تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایق‌سواری تالاب انزلی؛ تجربه‌ای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکس‌ترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816403579
سجاده هایی به وسعت خیبر
واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
سجاده هایی به وسعت خیبر کاشان– ایرنا– آنجا که مردان خدا شیدایی سر را به راه و رسم شهادت و تکبیره الاحرام وصال را به وداع جاودانه با دامنگیرهای پوچ دنیوی سلام می دهند، عشق عزیزتر از هرچه می آید.
می مانی که آیا نمونه آدمی در آغازین روز خلقت که پروردگار برای سجود مقابل شیطان و ملائکه رونمایی کرد در قرنها پس از تجلی زمین چه می کند؟ این اصل جنس است یا سلاله ای از آن نمونه خلقت.
آدم هایی که شبیه زمینیان نبودند، چشمانی که جز معنویت نمی دیدند، روح هایی که در تجسم مان نمی گنجند و خیال هایی عاری از هرگونه پیش پا افتادگی هایی از رنگ و نقش روزمرگی ها.
آدم هایی با دنیا غریبه از ایل و تبار عرشیان، بی هیچ نسبی با اهالی زمین، سهم شان از فرداهای توپ و خمپاره و نارنجک آخرتی است به زلالی باغهای تجری من تحت الانهار.
شاید نشان شان را امروز به جز غربت باران جاری بر سنگ نوشته های آسمانی گلزارشان در نبود دستهایی که در گلوی آستین های خالی فریاد پاره می کنند و پاهایی که فرش را لیاقت گام نهادن آنها نبود و قدمگاهشان عرش و آسمان است و بر بال ابرها پرواز می کنند، بیابی.
آرامش نگاهی که طوفان به پا می کند از پس چشمانی که جاذبه های دنیوی در ردیف تماشاگهش نامرئی می نماید.
میلیون ها دست و پا و چشمی که انقلاب کردند و ریه و حنجره هایی که در انتشار نت های زیر بی بم فریاد زده شان فقط آوای تارهای موسیقی ناهماهنگ شیمیایی به گوش می رسد.
وصیت نامه هایی که بوی ناب عطر انسانیت می دهد و هر نوشته ای روبرویش رنگ می بازد.
و برگ های سرخی که از شاخه افتادند را ریشه ای جاوید در کالبد دنیا باقی است.
لرزش دستان پدر از آتشی می گوید که دل می برد، ˈحاج شیخˈ پیرمرد کلاه نمدپوش شهر کاشان سالهاست در کنج مغازه اش با یاد دو رادمردی سر می کند که قرار بر تن پوش دامادیشان بود و حرف و حدیث خانه بخت آب پشت پایشان در هر اعزام به خط مقدم عشق.
اما دو برادر هر زمان به مادر وعده در دیدار بعد را دادند و دیدار بعد با معبود بود که لباس شهادت را به قامت خود آراسته تر دیدند تا جامه دامادی.
سردار شهید ˈحسن موحد رستگارˈ، قائم مقام فرمانده گردان امیرالمومنین (ع) به همراه برادر کوچکترش ˈاحسانˈ زائر سفینه عرش در عملیات والفجر 8 بود.
پاسدار پاکباخته نهضت روح الله، در روز 11 اسفند ماه 1364 دقایقی قبل از آغاز عملیات موسوم به ˈیا مهدیˈ در محور ˈکارخانه نمک فاوˈ، پس از آنکه تعدادی از همرزمان خود را از شهادت در عملیات بعدی مطلع ساخت، وصیت نامه خود را که رساله ای از عشق و راز و نیاز با معبود است به رشته تحریر درآورد.
او در این راز و نیاز عاشقانه نوشت: ˈالهی اگر چه نزدیک ترین و سریع ترین راه تقرب و وصل به درگاهت شهادت است، در پی این وصل، توانم را فدایت نمودم، وجودم را فنایت و زیر پا گذاشتم دنیای فانی و پست را و گریستم از فراقت، قبولم دار اگر چه قابل نیستم.
عمری است که در پی لقایت، حال و هوای دیگر بر سرم شده، گام هایم از برای دیدار تو خسته، از بس راه پیمودم، بیابان های گرم و سوزان جنوب را پشت سر نهادم، قله های رفیع و سخت غرب و کردستان را زیر پا در نوردیدم، دره های پرفراز و نشیب محرم، صحرای رمضان، ارتفاعات سردشت.
حال با قبول کردن من در حضورت آرامشم بخش که تو عطاکننده نفس مطمئنه ای.
آخرین لحظات شب است و از مصاحبت با یک شهید برگشتم، نمی دانم، تاکنون در زندگیم چنین حالتی بوجود نیامده بود، تاکنون این طور شاد نشده بودم، لحظاتی دیگر به سحر نمانده و احساس می کنم که آخرین پیامم را بر روی کاغذ می نویسم، خیلی خوشحالم و از خوشحالی نمی توانم در خود بگنجم، احساس می کنم خدا با من است، احساس می کنم ضیافت ائمه اطهار و اولیاالله جهت آمدنم آماده شده است.
خدایا خدایا... تو را شکر میکنم که به من عطا نمودی این بیخود شدن را، خدایا دوست دارم با شهدا باشم، او (احسان) نیز این طور دوست دارد، خدایا در این دنیا هیچ نمی خواهم، فقط و فقط می خواهم من و او را با هم شهید نمایی و در کنار هم به خاک سپرده شویم، دوست دارم حیات ان دنیا را با هم بگذرانیمˈ.
حسن چند ساعت بعد در خط مقدم نبرد از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفته و بال در بال ملائک گره زد.
پس از حدود یک ساعت خبر شهادت احسان موحد رستگار نیز به واحد تعاون لشکر امام حسین (ع) واصل می شود و دو برادر به فاصله یک ساعت جام وصال سرکشیدند تا نامشان در ردیف یکهزار و 700 کبوتر عاشق شهر دارالمومنین در فهرست بل احیا عند ربهم یرزقون ثبت جاودانه شود.
فاطمه رحمتی
7429/545
انتهای پیام /*
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 30]
-
اجتماع و خانواده
پربازدیدترینها