تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):روزه سپرى است از آفت هاى دنيا و پرده اى است از عذاب آخرت.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835082221




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شهریار زرشناس: اعتدال را تعریف تئوریک نکرده اند/ فتنه ۸۸ کودتای نئولیبرال‌ها بود


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: شهریار زرشناس:
اعتدال را تعریف تئوریک نکرده اند/ فتنه ۸۸ کودتای نئولیبرال‌ها بود
تفکر و اندیشمند عرصه فلسفه و سیاست گفت: اعتدال به عنوان یک مفهوم نظری در اندیشه سیاسی اصلا معنا ندارد اما اعتدال شعار یک عده ای بوده است، شعار جریان های لیبرال در یک مقطع زمانی بوده است.

خبرگزاری فارس: اعتدال را تعریف تئوریک نکرده اند/ فتنه ۸۸ کودتای نئولیبرال‌ها بود


به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس،‌ همزمان با سی و پنجمین سالگرد طلوع فجر انقلاب اسلامی از استاد شهریار زرشناس متفکر و اندیشمند عرصه فلسفه و سیاست توسط «نسیم» دعوت شد تا ضمن گفتگویی تفصیلی به بررسی بنیان های گفتمان انقلاب اسلامی و آفات ها و تهدیدهای آن پرداخته شود که مشروح آن به شرح زیر است:   * مبانی اندیشه ای دولت جدید را چه می دانید؟ آیا روی بنیان های خاصی استوار است یا طبق گفته ی دولت، بر مبنای اعتدال بنا شده، یعنی حد وسطی بین جریان های سیاسی حاضر است؟ اعتدال به عنوان یک مفهوم نظری در اندیشه سیاسی اصلا معنا ندارد. اما اعتدال شعار یک عده ای بوده است. شعار جریان های لیبرال در یک مقطع زمانی بوده است. یعنی وقتی ما نگاه می کنیم به سیر ظهور و بسط لیبرالیزم در غرب و غرب مدرن، می بینیم که لیبرالیسم در ابتدای ظهورش در قرن هفده و قرن هجده، گرایش های انقلابی پر رنگ داشته و همان زمان یک سلسله گرایش های میانه رو هم داشته است. اما جریان غالبش انقلابی بوده، انقلابی به معنای آنکه رادیکال بود. چرا رادیکال بود؟ چون می خواست سلطنت های باقی مانده از غرب فئودالی را سرنگون بکند. از قرن هفده به بعد شرایط سیاسی در واقع به گونه ای است که بخشی از نمایندگان سرمایه داری با بخشی از نمایندگان فئودال شریک هستند. سرمایه دارها می خواستند از قرن هجدهم کاملا و به طور مطلق قدرت را در دست بگیرند و باقیمانده عناصر فئودال و اشراف را بیرون بکنند و آن باقیمانده نفوذ کلیسا را از بین ببرند و حکومت ها را کاملا بصورت لائیک در بیاورند، یعنی بصورت حکومت هایی که از حوزه های مذهبی کاملا جدا هستند. در نتیجه رویکردهای رادیکال داشتند. البته همان زمان رویکردهای به قول امروزی ها میانه رو در بینشان بوده است. مثلا اگر در جهان، بین فیلسوفان عصر به اصطلاح روشنگری نگاه کنید، هم شخصی مثل روسو وجود دارد که رادیکال است و هم فردی مثل ولتر یا مونتسکیو که میانه رو هستند. از اواخر قرن نوزدهم و به خصوص اوایل قرن بیستم که لیبرالیسم و سرمایه داری بطور کامل حاکم شدند، حرکت رادیکال و انقلابی احساس هراس میکردند و دیگر اصلا شعار و میل به انقلابی گری را کنار گذاشتند و رفتند به سمت شعارهایی مانند همین حرفهایی که الان می زنند : اعتدال و میانه روی و این چیزها. یعنی در واقع اعتدال اگر شما نگاه کنید، اصلا یک مفهوم تئوریک و نظری نیست. بلکه شعاری است که بیانگر یک خواست لیبرال ها در یک مقطع زمانی است. این مقطع زمانی پس از این است که اینها قدرت را بطور تام و تمام در دست گرفته بودند. این در غرب است. بعد بخصوص از دهه 1950 و 1960 به بعد که اندیشه نئولیبرال در جهان غرب قدرت گرفت، این اندیشه بیش از پیش سعی کرد ‌با هر نوع آرمان گرایی و رادیکالیسم مبارزه کند. علتش این بود که جهان استکبار سرمایه داری در نیمه دوم قرن بیستم با مفاومت های گسترده در میان جنبش های مردمی در آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی روبرو شده بود و اگرچه این مقاومت ها که نوعا مقاومت های دینی و اسلامی نبودند و ماهیت سکولار هم داشتند، اما مقاومت هایی به هر حال آرمانگرا بودند. مقاومت های رادیکال بودند و دعوی انقلابی گری داشتند. بنابر این ادبیات سیاسی حاکمان جهانی ( یعنی همان سردمداران نظام سلطه استکباری) به سمت این رفت که برای اینکه بتوانند آرمانگرایی و رادیکالیسم را تخطئه کنند , شعارهایی مثل اعتدال , مثل میانه‌روی , مثل اینکه ما می خواهیم گفتگو کنیم را مطرح کردند , در صورتی که گفتگوی بین یک ظالم و یک مظلوم ؛ گفتگوی بین یک شکنجه‌گر و شکنجه‌شده ؛ گفتگوی بین یک انسان گرسنه ای که به او غذا نمی دهند و به غذا دسترسی ندارد و دارد غارت می شود و انسان سیری که از شدت سیری دارد می ترکد و غارت می کند؛ این گفتگو ها یعنی چه؟ گام اول گفتگو ایجاد عدالت است اما اینها دشمنان عدالت هستند. بنابراین این نوع شعارها تقویت شد، گسترش پیدا کرد وما شاهد این هستیم که اصلا یک جریان اندیشه ای در عالم غرب مدرن پدید می آید که مدعی این گونه حرفهاست. کسانی مثل هابر ماس که بحث گفتگو را مطرح می کنند، این یکی از این گرایش هاست. گرایش دیگر گرایش هانا آرنت است که باز هم همین بحث های خرد گرایی و مخالفت با افراط را مطرح می کند. دیگری گرایش پوپر است که هر نوع رادیکالیسم و انقلابی گری را تخطئه می کند و بحث اصلاحات گام به گام و حرکت جزئی را مطرح می کند و گرایش هایی نظائر این ها. در کشور ما آنچه که تحت عنوان اعتدال مطرح شده هیچ تعریف تئوریک ندارد، یعنی اینها تعریف تئوریک نکرده اند. اعتدال یک شعار است. یک شعار سیاسی است. از آنجا که این شعار سیاسی چون خودش مایه تئوریک ندارد، چون هیچگونه تلاشی نشده است که بنیان های تئوریکش را تعریف بکنند و نه از پیش بنیان مدونی از پیش ندارد، ما باید بگردیم ببینیم این شعار در ذیل چه ایدئولوژی ای یا سخنی دارد مطرح می شود. در چه جغرافیای سیاسی ای دارد مطرح می شود. تا این را بشناسیم. وقتی نگاه می کنیم متوجه می شویم که اعتدال به عنوان یک شعار دارد یک نوع لیبرالسم سیاسی فرهنگی را نمایندگی می کند.   * شواهد این نمایندگی چیست؟ بیاییم در سه عرصه ساست واقتصاد و فرهنگ نگاه کنیم. ببینیم این ها با چه جریانی دارند می ستیزند و این شعار را در مقابل چه کسانی مطرح می کنند. درعرصه معادلات فرهنگی ما کدام افراط گری را انجام داده بودیم که الان باید به سمت اعتدال برویم؟ مگر افراطی بوده است؟ اگر افراطی بوده اتفاقا افراطی ها به نفع جریان مهاجم فرهنگی در کشور بوده است. من متوجه این موضوع نیستم که اصلا اعتدال در یک جاهایی مثل تقابل بین حق و باطل ؛ تقابل بین عدالت و ظلم چه معنایی می‌دهد؟ یعنی چه؟ یعنی ما گاهی در حق باشیم و برخی اوقات در باطل باشیم؟ گاهی در راست باشیم و گاهی در دروغ باشیم؟ در چنین جاهایی اعتدال اصلا معنا ندارد. وقتی اعتدال بصورت یک شعار در می آید و در یک پس زمینه مطلوب مطرح می شود، ما باید ببینیم که چه چیزی را در این پس زمینه دنبال می‌کند؟ ما وقتی به سیاست های فرهنگی این دولت نگاه می کنیم می بینیم شعار هایی که در سیاست های فرهنگی داده می شود، مثل اینکه افکار عمومی بهترین فیلتر فرهنگی است؛ یا شعاری که ابتدا وزیر مطرح کرد که ما اصلا نیازی به ممیزی پیش از انتشار نداریم و باید ممیزی را به پس از انتشار منتقل کنیم ؛ یا حرکت هایی همچون هم نوایی با جریان خانه سینما، سیاست ها یشان در این حوزه و حوزه نشر کتاب , حرف هایی همچون اینکه ما هنر ارزشی و غیر ارزشی نداریم، دادن محوریت به شعارهایی نظیر آزادی ( به معنایی که درنظر این هاست)؛ همه و همه بیانگر این است که اینها لیبرال هستند. یعنی تمام این حرف ها نئولیبرالی است. من کاری به مسئولین ندارم، سخن ها و درون مایه این شعارها درون مایه نئولیبرالی است. و عملکردی هم که تا به حال بوده همین را بنظر متبادر می کند. نمی خواهم روی اشخاص وارد بشوم ولی آنچه که من مشاهده می کنم، سیاست های فرهنگی این دولت انقلابی تر از دولت پیشین نیست. عقب تر است. یعنی نسبت به دیانت و انقلاب عقب تر است. و در واقع نشانه های تئوریکش را هم عرض می کنم.وزیری که نگاهش به ممیزی اینگونه باشد، یا دولتی که نگاهش این باشد که هنر ارزشی و غیر ارزشی نداریم، این ها نشانه های نگاه نئو لیبرالیستی است. همه این ها مستقیما از دیدگاه های لیبرالی ونئولیبرالی گرفته شده است. در این زمینه اتفاقا بین لیبرالیسم و نئولیبرالیسم اشتراک است. تمامش مستقیما همین است. یا تکیه ای که بر مفهوم حقوق شهروندی در معنای مصطلح می شود. من فکر می کنم اصلا ما با داشتن قانون اساسی و با داشتن مجموعه آیین های مدنی، اصلا نیاز به طرح مجدد چیزی به نام حقوق شهروندی نداریم. مگر اینکه در ذیل مفهوم حقوق شهروندی بخواهیم مفهوم مدرن حقوق شهروندی را در یک سطحی ایجاد کنیم، که بنظر همین می آید. که این مفهوم مدرن حقوق شهروندی خودش یک مفهوم کاملا نئولیبرال است. پس در حوزه فرهنگ، کاملا می بینیم که سیاست‌های فرهنگی نئولیبرالیستی است. یعنی محتوا نئولیبرالیستی است.   * اینجا یک سوالی مطرح می شود. می گویند آزادی و غیره جزو شعارهای انقلاب بوده است. مگر اسلام و انقلاب اسلامی و رهبری مخالف آزادی هستند یا با اینکه هنرمندها بتوانند کار خودشان را بکنند مخالف هستند؟ این وجه لیبرال و نئو لیبرال بودن این شعارهایی که شما مطرح کردید چیست؟ برای دیدن این وجه باید به محتوا توجه کرد. آزادی یک سخن و عبارت است. وقتی می‌گوییم آزادی مقصودمان از آن چیست؟ برای فهمیدن آن راه های متعددی وجود دارد. یک راه اینکه کسی بیاید و مقصود خودش را توضیح دهد. بین تلقی اسلامی از آزادی و تلقی اومانیستی و لیبرالیستی از آزدادی تفاوت ماهوی است. یعنی ابدا اینگونه نیست که چون این‌ها اشتراک لفظی دارند ما تصور کنیم نوعی اشتراک ماهوی و معنوی دارند. آزادی در لیبرالیسم اساسا به این معناست که انسان، حیوانی است تابع دوگانه سود محوری و لذت طلبی ؛ این حیوان را در صورت نوعی فردی اش، نه در صورت جمعی اش، به او اصالت می دهد و سپس می گوید این انسان که به عنوان یک فرد آزاد است هرکاری که به او لذت می دهد یا هرکاری را که او دوست دارد یا فکر می کند به نفع خودش است انجام دهد، مشروط به آنکه سود، نفع طلبی، لذت طلبی و آزادی فردی دیگری را که دقیقا مثل خودش است محدود نکند. این جوهره تلقی لیبرالی از آزادی است. وقتی این تلقی را کنار نگاهی که اندیشه دینی و تفکر اسلامی به آزادی دارد بگذاریم می بینیم که اسلام این نوع نگاه را به هیچ وجه قبول ندارد. اسلام تلقی دیگری از آزادی دارد. و این خودش بحث های نظری مفصل دارد. من یک رساله ای تحت عنوان آزادی دارم که همین ها را در این رساله توضیح داده‌ام و به زودی کانون اندیشه جوان منتشر می کند. شهید مطهری هم در این خصوص در گفتارهای معنوی و غیره بحث هایی دارند که بسیار خوب هستند. آزادی در اسلام کاملا معکوس این است. آزادی در اندیشه دینی اولا مبنایش تلقی بشر به عنوان یک حیوان سودمحور و لذت‌جو نیست. ثانیا تلقی اش مبنای فرد انگارانه ندارد، یعنی اینگونه نیست که ما بگوییم انسان یک فرد به معنای اتم انسانی قائم به خود است و آزاد است هرکاری می خواهد بکند مگر آنکه مخالف آزادی دیگری باشد. در اندیشه دینی و اندیشه اسلامی این آزادی مطلق وجود ندارد که انسان هرکاری خواست انجام دهد. حتی نسبت به خودش و رشد خودش و نسبت به حیوانات مسئول است. نسبت به طبیعت و سایر انسان ها مسئول است. او حتی حق آسیب زدن به خودش را ندارد و حتی حق ندارد هرچیزی را که می خواهد بخورد. این ها محدودیت برای انسان نیست. این ها زمینه های رشدش است. یعنی در اسلام آزادی در نسبت با رشد، کمال، حق و عدالت تعریف می شود. در لیبرالیسم مشکل اینجاست که آنها آزادی را در نسبت با حق تعریف نمی کنند. در نسبت با عدالت تعریف نمی کنند. آزادی را در نسبت با نفسانیات فرد به عنوان یک اتم نفسانی تعریف می کنند. و دامنه اش را جایی محدود می کنند که نفسانیت شخص دیگری را بخواهد محدود کند.اما در اسلام آزادی در جایی محدود می شود که رشد انسان به خطر بیفتد. کمال انسانی به خطر بیفتد. و در جایی محدود می‌شود که آزادی با حق و با عدالت در تقابل باشد و آن آزادی ای که وجود دارد مانع این شود که انسانیت انسان محقق شود. در چنین جاهایی آزادی محدود میشود. پس ما می بینیم در لیبرالیسم و اسلام آزادی در هر دو صورتش نا مشروط و مطلق نیست. اما ماهیت های این دو با هم فرق دارد. در اسلام آن فضا و موقعیتی است که به انسان این فرصت وامکان را می دهد که استعدادهایی که او را در مسیر انسانیت قرار می دهد را از قوه به فعل در بیاورد و به او این امکان را می دهد که در مسیر رشد و عدالت و در مسیر نزدیکی به حق حرکت بکند. این محدوده ای است که اسلام تعریف می کند. واگر هر جایی این آزادی بخواهد از مسیر حق، مسیر عدالت، مسیر رشد و کمال و مسیر انسانیت خارج شود، اینجا اسلام برایش مانع می گذارد. اما در لیبرالیسم کاملا معکوس است. یعنی در لیبرالیسم اصل بر این است که انسان یک حیوان سودجو و لذت طلب است و نفسانیتش اصالت دارد و هیچ نوع مسئولیت انسانی یا اخلاقی یا معنوی یا نسبت به عدالت و حق و اینها آزادی انسان را محدود جناح نئولیبرال در ایران نمایندگان متعددی دارد. همچنان که ایدئولوگ های مختلفی دارد. مثل همین آقای سریع القلم که یکی از ایدئولوگ هایش است که الان محوریت پیدا کرده. مثلا نصر یکی از ایدئولوگ هایش است. کاتوزیان همینطور. حسین بشیریه همینطور. داریوش آشوری، شایگان. این ها همه نمایندگان نئولیبرال هستند ولی با گرایش ها و تمایلات مختلف. جناح نئولیبرال یک نقطه قوت استراتژیک دارد و آن این هست که سیستم های فرهنگی و اقتصاد دستشان است. نمی کند. آزادی انسان جایی محدود می شود که نفسانیاتش بخواهد مزاحم نفسانیت انسان های دیگر شود. ممکن است این بحث را مطرح کنید که چه عیبی دارد انسان آزادی نامحدود داشته باشد؟ اینجا شهید مطهری یک بحث بسیار خوب و جالبی را در کتاب گفتارهای معنوی دارد. هر موجودی برای رشد کردن نیاز به این دارد که علاوه بر آنکه یک آزادی ای برای از قوه به فعل در آوردن استعدادهایش داشته باشد، یک عناصری از هدایت، تربیت و کنترل هم در او باشد. برای مثال یک بچه کوچک را اگر آزاد بگذارید هرکاری بکند، ممکن است دستش را در آتش بگذارد وبسوزاند، یا با پریز برق بازی کند و خودش را نابود کند. شما آزادی ای را که به کودک می دهید آزادی ای است که در یک جاهایی محدودش می کنید که کمک به رشد کودک بکند. ممکن است آقایان بگویند که انسان کودک نیست. موجودی بالغ است. بله انسان موجود بالغی است اما هر موجود بالغ هم قرار نیست مطلقا آزاد باشد که هر کاری دلش می‌خواهد انجام دهد. چون ممکن است به خودش آسیب بزند. این بحث حتی در بین برخی فیلسوفان غربی هم بطور جدی مطرح است. که اگر آزادی مطلق باشد به ضد خودش تبدیل می شود. این را داستایوفسکی بطور بسیار جدی در آثارش مطرح می کند. یعنی آزادی اگر مطلق باشد دیگر آزادی نیست، استبداد است. آزادی زمانی آزادی است که دقیقا محدود و مشروط باشد، حدود داشته باشد. و آنچه که ماهیت آزادی را تعیین می کند نوع این حدود است. نوع این شروط است، نه نفس این حدود. چون آزادی لیبرالی هم محدود و مشروط است. منتهی در آزادی لیبرالی مبنای این حدود، شروط و محدودیت، نفسانیت است ولی در اسلام مبنایش حق و عدالت و رشد است. یعنی در واقع شما هیچ جا آزادی نا محدود نمی بینید. حتی خود غربی ها هم می گویند آزادی نا محدود یعنی نابودی آزادی. خوب وقتی این را فرض کردیم، الان می ببینیم ما آزادی نامحدود نه در لیبرالیسم داریم نه در اسلام. حالا اینجا بیاییم ببینیم وقتی آقایان شعار آزادی را مطرح می کنند، چگونه ما متوجه می شویم که مضامین نئولیبرالی دارد؟ یک نمونه اش همین که کسی که معتقد است که ممیزی برای انتشار کتاب نباید مطرح باشد وآن را به بعد از انتشار منتقل می کند، همین جا اولین مشکل کار است. در آمریکا و انگلستان ممیزی داریم. و به جرأت هم اعمال می شود. آنجا هم نویسنده ممنوع القلم داریم. یعنی با جرأت می شود گفت تا سال های سال "آرتور میلر" ممنوع القلم بود. "ازرا پاوند" ممنوع القلم بود. همین الان سال هاست کتاب نبرد من، راجع به هیتلر، ممنوع است. همین اخیرا که آمد منتشر شود مجوزش را لغو کردند. دو هفته هم نشده. مجوز کتاب نبرد من پس از 1944 به بعد تا الان مجوز نگرفته و آمد که منتشر شود لغوش کردند. پس آنجا ها هم هست. کسی که می اید این شعار را در جامعه ای مثل جامعه اسلامی مطرح می کند، آن هم در جامعه اسلامی ای که در معرض تهاجم فرهنگی است و در معرض بدترین وگسترده ترین شکل تهاجم فرهنگی است، خوب در واقع دارد به نئولیبرالیسم کمک می کند و اصلا مبنای اندیشه اش این گونه است. اگر مبنای اندیشه اش اینگونه نبود هرگز این حرف را اصلا مطرح نمی کرد که ما بیاییم هرنوع ممیزی را از بین ببریم و ممیزی قبل از چاپ را نفی بکنیم و یا فیلتربنگ را افکار عمومی قرار بدهیم. افکار عمومی را مبنای فیلترینگ فرهنگ قرار دادن یک شعاری است که مبنایش کاملا لیبرالیستی است. خود لیبرال‌ها این کار را نمی کنند. یعنی افکار عمومی اگر افکار عمومی به‌راه و هدایت شده ای برای آن ها باشد، آن را فیلتر فرهنگ قرار می‌دهند وگرنه فیلتر قرار نمی دهند؛ یعنی در جاهایی که احساس خطر کنند مانند نمونه هایی چون ازرا پاوند که مطرح شد ِ کتاب نبرد من هیتلر، کتاب شکست تابو که در آلمان حدود هشت نه سال قبل منتشر شده بود و اینها سانسور و متوقفش کردند و نمونه های عدیده دیگر، جاهایی که احساس کنند افکار عمومی با اینها نیست یا ممکن است که افکار عمومی متشتت شود، اینها اتفاقا ورود پیدا می کنند. پس کسی که این حرف را می‌زند، یا اعتقاد دارد به این شعار و این حرف، که کاملا یک نوع اعتقاد لیبرالی است. و یا نه خودش هم می داند که این حرف یک دستاویز تبلیغاتی لیبرال هاست و ارزش حقیقی حتی برای خود لیبرال ها ندارد. آن جایی که بخواهد راحت این حرف را زیر پا می گذارند و نادیده اش می گیرند. ولی وقتی طرحش می کند، خوب این طرح خواه ناخواه نتایجی دارد که به نفع لیبرالیسم تمام می شود.   * در عرصه سیاسی و اقتصادی چطور؟ وقتی صحبت از سرمایه داری می کنیم، مفهوم مدرن سرمایه داری با مفهون غیر مدرنش ماهیتا متفاوت است. یعنی وجود آن بازار سنتی بزرگ ما دلیل سرمایه نیست. سرمایه مدرن یک چیز دیگر است. که شامل مباحث نظری است. در ایران بطور طبیعی، قبل از ورود استعمار غرب مدرن ما سازمان یا نظام اقتصادی شبه مدرن نداشتیم. سرمایه داری مدرنیستی نداشتیم. ما یک نظام زمین‌داری سنتی داشتیم که رویش بحث های متعددی است. برخی می‌گویند فئودالیسم بوده برخی اعتقاد دارند نوع شرقی خاصی از استبداد بوده و غیره. از حدود سال های 1270 هجری قمری اولین نشانه های ظهور سرمایه داری شبه مدرن، سرمایه داری به شیوه مدرن، به شیوه غربی وارد ایران می شود. در حدود اواسط دوران ناصرالدین شاه اولین نمونه هایش کسانی مثل امین الضرب هستند. کسانی که اغلب هم ماسون هستند و این جریان سرمایه داری نوظهور، مدرن، شبه مدرن، پیرامونی و هرچیز که اسمش را بگذاریم، هنوز بصورت یک سیستم و یک نظام حاکم نیست. دولت پهلوی اساسا اراده سیاسی غرب زدگی شبه مدرن در ایران بود. در دوره رضاشاه، چون ساختارها می رود به سمتی که دگرگون بشود که این مدل اقتصادی تدریجا حاکم شود از حدود 1304 یک پروسه ای با برنامه ریزی جدی شروع می شود و در سال 1341، یعنی در سال معروف به انقلاب سفید، به نتیجه نهایی اش می رسد. این پروسه این هست که بطور تدریجی جریان سرمایه داری شبه مدرن در ایران قوی و قوی تر می شود تا سرانجام در دهه 1340 کاملا بر اقتصاد ایران حاکم می شود. برنامه ریزان و طراحان این مدل اقتصادی کسانی مثل داور هستند، کسانی تا حدی مثل تیمور تاش هستند و در واقع تئورریسین های اقتصادی اش هم فراماسون هایی مثل حسین پیرنیا هستند. ما از 1341-1340 به بعد تا 1357 یک سرمایه داری دفرمه ی بیمار وابسته و اقماری پیرامونی شبه مدرن در ایران داریم. که دقیقا تابعی است از سیستمی که نظام اقتصادی جهانی طراحی کرده برای ما. یعنی این نوع سرمایه داری های موسوم به جهان سومی یا سرمایه داری های پیرامونی را این ها اصلا طراحی کرده اند. مدلی که روستو طراحی کرد و در جاهای مختلفی اجرا کرد و در ایران تحت عنوان انقلاب سفید اجرا شد مال همین بود اصلا. این سرمایه داری بعد از انقلاب ضربات جدی خورد. نمایندگان اصلی این سرمایه داری از ایران فرار کردند. و ساختار ها و گردشش دچار خدشه جدی شد. در مقطع سال های 1360 تا 1368-1367 ما فاقد یک مدل اقتصادی در سیاست اقتصادی ایران بودیم. بیشتر بصورت روزانه و روزآمد، اوضاع را مدیریت می کردیم. اابته یک مقدار آن دولتی کردن ها و ملی کردن ها باعث شدند کمی وزن دولتی بر خصوصی غلبه کند. البته توجه کنید که چون سرمایه داری را دولت رضاشاه ایجاد کرد در نتیجه سرمایه داری ایران همیشه دولتی بوده. و این مسئله فقط مال ایران نیست. چون سرمایه داری در کشورهایی مثل ایران، مصر، سوریه، عراق، پاکستان، اردن و غیره محصول سیر طبیعی حیات آن جامعه نبوده و چیزی بوده که استعمار غرب مدرن از طریق رژیم دست نشانده اش ایجاد می کرد. این رژیم های دست نشانده مثل پهلوی، وقتی این اقتصاد را ایجاد کرد خیلی طبیعی بود که وزن اصلی اقتصاد دست دولت باشد بنابراین اقصاد سرمایه داری شبه مدرن پیرامونی وابسته ما، همیشه یک اقتصاد دولتی بوده و وزن دولتی‌اش قوی تر از وزن خصوصی اش بوده. در زمان شاه بخش بوروکرات درباری وزن اصلی را داشت و نماینده بخش دولتی بود. یک بخش غیر دولتی انحصاری هم داشت و لایه های دیگر سرمایه داری. پس از انقلاب آن قسمت هایی که دست دربار بود و به اصطلاح بخش های کلیدی اقتصاد بود، دولتی شد به این معنا که از دستان درباری ها خارج شد. وگرنه قبلش هم دولتی بود. یعنی قبلش دست درباری ها بود، افتاد دست دولت پس از انقلاب و مدیرانی که دولت پس از انقلاب تعیین کرد. یعنی مثلا هژبر یزدانی و خیامی و غیره همه کاره اش نبودند. اینها ضربات سنگین خوردند. اما از 57 تا 68،به دلیل شرایط جنگ و اوضاع خاص ما مدل اقتصادی نداشتیم. روزآمد عمل می کردیم. از سال 68 به بعد مدل اقتصادی ما را آن تیمی مشخص کرد که آن تیم بعدا به عنوان حزب کارگزاران مشخص شد. در سال 74 تحت عنوان کارگزاران خودش را معرفی کرد. آن تیم نگاه اقتصادی اش نگاه نئولیبرال بود. برای این که شما بفهمید خوب باید به نوشته هایشان رجوع کنید. به بحث هایی که این ها دارند. مثلا نگاهی که مسعود نیلی دارد. نگاهی که نوربخش داشت. نگاهی که عادلی دارد. نگاهی که تئوریسین های اقتصادی این ها دارند. نگاهی که موسی غنی‌نژاد دارد. و این ها اتفاقا دیدگاه هایشان را هم مطرح کردند. چهار پنج نفر از همین برنامه ریزها یک کتابی تحت عنوان اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی نوشته اند. نگاهی که روغنی زنجانی داشت.نگاهی که کرباسچی داشت. این نگاه، نگاه نئولیبرالی بود. و دقیقا هم منطبق بود با برنامه ای که نسخه بانک جهانی برای ما تنظیم کرده بود. چون بانک جهانی اصلا پس از به روی کار آمدن رژیم های نئولیبرال در غرب،یعنی از سال های 1979-1978 به بعد، این ها تقریبا از 1975 تصمیم می گیرند که مدل اقتصادی نئولیبرال را جایگزین مدل اقتصادی سوسیال دموکراتیک بکنند در کشور های غربی. بنایش هم بر این است که اول یک جایزه نوبل اقتصاد را در 1974 به فون هایک دادند که تئوریسین اصلی اقتصاد نئولیبرالی است. سپس رئیس بانک مرکزی آمریکا عوض شد و یک فرد نئولیبرال را جایش گذاشتند. 1979 تاچر به قدرت رسید که خودش می گفت من مرید فون هایک هستم. یک نئولیبرال خشن تمام عیار بود. 1981 ریگان به قدرت رسید. و بعد یک زنجیره نئولیبرال ها جایگزین سوسیال دموکرات ها در جهان غرب شد. الان از بحث اینکه چرا اینها این کار را کردند می گذریم.   * در کشور ما تیمی که مدل اقتصادی ما را طراحی کرد، صرف نظر از انگیزه ها و نیات، این تیم بینش یک بینش نئولیبرالی بود. مصادیقش چیست؟ مصادیقش درکی است که اینها از خصوصی سازی دارند. ببینید اگر ما فرض کنیم خصوصی سازی برای سیاست گذاری های اقتصادی ما و برای تغییر آرایش اقتصادی ما یک الزام یا یک نیاز بوده، می توانیم خصوصی سازی را حداقل به دو شیوه اجرا کنیم. یکی اینکه برویم به سمتی که سرمایه بزرگ را خورد کنیم و اجازه بدهیم خصوصی سازی به سمت گسترش کارگاه‌های تولیدی و توزیع کوچک حرکت کند. مثلا شخصی یک مغازه دارد با دو نفر کارگر، یا یک کارگاه دارد یا یک کارخانه کوچک دارد با چند نفر کارگر، و بخشی از سرمایه استراتژیک بزرگ را که همچنان هنوز هم دولتی است، دولتی نگاه داریم. چون سرمایه خصوصی هرگز در آن بخش هایی که بازدهی سود ندارد سرمایه گذاری نمی کند. علت اینکه یک سلسله از زمینه ها و حوزه ها در همه اقتصاد ها عمدتا دولتی است، جز اقتصادهای خود کشورهای مترو پل، کشورهای امپریالیستی ؛ در کشورهایی مثل ما که دولتی است، سرمایه‌گذار هیچ وقت نمی رود در چنین جاهایی سرمایه گذاری کند. مثلا برود در جاده سازی سرمایه گذاری کند، مگر آنکه سودهای کلان ببرد. آنوقت آن سودهای کلان ممکن است است هزینه جاده سازی را بالا ببرد، عوارض بین راه را زیاد بکند و بعد هم فشار روی جامعه می آید. پس مسائل استراتژیک مثل آب و برق و تلفن، بخش های کلیدی مثل راه آهن، هواپیما و صنایع بزرگ را برعهده می گیرد، و بخش های دیگری دست بخش خصوصی می افتد و حاضر است سرمایه گذاری کند برای سودجویی کردن. خب خصوصی‌سازی یی که این آقایان اجرا کردند یک سرمایه داری خصوصی سکولار بزرگ ایجاد کرد، و این ناشی از همان مدل اقتصادیشان است. این سرمایه داری خصوصی سکولار بزرگ، چند تا ویژگی و چند تا خطر دارد. خصوصی سازی را به اشکال مختلف میتوان ایجاد کرد. شما می توانید خصوصی سازی را به سمتی ببرید که نگذارید یک سرمایه داری سکولار بزرگ به وجود بیاید، بلکه سرمایه، تولیدات خرد و کوچک ایجاد کند. خب این ها چند فایده برای ما دارند. سرمایه استراتژیک، همچنان دست دولت باشد. مثل انرژی اتمی و جاهای کلیدی ای که ما داریم. اینها بالعکس، به سمتی بردند به سمتی که بجای خصوصی سازی، خاص سازی کردند. یعنی به عوامل خودشان، به دور و بری های خودشان، به نزدیکان خودشان که همه در همان جریان سیاسی خودشان بودند. مصادیق را نمی خواهم اسم ببرم. اگر مصادیق را می خواهید می توانید به نشریه صبح مراجعه کنید و افشاگری هایی که سال های 74 و 75 منتشرکرد در دو سه شماره راجع به این آقایان پرداخته شده. من دیگر اسم نمی برم. چون بار حقوقی داشت اینها و همان موقع هم از آقای نصیری شکایت کردند. البته هیچ کاری هم نتوانستند بکنند. چون تمام حرفهای آقای نصیری درست بود. اینها با این روند یک سرمایه داری سکولار خصوصی، یعنی به ظاهر غیر دولتی که از بخش دولتی، از رانت های دولتی تغذیه می کند، ایجاد کردند. این سرمایه داری چون ماهیت سکولار دارد و اندیشه اش نئولیبرال است بسیار خطر ناک است. چون می تواند این سرمایه عظیم خودش را در بخش هایی که می خواهد وارد کند و هر توازن اقتصادی را به هم بزند. نمونه اش همان کاری است که اینها در اواخر دولت احمدی نژاد با احمدی نژاد می کردند. انبوه آن سرمایه ها را می ریختند در بازار طلا، در بازار مسکن، دلار و غیره و هر توازنی را به هم می ریختند. شما فکر کنید ببینید طبق آمارهای رسمی کشور حداقل صد ملیارد دلار دست این بخش سرمایه دلاری پول است. حداقل صد میلیارد دلار. این موضوع بسیار وحشتناک است. ما بودجه کشورما ن صد وبیست میلیارد دلار است. این ها صد میلیار د دلار پول دارند. تازه برخی منابع دویست میلیار د دلار اعلام می کند. اگر همان صد میلیارد دلار فرض کنیم، این یعنی یک خطر. یک خطر سیاسی. شما فکر می کنید این نشریات این ها چه گونه تغذیه می کنند؟ علی رغم تمام انتقاداتی که می توان به احمدی نژاد وارد کرد اما فضاها و مجراهایی را باز کرد و تحولاتی را ایجاد کرد که توازن قوا را درکل به ضرر این ها تغییر داد. شاید خودش هم این را نمیخواست یا حداقل نمی دانست حتی، ولی شد. علت اصلی نفرتی هم که این ها از او دارندهمین است، که یک نفرت بی پایان است، این را از روزنامه هایشان می بینید. این نفرت هم ریشه اش عمیق است.چون سرمایه قدرت می آورد، سرمایه می تواند حکومت سرنگون کند. شما فکر می کنید هزینه فتنه 88 را این ها از کجا تامین می کردند؟. این سیستم پر فشار رسانه ای که این ها ایجاد کردند. این شبکه که محاصره می کند هر خبری را. شما می‌بینید که کیوسک های روزنامه فروشی ما تحت تاثیر اینها است واقعا بطور انحصاری حاکم هستند. این بازار نشر عظیم، این همه انتشاراتی‌هایی که همه در مسیر نئولیبرالیسم دارند حرکت می‌کنند. این پول‌ها از کجا می‌آید؟ بخش عمده‌ای اش را اینها دارند می‌دهند و این پول را هم در گردش می اندازند و مدام به آن افزوده می شود. یک پول انبوهی است که می تواند خیلی خطرات ایجاد کند. یعنی خطر بالقوه برای کودتاست. دلیل اینکه بنده معتقدم که باید در بخش های کلیدی و استراتژیک حتما یک سیستم اقتصادی حاکمیتی وارد شود، همین است. بنده اصلا اعتقاد ارم که یک سیستم اقتصادی حاکمیتی باید در گلوگاه های اقتصادی کشور قرار بگیرد دلیلش همین است. چون سرمایه بزرگ خطرناک است. سرمایه کوچک خطرناک نیست. قدرتی ندارد. سرمایه کوچک، کار و کسب روزانه مردم است. سرمایه بزرگ این گلوگاه استراتژیکش باید کنترل شود و در واقع باید برنامه ریزی و گلوگاه های تنفسی اش دست نظام باشد و در غیر اینصورت نظام را به هم می ریزد. این ها آلنده را در شیلی چگونه سرنگون کردند؟ فرقش فقط این بود که در اینجا اینها سیستم اقتصادی حاکمیتی نداشتند. وگرنه کودتایشان در سال 88 پیروز می شد. سال 88 یک کودتای نئو لیبرالیستی بود. یک کودتا بود. کودتایی که جناح نئولیبرالیست علیه انقلاب، نظام، ولایت فقیه انجام داد. نئولیرال ها که نمی آیند داد بزنند ما نئولیبرال هستیم. هیچ نئولیبرالی در این شرایط نمی آید بگوید من نئولیرال هستم. در ایران را دارم می گویم. آن ها می خواهند خودشان را پشت یک چیزهایی پنهان کنند. در فرهنگ پشت همین حرف ها پنهان می کنند: "آزادی"، "حقوق شهروندی"، "فیلتر فرهنگ افکار عمومی است". "هنر ارزشی و غیر ارزشی نداریم"، "خرد گرایی" انبوه این حرف ها. اصلا "اعتدال". همه اینها. در عرصه سیاست عمق فاجعه واقعا جدی است. غیر از امدادهای غیبی، یعنی توجه حضرت ولی عصر(عج) آن هم به نظر من نه بخاطر ما، بلکه به خاطر حضرت اقا و به جهت آن تقوا و اخلاص وآن ویژگی های فوق استثنایی که هیچ کدام از ماها نداریم. اما جدا از آن من فکر می کنم یکی پتانسیل مذهبی مردم است، یکی هم آن که مدل کودتای آنها در سال 88، کودتای رنگی بود. کودتای رنگی معمولا به لایه های فوق متوسط مدرن، لایه های مرفه طبقه متوسط مدرن و پول سرمایه خصوصی سکولار تکیه دارد. اینها نتوانستند توده های فرودست را در خیابان بیاورند. به خاطر همین فرسوده شدند و از بین رفتند. اگر آنها را آورده بودند، چه بسا که پیروز می شدند. الان می خواهند بروند به این سمت که طبقات فرودست را همراه کنند. اما نکته این جاست که سیاست ها ی اقتصادی نئولیبرالی هیچگاه به نفع فرودست ها نخواهد بود. این ها نئولیبرال هستند و از موجودیت نئولیبرالیشان نمی توانند خارج شوند. همین الان هم شما سیاست های اقتصادیشان را ببینید،می خواهند همه چیز را به سمت گرانی ببرند.   * تعطیلی مسکن مهر، مشکل استخدامی ها، از آن طرف می خواهند قیمت ها را بالا ببرند و..؟ آفرین ونئولیبرالیزم یعنی همین. در عرصه اقتصاد نئولیبرالیزم یعنی مقررات زدایی از سرمایه داری. یعنی هرنوع امتیازی که به اقشار فرو دست دادید مثل بیمه، بیمه بیکاری، استخدام دائم، نگه داشتن قیمت‌ها با سوبسید تا بالا نرود، همه اینها را می‌گیرند.   * یعنی ضعیف ها از بین بروند؟ بله. نئولیبرالیسم منطقش این است. میدان مبارزه است. ومنطقشان این است که می گویند انسان بالغ است و نیاز به حمایت ندارد. چرا باید از او حمایت کرد؟. زندگی هم میدان مسابقه اقتصادی است. بروید مسابقه بدهید هرکس قوی است بتواند خودش را حفظ کند. تزشان این است. فقط اینها جواب این سوال ما را نمی دهند که آقای عزیزی که می‌گویید زندگی یک مسابقه است، فکر این را بکنید که در این مسابقه ما با هم برابر که نیستیم، چون یکی ده یا یک میلیارد ثروت دارد. بنده مثلا کل دارایی ام هشتصد هزار تومان است، ما چه طوری باهم مسابقه دهیم؟ معلوم است که انبوه امثال من در این میدان مسابقه له می شوند. مثل این است بیایید که بین آدم ها مسابقه بگذارید و پای یک عده را ببندید. یا عده ای را ده متر عقب تر بگذارید و سایرین را چندمتر جلوتر. بعد بگویید حالا بدوید دیگر. هرکه برد برد. خوب معلوم است که ماها می بازیم. یعنی خیلی استثنا است کسی بتواند این وسط باقی بماند. بقیه له می شوند. اینها منطقشان همین است. مدل اقتصادی کارگزاران نئولیبرالی است و این دولت تمام تیم اقتصادی اش همین ها هستند. تفاوت بین آن جریان که موسوم به اصلاح طلب است با جریان کارگزاران، صرفا در استراتژی سیاسی بر اندازی‌شان است. یعنی در کودتایی که می خواهند بکنند، مشارکتی ها گاه سیم هایشان قاطی می کرد تندتر می رفتند، کارگزارانی ها پیچیده تر عمل می کنند. وگرنه اینها ماهیت اقتصادیشان کاملا یکسان است. ماهیت فرهنگی شان کاملا یکسان است. فقط استراتژی و مدل های حرکت سیاسیشان با هم تفاوت داشت. که الان نزدیک هم شدند و محوریتش را هم داده اند دست "گرند فادر". چون در مدل اصلاحات شکست خوردند، نتوانستند با آن تندی ها جلو بروند، الان مدل گرند فادر را اجرا میکنند. با پدر خوانده، گاد فادری جلو می روند. و الان یکی هستند و اصلاحات الان معنا ندارد چندان. همان ها هستند. یک موقع ممکن است این پایین ها یک تند هایی باشند که اینها خیلی ندانند چه کار کنند.   * پس اعتدال و حد وسط هم معنا ندارد دیگر؟ چه حد وسطی!؟. بین حق و باطل. بین عدالت و ظلم. حد وسط یعنی چه؟.   * آقای روحانی می گوید بین اصول گراها و اصلاح طلب ها. من با همه دوست بودم و...؟ در سیاست دوست بودن که معنا ندارد. باید از استراتژی و برنامه در سیاست صحبت کنید. دولت فعلی استراتژی و برنامه که الحمدلله چیزی اعلام نکرده است. ولی ما می توانیم روی عملش توجه کنیم. عملش چیست؟ عمل اقتصادی اش به ما بگوید یک حرکت اقتصادی انجام داده که نئولیبرالی نباشد. یک دانه حرکت اقتصادی. مثلا سیاست هایی که نئولیبرالیستی نیستند چه هستند؟ سیاست هایی هستند که به سمت حمایت از اقشار فرودست می روند و سیاست هایی هستند که به این سمت می روند که سرمایه بزرگ و سود سرمایه بزرگ را محدود بکنند، به سمت اقشار فرو دست و به سمت عدالت ببرند. سیاست هایی هستند که جهت گیری خودشان را بر مقررات زدایی به ضرر اقشار فرو دست و به نفع سرمایه دارها قرار نمی دهند. به عکسش قرار می دهند. یک موردش را ایشان می تواند بگوید که این کار را کرده؟. حتی همان اندک حرکت های اقتصادی عدالت طلبانه نیم بند آقای احمدی نژاد را هم ایشان متوقف کرده. اصلا چرا اینها به احمدی نژاد می گفتند پوپولیست؟ شما به این فکر کرده اید؟ او که در معنای واقعی کلمه پوپولیست نبود.ولی پوپولیست چیست؟. پوپولیست را به یک فحش بدل کردند. پوپولیست فحش نیست. برخلاف آن چیزی که روزنامه نگارهای شرق و غیره می گویند، به معنای مردم فریبی هم نیست. پوپولیسم یک نوع مدل اقتصادی حمایت گری از اقشار فرو دست بوده، عمدتا هم در آمریکای جنوبی، که حرکتش سوسیالیستی نبود. همه مدل هایی که به مستضعفین توجه دارند که سوسیالیستی نیستند که. اسلام هم توجه دارد. سوسیالیستی هم نیست. مدلی که آمده بود و به اقشار فرودست هم توجه داشت ما سوسیالیستی نبود، این مدل در ادبیات سیاسی جهانی به عنوان پوپولیست شناخته شد و چاوز یکی از نماینده هایش بود. خود پرون در آرژانتین بود در چند دهه پیش. اصلا با او این اصطلاح مطرح شد. احمدی نژاد در معنای دقیق کلمه حتی پوپولیست هم نبود. سیاست های اقتصادی اش خیلی جاها آنگونه نبود. ولی بیش از رفسنجانی و خاتمی و رئیس جمهور فعلی به اقشار فرودست یک اندک توجهی می کرد. یک سمتی یک ذره می آمد. این ها همین را هم نمی توانستند تحمل کنند و پوپولیست را به عنوان یک فحش به او خطاب می کردند. الان یک سیاست اقتصادی بیاورند که مثلا آمدند به نحوی در خصوص اینکه قوانین استخدامی کشور را به نفع اکثر مردم ببرند. همان چیزهایی هم که بود را مثل مسکن مهر زدند. در صحبت هایم گفتم، هیچ نئولیبرالی که نمی گوید من نئولیبرال هستم. شما آدم های این ها و برنامه ریزانشان را هم می بینید. مثلا ترکان و سابقه اش را می بینید، نوبخت را می بینید، نیلی را می بینید. خب اینها همین ها بودند که برنامه‌ریزان اقتصادی کارگزاران و سیاست های اقتصادی نئولیبرالیستی بودند. آیا تغییری کرده؟ خیر. اعتدال اینجا معنی نمی دهد. اعتدال یعنی چه؟ اعتدال بین چه؟ بین نئولیبرالیسم و عدالت؟ اگر این معنی را بدهد که درست نیست. چون شما باید جانب عدالت را بگیرید. اعتدال یک حرف و یک شعار تو خالی است. یک شعار است که اینها مطرح کردند تا بتوانند یک اکثریتی از جامعه را جذب خودشان بکنند. اعتدال یک شعار کاملا بدون پشتوانه است و در جغرافیای سیاسی اگر بگذاریدش یا اگر در پیشینه تئوریکش بگذارید، یک شعار لیبرالی است. این از اقتصاد. حال روی بحث سیاست می رویم. شعارهایی که تحت عنوان خردگرایی و جنگ نکردن با دنیا و اعتدال و این حرف ها مطرح می‌شود. من واقعا اینجا می خواهم این سوال را مطرح کنم. مگر ما در ارتباط با دنیا دشمن تراشی کرده بودیم. مگر ما حرکت های غیر خردمندانه انجام داده بودیم؟ من یک گریزی می زنم به سال های آخر عمر حضرت امام راحل. شما واقعا بروید آن پیام ها و صحبت ها و فرمایشات ایشان را مطالعه کنید. بالاخص مسئولین دولتی را در سال های 66 و 67 یک نگاهی بکنید و حتی آن اوایل 68. ببینید، پس از قطعنامه یک ایده ای در کشور ما مطرح شد تحت عنوان خردگرایی. این ایده جالب است، توجه کنید. آقای حجتی کرمانی در روزنامه اطلاعات چند ماه پس از پایان قطعنامه یک مقاله ای نوشت که آنموقع خیلی سروصدا کرد. تحت عنوان "عصر خردگرایی". عنوان کرد که ما تا به حال شلوغ کردیم، دنیا را به هم ریختیم،دیگر این کار ها را رها کنیم و خردگرا باشیم. وقتی توجه می کنید، خردگرایی را در مقابل چه دارند قرار می دهند؟. اینها اصولا یک دوگانه ساخته اند، به عنوان دوگانه واقع گرایی و دوگانه آرمان گرایی. سپس می خواهند بگویند که خردگرایی یعنی واقع گرایی و آرمان گرایی خلاف واقعیت عمل کردن است. این دوگانه اصلا از ابتدا غلط طراحی شده. به چه دلیل؟ به این دلیل که انسان می تواند آرمان گرا باشد، واقع بین هم باشد. حتی واقع گرا هم باشد اما واقع گرایی اش آرمانی باشد. ما در همه حوزه ها این مسئله را داریم. واقع گرا بودن به معنای تسلیم واقعیت شدن که نیست. شما می توانید واقع گرا باشید، اما بکوشید بر اساس آرمانتان واقعیت را عوض بکنید. با واقعیت چالش بکنید بر اساس آرمانتان. کاری که خود این لیبرال ها در قرون شانزدهم و هفدهم و هجدهم می کردند. عرض کردم، زمانی اینها آمدند بحث واقع گرایی را بصورت محوری مطرح کردند که خودشان در قدرت بودند. واقعیت دیگر خودشان بود. بعد برای آنکه سایرین را از آرمان گرایی دور کنند، می گفتند نه، آرمان بگذارید کنار و واقع گرا باشید. یعنی حضرت رسول (ص)، اگر قرار بود واقع گرا باشند، باید تسلیم مشرکین می شدند!؟ یعنی اصلا نباید دعوتشان را مطرح می‌کردند؟ می‌توان واقع‌گرای آرمان طلب بود. مگر حضرت امام (ره) واقع گرا نبود؟ بود اما در عین حال تسلیم واقعیت ظالمانه موجود نمی شد. در جایی که می توانست تغییر می داد، جایی که نمی توانست، تعاملاتی می کرد که آن تعاملات بالاخره مبنایش آرمانی بود. این دوگانه اصلا دوگانه دروغین و غلطی است. خود غربی ها هم در تمام تعاملاتشان آرمان دارند. همین الان آرمان های نئولیبرالیستی دارند. اصلا مگر می شود انسان بدون آرمان تعامل با واقعیت بکند؟ ما به سمت واقعیت که می رویم، کر و کور که نیستیم. بی جهت هم که نیستیم. جهت انتخاب میکنیم. همان جهت مسیر را تعیین می کند. ما بر اساس یک جهتی می رویم با واقعیت تعامل می کنیم. این جهت خود به خود بین ما و یکسری چیزهای دیگر مرز می گذارد. پس هر نوع حرکتی خود بخود یک متن آرمانی درون خودش دارد. این تقابل دروغین و غلط است. جناحی که در دل جامعه ایرانی به نئولیبرالیسم علاقه‌مند بود، از بعد از قطعنامه شروع کرد به زدن این حرف ها. کمی قبل تر منتظری و غیره هم در سال های 64 و 65 این بحث ها را مطرح می کردند. امام بعضا به اینها تشر می‌زدند. حتی امام در صحبت هایشان جایی می گویند مبادا جمهوری اسلامی جوری عمل کند که حزب الله عزیز ( نقل به این مضمون، الان یادم نیست دقیق مربط به سال 66 است یا 67) فکر کند برای خوشایند چند لیبرال خودفروخته، از آرمان هایش عدول کرده است. این تقابل بین واقع گرایی یا خردگرایی و آرمان گرایی را لیبرال ها از اواخر دهه 60 ایجاد کردند که یک تقابل دروغین است. یعنی این تقابل ماهیت واقعی این ها را پنهان می کرد. واقعیت حرف این ها این بود که آقاجان تسلیم شویم. یعنی بسازیم، کنار بیاییم با نظام جهانی. آن سهمی که نظام جهانی برای ما تعیین کرده بپذیریم. بازی کنیم، در همین زمینی که این ها می گویند. همین حرفی که... زد دیگر که "کدخدا آمریکا است. برویم با کدخدا بسازیم"، نه این که با کدخدا فقط حرف بزنیم. برویم در واقع با کدخدا کنار بیاییم. خب کدخدا هم که رئیس است. با ما که کنار می آید، همه امتیاز ها را از ما می گیرد. ما را از هویت هایمان خالی می‌کند و می گوید حالا کنار بیا. این کنار آمدن با کدخدا یعنی چه؟ یعنی مثل وضعیت مصر، مثل وضعیت شاه در ایران، مثل همه کشورهای وابسته. جان و کلام آخر حرف این ها این است. بقیه اش همه اش پوشش است.شما چالش کنید و ببینید. بگویید در این مقطع 60 تا 68 کجای کار ما غیر آرمانی و افراطی بود؟ آنها مصداقش را تعیین کنند. بگویید ما کجا افراط کردیم تا ما بفهمیم تو چه می گویی. اگر دقت کنید، همه حرف ها آخر سر به این می رسد که اصلا انقلاب افراطی گری علی رغم این که در دوسال آخر آقای احمدی نژاد خیلی سعی کرد تملق بدنه این ها را بگوید، نه شخص البته. مثلا حرکت هایی که سعی کرد خانه سینما را باز کند، یا شعار های لیبرالی بدهد. آقای مشایی آمد یک کارهای الکی کرد و کوروش بازی در آورد. چه اعتقادش ناسیونالیسم بود چه نبود. علی رغم این حرف ها هیچ وقت این ها آن لایه فوقانی طبقه متوسط مدرن و نمایندگان سرمایه داری سکولار ایران، که روزنامه ها بازتاب دهنده اش هستند و این گرندفادر و جماعتشان هیچ وقت از این نفرت دست نکشیدند. چون این حرکت ها خود به خود یک مقداری توازن قوا را عوض کرد. آن توازن قوای تغییر پیدا کرده که خودش را در آرای کم این دولت در انتخابات نشان داد. بود، مبارزه با ظلم افراطی بود. تهش این در می آید که همه شعارهای امام از نظر این ها می شود مصادیق افراط. این ها جرأت ندارند حرف هایشان را صریح بزنند. یک ذره به اینها زمینه دهید می آیند و اینها را می گویند. "گرند فادر" گفت دیگر، که ما با اسرائیل چه کار داریم که بخواهیم با او بجنگیم، آخرش می گویند ما با آمریکا چه کار داریم. بگذارید صلح کنیم، کنار بیاییم. مگر کسی قرار شده مستقیما برود با اینها جنگ کند؟.   * دلیلش این است که می گویند ما خسته شده ایم از افراط؟ آخر مگر افراطی بود؟.مسئله اینجاست. کدام افراط؟ اگر تحریمی بود، به دلیل این بود که حق ما را به ما نمی دادند. آخر افراط کجاست؟ من واقعا از این دوستان می خواهم به ما بگویند مصداق افراط در این سی و پنج سال چه بوده. ده تا از این مصادیق را بگویند تا مابفهمیم چه بوده؟ آیا مثلا سیاست نه شرقی نه غربی افراط است؟ مبارزه با ظلم افراط است؟ عدالت‌طلبی افراط است؟ مبارزه با صهیونیسم افراط است؟ آیا نپذیرفتن مشروعیت رژیم صهیونیستی افراط است؟ حمایت از حزب الله افراط است؟ مبارزه با آمریکا و افشا کردن آمریکا افراط است؟ اینها را به ما بگویند. این کارها بازی کردن با افکار عموم است. فریب دادن آدم ها پشت شعارهای توخالی است.   *  مقام معظم رهبری مدتی پیش فرمودند: عده ای به نام عقل گرایی و عقلانیت می خواهند اصول اساسی انقلاب را نفی کنند. یکی از این اصول اساسی و مبانی انقلاب استکبارستیزی ومبارزه با استکبار است. دقیقا. این ها اصلا مشکلشان همین است. ببینید اینها تهش لیبرال هستند. این ها نمی خواهند با استکبار درگیر شوند. من کاری ندارم شخصیتشان وابسته هست یا نه. مامور هستند یا نه. آنچه که در ذهن اینها می چرخد این است. بعد اینها که نمی توانند





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن