محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1844941594
آزاده مهدی وطنخواهان اصفهانی: تعدادی از مجروحان را با شنیهای تانک تکه تکه کردند
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آزاده مهدی وطنخواهان اصفهانی:
تعدادی از مجروحان را با شنیهای تانک تکه تکه کردند
آزاده مهدی وطنخواهان اصفهانی گفت: تعدادی از اسرای عملیات رمضان را اعدام کردند، تعدادی مجروح را با شنیهای تانک له کردند.
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، سایت جامع آزادگان نوشت: سرهنگ آزاده مهدی وطنخواهان اصفهانی در نیمه شعبان سال 1342 در شهر اصفهان به دنیا آمد. در چهارده سالگی با مطالعه رساله حضرت امام (ره) که در منزل نگهداری میشد، مجذوب شخصیت ایشان میشود. سوم دبیرستان بود که غائله کردستان روی داد. با وجود پافشاری فراوان برای حضور در آن منطقه و به دلیل سن کم و به قول خودش «در حسرت مبارزه در غائله کردستان ماند» تا اینکه در هفده سالگی به مسئولیت دیدهبانی دکل ابوذر رهسپار جبهه جنوب شد. در عملیات رمضان و با قیچی شدن رزمندگان ایرانی در شرق بصره، با وجود رزم فراوان و مجروحیت سخت از ناحیه کتف و چانه، خود را در حلقه محاصره نیروهای بعث عراقی یافت. برای فرار از این وضعیت، با جایگیری در سنگر درازکش و با تیراندازی به سمت دشمن، آخرین تلاشهای خود را بینتیجه میبیند. او که کار خود را تمام شده میدانست، در حالی که چفیه غرق به خون خود را به صورت میکشید، با خدای خود شروع به راز و نیاز میکند اما عراقیها به بالای سر او رسیدند... . در ادامه، گفتوگوی سایت جامع آزادگان با این آزاده مبارز را میخوانیم: * در چه تاریخی و به چه صورتی به اسارت درآمدید؟ 21 /4/ 61 در عملیات رمضان و در چهل کیلومتری عراق؛ شرق بصره و دریاچه ماهی. بنده تک تیرانداز بودم. در آن عملیات، عراق به صورت نعل اسبی منطقه را پوشش داده بود و از پهلوها حمله کرد. دو تیپ شرکت نکردند و به این وسیله در آن عملیات قیچی شدیم. من از ناحیه فک راست دچار مجروحیت سختی شدم که به اسارت درآمدم. من با دوستانی که در سال 60 در کردستان با آنها بودم، از جمله شهید مفقودالاثر محسن قنادنیا و یکی از دوستان روزهای کودکی و همچنین شهید حججی در یک دسته بودیم. در نزدیکی دپوی خط مواصلاتی عراق که محسن به شهادت رسید؛ البته بنده پساز آزادی از اسارت، از شهادت ایشان باخبر شدم. عراق آتش شدیدی روی منطقه عملیاتی ایران داشت که دستور عقب نشینی از طرف فرماندهان صادر شد. ما در حال عقب نشینی بودیم. در دپوی ارتش مستقر شدیم. شنیدیم که تعدادی از بسیجیان مانع عقب نشینی شدهاند؛ در صورتی که این خبر اشتباه بود و این عراقیها بودند که ما را محاصره کردند و قدرت عقبنشینی نداشتیم. تا ساعت 4 بعدازظهر با آقای سید محمدرضا ساداتی بودیم که اکنون از دندانپزشکان حاذق اصفهان هستند. برگشتم و به پشت سر نگاه کردم. یکی از بچهها از ناحیه کمر یا پا، بدنش دو تکه شده بود و در لحظات آخر ذکر یا زهرا یا زهرا را زمزمه میکرد، که به شهادت رسید. شروع به دویدن کردم. متوجه یکی از رزمندهها که در سنگر درازکش بود شدم. به داخل سنگر پریدم که از پشت سر مورد اصابت تیر عراقیها قرار گرفتم. ترکش تیر به ناحیه کتف و زیر فک چپم اصابت کرد. از پشت کتف وارد و از جلو خارج شد. متوجه شدم که تیر به فکم اصابت کرده و بعدا از خراشیدگی و خونریزی زیر فک متوجه موضوع شدم. وقتی در سنگر درازکش بودم، احساس سبکی به من دست داد. در همان حال که دعای «الهی عظم البلاء» را زمزمه میکردم، فکر میکردم که در حال وصل به عالم ملکوت هستم. احساس بسیار خوبی بود. دست چپم به کلی بیحس و همچون تکه گوشتی از تنم آویزان بود. بوی خوشی از خون دستم به مشامم میرسید. پیراهنم را در آوردم. زیرپیراهنم از خون تنم سرخ شده بود. در همان حال زمزمه و دعا، آن رزمنده که در کنار من بود، دستانش را بالا آورد و سعی داشت که از سنگر خارج شود. عراقیها متوجه ما شدند. چفیهٔ بزرگ عربیام که به شدت، غرق به خونم بود، روی صورتم کشیدم. کلاه خود را روی سرم گذاشتم. در واقع اینگونه وانمود کردم که تمام کردهام. عراقیها به بالای سرم رسیدند و به زبان عربی میگفتند: قم... قم.... برای ردگم کنی، هیچ واکنشی از خود نشان نمیدادم. به فارسی گفتند: بلند شو... بلند شو... . در همان حال با خدای خود این گونه میگفتم: «من چند سال است که در جبهه هستم و به اختیار خود آمدهام. تا حالا با خودم بوده و از این بعد با تو. بلند میشوم؛ اگر مرا به گلوله بستند و شهید شوم که غایت آرزوی من است اما اگر اسیر شدم، باید به من کمک کنی و مرا یاری کنی تا بتوانم اسارت را با سرافرازی پشت سر گذارم». با توکل بر خدا از جا بلند شدم و ایستادم. عراقیها با دیدن لباس غرق به خون و همچنین حمایل پر از نارنجکم، به شدت به وحشت افتادند و در حدود 20 نفر دور سنگر حلقه بستند. با اشاره دستشان، حمایل را با دست راست خود باز کردم که آن را از پشت سر قاپیدند. اسلحهام را گرفتند و با اشاره دست، مسیری را به من نشان دادند و گفتند: امشی... امشی... شروع کردم به دویدن. در مسیر حرکت به شدت تیراندازی میکردند تا از مسیر تعیین شدهشان منحرف نشوم. جیبهای مرا تفتیش کردند و مفاتیح کوچکم، عکس امام و علما را که در جیبم بود، گرفتند. نفربری در آن نزدیکی بود. آفتاب آن روز برعکس همیشه بود. خورشید در آسمان همچون سینی بزرگی بود و به شدت میتابید. من را روی موتور نفربری که ساعتها کار کرده بود، نشاندند. گاهی مجبور بودم دست راستم را حایل بدنم کنم و بنشینم. دستم که میسوخت، روی پا میایستادم. پایم میسوخت و باز عوض میکردم. راننده نفربر ایرانی که پیشتر هم از جراحتش توضیح دادم، کنارم بود و از درد ناله میکرد. در نالههایش مکرر میگفت: سوختم... سوختم.... پیراهنم را درآوردم و زیر او انداختم. نفربر ایستاد و ما را پیاده کردند. تعدادی از اسرای عملیات رمضان را همان جا اعدام کردند. تعدادی مجروح را با شنیهای تانک له کردند و تعدادی دیگر را با قفل کردن شنیهای تانک و معکوس کردن حرکت و بعد از تکه تکه شدن بدنش و با زجر بسیار به شهادت رساندند. ما را در آنجا نگه داشتند. اسرای دیگری هم بودند. مدتی گذشت. گریز میزنم به قبل؛ زمانی که در دارخوین و دکل ابوذر بودم؛ شخصی عرب زبان بود که با پسرش به نام مفتاح و پسر دیگرش سعید بر اثر ترکش گلوله تانک به شهادت رسید، من از آنها کمی عربی آموخته بودم. به زبان عربی به عراقیها گفتم: مای... مای... بچهها یاد گرفتند و آنها هم تکرار میکردند. با آفتابه آب تشنگی بچهها را رفع میکردند. عراقیها پس از گرفتن نبض، چون بدنم سرد شده بود فکر میکنند من مردهام . دست و پای مرا میگیرند و به داخل یک ماشین شورولت که اجساد خودشان و شهدای ما بود انداختند تا در بصره به خاک بسپارند. * فکر میکردید اسیر شوید؟ زمانی که در دارخوین بودم و ده نثار که زیر نخلها مخفیانه کار شناسایی انجام میدادیم. یک نامه از سوی مادرم رسید. در نامه از من خواسته بودند که «پسرم، یا شهید شو و یا مجروح؛ اما اسیر یا معلول نشو که من طاقت ندارم». اتفاقا همان شب، خواب اسارت در سالن آمفی تئاتر بصره را دیدم و خیلی جالبتر کسی که در آمفی تئاتر بصره از من مراقبت میکرد (آقای محمد رضا ساداتی) را هم دیدم، البته در خواب ایشان را نمیشناختم. من خواب اسارتم را دیدم. بلافاصله برای مادرم نوشتم که اگر شما به تقدیر خدا اعتقاد دارید و رضای شما، رضایت خداست و شما که بر مجروحیت و شهادت من رضا هستید باید بر اسارت من هم رضا باشید و حتی بر معلولیت من هم رضایت بدهید. از بصره به طرف بغداد رفتیم. بعد از رسیدن به وزارت دفاع عراق من به همراه چند تن دیگر جزو آخرینها بودیم که از تونل مرگ میگذشتیم. به شدت اسرا را میزدند. رفتیم داخل دو کانتینر. طرفی دیوار بود و طرفی دیگر پلیت. دوستان اسیری که به وزارت دفاع عراق رفتهاند، با این مکان آشنا هستند. من اشتباها به جای اینکه به طرف کانتینر سمت راست بروم به کانتینر سمت چپ رفتم. افسری عراقی که از استخبارات آمده بود، برای جبران اشتباه من، چنان سیلی محکمی به گوش من زد که پرده گوشم پاره شد (چندین سال بعد از آزادی متوجه ناشنوایی گوشم شدم.) برگشتم و برای اینکه باز ناله نکنم و صدایم را نشنوند؛ با دستم گوشه دشداشه را مشت کردم و فشار دادم تا آخ نگویم. نصف صورتم بیحس شده بود. به داخل کانتینر رفتم. دو نفر از استخبارات که کماندوی رزمیکار بودند با حرکات رزمی به شدت اسرا را میزدند. یکی دو شب آنجا بودیم تا اینکه در تاریخ 2 /7/ 61 به موصل بزرگه (موصل 1) منتقل شدیم. * عزاداری ایام محرم چطور برگزار شد؟ هرکسی به سبک خودش، خوزستانیها واحد میزدند اما آرام میزدند تا صدا بیرون نرود. البته عراقیها دورتادور سرباز میچیدند تا مانع شوند. ما در اردوگاه عزاداری میکردیم و یادم هست که یک بار در آسایشگاه روبروی ما، بچهها برای رد گم کنی! سوزنی را با موهای خود چرب کردند، سپس آن را در آب انداختند و بدین صورت سوزن روی آب ایستاد. سرباز عراقی آمد و گفت: «اینکه کاری ندارد! من هم انجام میدهم»؛ اما بچهها به دور از چشم او، چربی سوزن را با لباس پاک کردند و آن را به سرباز دادند. او در حدود نیم تا یک ساعت سرکار رفت! و بعد اینکه فهمید، کلکی در کار است، شروع به فحاشی کرد و رفت. اما همین کار باعث شد تا بتوانیم عزاداری کنیم. * بهترین خاطره شما در اسارت چه بود؟ بهترین خاطره سفر کربلا و نجف و بعد آن خبر انتصاب رهبری آیت الله خامنهای از طرف شورای رهبری بود که آرامش عجیبی به ما داد. * خبر آزادی چطور به شما رسید؟ از طریق رادیو. غیر قابل باور بود اما من جزء گروه پنجم و در روز 30/5/69 ازاد شدم. سعی میکردیم تا زمانی که خود را در خاک ایران ندیدهایم، به حرفها دل نبندیم. آن روز باور نکردنی، ما را به مرز خسروی آوردند. در مرز به خنده میگفتیم که آن پرچم ایران کار عراقیهاست تا اینکه آقای حبیبی (معاون اول رئیس جمهور وقت) را دیدیم. در صف اسرا دوری زدند که دیگر شک ما به یقین بدل شد و امیدوارتر شدیم. البته تا لحظه آخر باور نمیکردیم؛ چون هر آن احتمال داشت که ما را برگردانند. * از مجموع پرسشهایی که از حضورتان پرسیدم، جای سوالی خالی است...؟ الان که چیزی به یادم نمیآید اما ما را به گریه انداختید... لاالله الا الله... یاد دوران اسارت، صداقت آن روزها و وحدت بینظیرش افتادم. یادمان رفته که در آسایشگاه را که باز میکردند، یکسری داوطلب دم در میایستادند تا دیگران کمتر کتک بخوردند. [بغض] نمیدانم یادمان رفته یا اینکه فریب این چهار روز دنیا را خوردهایم. ما فقط دعا میکنیم برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و انشاءالله که به زودی زود پرچم انقلاب از دست رهبر به امام زمان عج برسد و ما هم لایق باشیم که چشمانمان به جمال پرفروغ امام زمان عج روشن شود. [گریه] بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/
92/12/24 - 19:30
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]
صفحات پیشنهادی
کتاب ˈسه تکه ابر، سه برادرˈ در همدان رونمایی شد
کتاب سه تکه ابر سه برادر در همدان رونمایی شد همدان - ایرنا - همزمان با روز شهید و در آیین پایانی جشنواره خاطره نویسیدر همدان کتاب سه تکه ابر سه برادر با حضور رییس سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس کشورمان در باغ موزه دفاع مقدس همدان رونمایی شد به گزارش ایرنا مدیرکل بنیاد حفظدر اختتامیه جشنواره خاطرهنویسی دفاع مقدس انجام شد رونمایی از کتاب «سه تکه ابر، سه برادر» در همدان
در اختتامیه جشنواره خاطرهنویسی دفاع مقدس انجام شدرونمایی از کتاب سه تکه ابر سه برادر در همدانکتاب سه تکه ابر سه برادر در اختتامیه جشنواره خاطرهنویسی دفاع مقدس همدان رونمایی شد به گزارش خبرگزاری فارس از همدان پیش از ظهر امروز کتاب سه تکه ابر سه برادر در اختتامیه جشنواره ختصادف شدید زانتیا را تکهتکه کرد
تصادف شدید زانتیا را تکهتکه کرد برخورد شدید زانتیا با تیر چراغ برق تلفات جانی در پی نداشت اما هر تکه از این خودرو را به یک گوشه از بزرگراه آزادگان پرتاب کرد مهر نیمه شب چهارشنبه یک خودروی زانتیا که در بزرگراه آزادگان در حال حرکت بود به شدت با تیر چراغ برق تصادف کرد و دو جوان سکشف تکه پاره های هواپیمای مالزی درجنوب دریای چین +عکس
کشف تکه پاره های هواپیمای مالزی درجنوب دریای چین عکس تکه پاره های نسبتا بزرگ که احتمالا به هواپیمای از دست رفته خطوط هوایی مالزی باشد در جنوب دریای چینی در سواحل ویتنام کشف شد روزنامه هنگ کنگ South China Morning Post گزارش داد که تکه پاره های نسبتا بزرگ که احتمالا به هواپیمایزانتیا ، در بزرگراه آزادگان تهران تکهتکه شد + تصاویر
زانتیا در بزرگراه آزادگان تهران تکهتکه شد تصاویر برخورد شدید زانتیا با تیر چراغ برق تلفات جانی در پی نداشت اما هر تکه از این خودرو را به یک گوشه از بزرگراه آزادگان پرتاب کرد نیمه شب چهارشنبه یک خودروی زانتیا که در بزرگراه آزادگان در حال حرکت بود به شدت با تیر چراغ برق تصادفچرتکه هستهای
چرتکه هستهای وبلاگ > تاجیک نصرت اله - اگر نخواهیم چرتکه بیندازیم و محاسبه کنیم که در توافق ژنو3 و طی برنامه عمل مشترک و مذاکراتی که مدتها نیز ادامه خواهد داشت چه دادیم و چه گرفتیم میتوان از یک منظر بزرگتر و وسیعتر به این توافق زمینههای اجرایی عواقب و اثرات آنهنرمند رفسنجانی ویولونی سه تکه از چوب گردو ساخت
استانها شرق کرمان هنرمند رفسنجانی ویولونی سه تکه از چوب گردو ساخت رفسنجان - خبرگزاری مهر یک هنرمند رفسنجانی در اقدامی جالب توجه ویولونی سه تکه از چوب گردو ساخت رضا پورکشاورزی در گفتگو با خبرنگار مهر اظهار داشت برای ساخت این ویولون زیبا سه ماه زمان صرف کرده ام وی ادامه دادیکی از تکه های شهامت / یادداشت مسعود کیمیایی برای پرویز خرسند
یکی از تکه های شهامت یادداشت مسعود کیمیایی برای پرویز خرسند فرهنگ > سینما - مسعود کیمیایی کارگردان سرشناس سینمای ایران به بهانه تجلیل از پرویز خرسند در بیستمین جشنواره مطبوعات یادداشتی را درباره این نویسنده و پژوهشگر نوشته است متن کامل این یادداشت که به صورت اختصا«سه تکه ابر ، سه برادر» رونمایی می شود
دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۹ ۳۷ مدیر امور ادبیات و انتشارات اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان همدان از گردآوری و بازنویسی 82 خاطره با محوریت دفاع مقدس در یک جلد کتاب خبر داد به گزارش سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا سرهنگ پاسدار رضا سلیمانی افزودجشن سالگرد ازدواج مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی با حضور تعدادی از بازیگران/ عکس
تاریخ انتشار 12 اسفند 1392 ساعت 09 33 | شماره خبر 1403626005104174407 مهدی پاکدل روز گذشته با انتشار عکسی در شبکه اینستاگرام ضمن اشاره به سالکرد ازدواجش با بهنوش طباطبایی نوشت و امروز اولین روز سال چهارم است علی معلم مهدی پاکدل بهنوش طباطبایی نیوشا ضیغمی سامان مقدمآنچه که میبینید محصول تکه پاره شدن من است
دهکردی در مراسم اختتامیهی پنجمین جشنواره امید مطرح کرد آنچه که میبینید محصول تکه پاره شدن من است متاسفم از اینکه آنچه که دراین جشنواره میبینید محصول تکه پاره شدن من است چرا که اشتغال زایی چند جوان کار شوخی برداری نیست به گزارش خبرنگار حوزه تئاترباشگاه خبرنگاران شب گذشته اختسه تکه ابر سه برادر در همدان رونمایی می شود
استانها غرب همدان زمردیان سه تکه ابر سه برادر در همدان رونمایی می شود همدان – خبرگزاری مهر مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس همدان گفت کتاب سه تکه ابر سه برادر از کتابهای تالیفی در حوزه ادبیات پایداری اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس در همدان رونمایی مقتل عام مسلمانان در آفریقای مرکزی ادامه دارد/ کشف ۱۱ جسد تکه تکه شده دیگر
قتل عام مسلمانان در آفریقای مرکزی ادامه دارد کشف ۱۱ جسد تکه تکه شده دیگربا تداوم کشتار و قتل عام مسلمانان در کشور آفریقای مرکزی سازمان صلیب سرخ این کشور از کشف اجساد تکه تکه شده 11 نفر دیگر خبر داد به گزارش خبرگزاری فارس کمیته صلیب سرخ آفریقای مرکزی اعلام کرد این کمیته اجسادالبرز تکه ای از پارس قدیم/ سسله جبالی با چشم اندازی بی نظیر
استانها مرکز البرز گزارش مهر البرز تکه ای از پارس قدیم سسله جبالی با چشم اندازی بی نظیر کرج – خبرگزاری مهر البرز سرزمین فرهنگ ها و آداب و رسوم دیرپا تکه ای از پارس قدیم و سرزمین مادهاست دامنه سسله جبال البرز با طبیعتی حیرت انگیز و آب و هوایی لطیف چشم اندازهای بی نظیر رتصادف شدید زانتیا را تکهتکه کرد + عکس
تصادف شدید زانتیا را تکهتکه کرد عکس برخورد شدید زانتیا با تیر چراغ برق تلفات جانی در پی نداشت اما هر تکه از این خودرو را به یک گوشه از بزرگراه آزادگان پرتاب کرد نیمه شب چهارشنبه یک خودروی زانتیا که در بزرگراه آزادگان در حال حرکت بود به شدت با تیر چراغ برق تصادف کرد و دو جوانکشف تکههایی از هواپیمای مفقود شده مالزیایی
کشف تکههایی از هواپیمای مفقود شده مالزیاییهواپیماهای کاوشگر ویتنامی تکههایی از هواپیمای مفقود شده مالزیایی را پیدا کرد به گزارش فارس به نقل از خبرگزاری رویترز هواپیماهای کاوشگر ویتنامی تکههایی از هواپیمای مفقود شده مالزیایی را یافتند مقامات هوایی مالزی امروز یک شنبه از اداماینجا اشتبین، تکهای از بهشت... اشتبین؛ روستایی به رنگ انار
اینجا اشتبین تکهای از بهشت اشتبین روستایی به رنگ انارشاید نام اشتبین را شنیده باشید روستایی سربرآورده از دل جنگلهای انبوه و به رنگ انارهای ترش و شیرین به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز اشتبین یکی از روستاهایی است که به روستاهای شگفت ایران مشهور شدهاند و برای لمس این شگف-
گوناگون
پربازدیدترینها