تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 27 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منكر نكنند، و از نيكان خاندان من پيروى ننمايند،...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816220169




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ازدواج، زمستان آرزوهای سبزم شد!


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین:




وقتی فریده بچه بود، زمستان برایش معنایی جز برف و آدم برفی و بازی نداشت ولی سال‌ها بعد دیگر زمستان تمام زیبایی‌اش را برای او از دست داده و فقط تاریکی بود و تاریکی. می‌گوید: در ۱۸ سالگی با مردی ازدواج کردم که همسر و ۲ پسر ۴ و ۱۱ ساله‌اش را در یک سانحه رانندگی از دست داده بود. خانواده من فقیر بودند و به خاطر همین بیشتر از پنج کلاس نتوانستم درس بخوانم. سیاوش ۱۲ سال از من بزرگ‌تر ولی وضع مالی‌اش کمی خوب بود. خانواده همسرش او را به خاطر بی‌احتیاطی در رانندگی مقصر می‌دانستند و ازدواج او با دختری ۱۸ساله برایشان غیرقابل توجیه بود. رفتار همسرت چطور بود؟
سری از روی تأسف و غم تکان می دهد و می گوید: تا زمانی که خانواده سیاوش به خانه ما نمی آمدند، رفتار او بد نبود وای از روزی که می آمدند، من با عروس قبلی مقایسه می کردند و در پایان دعوایی به راه می انداختند و می رفتند. همین رفتار خانواده اش بر روی او نیز اثر گذاشت و کم کم رفتارهای شوهرم هم عوض شد. او به همه چیز مشکوک بود، وضع مالی بد خانواده من و حرف‌های خانواده خودش به او، این باور را می داد که من فقط به خاطر مال و دارایی اش که یک خانه کوچک، یک ماشین و یک مغازه مواد غذایی بود، با او ازدواج کرده ام.
زندگی‌ام با شوهرم به نتیجه نرسید. هفت سال با هم زندگی کردیم ولی صاحب فرزندی نشدیم. برای بچه‌دار شدن به مطب هر دکتری که آدرسش را به ما می دادند می رفتیم اما بعد از چندین و چند بار آزمایش پزشکان گفتند که سیاوش در اثر تصادف مشکل دار شده و دیگرنمی تواند فرزند دار شود همین موضوع مشلات دیگری را پیش پای زندگی‌مان گذاشت. خانواده من می گفتند اگر بچه نداشته باشی، دارایی شوهرت را خانواده اش تصاحب می کنند، از طرفی شوهرم تحت فشار خانواده اش می گفت دکترها دروغ می گویند، من مشکلی ندارم. مشکل اصلی مربوط به خودت است، من قبل از این دو بچه داشتم.

بالاخره چه شد؟
با شدت گرفتن اختلافاتی که مسبب آن دخالت هر دو خانواده بود، طلاق توافقی گرفتیم. من در قبال مهریه ام، یک قطعه زمین 60متری از شوهرم گرفتم و به‌این صورت خانواده ام هم نفس راحتی کشیدند اما زمستان تاریک زندگی من در 18سالگی با ازدواجم شروع شده بود و نمی دانستم چه سرنوشت شومی در انتظارم است.

دوباره ازدواج کردی؟
بله، اما کاش ازدواج نمی کردم. این بار خودم با مردی آشنا شدم. اسمش امید بود، خرید و فروش ماشین در این نمایشگاه و آن نمایشگاه می کرد. هنوز دو ماه از ازدواج دوم نگذشته بود که فهمیدم هوو دارم.

هنوز با شوهر دومت زندگی می کنی؟
بله، البته بدون خرجی و فقط اسمش در شناسنامه ام است، زن اولش او را از خانه بیرون کرده بود و بیشتر وقت‌ها مجبور می شد به خانه من بیاید و از من هم پول می گرفت! از وقتی اعتیادش بیشتر شده بود، همان کار خرید و فروش ماشین را هم به زور انجام می داد. ما صاحب دو دختر دوقلو شدیم.

به چه جرمی دستگیر شدی؟
به جرم حمل مواد مخدر.

کی معتاد شدی؟
امید دو سال پیش من را به تریاک معتاد کرد تا مرتب به خاطر اعتیادش با او دعوا نکنم! اختلافش هم با زن اولش به خاطر اعتیادش بود.

با توجه به بیکاری، اعتیاد و فقر چطور هزینه های خرید تریاک را تأمین می کردی؟
با بدبختی. فقط که هزینه اعتیاد نبود. شکم بچه ها را هم باید سیر می کردم.بیشتروقت ها از این و آن کمک می‌گرفتم. روزی 5هزار تومان خرج تریاکم می شد ولی شوهرم 15هزار تومان در روز برای کراک خرج می‌کرد. او بدون رحم به خانواده اش از من می دزدید. بچه‌ها از چند ماه قبل از زندانی شدنم، پیش مادرشوهرم هستند. او یک زن پیر و کم حوصله است ولی دلش به حال بچه ها می سوزد و از آنان نگهداری می کند.

خانواده‌ات از دستگیری تو خبر دارند؟
نمی دانم، تلفن نداریم. در این مدت از خانواده ام خبر ندارم. یعنی بعد از ازدواج با امید مرا طرد کرده بودند. پدرم می گفت دختری که خودش برای ازدواج با مردی اصرار کند، دختر من نیست. بعد از فهمیدن ماجرای ازدواج اول امید و نیز اعتیادش،‌دیگر مرا قبول نداشتند. شوهرم که بیکار بود و هیچ وقتی به فکر تهیه لقمه نانی نبود، می گفت تو هم بیا تریاک بکش تا من تنها سر منقل ننشینم. وقتی چند بار مصرف کردم، ناراحتی های روحی ام کمتر شد ولی بعد از چند بار مصرف متوجه شدم که معتاد شده ام.|حمایت










٢٢ اسفند ١٣٩٢ ساعت ١٧:۴٨





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 63]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن