واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا:
پرواز را به خاطر بسپار/ به یاد شهدای غدیر کرمان - ایرنا - پرواز جاذبه زیبایی است که زمین را در می نوردد و جسم خاکی را از خاک به افلاک می رساند، باید مرور کرد و به خاطر سپرد این شاهکار عروج را آنگاه که تن آدمی می پوسد با مرگ، روح با پروازی از جنس شهادت عروج می گیرد بسان پرنده ای سبک بال، پس پرواز را به خاطر بسپار.
به گزارش ایرنا، دیار کریمان سرزمین و خواستگاه هزاران زن و مردی است که عاشقانه جان خود را برای دفاع از کیان و آب و خاک خود در طبق اخلاص گذاشته و به خیل شهدا پیوسته اند.
مردان و زنانی که زندگی و حیات و حتی شهادت و رفتنشان نیز برای دیگران سرشار از پند و اندرزهای حکمت آموز است.
مرور زندگینامه و خاطرات شهدا درس زندگی را برایمان مشق می کند.
تاریخ به خوبی خاطره 276 شهید غدیر کرمان را ورق خواهد زد، خاطره همان دلیرمردان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که هواپیمایی آنان 30 بهمن 1381 و دقایقی پس از بلند شدن از فرودگاه زاهدان، در زمین کرمان برای همیشه به آسمان پرواز کردند و ˈشهدای غدیرˈ نام گرفتند.
شهدایی چون سردار ˈمجید حاجی حاتمˈ جانشین اداره عملیات سپاه، سردار ˈاکبر بیگدلیˈ خلبان، سرهنگ پاسدار ˈتهامیˈ کمک خلبان، سردار ˈمهدی پیرانیانˈ مدیر هوایی ستاد مشترک سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و سردار ˈمحمدعلی خواجهˈ معاون هماهنگ کننده لشگر 41 ثارالله در این حادثه به فیض شهادت نایل آمدند.
شهیدانی که پیشتر مژده لقاء الله را به انحاء مختلف دریافت و خود را مهیای آن سفر جاودانه و ملکوتی کرده بودند.
نحوه حلالیت طلبیهای آنان از نزدیکان و دوستان و رفتار روزهای منتهی به اعزام به آخرین ماموریت همگی گویای آن است که این عزیزان از مدتها پیش پیک وصال حق را دریافت و خود را برای این پرواز آسمانی و زندگانی جاوید آماده کرده بودند.
بیان مصادیقی از این واقعیت خالی از لطف نیست. همسر یکی از پاسداران لشگر ثارالله می گوید: شب قبل از سانحه روز غدیر خواب دیدم که کسی کاغذی را آورد در خانه و نشان داد و گفت که شما باید به خانواده این شهدا(حدود 300 نفر) سر بزنید. فهرست را نگاه کردم و نام یک شهید یادم ماند شهید اسدی. فردایش که حادثه اتفاق افتاد و اسامی شهدا را منتشر کردند نام شهیدی دیگر را به یاد آوردم ˈورزندهˈ چند روز بعد ما مدام در حال سر زدن به خانواده شهدا بودیم.
شهید ˈمهدی مهدیزاده فرسنگیˈ از شهدای غدیر در بخشی از یادداشتهای خود آورده است: امشب وقتی که سوره واقعه را می خواندم قلبم داشت از جا کنده می شد، احساس رفتن و پرواز کردن سراپای مرا فرا گرفته، امشب احساس می کنم که آزادم، سبکم و راحت.
مادر شهید مهدیزاده فرسنگی نیز بیان کرده است: مهدی قبل از رفتن به ماموریت به همسرش گفته بود ˈمن سه روز دیگر بیشتر زنده نیستمˈ روز قبل از ماموریت برای خداحافظی نزدم آمد به او گفتم ˈمادر راضی نیستم باید صبح قبل از ماموریت بیایی تا شما را از زیر قرآن رد کنمˈ مهدی روز بعد آمد و وقتی می رفت خیلی به من نگاه کرد و این نگاه آخر بین مادر و فرزند بود.
مادر شهید ˈمهدی قتلوزادهˈ نیز می گوید: بعد از دعای عرفه در مسجد صاحب الزمان(عج) همسرش از او می پرسد که چه حاجتی از خدا خواستید؟ مهدی در جواب می گوید که من تنها شهادت را از خداوند طلب کردم.
به گفته مادر شهید قتلوزاده تنها دارایی شهید یک موتور بود که آن را هم فروخت و برای هیات فاطمیه ضبط صوت خرید.
شهید ˈعیسی شمس الدینی لریˈ از دیگر شهدای غدیر کرمان است که در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد اسم او را در میان قرآن گذاشتند و انتخاب کردند.
روزه و نماز اول وقت را ترک نمی کرد. مظلوم بود و احترام به پدر و مادر وجهه همتش بود. او در 15 سالگی مادرش را از دست داد و در 17 سالگی هم به آرزویش یعنی شهادت رسید.
شهید ˈحسین خراسانی قنات قاضیˈنیز تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و در سال 75 برای انجام خدمت سربازی وارد ارتش جمهوری اسلامی ایران شد. پس از پایان خدمت سربازی سپاه پاسداران را برای تداوم خدمت به نظام اسلامی برگزید.
مادر این شهید بزرگوار می گوید: وقتی حسین شهید شد همسرش چهار ماه حامله بود. یکی از بستگان حسین را در خواب دیده بود که گفته ˈفرزندم دختر است و به همسرم بگویید نامش را معصومه بگذارد و اکنون معصومه 11 سال دارد.
مادر شهید ˈروح الله مرادی فرˈ نیز می گوید: یک روز قبل از سفر موقع نهار بود که پسرم آمد و گفت ˈاگر بار گران بودیم رفیتیم اگر نامهربان بودیم رفتیم.ˈ
این مادر شهید افزود: وقتی اعتراض کردم پاسخم همین بیت شعر بود، گفتم می دانی که چقدر تو را دوست دارم می خواهی با این حرفهایت مرا ناراحت کنی که باز گفت ˈاگر بار گران بودیم رفتیم اگر نامهربان بودیم رفتیم.ˈ
همسر شهید ˈحبیب الله شمسی پورˈ نیز گفت: همسرم در تمام مسایل الگو و نمونه بود همیشه با وضو بود و نماز اول وقت او یکی از مسایل حساس او بود.
در مدت چهار ماهی که با او زندگی کردم کوچکترین حرفی که موجب رنجشی بشود از او نشنیدم. علاقه بسیار زیادی به رهبر معظم انقلاب داشت تا جایی که نخستین هدیه ای که به من داد عکس معظم له بود.
مسجد قائم(عج) کرمان از شهید ˈعلی توسنˈ خاطره های زیادی در دل نیمه شبها به یاد دارد.
یکی از دوستان این شهید گفت: در یکی از شبها که به اتفاق هم در دعای کمیل شرکت کرده بودیم وقتی چراغها خاموش و همه جا تاریک شد علی به درددل با پدر شهیدش پرداخت و در میان شیوه ها و ناله هایش می گفت ˈبابا چرا من را تنها گذاشتی؟ من احساس غربت و تنهایی می کنم.ˈ
او به رغم علاقه مندی شدیدی که به مادرش داشت ضیافت پدرش را پذیرفت و به سوی او شتافت.
پدر شهید ˈرضا پورمحی آبادیˈ نیز از فرزند شهیدش می گوید: از دو ماه قبل از شهادت رفتار رضا تغییر کرده بود خودش، گفتار و کردارش هم آسمانی تر از همیشه شده بود، یک روز قبل از شهادت با من تماس گرفت و به صورتی خاص خداحافظی کرد. او رفت و من هنوز چشم انتظار بازگشتش نشسته ام.
خاطرات و وصیتنامه های عنوان شده در این گزارش با بهره گیری از مطالب کتاب ˈشهدای غدیر استان کرمانˈ تهیه شده که ˈخلیل اسفندیاریˈ آن را به رشته تحریر در آورده است.ک/4
7433/2624
انتهای پیام /*
18/12/1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 59]