واضح آرشیو وب فارسی:ایسنا: شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۹:۲۰
«سوزان رایس معمولا به ندرت در برنامه "ملاقات با مطبوعات" شبکه انبیسی آمریکا ظاهر میشود. آخرین بار که وی در این برنامه حضور پیدا کرد واقعیت را نسبت به آنچه که منجر به کشته شدن چهار آمریکایی در شهر بنغازی لیبی در 11 سپتامبر 2012 شد، تحریف کرد. روز یکشنبه گذشته نیز وی مجددا به این برنامه بازگشت و این بار صحبتهای منتقدان سیاست دولت اوباما در قبال سوریه را تحریف کرد.» به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، تحلیلگر روزنامه واشنگتن پست در گزارشی انتقادی از سیاست خارجی دولت اوباما مینویسد: «دفعه قبل تحریف سوزان رایس غیرعمدی بود اما این بار به نظر نمیرسید که غیرعمدی باشد. با این وجود من زمانی را که او نمیداند درباره چه چیزی صحبت میکند ترجیح میدهم به اینکه کار وی عمدی باشد. وی در جریان گفتگوی خود با دیوید گرگوری، مجری برنامه "ملاقات با مطبوعات" همه صحبتهای درست درباره وضعیت سوریه را مطرح کرد. وی جنگ در این کشور را "وحشتناک" خواند که حقیقتا همینطور است. سوزان رایس همچنین گفت که جنگ سوریه به کشورهای همسایه آن سرایت کرده و باعث تحریک آنها شده که این نیز درست است. او همچنین گفت که آمریکا تمایل زیادی به پایان دادن به این جنگ دارد. بله بله، این نیز درست است! سوزان رایس در این برنامه گفت: اما اگر گزینه جایگزین مربوط به سوریه، مداخله نیروهای آمریکایی در این کشور باشد همانطور که عدهای نیز آن را مطرح کردهاند، من فکر میکنم که از نظر مقامات آمریکا و رئیسجمهوری کشور ما چنین چیزی در راستای منافع ما نیست. گرگوری مجری برنامه ملاقات با مطبوعات مثل همیشه هوشیارانه عمل کرد و حد وسط را در پیش گرفت. او از رایس نپرسید که دقیقا چه کسی حامی اعزام نیروهای آمریکایی به سوریه است. او حتی از او نخواست که یکی از منتقدان برجسته اوباما را نام ببرد و این که چرا هنگامی که گزینههای دیگری در قبال سوریه وجود دارد اعزام نیرو یک گزینه جایگزین است. وی تنها به سوزان رایس که مشاور امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا است اجازه داد تا با رد کردن استدلالی که مطرح نشد، فرار کند. وی بدین ترتیب ذهنیتی را در دولت آمریکا نشان داد که در عمل منجر به هیچ چیز نمیشود. عملکرد سوزان رایس نشاندهنده دولتی است که حرف زدن درباره سیاستها را به اجرای آنها ترجیح میدهد اما چنین رویکردی تاثیر مستقیم بر یک مساله فوری دیگر در خصوص سیاست خارجی که پیش روی واشنگتن است یعنی اوکراین گذاشته است. البته درباره انقلاب در اوکراین بحث شده است و سوزان رایس هشدار داده که روسیه نباید به زور در قبال اوکراین متوسل شود و چنین کاری را یک اشتباه فاحش خوانده است. وی در عین حال اعلام کرد که آمریکا در طرف مردم اوکراین قرار دارد که یک عمومیت بخشی محتاطانه است. در حال حاضر چنین سیاستی در دولت آمریکا مطرح است. با این وجود ممکن است امور هر چه زودتر از دست آمریکا خارج شود. روسیه ممکن است اجازه ندهد کشور بزرگی که در مرز جنوب غربی آن است هم راستا با اروپا شود. البته چندان محتمل نیست که تانکها به اوکراین فرستاده شوند اما چندان بعید نیز نیست که مردم روس زبان شرق اوکراین در زمانی هر چه سریعتر برای حمایت به سمت مسکو بروند. اوکراین به نوبه خود یک چالش سخت است اما این کشور تنها نیست. در حقیقت این کشور یکی از چندین کشور جهان است که در آنها ملیگرایی به جداییطلبی پیوسته تا بیثباتی ایجاد کند. در ماه سپتامبر اسکاتلند قرار است به جدایی خود از انگلیس رای دهد. در حالی که یک اسکاتلند مستقل تهدیدی علیه هیچ کس به جز خود اسکاتلندیها نیست اما این کشور نیز جزئی از این روند است. کاتولونیا در اسپانیا ناآرام است. بلژیک نیز همواره در آستانه تجزیه قرار داشته و در ایتالیا نیز اتحادیه شمالی میخواهد از جنوب جدا باشد. یوگسلاوی که زمانی یک کشور واحد بود اکنون عملا برابر با هفت کشور است و چکسلواکی نیز که یک کشور بود اکنون دو قسمت شده است. اتحاد جماهیر شوروی سابق نیز اکنون به 15 کشور جدا تقسیم شده که یکی از آنها اوکراین است. در خاورمیانه سوریه در آستانه تجزیه قرار دارد و یک کردستان مستقل نیز در حال تکوین است و عراق نیز هرگز همان کشور قبل نخواهد بود. در شرق دور نیز ژاپن و چین انرژی ملیگرایی زیادی را احساس کرده و بر سر چند جزیره صخرهای منازعه میکنند. در حال حاضر یک جهان پر هرج و مرج به دنبال یک راهنما است. اما نه فقط آمریکا از اینکه ژاندارم جهان باشد خودداری میکند بلکه حتی نمیخواهد ناظر آن نیز باشد. گزینه کاملا اشتباه در سوریه که توسط سوزان رایس بیان شد - آمریکا هیچ کاری نمیتواند انجام بدهد زیرا این کشور هر کاری را انجام نمیدهد - مورد توجه دیگر کشورهای جهان قرار گرفت. اوباما تهدید کرد اگر کسی از خط تعیین شده درباره اوکراین عبور کند با تبعاتی روبرو خواهد شد. این نیز یک خط دیگر است. آیا این خط قرمز است؟ به لحاظ اقتصادی جهان در حال نزدیک شدن به یکدیگر است اما همزمان جهان در حال تکه تکه شدن بوده و امپراطوریها سقوط میکنند. چه این حقیقت را باور کنید و چه نکنید این شرایط شرایطی بود که پیش از جنگ جهانی اول هنگامی که ملیگرایی همه محدودیتها را زیر پا گذاشت وجود داشت. چهار امپراطوری آن زمان یعنی، روسیه، آلمان، اتریش- مجارستان و عثمانی سقوط کردند و جهان به سمت آخرالزمانی پیش رفت که تنها هنگامی که هیتلر هفت تیر را به روی شقیقه خود گذاشت و بمب اتمی به روی هیروشیما افتاد به پایان رسید. من برای زمان فعلی چنین پیشبینی نمیکنم اما ظهور ملیگرایی و عقبنشینی قدرت آمریکا قبل از این نیز دیده شده است. یک چهره آشنا به نام نیکولو در شهر کییف به روزنامه نیویورک تایمز گفت: ملیگرایی چیزی است که من به آن باور دارم. ملت مذهب من است. سوزان رایس باید با این فرد ملاقات کند. وی سربازی است که در منطقه مستقر است.» انتهای پیام
کد خبرنگار:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]