تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندان خود را به كسب سه خصلت تربيت كنيد: دوستى پيامبرتان و دوستى خاندانش و قرائت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826949050




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ابعاد استقلال و مصادیق آن در جمهوری اسلامی چیست؟


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
ابعاد استقلال و مصادیق آن در جمهوری اسلامی چیست؟
استقلال سیاسی مبنای ابعاد دیگر استقلال به شمار می‌رود؛ بدین معنا که دستیابی به استقلال اقتصادی و فرهنگی برای یک جامعه در صورتی ممکن است که به استقلال سیاسی دست یابد و دولتمردان آن، به دور از دخالت بیگانگان، استراتژی کشور را تدوین نمایند و به اتخاذ تصمیمات بپردازند.

خبرگزاری فارس: ابعاد استقلال و مصادیق آن در جمهوری اسلامی چیست؟


استقلال یعنی آزادی نسبی یک کشور در زمینه‌ی دخالت دیگران در اموری که به آن کشور مربوط می‌شود. استقلال، که تأمین‌کننده‌ی امنیت یک کشور است، اصل بنیادین موجودیت کامل و شرط لازم در شکوفایی و پیشرفت یک جامعه محسوب می‌شود، اما براستی ابعاد استقلال در جمهوری اسلامی چیست؟ انسان بر ‌‌اساس فطرت همواره سعی در پیشرفت و بهبود شرایط زندگی خود داشته است. در اندیشه‌ی مدرن هیچ چیز به اندازه‌ی پیشرفت،[1] نیروی هدایت‌کننده‌ی اندیشه و رفتار انسانی نبوده است. در زمان کنونی پیشرفت در تمام ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به گونه‌ای از اهمیت برخوردار است که تمام نظام‌های سیاسی، پیشرفت همه‌جانبه را وجهه‌ی همت خود قرار داده‌اند و برای دستیابی به آن تلاش می‌کنند. اهمیت پیشرفت و تعالی در جهان کنونی به گونه‌ای است که گام برنداشتن یک جامعه در جهت پیشرفت به منزله‌ی مرگ تدریجی و نابودی آن جامعه خواهد بود. بر اساس همین نیاز است که دهه‌ی کنونی توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی دهه‌ی «عدالت و پیشرفت» نامیده شده است. یکی از امور لازم برای رسیدن به پیشرفت سیاسی یک جامعه، استقلال و عدم دخالت بیگانگان در امور آن است. استقلال و نفی سلطه‌ی بیگانگان از نقطه‌نظر فکری در اندیشه‌ی اسلامی از مبانی مستحکمی برخوردار است. قرآن کریم همواره بر استقلال و عزّت مسلمان و جامعه‌ی اسلامی تأکید داشته و سلطه‌ی بیگانگان را نفی کرده است. به علاوه، استقلال و نفی سلطه‌ی بیگانگان به اندازه‌ی شکل‌گیری زندگی اجتماعی انسان قدمت دارد. در زمان کنونی نیز، که جمهوری اسلامی ایران ریاست جنبش غیرمتعهدها را بر عهده دارد، برای جامعه و نظام اسلامی اهمیت تبیین رابطه‌ی استقلال و پیشرفت سیاسی دوچندان شده است. از سویی دیگر، پیشرفت و پیمودن راه تکامل در صورتی امکان‌پذیر است که تمام تصمیمات و ارائه‌ی راهکارها با توجه به نیازهای اساسی جامعه و با درک کامل و عمیق نسبت به آن صورت گیرد و از دخالت بیگانگان به دور باشد. از طرف دیگر، بر مبنای اندیشه‌ی اسلامی جامعه‌ای، ایده‌آل و توسعه‌یافته تلقی می‌شود که حاکمیت الهی در آن برقرار باشد و این حاکمیت عام و همه‌جانبه است و تمام ابعاد سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی اسلامی را در بر می‌گیرد، به گونه‌ای که اطاعت از بیگانگان اطاعت از طاغوت تلقی می‌شود و از جهت ارائه‌ی راهکار و الگو برای دیگر اعضای جنبش نیز مطرح است؛ زیرا در فرآیند پیشرفت و تکامل هر جامعه‌ای شرایط گوناگون تاریخی، جغرافیایی، طبیعی، انسانی، زمانی و مکانی تأثیرگذارند و دستیابی به پیشرفت و تعالی همه‌جانبه مستلزم ارائه‌ی راهکار، طراحی الگوی مناسب و تعیین شاخص‌ها است. یکی از الزامات پیشرفت درون‌زا بودن آن است که استقلال از مبانی و شرایط اصلی آن به حساب می‌آید. در معنای اصطلاحی استقلال، به این نکته باید اشاره کرد که استقلال از متغیرهایی است که از حاکمیت ناشی می‌شود و حاکمیت به عنوان قدرت مطلق، توجیه‌ناپذیر، مستمر و عام همراه با عناصری مانند سرزمین، ملت و حکومت مفهوم یا پدیده‌ای به نام دولت را می‌سازند. مستقل بودن و نفی سلطه‌ی دیگران از ذات انسان سرچشمه می‌گیرد اما استقلال‌خواهی نتیجه‌ی پدیده‌ی استعمار است. نخستین معیار ارزشی در جامعه‌ی اسلامی حاکمیت انسان بر سرنوشت اجتماعی و سیاسی خویش به عنوان ودیعه‌ی الهی است. «لا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّا»[2] چه آنکه «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچ کس نمی‌تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاصی قرار دهد.»[3] بدین ترتیب، معیار ارزشی حاکمیت انسان بر سرنوشت اجتماعی‌ـ‌سیاسی خویش معیار ارزشی عام و به تعبیر بهتر، شاخص عمده‌ای است که الگوی پیشرفت اسلامی نمی‌تواند با آن مغایر باشد و یا آن را نادیده انگارد. اتخاذ الگویی که در آن حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و استقلال جامعه نادیده انگاشته شود، به طور قطع، به تشدید وابستگی به کشورهای سلطه‌گر می‌انجامد و جامعه‌ی اسلامی را از دستیابی به پیشرفت و تکامل واقعی بازمی‌دارد. در مورد نسبت استقلال با پیشرفت، باید توجه کرد که نه تنها پیشرفت پیوندی عمیق با استقلال سیاسی دارد، بلکه شرط لازمِ به وجود آمدن آن، استقلال سیاسی است. متعاقب گذر از سطح خاصی از استقلال سیاسی زمینه‌ی پیشرفت فراهم می‏گردد. متقابلاً، در سطوح مختلف پیشرفت، شدت رشد استقلال سیاسی متفاوت است. بدین معنا که هر اندازه در جامعه‌ای در مورد استقلال سیاسی کم‌تجربگی بیشتر مشهود باشد، پیشرفت از پشتوانه‌ی ضعیف‌تری برخوردار است و هر قدر سطح توسعه‏یافتگی کشورها پایین‏تر باشد، تجربه‌ی مردم آن‌ها در کسب استقلال سیاسی کمتر خواهد بود. در جامعه‌ی اسلامی، استقلال سیاسی تابعی از آموزه‌های دینی در جهت پیشرفت و تکامل همه‌جانبه قرار می‌گیرد. از دیدگاه اسلام، فرد و جامعه‌ی اسلامی بر اساس رسالت خود در جست‌وجوی رشد و کمال است و مسیر حرکت خود را به سوی تکامل همه‌جانبه هدف‌گیری می‌کند. این تکامل و پیشرفت در پرتوی آموزه‌های دینی شاخص‌گذاری و با تکیه بر آن، مراحل رشد و کمال پیموده می‌شود. بدین ترتیب، تحقق عینی و خارجی آموزه‌های اسلامی، با روش‌های معقول و نتیجه‌بخش در جهت عزّت و استقلال جامعه‌ی اسلامی، از مهم‌ترین شاخص‌های استقلال سیاسی است و بر این اساس، در نظر گرفتن و به کارگیری اصول «عزت، حکمت و مصلحت» از مهم‌ترین شاخص‌های استقلال سیاسی شمرده می‌شود. پیشرفت از مفاهیمی است که هر جامعه‌ای براساس مبانی معرفتی، فلسفی و اخلاقی خود برداشت خاصی از آن دارد. هر پدیده‌اى داراى ویژگی‌ها و جنبه‌هاى خاصى است که شناخت صحیح آن، ارتباط مستقیم و وابستگى تامى به تشخیص آن ویژگی‌ها دارد. زبانی که برای توصیف پدیده‌ها به کار گرفته می‌شود بر موضوع مورد بررسی و نیز شیوه‌ی رویکردی که به آن موضوع می‌پردازد تأثیرگذار است. در فرآیند پیشرفت و تکامل و هدف‌گذاری و تعیین مقصد برای آن، جهان‌بینی حاکم بر جامعه نقش بسزایی دارد. اگر جامعه‌ای دارای بینش مادی باشد، اهداف زندگی را محدود به جنبه‌های مادی می‌داند و گزینش خود را در همین راستا انجام می‌دهد و پیشرفت را حرکتی در جهت اهداف خود تعریف می‌کند. در این نگاه، هر چیزی که محدودیت مادی ایجاد نماید و برای امیال و خواسته‌های مادی مانع محسوب شود، ضدتوسعه قلمداد می‌شود. کاربرد واژه‌ی توسعه توسط اندیشمندان و سیاست‌مداران غربی با بار ارزشی و ارزش‌گذاری شخصی همراه است. غرب با تقسیم‌بندی جهان به توسعه‌یافته، در حال توسعه و توسعه‌نیافته این مفهوم را القا می‌کند که کشوری توسعه‌یافته به شمار می‌رود که دارای فرهنگ، آداب، رفتار و جهت‌گیری سیاسی با مختصات غربی باشد. در حال توسعه یعنی کشوری که در حال غربی شدن است و توسعه‌نیافته یعنی کشوری که در مسیر غربی شدن قرار ندارد. ملاک این تقسیم‌بندی نه برخورداری از دانش و فناوری پیشرفته، بلکه برخورداری از فرهنگ و ارزش‌های غربی و حرکت در مسیر کسب آن‌ها است. در این راستا، ایده‌ی توأم بودن فرهنگ و تکنولوژی را مطرح نمودند. مدعای این ایده این بود که یا باید تکنولوژی را با فرهنگ پذیرفت یا هر دو را رد کرد و چون تکنولوژی از غرب می‌آید، باید فرهنگ هم از غرب بیاید. پیشرفت در اندیشه و نظام معنایی اسلام معنای خاص دارد و در چالش با توسعه‌ی غربی قرار دارد. واژه‌ی توسعه، که در جهان سیاست به‌کاربرده می‌شود، برگرفته‌شده از فرهنگ غرب است و با نگاه تک‌بعدی به رشد جامعه، فقط رشد مادی آن را مد نظر قرار می‌دهد. در جهان معاصر، هویت و شخصیت حقیقی جوامع اسلامی در پرتوی فرهنگ و ایدئولوژی آسمانی‌شان رقم می‌خورد. بدین معنا که اگر جهان غرب با ابتنا بر انسان‌محوری با فرهنگ مادی و تکنولوژی پیشرفته‌اش شناخته می‌شود؛ جهان اسلام با ابتنا بر خدامحوری با معنویت، انسانیت و اخلاق و با فلسفه، حکمت و ایدئولوژى متافیزیکى‌اش هویت‌ مى‌یابد.[4] اندیشه‌ی اسلامی، پیشرفت و تکامل را یکی از ابعاد وجودی انسان تلقی می‌نماید و هر روزِ انسان را بهتر از روز قبل مى‌خواهد؛ البته این پیشرفت و ترقّى باید در چارچوب اصول، احکام و ارزش‌هاى دینى خود تحقق یابد، چرا که اساساً سعادت حقیقى این جهانى انسان، علاوه بر سعادت اخروى، از همین راه حاصل شدنى است. پیشرفت در نظام معرفتی اسلام, عبارت است از حرکت تصاعدی و رو به کمال انسان که تمام ابعاد وجودی او را در بر دارد و به طور متوازن و متناسب انجام می‌گیرد. معنای اصطلاحی حاکمیت حاکمیت در معنای اصطلاحی، در کنار عناصر مردم، سرزمین و حکومت، یکی از عناصر تشکیل‌دهنده‌ی دولت مدرن است و از مهم‌ترین شاخص‌های تمایز دولت از سایر گروه‌بندی‌های انسانی به شمار می‌رود، زیرا 3 عنصر دیگر هرچند در ساختار دولت از گستردگی برخوردارند، اما در اجتماعاتی مانند قبیله، ایلات، شهر و... بدون آنکه به آن‌ها دولت اطلاق گردد نیز وجود دارند. بر این اساس، شاخصی که موجب تمایز دولت از سایر اجتماعات سازمان‌یافته‌ی بشری می‌شود عنصر حاکمیت است.[5] در تعریف اصطلاحی می‌توان حاکمیت را این گونه تعریف کرد: «حاکمیت عبارت است از قدرت برتر فرماندهی یا امکان اعمال اراده‌ای فوق اراده‌ها. به عبارت دیگر، قدرت ناشی از آزادی و استقلال دولت‌‌‌ـ‌کشور که می‌تواند با اعمال حق حاکمیت، روابط خارجی و امور داخلی خود را تنظیم کند.»[6] بدین ترتیب حاکمیت در محدوده‌ی حقوق اساسی و حقوق بین‌الملل مطرح است و 2 حوزه‌ی داخلی و خارجی را در بر می‌گیرد. در حوزه‌ی داخلی و حقوق اساسی، یعنی برابری انسان‌ها در برابر قانون و در حوزه‌ی حقوق بین‌الملل، مراد از حاکمیت، استقلال کشورهاست که ناظر به روابط بین کشورها و موضع آن‌ها در قبال یکدیگر و مقابله با دولت‌های استعماری است[7] و در همین حوزه است که استقلال در ابعاد مختلف مطرح می‌شود. ابعاد استقلال و مصادیق آن در جمهوری اسلامی استقلال یعنی آزادی نسبی یک کشور در زمینه‌ی دخالت دیگران در اموری که به آن کشور مربوط می‌شود. بدین معنا که آن کشور بتواند از قدرت نسبی در بیان و اجرای نظریات خود در داخل مرزها و نیز در صحنه‌ی بین‌المللی برخوردار باشد. استقلال، که تأمین‌کننده‌ی امنیت یک کشور است، اصل بنیادین موجودیت کامل و شرط لازم در شکوفایی و پیشرفت یک جامعه محسوب می‌شود. هرچند بر اساس نظریه‌ی وابستگی ‌متقابل و روابط به‌هم‌تنیده‌ی کشورها، استقلال کامل برای واحدهای سیاسی در صحنه‌ی بین‌الملل ممکن نیست، اما این واقعیت مشهود وجود دارد که کشورهای مستقل دارای حاکمیت، طی چند دهه که از فروپاشی امپراتوری‌ها در سطح جهان می‌گذرد، در حال گسترش هستند. تجدید حیات شکاف‌های مزمن ایدئولوژیک، مهر تأیید بر پراکندگی و تفرق جامعه‌ی بین‌الملل می‌زند. تولد و اعلام استقلال چند کشور در آسیا و آفریقا و به رسمیت شناختن آن از سوی دیگر کشورها و مجامع بین‌المللی شاهدی بر این مدعاست. از طرف دیگر، گسترش روزافزون روابط انسانی و نیازمندی‌های کشورها به یکدیگر اقتضا می‌کند که دولت‌ها، بر مبنای عرف یا از طریق انعقاد قراردادهای بین‌المللی، روابط حسنه و مستقلی داشته باشند. اما شرط اصلی این روابط، احترام متقابل به استقلال و حاکمیت و عدم دخالت در امور داخلی کشور‌های دیگر است. در شرایط کنونی جهان، استقلال دارای ابعاد گسترده‌ی‌ سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی است که همه‌ی آن‌ها به هم مربوط هستند و از همدیگر تأثیر و تأثر می‌پذیرند؛ بدین معنا که کاستی در هر یک از این ابعاد، اصل استقلال را مخدوش می‌‌کند. 1ـ2. استقلال سیاسی در استقلال سیاسی آنچه مهم است عدم وابستگی هیئت حاکمه و اتخاذ تصمیمات بر اساس منافع کشور است. بر این اساس، استقلال سیاسی به معنای مستقل بودن هیئت حاکمه‌ی یک کشور از نفوذ بیگانگان و اتخاذ تصمیمات سیاسی بر اساس منافع ملی کشور است. استقلال سیاسی مبنای ابعاد دیگر استقلال به شمار می‌رود؛ بدین معنا که دستیابی به استقلال اقتصادی و فرهنگی برای یک جامعه در صورتی ممکن است که به استقلال سیاسی دست یابد و دولتمردان آن، به دور از دخالت بیگانگان، استراتژی کشور را تدوین نمایند و به اتخاذ تصمیمات بپردازند. استقلال سیاسی برای جمهوری اسلامی در زمان کنونی در 2 بُعد داخلی و خارجی ظهور و بروز می‌یابد. استقلال سیاسی در بُعد داخلی در انحصار اتخاذ تصمیمات توسط دولت تجلی می‌یابد؛ بدین معنا که دولت با برخورداری از حاکمیت مطلق، برای مردم ایجاد حق و تکلیف می‌کند و هیچ امری نمی‌تواند برای آن محدودیت ایجاد نماید. در بُعد خارجی، استقلال سیاسی بدین معناست که ابتکار تعیین و اداره‌ی روابط با دیگر کشورها در دست دولت قرار دارد. بدین ترتیب، استقلال سیاسی عبارت است از داشتن قدرت تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری همراه با اعمال این تصمیم‌ها و سیاست‌ها در حیطه‌ی حاکمیت.[8] طبق این تعریف، قدرت تصمیم‌گیری، قدرت اعمال تصمیم‌های گرفته‌شده و قلمروی حاکمیت، عناصر اصلی استقلال سیاسی به حساب می‌آیند و بر این اساس، ملت و دولتی مستقل به شمار می‌رود که بتواند بدون تأثیرپذیری از محیط خارجی، اعم از منطقه‌ای و بین‌المللی، قدرت‌های بزرگ، سازمان‌های بین‌المللی و شرکت‌های چندملیتی، برای خود برنامه‌های کلان سیاسی را در جهت نیل به پیشرفت تدوین و اعمال نماید و در عرصه‌ی بین‌المللی سیاست‌ها و عملکردش در راستای تأمین منافع آن باشد. 2ـ2. استقلال اقتصادی در جهان کنونی، استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی ممکن به نظر نمی‌رسد، زیرا وابستگی اقتصادی دولت‌ها را در مقابل بیگانگان از اعمال حاکمیت سیاسی بازمی‌دارد. در صحنه‌ی بین‌المللی، قدرت‌های بزرگ از اهرم اقتصادی، در وجوه مختلف، برای به انقیاد کشاندن کشورهای دیگر استفاده می‌کنند. در این راستا، کشوری که از استقلال اقتصادی برخوردار نباشد بیشتر در معرض دخالت بیگانگان قرار دارد. در استقلال اقتصادی، منابع کشور مورد توجه است. استقلال در بُعد اقتصادی عبارت است از جلوگیری از غارت منابع اقتصادی یک کشور از سوی قدرت‌ها و دولت‌های بیگانه. فرهنگ علوم سیاسی، استقلال اقتصادی را این گونه بیان می‌کند: آزادی انتخاب راه خاص برای توسعه‌ی کشور و استقرار آن‌چنان نظام روابط اقتصادی که در درجه‌ی اول احتمال سلطه‌ی اقتصادی را از طرف یک یا چند کشور نفی کند و سپس خروج قسمتی از درآمد ملی کشور بدون ورود ارزشی معادل آن را به هیچ صورتی امکان ندهد.[9] در عرصه‌ی بین‌الملل، تعارض میان منافع کشورها حتمی است. علاوه بر آن، کشورهای استعماری، برای تحمیل خواست‌های خود بر نظام جمهوری اسلامی، از اهرم‌های متعددی بهره می‌گیرند. برای اثبات این مدعا، گذشته از شواهد متعدد تاریخی، کافی است علمکرد نظام سلطه را در مقابل نظام اسلامی در طول زمان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به خصوص در سال‌های اخیر، مورد توجه قرار دهیم. کشورهای غربی، برای از بین بردن استقلال جمهوری اسلامی و بازداشتن آن از پیشرفت و تکامل، با بهانه‌ قرار دادن مسئله‌ی هسته‌ای، از هر وسیله‌ای استفاده کرده و می‌کنند که یکی از آن حربه‌ها، تحریم‌های تجاری و اقتصادی از جمله تحریم خرید نفت است و جمهوری اسلامی با مقابله به مثلی که با قطع صادرات نفت به 2 کشور اروپایی، یعنی انگلستان و فرانسه، انجام داد توانست استقلال و عزتش را حفظ کند و موانع موجود در جهت پیشرفت خود را تضعیف نماید. 3ـ2. استقلال فرهنگی استقلال فرهنگی در فرهنگ سیاسی چند دهه‌ی اخیر جهان کاربرد زیادی داشته است و جنبه‌ی خاصی از ابعاد استقلال را مطرح می‌کند و با توجه به عملکرد کشورهای استعمارگر، که فرهنگ‌ها، هنجارها و ارزش‌های جوامع دیگر را در جهت گسترش سلطه هدف قرار می‌دهد، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. امروزه استعمار فرانو با جهانی‌سازی، به جای تکیه بر اشغال نظامی یا سلطه‌ی سیاسی عریان، بر عامل عمیق‌تر و زیربنایی‌تر، یعنی فرهنگ، توجه دارد و می‌کوشد تا با فرهنگ‌سازی، فرهنگ اصیل جوامع را تغییر دهد. سلطه‌گران در این راستا از ابزارهای مجاز و غیرمجاز فرهنگی، تبلیغاتی و رسانه‌ای برای سلطه بر کشورهای ضعیف بهره می‌گیرند. تهاجم به فرهنگ و ارزش‌های جوامع دیگر و تغییر آن راهی است که در دستور کار استعمار فرانو قرار دارد. پایه و اساس دیگر وجوه استقلال در استقلال فرهنگی نهفته است و سلطه‌ی واقعی قدرت‌ها سلطه‌ی فرهنگی است؛ بدین معنا که اگر ملتی بتواند فرهنگ، باورها، اعتقادات، رسوم و ارزش‌های خود را در ملت دیگر نفوذ دهد و آن ملت را از فرهنگ، آداب، رسوم و ارزش‌های خودش تهی نماید، بر آن ملت سلطه‌ی حقیقی یافته است. استقلال فرهنگی نهادینه شدن ارزش‌ها و هنجارهای جامعه را در پی دارد که نتیجه‌ی آن مقاومت و ایستادگی در مقابل فرهنگ بیگانه است. بر این اساس، فرهنگ و ارزش‌های هر جامعه یک عنصر نیرومند در حفظ استقلال آن است. در تعریف استقلال فرهنگی می‌توان چنین بیان کرد: استقلال فرهنگی عبارت است از حفظ فرهنگ و ارزش‌های جامعه از تهاجم فرهنگ بیگانه. به تعبیر دیگر، استقلال فرهنگی عبارت است از عدم وابستگی فکری و ارزشی به کشورهای بیگانه، به ترتیبی که کشور بتواند با افکار و تمایلات و خصیصه‌های فکری خود زندگی کند.[10] اهمیت استقلال فرهنگی و جایگاهی که فرهنگ در هویت بخشی و موجودیت جامعه دارد امروزه بر کسی پوشیده نیست، زیرا فرهنگ تمام ابعاد زندگی جامعه را در بر می‌گیرد. بالاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ آن است. فرهنگ یک جامعه یعنی تمامیت باورها و ارزش‌های آن جامعه و همچنین آداب و رسوم برآمده از آن هنجارها و ارزش‌ها.[11] امام خمینی (رحمت الله علیه) در مورد اهمیت فرهنگ و استقلال فرهنگی می‌فرماید: «اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل می‌دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بُعدهاى اقتصادى، سیاسى، صنعتى و نظامى قدرتمند و قوى باشد، ولى پوچ و پوک و میان‌تهى است. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشئت مى‏گیرد و ساده‏اندیشى است که گمان شود با وابستگى فرهنگى، استقلال در ابعاد دیگر یا یکى از آن‌ها امکان‌پذیر است.»[12] به خاطر همین اهمیت نقش فرهنگ در هویت و موجودیت جامعه است که استکبار و نظام سلطه اولین قدم را در جهت محو فرهنگ دیگر جوامع برمی‌دارد. عبارت فرهنگ‌زدایی، که استعمارگران در مورد زدودن آداب و رسوم ملل استعمارشده به کار می‌برند، نشان‌‌دهنده‌ی توجه آنان به عامل فرهنگ و تأثیر آن بر سلطه‌ی سیاسی بوده است.[13] 4ـ2. استقلال نظامی قوای نظامی و انتظامی در اجرای نظم و امنیت در داخل، حفظ مرزها و جلوگیری از تجاوز بیگانگان نقش بسزایی دارند. اسلام به این بُعد توجه دارد و جامعه را به آمادگی فرامی‌خواند: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُم»:[14] براى دفع دشمنانتان اسلحه‏هاى لازم جنگ و اسبان خوب، که آن‌ها را در راه خداوند تعالى براى جهاد پرورش داده‏اید، حاضر و آماده کنید. همیشه تدارکات براى شما آماده باشد تا به سبب آن، دشمنان الهى و دشمنان خودتان را بترسانید. با توجه به نقشی که قوای نظامی در داخل کشور و حفظ مرزها دارد، استقلال آن یک امر الزامی است. استقلال نظامی وقتی حاصل می‌شود که یک کشور، بدون اتکا به بیگانگان، قدرت تجهیز نیروها و دفاع از خود را داشته باشد. به طور کلی، عوامل ذیل در تأمین استقلال نظامی نقش دارند: 1ـ نیروی انسانی متعهد و کارآمد و مشارکت فعال مردم در مواقع لازم. 2ـ تأمین تجهیزات نظامی در داخل و خودکفایی در تولید آن. 3ـ آموزش، تربیت و سازمان‌دهی نیروهای نظامی با ابتکار داخلی و متخصیصین داخلی.[15] تجربه‌ی 8 سال جنگ با عراق و دفاع مقدس و تحریم‌های نظامی، از سوی کشورهای صادرکننده‌ی تسلیحات در جهان، فرصت استقلال اقتصادی را برای جمهوری اسلامی فراهم کرد؛ به نحوی که به گفته‌ی رهبر معظم انقلاب اسلامی، امروز ایران تنها کشوری است که به خواست‌های کشورهای استعماری نه می‌گوید و نیازمندی‌هایش را خودش تأمین می‌کند. امروز استقلال نظامی در ابعاد هوایی، زمینی و دریایی و تأمین امنیت کشور کاملاً مشهود است. در زمان کنونی مشخص است که تحقق اهداف دیگر کشور و دولت تابعی از تحقق استقلال به معنای واقعی آن است. تا زمانی که ملت و دولتی به استقلال دست نیابند، نه تنها به عنوان عضوی از جامعه‌ی بین‌الملل پذیرفته نخواهند شد؛ بلکه از انجام وظایف خود، چه در ارتباط با مسائل داخلی و چه در عرصه‌ی بین‌الملل، باز خواهند ماند. استقلال یکی از مختصات سیاسی‌ـ‌حقوقی فرآیند ملت‌سازی است. با داشتن استقلال است که دولت خواهد توانست به خوبی کارکردهای کلان خود را انجام دهد و در مسیر پیشرفت گام بردارد. با این وجود، با توجه به روابط گسترده و به‌هم‌تنیده‌ی دولت‌ها و ملت‌ها در عرصه‌ی بین‌الملل، در مورد تحقق استقلال و امکان دستیابی به آن، دیدگاه‌های متفاوتی ابراز شده است که در ذیل به آن‌ها اشاره می‌شود. الف) انزواگرایی سیاسی از دیدگاه عده‌ای، استقلال با مفهوم انزواگرایی و قطع ارتباط گره خورده است و استقلال یک کشور و ملت زمانی تحقق می‌یابد که آن کشور کمترین ارتباط و مبادلات را با دنیای خارج داشته باشد و با اتکا به خود کلیه‌ی ابعاد زندگی را تنظیم و اداره نماید16] انزواگرایی بدان معناست که مراودات دیپلماتیک، اقتصادی، فرهنگی و نظامی یک دولت با دیگر واحدهای سیاسی به حداقل کاهش یابد. این نظریه برای اعصار پیشین می‏توانست مورد قبول واقع شود، چرا که سطح نیازهای مردم و همچنین سطح ارتباطات ملت‏ها و دولت‏هایشان، به دلیل فقدان شبکه‏های حمل‌ونقل، پایین بود و تقاضاهای نوع بشر و جهان‏بینی مردم به علت انزوای جغرافیایی، که فقدان سیاحت و سفر و گردشگری را در پی داشت، محدود بود. این در حالی است که در عصر حاضر، یعنی عصر ارتباطات، برای هیچ کشوری و به خصوص برای دولت اسلامی چنین چیزی قابلیت اجرایی و عملی ندارد. در زمان کنونی، انزواگرایی یا در انزوا قرار گرفتن برای تمام کشورها به منزله‌ی نابودی و خودکشی است و بر همین اساس است که کشورهای قدرتمند در عرصه‌ی بین‌المللی از آن به عنوان حربه و وسیله‌ای برای به انقیاد کشاندن دیگران استفاده می‌کنند. برای دولت و جامعه‌ی اسلامی نه تنها انزواگرایی پذیرفتنی نیست، بلکه داشتن روابط با بیگانگان در صحنه‌ی بین‌الملل امری ضروری به شمار می‌رود. ضرورت این امر از جهات متعدد است، زیرا بر اساس اندیشه‌ی اسلامی رساندن پیام اسلام به تمام انسان‌ها و آگاه نمودن آنان از حقایق اسلام، در جهت رسیدن به سعادت، یکی از وظایف ملت و دولت اسلامی به شمار می‌رود. روشن است که با وجود رابطه‌ی صلح‌آمیز و حاکم بودن جو تفاهم، پیام آزادی‌بخش و انسان‌ساز اسلام بهتر به گوش جهانیان خواهد رسید. از طرف دیگر، در زمان کنونی، در صحنه‌ی بین‌المللی پیوستگی‌های زیادی در زمینه‌های مختلف میان کشورها و دولت‌ها وجود دارد و این پیوستگی‌ها به گونه‌ای است که تأمین نیازهای مستقلانه‌ی آنان را مشکل می‌سازد و به همین دلیل، شاهد گسترش ارتباطات هستیم. دولتی می‌تواند از عهده‌ی انجام وظایف خود بر‌آید که ضمن داشتن این ارتباطات، استقلال خود را نیز حفظ نماید. ب) نسبی بودن استقلال با توجه به وجود ‌همبستگی‌های متقابل فراوان میان ملت‌ها و دولت‌ها در صحنه‌ی بین‌المللی، عده‌ای کسب استقلال کامل و توانایی حفظ و تداوم آن را کاری مشکل و حتی ممتنع می‌شمارند. از این دیدگاه، دولت‌ها باید در پی کسب استقلال نسبی باشند و دولت برخوردار از استقلال نسبی، در صورت توانایی از تأمین نیازهای گوناگون کشور، می‌تواند در بُعد سیاسی مستقل و در سایر ابعاد وابسته باشد.[17] این دیدگاه بر این پیش‌فرض استوار است که مسائل اقتصادی و صنعتی از مسائل سیاسی قابل تفکیک است؛ بدین معنا که استقلال سیاسی برای هر دولت و کشوری از اهمیت خاصی برخوردار است و باید دولت از نظر سیاسی مستقل باشد، اما در مسائل اقتصادی به خاطر پیچیدگی و گسترش روابط، نمی‌تواند در عرصه‌ی بین‌المللی مستقل از دیگر کشورها عمل نماید. در ارزیابی این دیدگاه باید گفت که این نظریه، در صورت امکان، در روابط کشورهای شمال‌‌ـ‌شمال می‌تواند قابل تحقق باشد؛ اما در روابط کشورهای شمال‌‌ـ‌جنوب قابلیت به‌کارگیری ندارد، چه آنکه کشورهای قدرتمند و سلطه‌گر در طول تاریخ از حربه‌ی اقتصادی برای مقاصد سیاسی استفاده کرده‌اند. بدین ترتیب، برای کشورهای جنوب داشتن استقلال سیاسی بدون استقلال اقتصادی ممکن به نظر نمی‌رسد. در زمان کنونی، صنعتی شدن و تنوع خواست‌های جوامع و عدم توانایی کشورها در برآوردن آن خواست‌ها، اقتصاد را به یکی از ابزارهای سلطه در دست کشورهای غربی تبدیل کرده است. در دنیای وابستگی امروز، کشورهای معدودی به اندازه‌ی کافی از موهبت تنوع کامل منابع طبیعی، غذایی و انرژی برای کمک به تأسیسات اقتصادی جدید یا نوسازی تأسیسات موجود برخوردارند. بدین ترتیب، مبادلات اقتصادی و تجارت یکی از لوازم جوامع امروز به شمار می‌رود، اما این فرصت‌ها و مبادلات اقتصادی برای تمام کشورها، به خصوص کشورهای در حال توسعه، آسیب‌پذیری‌های عمده‌ای را ایجاد می‌کند. اهرم اقتصاد برای گسترش و حفظ سلطه به صورت مثبت و منفی به کار گرفته می‌شود. شکل مثبت آن ارائه‌ی کمک، ارائه‌ی تضمین‌های سرمایه‌گذاری، تشویق ورود سرمایه‌ی بخش خصوصی و... را در بر می‌گیرد. اما آنچه بیشتر از سوی کشورهای لیبرال‌ـ‌دمکراسی برای انقیاد و به بند کشیدن دیگر کشورها به کار گرفته می‌شود شکل منفی ‌آن است. اخلال در جریان مبادلات اقتصادی، مانند انواع دیگر روابط بین‌الملل، می‌تواند برای انواع مقاصد سیاسی صورت گیرد. حکومتی که در این جریان اخلال می‌کند در پی ایجاد تغییر در ایستارها و رفتارهای داخلی و خارجی و موضع‌گیری‌های مستقلانه‌ی حکومت مورد نظر، در جهت همگرایی با سیاست‌های خود، می‌باشد. مسدود کردن دارایی‌ها، کنترل بر جریان واردات و صادرات، مصادره‌ی اموال، وضع مالیات سنگین بر محصولات کشور خاطی، معوق ساختن پرداخت وام‌های بانکی، اعمال تحریم‌های بانکی، مالی و تجاری با استفاده از شورای امنیت سازمان ملل متحد و جلوگیری از دستیابی‌ به فناوری‌های پیشرفته و تکنولوژی‌های دومنظوره ترفندهایی هستند که کشورهای سلطه‌گر برای رسیدن به مقاصد امپریالیستی و وادار کردن کشورهای مستقل به همگرایی با خود در جهت تأمین منافعشان از آن‌ها بهره می‌گیرند. با توجه به شرایط و مسائلی که ذکر شد، عرصه‌ی اقتصادی عرصه‌ی تبادل است، اما تبادل باید دوجانبه و از نوع دادن و ستاندن باشد. یکی از شرایط پیشرفت یک کشور استقلال اقتصادی و صنعتی آن است؛ بدین معنا که باید بتواند در زمینه‌های اقتصادی و صنعتی توانایی‌های خود را به کار گیرد و روی پای خود بایستد. ج) نفی استقلال با توجه به گسترش ارتباطات، رشد سریع علوم و فنون و پیچیدگی مسائل و جوامع بشری، عده‌ای استقلال را به عنوان حدیث کهنه و غیرقابل تحقق در جوامع امروز قلمداد می‌کنند. از دیدگاه این نظریه‌پردازان، مرزهای جغرافیایی و تقسیم‌بندی‌های منطقه‌ای و قاره‌ای معنا و مفهوم خود را از دست داده و جهان به یک دهکده‌ تبدیل شده است. رفاه‌طلبی روزافزون، افزایش درخواست‏های مختلف برای استفاده از تسهیلات زندگی و به موازات آن، محدودیت‏ها و فقدان کادرهای مناسب، امکان وجود جامعه‌ای را که بتواند به تنهایی و با تکیه بر منافع و امکانات داخلی خود و به طور مستقل زندگی کند منتفی ساخته است.[18] برخی دیگر با این دید به مسئله نگاه می‌کنند که استقلال‌خواهی نتیجه‌ی پدیده‌ی استعمار است. این عده معتقدند که در زمان کنونی، چون دیگر استعمار وجود ندارد، استقلال‌خواهی یک حدیث کهنه و بی‌ارزش است و ذهن و زبان فرسودن بیش از این در باب آن بی‌فایده و بلکه مضر است. [19} طبق این دیدگاه، در گذشته استقلال بیشتر مفهوم سیاسی داشت و کشوری وابسته بود که از نظر سیاسی، از یک قدرت خارجی دستور می‌گرفت. در شرایط کنونی، که دیگر آن صورت از مداخله در امور کشورها وجهی ندارد، به کار بردن استقلال نیز فاقد وجه و معناست. در مورد این دیدگاه باید گفت که این نظریه آرمان‌گرایانه است و مبانی آن، بیش از آنکه بر شواهد عینی و مدارک حقیقی مبتنی باشد، بر تخیلات و آرزوهای طراحان و هواداران آن مبتنی است. هرچند طرفداران این نظریه معتقدند با جهانی شدن و گسترش ارتباطات و... مرزها درنوردیده شده و مفاهیمی مانند وابستگی جای خود را به مفاهیمی مانند همبستگی و تشریک مساعی داده است، اما باید گفت که استقلال‌خواهی معلول شرایط نیست، بلکه در ذات انسان نهفته است و پدیده‌ی استعمار در قرن‌های اخیر تشدیدکننده‌ی آن بوده است. به علاوه، در زمان و شرایط کنونی، هرچند استعمار به شکل قدیم وجود ندارد، اما استعمار و به سلطه کشیدن دیگران همواره وجود داشته و خواهد داشت و قدرت‌های بزرگ برای ادامه‌ی سلطه بر دیگر ملت‌ها و فریب آنان، سلطه‌ی خود را به شکل استعمار فرانو دنبال می‌کنند. نفی استعمار و در نتیجه، نفی و بی‌معنا خواندن استقلال ناشی از خوش‌بینی و سطحی‌نگری نسبت به عرصه‌ی بین‌الملل است. عملکرد کشورهای قدرتمند و شواهد عینی خلاف آن را به اثبات می‌رساند. سلطه‌گری و به بند کشیدن دیگران ارتباطی تنگاتنگ با اندیشه و تاریخ کشورهای غربی دارد. استعمار و سلطه بر دیگران پیامد تحول در اندیشه و ارزش‌های انسان غربی است. در تفکر غربی، اولین انگیزه‌ی انسان «خواست و امیال نفسانی» است که منجر به فزون‌طلبی و یغماگری می‌شود. بر این اساس، از ویژگی بارز نظام غربی، امپریالیسم و به بند کشیدن دیگران است. سرمایه‌داری و لیبرال‌ـ‌دمکراسی، به مثابه‌ی نظامی که مستلزم تحصیل حداکثر ارزش افزوده است و مبارزه‌ی طبقاتی ویژگی مهم آن به شمار می‌رود، این منطق را در ذات خود دارد که به دنبال مکان‌های جدید و استثمار و بهره‌کشی از دیگران است. بر همین اساس، سلطه‌گری در زمان کنونی شکل جدیدی به خود گرفته است که نظام‌ استکباری با ابتنا بر اندیشه‌ها، باورها و ارزش‌های خاص خود، با بهره‌گیری از ابزار نوین، در صدد ایجاد و گسترش آن است. بدین ترتیب، در شرایط کنونی، این نظریه‌ها در باب استقلال غیرواقع‌گرایانه و مردود است و در مسیر پیشرفت سیاسی، استقلال یکی از الزامات و شاخص‌های حتمی و مهم به شمار می‌رود. در شرایط کنونی، که قدرت‌های بزرگ به شکل استعمار فرانو در صدد سلطه بر جهان هستند و بیگانگان در جوامع اسلامی حضور چندبُعدی دارند، یکی از الزامات اساسی دستیابی به پیشرفت سیاسی، استقلال و عدم وابستگی به دیگر کشورها به شمار می‌رود. بر مبنای اندیشه‌ی اسلامی، سلطه‌گری و سلطه‌پذیری هر دو نفی شده است. بر این اساس، جامعه و نظام اسلامی نه به دنبال سلطه بر دیگران است و نه سلطه‌ی قدرت‌های استعماری را می‌پذیرد. نفی سلطه و حاکمیت دیگران به اندازه‌ی شکل‌گیری زندگی اجتماعی انسان قدمت دارد. افراد هیچ جامعه‌ای دخالت بیگانگان را در امور و سرنوشت خویش برنمی‌تابند و با تمام توان برای دفع سلطه مبارزه می‌کنند. این ایده، هرچند بر اثر تجربه‌ی تاریخی استعمار و استثمار ‌ـ‌ به ویژه در قرن‌های اخیر که کشورهای غربی به چپاول منابع دیگر کشورها و از جمله جوامع اسلامی پرداخته‌اند ‌ـ تقویت شده است، اما منشأ آن را تنها این امر تشکیل نمی‌دهد، بلکه ویژگی انسان صاحب اندیشه، تعقل و عزّت نفس این است که حتی اگر استعمار و چپاول سرمایه‌ها و نفع‌طلبی‌ها مطرح نباشد، باز هم دخالت یا نفوذ دیگران را بر سرنوشت خویش نمی‌پذیرد و در صورت تحمیل موضوعی از سوی بیگانگان، با تمام توان در مقابل آن می‌ایستد. در اندیشه‌ی اسلامی، جامعه و حکومت اسلامی باید همه‌ی وابستگی‌های استثمارگرایانه را ریشه‌کن کند و انسان را در همه‌ی عرصه‌های زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از زیر بار استثمار دیگران برهاند تا نیرو و استعدادش را برای پیشرفت و تکامل جامعه فراهم نماید. وابستگی چیزی است که دو نوع نیرو را در جامعه انسانی ‌ـ‌که می‌تواند در جهت تکامل و پیشرفت آن قرار گیرد‌ـ‌ از بین می‌برد: اول.