تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 2 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1832125188




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خاطره‌ای از یک زن مبارز انقلاب و دختر شهید: وقتی امام(ره) گوش عمویم را پدرانه گرفت و گفت شیر باش


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: خاطره‌ای از یک زن مبارز انقلاب و دختر شهید:
وقتی امام(ره) گوش عمویم را پدرانه گرفت و گفت شیر باش
یکی از زنان مبارز انقلابی می‌گوید: زمانی‌که پدرم شهید شد عمویم ما را سرزنش می‌کرد که چرا اجازه دادید او به جبهه برود، حالا امام بیاید بزرگتان کند، یک شب وی در خواب حضرت امام (ره) را می‌بیند که پدرانه گوش او را می‌گیرند و می‌گویند: «همانند برادرت مثل شیر باش».

خبرگزاری فارس: وقتی امام(ره) گوش عمویم را پدرانه گرفت و گفت شیر باش


به گزارش خبرنگار جامعه فارس، یکی از زنان مبارز و فعال در دوران انقلاب در بیان خاطرات خود از این دوران می‌گوید: غروب یکی از روزهای سرد اسفند ماه سال 1359بود که هنوز چند ماهی از دستور و فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر دفاع از جبهه‌های کشورمان تکلیف شده بود نگذشته بود و ما فرزندان شهیدی از این مرز و بوم بودیم از اینکه سرباز دلیر و شجاع از دست داده بودیم با دلی شکسته در منزل نشسته بودیم و هنوز یک ماه ازشهادت پدرمان نگذشته بود. وی ادامه می دهد: در حیات زده شد وقتی در را باز کردیم عموی کوچکم داخل شد و از شهادت برادر دلیرش ناراحت بود و آن روز مثل اینکه خداوند او را مأمور کرده بود تا خود به چشم خودش معجزه مردی از سلاله پیامبر(ص) را ببیند. به محض اینکه وارد خانه شد در کنار من نشست و بدون مقدمه گفت شما و مادرتان مقصرید اگر شما از رفتن پدرتان به جبهه ممانعت می‌کردید او شهید نمی‌شد و با بغض و عصبانیت گفت: حالا این بچه‌های خرد و ریز چکار کنند؟ این زن مبارز انقلابی می‌گوید: وقتی دیدم که دارد روحیه خواهران و برادران کوچکم را تضعیف می‌کند و آنها را ناراحت می‌کند در جوابش به او گفتم: عمو پدرم مگر خودش نمی‌دانست بچه کوچک دارد مگر نمی‌دانست شهید می‌شود پس نگرانی‌های شما بیهوده است او خودش راهش را شناخته است. وقتی جواب من را شنید با عصبانیت بیرون رفت و در را به هم کوبید، حالا خمینی بزرگتان کند و آن شب خیلی ناراحت شدیم و گفتم خدایا به مادرم سلامتی و صبر عطا فرما و چون هر روز از طریق تلفن دشمنان ما را مورد تمسخر قرار می‌دادند حالا پدرتان کجاست و حرف‌هایی از این قبیل و تلفن را قطع می کردند و از اینکه عمویم اسم امام و مولایمان را با بی احترامی ادا کرد ناراحت شدیم. وی ادامه می‌دهد: روز بعد ساعت 7 صبح هنوز هوا روشن شده بود که زنگ حیات زده شد و همزمان با مشت به در کوبیده شد به سرعت در را باز کردم عمویم بود با رنگ پریده و سراسیمه و دست و پایش می‌لرزید و با حالت التماس اجازه ورود می‌خواست از او پرسیدم چرا اینقدر ناراحتی، بفرما، بزار دستت را ببوسم ببخشید دیشب ناراحتتان کردم. گفتم چی شده؟ جواب داد دیشب درخواب دیدم در مجلسی نشسته بودم که امام(ره) وارد شد با همه مردان حاضر در مجلس روبوسی کرد و دست داد ولی از من رد شد و اظهار ناراحتی کرد و رد شد ولی پدرت از در وارد شد جلوی پایش بلند شد و احوالپرسی کرد و او را بالاتر از خودش نشاند از او پرسیدم آقا چرا با من حرف نزدی و دست ندادی در این حال گوشم را به حالت تذکر پدرانه گرفت و همانند پدری دلسوز مرا نصیحت کرد به طوری که احساس کردم مغزم با ریشه گوشم می‌خواهد از جا کنده شود و گفت پسرم همانند برادرت مثل شیر باش همین را گفت و از خواب پریدم خیلی ناراحت شدم همان روز به تعاون سپاه جهت کمک به مجروحان و با تحویل گرفتن آمبولانس در انتقال پیکر شهدا به شهرستان‌های همجوار ثبت نام کردم. از آن روز به بعد به مدت زیادی در امور شهدا مشغول خدمت صادقانه شد. انتهای پیام/

92/11/16 - 10:54





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن