واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: سهشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۰:۱۸
این روزها روزهای آکواریوم پر از ماهی های قرمز و سیاه است، روزهای حراج سیر و سمنو و سنجد روی چرخ دستی و بساط های نایلونی گوشه خیابان و پیاده رو. روزهای گندم و عدس کاشتن و آب دادن تا سبز کند و روبان پیچی اش کنیم، روز نایلون نایلون و بسته بسته خرید و گاهی این بستههای خرید آنقدر زیاد است که نگران جا ماندنشان میشویم. آجیل فروشیها پر از آدمهایی است که طعم پسته و تخمه میچشند تا بهترینش را انتخاب کنند، بچهها لباسهای سبز، صورتی و آبی و زرد را امتحان می کنند و یکی دو تا بر میدارند، از پشت ویترین مغازهها کفش نشان کرده و آنقدر پایشان را توی یک کفش میکنند تا صاحب کفش عید شوند. مردم توی خیابانها جای یک سوزن را هم بین خود باز نگذاشتهاند و از این مغازه به مغازه دیگر میروند و خرید عید میکنند. از دیوار خانهها فرش و قالی و پتو آویزان است، زنها با چوب دستی میزنند و خاکها میروند. بین همین جنب و جوش مردم، راحت میتوان آدمهای متفاوتی را پیدا کرد که برق خرید کفش و لباس نو در چشمانشان دیده نمیشود. بین همه خانههای این شهر که پتو و قالی از دیوارهایش آویخته است و گردها و غبارها از دل خانه بیرون شده، خانههایی هستند که از انتهای جادههای پیچ در پیچ محلههای پایین شهر میتوان به آنها رسید. در هر کدام از این خانهها چندین بچه قد و نیم قد، نه بوی عید میشنوند و نه خبری از دوده گیری عید در خانههایشان هست. چون چیزی در این خانهها نیست که دودههایش گرفته شود، یا اصلا تا دوده گیری خانههای مردم به هوای کمی پول مانده، پدر و مادر وقت نمیکنند دستی به خانههای خود بکشند. این بچهها نه شلوغی دم عید خیابانها را میبینند، نه دست در دست پدر و مادرشان مغازه به مغازه میچرخند و قیمت میگیرند. حتما دلشان پسته، بادام و فندق میخواهد، حتما دوست دارند حتی یک دانه هم شده از انواع شکلاتهای رنگارنگ پشت ویترین خشکبار فروشیها بچشند. هیچ کودکی نیست که هوس نکند با کفشی که از تازگی برق میزند و لباسی که هنوز بوی پارچه نو میدهد، سر سفره هفت سین بنشیند. اما خوب برای بعضیها نمیشود دیگر، نمی شود چند 10هزار تومان پسته، بادام، آجیل و فندق بخرند، لباس عیدشان لباس عید است، اما نه عید امسال، شاید لباس عید چند سال قبل که باز شسته شده و سفره هفت سین دیگری را به خود میبیند. عید مثل رستاخیز است، همه آدمهای بالا و پایین شهر به هر حال عید دارند، چه خانههایشان چند صد متری و در محلههای اعیان باشد، چه اتاق مرطوب در ته کوچهای بن بست اجاره کرده باشند. این سفره با سیر، سماق، سنجد، سمنو، آینه و قرآن در سفره همه پهن میشود، بعضی ها در ظرف بلور میچییند و برخی در ظرف گلی و مسی، برای بعضیها با شکلاتهای گران قیمت و برای بعضی بی میوه و آجیل. همه صدای بوم بوم توپ تحویل سال را میشنوند و از خدا برای تحول دلها و زندگیشان کمک میخواهند، یکی به افزایش حساب بانکی و گران شدن ماشینش در سال جدید فکر میکند و یکی به سیر کردن شکم چندین بچه قد و نیم قد. همین روزهای آخر که دستهامان پر از خرید است و سنگینی بار خریدها را تا خانه میبریم به فکر سنگینی غم پدر و مادرهایی باشیم که نشد امسال هم لباس نو برای کودکانشان بخرند. میشود یک کیلو از آجیل و شیرینی عید زد و شکلات ارزان تر خرید و چند اسکناسی که از قبلش میماند را خرج برق چشمهای کودکان محلههای پایین شهر کرد. میشود بچههایی که کنار خیابان دست فروشی میکنند را نیز مثل فرزندان خود ببینیم، بچههایی که کمتر کسی دستشان را گرفت و برای خرید پشت ویترین مغازهها برد. یادمان نرود در همه این شلوغیها و همهمههای آخر سال در این شهر مردها و زنان و بچههای زیادی هستند که بوی عید را کم رنگ تر حس میکنند، بوی اسکناس تا نخورده را شاید اصلا نشنوند و برق کفش نو جفت شده در گنجه را نبینند. هنوز هم چند ساعتی وقت هست، میشود فکری هم به حال سفرههای هفت سین پایین شهر و آدمهایی که قرار است پای آن بنشینند، کرد. آن ها دقیقا تا ساعت 20 و 27 دقیقه 29 اسفند منتظر دستهای مهربانی هستند که عیدشان را خوشبو کند. نوشتار از: فاطمه کمانی، خبرنگار ایسنا، منطقه کرمانشاه انتهای پیام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 41]