نیرو و استعداد انسان و جامعه‌ای که مورد استثمار و بهره‌کشی قرار می‌گیرد و مصالح بیگانگان را تأمین می‌کند، زیرا در سایه‌ی نظام طاغوتی و در چارچوب وابستگی‌های استعماری، استعدادها و توانایی‌های فراوانی نابود می‌شود. دوم.نیروی انسان سلطه‌گر و استثمارکننده که امکانات خود و جامعه‌ی تحت سلطه را در جهت تداوم سلطه به کار می‌گیرد.[20] استقلال و نفی سلطه‌ی کفار از مقدرات جامعه‌ی اسلامی است و این موضوع از آیات قرآن و سنت نبوی استنباط می‌شود و عقل و تجربه‌ی تاریخی نیز بر آن صحّه می‌گذارد. قرآن کریم همواره بر استقلال و عزّت مسلمانان تأکید دارد و سلطه‌ی بیگانگان بر مسلمانان را به هیچ وجه نمی‌پذیرد. این شاخص در واقع ریشه در اصل نفی سبیل دارد که مبنای آن آیه‌ی شریفه‌ی «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا»[21] است. مفاد قاعده‌ی «نفى سبیل» این است که خداوند متعال در شریعت اسلامى حکمى قرار نداده است که موجب سلطه و برترى کافران بر مسلمانان شود. این قاعده بر عمومات و اطلاقات ادلّه حاکم است؛[22] هر حکمی که به نوعی موجب استیلا و سلطه‌ی کفار بر مسلمانان شود، بنا بر مفاد این قاعده، باطل است. مقصود از نفى جعل، نفى تشریعى است، نه تکوینى، زیرا اگر نفى جعل تکوینى بود، در خارج هیچ گونه تسلّطى براى کافران نباید تحقق مى‏یافت؛ حال آنکه در برخى موارد، خصوصاً در زمان رخوت و سستی مسلمین، سلطه‌ی کافران بر مؤمنان وجود داشته است. از سوى دیگر، نکره‌ی «سَبِیلاً» در سیاق نفى قرار گرفته و افاده‌ی عموم مى‏کند؛ یعنى براى کافران بر مؤمنان هیچ گونه حکمى که موجب سلطه‌ی آنان شود، در عرصه‌های مختلف نظامى، سیاسى، اقتصادى و... از جانب خداوند تشریع نشده است. بر همین اساس، هر طرح، عهدنامه، رفت‌و آمد و قراردادى که راه نفوذ کفار بر مسلمانان را باز کند حرام است. پس مسلمانان باید در تمام جهات سیاسى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى از استقلال کامل برخوردار باشند. قرآن کریم، در ضمن آیات متعدد، هم نسبت به ولایت کفار به مسلمانان هشدار می‌دهد و هم آن را نفی می‌کند. برای مثال، خداوند در سوره‌ی مائده می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِین‏».....23] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، یهود و نصارى را دوستان خود قرار ندهید، آن‌ها دوستا‏ن یکدیگرند و کسانى که از شما آن‌ها را به دوستی برگزیند از آن‌ها هستند، خداوند جمعیت ستمکار را هدایت نمى‏کند. در آیه‌ای دیگر آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین»[24] اى کسانى که ایمان آورده‏اید، افرادى که آیین شما را به باد استهزاء و بازى مى‏گیرند، از اهل کتاب و مشرکان، دوست و تکیه‏گاه خود انتخاب نکنید، و از خدا بپرهیزید، اگر ایمان دارید. آیه‌ی دیگر می‌فرماید: «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعا»[25] آنان که به عوض مؤمنان، کافران را دوست خود مى‏گیرند، از این کار چه مى‏جویند؟ اگر عزت مى‏طلبند، بدانند که عزت همه‏اش از آن خدا است‏. روشن است که استفهام در این آیه انکارى است و پاسخى است که انکار را توجیه می‌کند و مى‏فهماند که عزت یکى از فروع ملک است و معلوم است که وقتى مالک حقیقى جز خداى تعالى کسى نباشد، عزت نیز خاص او خواهد بود.[26] این آیه به همه‌ی مسلمانان هشدار می‌دهد که پیشرفت و عزت خود را در هیچ یک از شئون زندگى، اعم از شئون اقتصادى و فرهنگى و سیاسى و مانند آن، در دوستى با دشمنان اسلام نجویند، بلکه مستقل از آنان، تکیه‌گاه خود را ذات پاک خداوندى قرار دهند که سرچشمه‌ی همه‌ی عزت‌هاست. غیر خدا از دشمنان اسلام نه عزتى دارند که به کسى ببخشند و نه اگر داشتند، قابل اعتماد بودند، زیرا هر روز که منافع آن‌ها اقتضا کند فوراً صمیمى‏ترین متحدان خود را رها می‌کنند و به سراغ کار خویش می‌روند و گویى هرگز با آن‌ها آشنایى نداشته‌اند؛ چنان که تاریخ معاصر شاهد بسیار گویاى این واقعیت است.[27]‏ طبق آیات قرآن، بدترین افراد نزد خداوند و دورترین افراد از راه راست کسانی هستند که یوغ نظام سلطه و حکومت‌های طاغوت را به گردن خود می‌نهند. آن‌ها کسانی هستند که هرگز به تکامل و پیشرفت دست نمی‌یابند. در نقطه‌ی مقابل، بهترین افراد در اندیشه‌ی اسلامی، کسانی هستند که با دوری از نظام سلطه، به سوی خدا و یکتاپرستی روی آورند. قرآن کریم این افراد را صاحبان خرد و اندیشه و اولوالالباب می‌نامد: «وَ الَّذِینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‏»[28] آنان که از پرستش طاغوت دوری می‌ورزند و به سوی خداوند بازگشته‌اند، آنان را مژده باد. پس بشارت ده به آن دسته از بندگان من که به سخن گوش فرامی‌دهند و از بهترین آن پیروی می‌کنند. آنان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده است و آنان صاحبان خرد و اندیشه‌اند. بر مبنای آموزه‌های اسلامی، شاخص جامعه‌ی ایده‌آل اسلامی، مستقل بودن و دوری جستن از نظام‌های طاغوتی است. به عبارت دیگر، مسلمان بودن و تسلیم امر خدا بودن با پذیرش نظام سلطه و طاغوت سازگار نیست. قرآن کریم همکاری با نظام‌‌های طاغوتی را عامل گمراهی می‌داند و مسلمانان را از آن بر حذر می‌دارد و این مطلب را در سوره‌ی نساء چنین بیان می‌کند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِیدا»[29] ای پیامبر، مگر آن کسانی را که خیال مى‏کنند به آنچه از طرف خدا به تو نازل شده و نیز به آنچه برای پیشینیان نازل شده ایمان دارند، نمى‏بینى که مى‏خواهند محاکمه نزد حاکم طاغوتى ببرند، با اینکه مأمور شدند به طاغوت کفر بورزند. آرى، این شیطان است که مى‏خواهد آنان را سخت گمراهشان کند. خداوند در این آیه می‌فرماید کسانی که به خداوند ایمان دارند نباید حکومت‌های طاغوتی را به رسمیت بشناسند. نظام‌های استکباری، در فرهنگ قرآن کریم، دارای دو ویژگی مهم و محوری هستند: نخست آنکه انکارکننده‌ی حق و پایمال‌سازنده‌ی عدالت‌اند و دوم آنکه جوامع را تضعیف می‌کنند و مردم را به ضعف می‌کشند[30] و مانع پیشرفت آنان می‌شوند. بر این اساس، استقلال به عنوان یک معیار و شاخص در پیشرفت سیاسی مطرح می‌شود، زیرا بدون استقلال و زیر یوغ نظام سلطه، دستیابی به پیشرفت و تکامل ممکن نیست. با توجه به این امر که استقلال سیاسی عبارت از این است که مردم و نظام سیاسی، روابط ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را در راستای خواسته‏های خودشان و برای زندگی بهتر و عادلانه‏تر و رفاه بیشتر تنظیم می‏نمایند، پیشرفت و توسعه در سایه‌ی وابستگی محقق نمی‌شود؛ زیرا بر اساس نظریه‌ی «نظام جهانی» والر اشتاین، کشور وابسته، ولو مدتی در مرکز قرار داشته باشد، با اندکی تغییر در شرایط، به پیرامون نظام جهانی منتقل می‌شود و از ایفای نقش به عنوان کشور تأثیرگذار بازمی‌ماند. پیشرفت واقعی و پایدار یک کشور، با این هدف که آن کشور بتواند در عرصه‌ی جهانی به ایفای نقش بپردازد، در سایه‌ی استقلال سیاسی ممکن است و بین آن دو، رابطه‌ی تنگاتنگی حاکم است. استقلال یعنی اینکه یک ملت بتواند بر سرنوشت خود مسلط باشد و بیگانگان نتوانند به منافع آن‌ها دست‌درازی کنند و سرنوشت‌شان را خائنانه و مغرضانه رقم بزنند. وجود رابطه‌ی نزدیک میان استقلال و پیشرفت به این معناست که اگر از ملتی استقلال او گرفته شد و بیگانگان بر سرنوشت آن‌ ملت مسلط شوند، دو چیز را از دست می‌دهد: اول، عزت نفس، و احساس هویت. دوم، منافع خود.[31](*) پی‌نوشت‌ها: [1]Progress [2]نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 129. [3]قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 53. [4]محمد تقی مصباح‌یزدی، تهاجم فرهنگی، تحقیق و نگارش عبدالجواد ابراهیمی، قم: مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1381، چاپ هشتم، ص 20. [5]. ابوالفضل قاضی، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1380، چاپ هفتم، ص 185. [6]. علی آقابخشی و مینو افشاری‌راد، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، نشر چاپار، 1379، ص 554. [7]. محمدجواد نوروزی، نظام سیاسی اسلام، قم، مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1379، ص 110. .[8] علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، ج 3، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، 1376، ص 277. .[9] همان، ص 180. [10]. محمد هاشمی، حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج 1، دادگستر، 1380، چاپ سوم، ص 204. [11]. احمد حسین شریفی، جنگ نرم، قم، مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1389، چاپ دوم، ص 145. [12]. روح‌الله خمینی، صحیفه‌ی امام، ج 15، ص 243. [13]. احمد نقیب‌زاده، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی، تهران، سمت، 1380، چاپ دوم، ص 70. [14]. انفال (8)، 60. [15]. محمد هاشمی، حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج 1، دادگستر، 1380، چاپ سوم، ص 208. [16] جواد منصوری، فرهنگ استقلال و توسعه تهران: وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، موسسه چاپ و انتشارات، 1374. ، ص 54. [17] همان، ص 64. [18] همان، ص 66. [19] مرتضی مردیها، استقلال حدیث کهنه، روزنامه‌ی جامعه، 24 و 25 بهمن 1377، ص 10، به نقل از مقصود رنجبر در «استقلال و ضرورت‌های جدید»، قم، بضعه الرسول، 1381، ص 115. [20]محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاه (موسوعه الشهید الصدر)، ج 5، قم، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیه للشهید صدر، 1421هـ، ص 174. [21]سوره‌ی نساء، آیه‌ی 141. [22]حسن موسوی بجنوردی، القواعد الفقهیه، ج 1، قم، الهادی، 1419، ص 193. 23]سوره‌ی مائده، آیه‌ی 51. [24]سوره‌ی مائده، آیه‌ی 57. [25]سوره‌ی نساء، آیه‌ی 139. [26]محمدحسین طباطبایی، ترجمه‌ی تفسیر المیزان، ج 5، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، ص 188. [27]ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 4، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1379، چاپ 23، ص 171. [28]سوره‌ی زمر، آیه‌ی 17. [29]سوره‌ی نساء، آیه‌ی 60. [30]حسن واعظی، استعمار فرانو، جهانی‌سازی و انقلاب اسلامی، قم، مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1386، ص 34. [31]سید علی خامنه‌ای، پرسش‌ها و پاسخ‌ها، ت�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن