تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگاه ميهمان داشتند، با او غذا مى‏خوردند و دست ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804131529




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

انتظار 11 ساله‌ای که پایان یافت


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز:
انتظار 11 ساله‌ای که پایان یافت
مادر شهید محمدرضا قاقازانی گفت: در را که می‌زدند، می‌گفتم بی‌شک نامه‌ علی است ولی بعد از یازده سال نشانه‌ای از او آوردند که اصلا انتظارش را نداشتم، پلاک و کفشش.
به گزارش نامه نیوز، بهجت مغازه مادر شهید محمدرضا قاقازانی امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در قزوین به بیان خاطراتی از فرزند شهیدش پرداخت و گفت: علی پس از شهادت محمد می‌گفت: من با خیال راحت به جبهه می‌روم چون مطمئن شدم که شما صبر می‌کنید.

من عادت داشتم هر بار که آنها به جبهه می‌رفتند از زیر قرآن ردشان کنم هیچ وقت گریه نمی‌کردم، ولی نمی‌دانم آخرین باری که علی به جبهه می‌رفت چرا اینقدر حال عجیبی داشتم، ناخودآگاه اشک می‌ریختم، انگار می‌دانستم که او دیگر برنمی‌گردد.

وقت خداحافظی، پدرش به او گفت: صبر کن نگاهت کنم، علی گفت: پدر بیست و چهار سال است نگاهم می‌کنی،‌سیر نشدی؟ که پدرش چیزی نگفت و به نگاهش ادامه داد.

علی با آرامش از زیر قرآن رد شد، دنبالش آب ریختم و تا رسیدنش به سر کوچه نگاهش کردم. او رفت و دل مرا هم با خودش برد. طولی نکشید که یکی از دوستانش خبر شهادت علی را آورد، ولی پیکرش یازده سال مفقود بود، با اینکه یقین داشتم شهید شده ولی همیشه به یک «شاید» فکر می‌کردم.

در را که می‌زدند، می‌گفتم: علی آمد؛ نامه می‌آوردند، می‌گفتم: بی‌شک نامه‌ی علی است. تا اینکه بعد از یازده سال چیزی را آوردند که اصلا انتظارش را نداشتم، پلاک و کفشش!

سرباز شهید محمدرضا قاقازانی در تاریخ بیست و نهم دی سال 43 در شهر قزوین به دنیا آمد و در هجدهم اسفند ماه سال 63 در هورالهویزه بر اثر اصابت ترکش به شکم و کمر به شهادت رسید که مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

پدر شهید محمدرضا قاقازانی محمود آقا نام داشت و عطار بود، این شهید بزرگوار تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد و به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت.

همچنین برادر این شهید بزرگوار علی قاقازانی چهارم دی ماه سال 63 در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسیده است.






1392/12/16





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 52]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن