز دل میگفتم، ار یک محرمی میداشتم، شکوهها میکردم از غم، همدمی میداشتم. در شب هجران نمیشد زخم دل ریش روان، گر ز وصل یک پریرو مرهمی میداشتم. محنت گیتی به تلخی کی ربودی جان من. بوسهای گر از لب عیسیدمی میداشتم. مینشد یک لحظه فارغ یار از غمخواریام، بوالهوس آسا نه گر تاب غمی میداشتم. از تماشای گل سرخ از چه میماندم جدا، گر به کف، چون اهل عالم، درهمی میداشتم! این قدر در اضطراب افتادهام از فکر خود، میشد آرامم، اگر از خود رمی میداشتم. چون ترازو کی شدی سرگشتگی با من نصیب، عینی، ار فکری نه از بیش و کمی میداشتم. طبیعت نوروز در تاجیکستان میرزا تورسونزاده بهار پرده بکشاد بهار از رخ زیبامنظر، بست سرمای زمستان ز وطن رخت سفر. نظر افتاد مرا سوی گل و لالة باغ، همه آراسته دیدم، همه را تازه و تر. قدکشی دارد و سرسبز شده سرو چمن، به مثال پسر و دختر آزاد بشر. بوی خوش میدمد و باد صبا میآرد به مشام من از آن نکهت جانبخش خبر. بلبل مست به شاخ گل بشکفته باغ میسراید ز دل شاد به هنگام سحر. چون بدیدم گل بشکفته، از آن گشت عیان لب پرخنده محبوبه دوران به نظر. گفتم: ای گل، ز کجا یافتی این سرخی روی؟ گفت: «رنگ رخ یار تو به من کرد اثر. چو شود از پی کارش سحر از خانه برون، میکند با طرب و شادی از این باغ گذر. من فقط خرّمی و اوج و شکفتن دارم، ز خزانم اثری نیست در ایّام دیگر». ز جواب خوش گل شاد شدم، خندیدم، فکر استاد چمن پرورم افتاد به سر: باغبان از دل و جان تربیّت باغ نمود، هر یکی ریشه پرورده او داد ثمر. او به چشم خرد نوع بشر نور دهد، نزد وی سرخم و تسلیم شده شمس و قمر. مطربا، چنگ بزن، تا که برقصیم همه در بهار وطن شاد به آهنگ ظفر. طبیعت نوروز در تاجیکستان به استقبال بهار فیض خود را بر سر ما، ای بهاران، ریز ریز، از سر شهر و دهات تاجیکستان ریز ریز. نهرهای نقرهوارت را به صحراهای کشت چون عرقهای جبین مرد دهقان ریز ریز. دسته-دسته چیده گل های سفید خویش را در زمین های وسیع پختهکاران* ریز ریز. همچو نور آفتاب بیغبار صبحدم چشمههای صاف را از کوهساران ریز ریز. هر کجا خرم نما که خلق ما پا مینهد، بو کند تا از رخ گل های خندان، ریز ریز. پخته کاران – پنبه کاران طبیعت نوروز در تاجیکستان بهاریه بهار آمد، صدای بلبل آمد، نسیم فارم و بوی گل آمد. لباس سبز را صحرا به بر کرد، کلاه سپ سفید آلو به سر کرد. پس از باریدن باران نیسان چه زیبایند دشت و کوهساران. بهار آمد، چمن گلپوش آمد، دل ما، بچّگان، در جوش آمد. دویدیم و به سوی باغ رفتیم، همه مانند گل بالیده گفتیم: درخت نو به باغ نو شنانیم- درخت سیب و شفتالو رسانیم. به باغ ما درخت ناک* روید، انار لالهرنگ و تاک روید. همان سالی که آنها بار آرند، به ما خرسندی بسیار آرند. مچورینوار** باید هر جوانی نماید کشف سرّ باغبانی. ناک- گلابی مچورین وار- مانند مچورین،باغدار معروف روسی طبیعت نوروز در تاجیکستان تیر و کمان* دیروز بعد باران تیر و کمان برآمد، بیراق نوبهاران پرتوفشان برآمد. از قطرههای باران در آفتاب تابان رخساره تر نموده، ابروکمان برآمد. با رنگ های دلکش، با چهره منقّش حسن زمین دمیده، فوّارسان برآمد. از کوه تا به کوهی، از دشت تا به دشتی طاووس خوشخرام هندوستان برآمد. مرغ قفس شکسته، از بند ظلم رسته، چون رمز دوستی خلق جهان برآمد. کردم گمان که از دل صوت هزار منزل چون موج های ساحل در یک زمان برآمد. تیر و کمان – رنگین کمان طبیعت نوروز در تاجیکستان قربان حسینی روز نو دشت و صحرا گل به سر از آمد نوروز شد، روز نو آمد،از این رو نام او نوروز شد. نوعروسان چمن ،خیزید بزم گل رسید، موسم بوس و کنار و لحظه پرسوز شد. می زند بر زلف گل ها شانه بادی نو بهار، بوی گل ها بر فضا پرنشعه و پیروز شد. می رسد هر دم صدای عندلیب از شاخ گل بر امید خنده گل مرغ دست آموز شد. گشته ام «قربان» ذات پاک یکتای قدیم، هر که قایل شد به صنعش شمع بزم افروز شد. انتهای پیام/.
92/12/28 - 10:27
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 216]