تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 8 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، بزرگ‏ترين ـ فرمود ـ يا با عظمت‏ترين نام خداوند است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802512840




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

جنبش تسخیر وال استریت؛ ریشه ها، پیامدها و آینده ی آن


واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
جنبش تسخیر وال استریت؛ ریشه ها، پیامدها و آینده ی آن
بزرگترین چالش آمریکا ملت سازی در داخل است و بزرگترین چالش اوباما دولت سازی در داخل آمریکاست. یعنی با توجه به اینکه جهان به سمت چند قطبی شدن در بیرون در حال حرکت است، در درون آمریکا ما شاهد دو قطبی شدن و پولاریزه شدن هستیم.

خبرگزاری فارس: جنبش تسخیر وال استریت؛ ریشه ها، پیامدها و آینده ی آن


مقارن با دومین سالگرد جنبش ضد وال استریت مرکز پژوهش های علوم انسانی اسلامی صدرا میزگرد تخصصی با حضور 4 تن از صاحب نظران برجسته ی مسائل آمریکا آقایان: دکتر فؤاد ایزدی (عضو هیئت علمی دانشکده ی مطالعات جهان)؛ دکتر حسن حسینی (عضو هیئت علمی و رئیس گروه مطالعات آمریکای دانشکده ی مطالعات جهان)؛ دکتر ابراهیم متقی (استاد دانشگاه و مدیر گروه دانشکده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران) و مهندس حسن بهشتی پور (مدیر سابق شبکه ی پرس تی وی و کارشناس ارشد مسائل سیاسی ) برگزار کرد. محورهای این میزگرد عبارت بودند از: • بازخوانی ریشه های تاریخی جنبش ضد وال استریت؛ • تأثیر انقلاب های منطقه ی خاورمیانه بر جنبش های اجتماعی اروپا و آمریکا؛ • تحلیل و بررسی آینده ی این جنبش؛ • استراتژی جمهوری اسلامی ایران در قبال آینده ی این جنبش و جنبش های مشابه در آمریکا؛ مهندس بهشتی پور: ضمن خوشامدگویی به اساتید ارجمند همان طور که می دانید در آستانه ی سالگرد جنبش ضد وال استریت هستیم. به همین خاطر مؤسسه ی صدرا مناسب دید زوایای کمتر دیده شده ی این جنبش را که به نظر می رسد در محافل علمی ما خیلی دقیق به آن پرداخته نشد واکاوی کند. ما نمی خواهیم در این میزگرد نگاه مان یک نگاه تبلیغاتی و رسانه ای باشد. بلکه می خواهیم واقعاً به صورت علمی این موضوع را کالبدشکافی کنیم و ریشه های تاریخی این جنبش را با هم بررسی کنیم. در وهله ی اول در نظر داریم به این سوال پاسخ دهیم که چه تحولاتی منجر به چنین حرکت اعتراضی در آمریکا شد؟ اگر موافق باشید پیش زمینه های تاریخی که منجر به این ماجرا شد را بررسی  کنیم و بعد می پردازیم به اینکه آیا تحولات خاورمیانه و انقلاب مصر روی ایده ی این جنبش تأثیرگذار بوده یا نه؟ اگر بوده چه قرائن و شواهدی برای این ارتباط وجود دارد؟ سپس از اساتید ارجمند می خواهیم تحلیل شان را درباره آینده این جنبش مطرح فرمایند. دکتر متقی: من جنبش وال استریت را در زمره ی جنبش های نوین طبقه بندی می کنم. یکی از ویژگی های جنبش های اجتماعی نوین، داشتن ماهیت انتقادی نسبت به ساختار سیاسی و اقتصادی است. در کشورهای غربی بسیاری از جنبش ها در قالب حرکت های سندیکایی شکل گرفته، کنترل شده و سازماندهی می شود. جنبش هایی که ماهیت سندیکایی یا صنفی دارد، عمدتاً ماهیت نقد کارکردی هم دارد. یعنی از برخی سیاست های اجرایی یا قانون گذاری های دولت انتقاد می کنند و هدفشان هم دستیابی به منافع محدودِ تعریف شده است. من جنبش وال استریت را در زمره ی جنبش های اجتماعی نوینی می دانم که اولاً دارای اتوپیاست، یعنی نشانه هایی از مدینه ی فاضله گرایی را در ادبیات، سیاست ها و الگوهای رفتاری خود به کار می گیرد. به همین دلیل است که در وال استریت مستقر می شود؛ جایی که مرکزیت نمادین اقتصاد جهانی محسوب می شود و این پیشینه ی بنیادین در تاریخ تحول اقتصاد آمریکا به ویژه عرصه ی شرقی این کشور نقس اساسی داشته است. ثانیاً ویژگی دوم این جنبش همان طور که قبلاً توضیح دادم ماهیت ضدساختاری آن است. یعنی اعتقاد به یک نوع دگرگونی بنیادین در برنامه ریزی های راهبردی داشته و کلاً سازوکارهای موجود را مطلوب نمی داند. ویژگی سوم آن این است که ماهیت گفتمانی دارد. یعنی در ساختار اجتماعی برساخته می شود. به عبارت دیگر جامعه، نیروهای اجتماعی و سوژه های مختلف در شکل گیری یک قالب گفتمانی تأثیرگذارند. اما اگر بخواهیم پیشینه ی چنین جنبش هایی را بررسی کنیم بهتر است به نیمه ی دوم دهه ی 1960 برگردیم. در 1960 زمینه برای نقد روشی، نقد معرفتی و نقد الگویی در ساختار اجتماعی غرب فراهم شد. زمانی که نظریه پردازانی مثل میلز، نخبه گرایی اعتقادی را تبیین کردند و در فضای جهان غرب انعکاس پیدا کرد، این اندیشه ایجاد شد که نخبگان، «دیگریِ» نظام اجتماعی و اقتصادی هستند. نخبگانی که دارای یک نوع ساختار منسجمِ قدرتمندی هستند و اجازه نمی دهند آن طیف گسترده ی اجتماعی هویت داشته باشد. در این فضا اندیشه های نقد پوزیتیویستی یا فرآیندهای تکمیلیِ اندیشه های پست مدرن که در اروپا به ویژه در فرانسه دارای سنت روشنگری رمانتیک است، ظهور بیشتری پیدا می کند. در آن شرایط است که رهیافت های پست مدرن ظهور پیدا می کند و ما انعکاس آن را در قالب جنبش اجتماعی دانشجویی می 1968 می بینیم. جنبش اجتماعی می 1968 را باید نمادی از نقد ساختاری جهان غرب دانست که ماهیت گفتمانی و همچنین ماهیت ضدگفتمانی دارد. باید جنبش اجتماعی را به گونه ای تبیین کرد که یک نوع قالب گفتمانی داشته و در ارتباط با نشانه های پادگفتمانی هم، خودش را منعکس می کند. بعد از تحولات اجتماعی فرانسه و جنبش اجتماعیِ می 1968، این فرآیند از اروپا هم به آمریکا و هم به آمریکای لاتین منتقل شد و وقتی به آمریکای لاتین منتقل  شد ماهیت رادیکال تری پیدا  کرد. مثلاً بحث های شورش گری که تیم هایی مثل رژی بره مطرح می کنند و این را مبنای تحرک اجتماعی می دانند، یک نوع نقد فضای تحلیل رسمی را انجام می دهند. آنها می گویند با هر کسی که شورش کرد یا اعتراض ضدساختاری داشت نباید مقابله کرد. بلکه این شورش ناشی از فشارهای ساختاری است که در آن منعکس شده. این نوع نگاه به اعتراض ها از اروپا به آمریکا منتقل شده است. پس از آن هم جنبش های هیپی گری در آمریکا ظهور پیدا می کند. این جنبش و متعاقب آن جنبش  می 1968 فرانسه که در اروپا ظهور پیدا کرده بود به منطقه ی غربی آمریکا منتقل می شود. نیلسون در کتاب «فرصت را از دست ندهید» وقتی درباره ی جنگ ویتنام صحبت می کند می گوید ما جنگ را در میدان نبرد واگذار نکردیم، بلکه ما جنگ را در خیابان های آمریکا واگذار کردیم. یعنی نشان می دهد که یک جنبش اجتماعی ظهور پیدا کرده که می خواهد حتی قالب های معرفتی که در غرب وجود دارد را نقد کند. من جنبش  وال استریت را انعکاس جنبش اجتماعی می دانم که چند سال گذشته در اروپا ظهور کرده و مجدداً در فرانسه انعکاس پیدا کرد. یعنی شاهد تقاطع دو فرآیند و دو حادثه ی تاریخی است. ژاک شیراک رئیس جمهور اسبق فرانسه به بستر جنبش های اجتماعی که در آن زمان ایجاد شد خیلی دقیق پرداخت و گفت این جنبش اجتماعی، انعکاس بحران معنا است. وقتی بحران معنا شکل می گیرد باید موضوعِ تحرک اجتماعی را در قالب تحلیل گفتمانی تبیین کرد. بنابراین از یک سوء من جنبش اجتماعی و اقتصادی وال استریت را ناشی از بحران معنا می دانم. بحران معنایی که به عبارتی در غرب ظهور پیدا کرده و از یک کشور به یک کشور دیگر منتقل می شود. عامل مهم دیگری که منجر به شکل گیری جنبش وال استریت شد بحران اقتصادی آمریکا در سال 2007 است که به سایر کشورهای غربی هم منتقل شد. بنابراین چهارمین ویژگی این جنبش  اجتماعی بهره گیری از اصل تسری است. یعنی می بینیم همان گونه ای که زمینه برای نقد ساختاری در دهه ی 1960 تا اواسط دهه ی 1970 به وجود می آید، انعکاس آن را حتی در انتخاب رئیس جمهور کارتر در سال 1976 هم می بینیم. زمانی که کارتر بر فورد غلبه کرد به این دلیل بود که آمریکایی ها می خواستند یک نوع نماد اخلاق گرایی را وارد عرصه ی قدرت کنند. در بحث های مربوط به دوره ی اوباما هم همین وضعیت وجود داشت. یعنی اگر ابتکارات باراک اوباما نبود و این جنبش را نمی پذیرفت و درونی نمی کرد، مطمئناً پیامدهای این جنبش بسیار گسترده تر بود. بنابراین به لحاظ تاریخی من جنبش وال استریت را در ادامه جنبش های اجتماعی می دانم که در جهان غرب وجود داشته و مورد پذیرش قرار گرفته است و همچنین می تواند ماهیت ضدساختاری یا ماهیت کارکردی و ترمیمی داشته باشد. پس جنبش ضد وال استریت بدون  پیشینه نیست. تمامی جنبش های اجتماعی دارای یک نوع ریشه های گفتمانی متصل به موضع های تاریخی گذشته هستند. جنبش های راست گرا بدون تاریخ نیستند، جنبش های محافظه کار به هیچ وجه بدون تاریخ نیستند، جنبش های انقلابی و جنبش های اصلاحی هم دارای پیشینه ی اجتماعی هستند. به همین دلیل است که اندیشه ها، برسازی می شوند. اگر من بخواهم از این بحث الهام بگیرم باید به این جمع بندی برسم که جنبش وال استریت، انعکاس برسازی شده جنبش های اجتماعی گفتمانی و ضدساختاری دوران گذشته است. یعنی همان طور که آمیزه ها و هنجارها برسازی یا دیکانستراکت می شوند، جنبش های اجتماعی هم چه در ایران، چه در خاورمیانه و چه در جهان غرب، بر سازی می شوند و چون برسازی می شوند، ماهیت انتقادی دارند و اصل تسری بر آنها حاکم است. به همین دلیل است که جنبش وال استریت آمریکا وقتی به انگلیس می رسد نشانه هایی از شورش هم در درون آن وجود دارد. در انگلیس در آن مقطع زمانی این موضوع اتفاق نیفتاد و تبدیل به خشونتی شد که بعد انگلیسی ها آن را سرکوب کردند. اما آمریکایی ها آن را کنترل، هدایت و اداره کردند. دکتر حسینی: اگر اجازه دهید من بحث را از منظر دیگری عنوان می کنم که بر می گردد به حوزه ی مطالعاتی خودم طی این سال ها. من سال هاست که روی تمدن آمریکا کار می کنم و تلاش خواهم کرد جنبش وال استریت را از این منظر تحلیل کنم. در خصوص تمدن آمریکا من به یک مدل پنج ضلعی معتقد هستم و بحث جنبش اشغال وال استریت را با همین مدل تحلیل خواهم کرد. پس عنوانی که برای این بحث انتخاب کردم این است که جنبش اشغال وال استریت را در سه گزاره می توان تبیین کرد: 1- ازهم گسیختگی تمدنی؛ 2- ملت سازی و دولت سازی در آمریکا در قرن بیست و یکم؛ 3- جنبش اشغال وال استریت و دوقطبی شدن آمریکا در داخل همزمان با چندقطبی شدن جهان در بیرون از آمریکا. اولین نکته ای که وجود دارد بر می گردد به نگاه تمدنی به آمریکا. به عبارت دقیق تر اشغال وال استریت و همه ی جنبش های اجتماعی که در طول تاریخ آمریکا شکل گرفته و فراز و فرود داشتند می توانند در قالب یک تحلیل تمدنی از آمریکا ترسیم و تحلیل شوند. حداقل وقتی می گویم تمدنی منظورم یک پنج ضلعی است که یک ضلع آن جغرافیاست و سرزمین؛ یک ضلعش جمعیت و اقوام است؛ یک ضلعش قانون، حکومت و حکمرانی است؛ یک ضلعش فرهنگ و رفتارهاست و بالاخره یک ضلعش آرمان ها و جهان بینی ها است. من تمدن را در قالب این پنج ضلعی ترسیم می کنم. در دل این پنج ضلعی یک مثلثی تعریف می شود که اصطلاحاً در مطالعات آمریکا به آن 3G می گویم. به این معنا که نگاه تمدنی به موضوع ایالات متحده آمریکا و جنبش های اجتماعی به شکل عام و مشخصاً جنبش اشغال وال استریت به شکل خاص می تواند در قالب یک تحلیل تمدنی ترسیم شود.  شکل گیری ایالات متحده ی آمریکا از ابتدا بر اساس اعتراض بوده. یعنی فرهنگ آمریکایی، ساختار آمریکایی، هویت آمریکایی و آرمانِ آمریکایی یک آرمان یک جانبه و واحد نبوده، نیست و نخواهد بود. آمریکا اگر خواسته باشد در قالب یک حرف یا یک کلمه در زبان انگلیسی ترسیم شود، به اعتقاد من مهم ترین حرف در زبان انگلیسی که می تواند مترادف با ایالات متحده آمریکا تلقی گردد، حرف u است و کلمه united است. علتش این است که ایالات متحده ی آمریکا همان طور که در اسمش هم مشخص است، مجموعه ای از عوامل متکثر، متفرق، متفاوت و متعارض است. بنابراین شاکله ی اصلی هویت در آمریکا تلاش برای ایجاد یک هویت واحد از بین هویت های متفاوت و بعضاً متعارض است. به اعتقاد من بحث جنبش اشغال وال استریت و جنبش های اجتماعی و در کنار آن حوادث دیگری که در حال شکل گیری است در چهارچوب یک از هم گسیختگی تمدنی در آمریکا می تواند طرح شود. به همین دلیل من یکی از دلایل شکل گیری جنبش را از هم گسیختگی تمدنی می دانم که ان شاء ا... در بخش های بعدی به مستنداتی اشاره خواهم کرد تا  نشان دهد که نویسندگان آمریکایی به چه شکلی دارند همین مسائل را در درون آمریکا نشان می دهند. اگر شکل گیری ایالت متحده ی آمریکا را در تاریخ آمریکا بررسی کنیم می بینیم از همان ابتدا آمریکا بر اساس جشن چای در بوستون شکل گرفت. در بندر بوستون 30 نفر که خودشان را به شکل سرخپوست های موهاک درآورده بودند، به رهبری یکی از نخبگان سفیدپوست می روند در داخل یک کشتی انگلیسی که در بندر بوستون لنگر انداخته بود و بسته های چای را در بندر می ریزند.   بعد یک جنبش اعتراضی در بین زنان در محیط داخل آمریکا شکل می گیرد که چای، دیگر مورد استفاده قرار نگرفت. یعنی اعتراض، نقطه ی آغاز شکل گیری یک هویت ملی در آمریکا بود. بنابراین وقتی از ایالات متحده سخن می گوییم، می بینیم حتی در عنوانش سخن از این است که از 50 ایالت شکل  گرفته که در شروعش 13 کلونی گردهم آمدند و سعی کردند قانون اساسی را بنویسند تا بر اساس آن قانون اساسی یک هویت مشترکی را ایجاد کنند. اما اگر به خود قانون اساسی استقلال آمریکا مراجعه کنیم، عنوانی در آنجا وجود دارد که نشان دهنده ی این است که آمریکا هرگز یک دولت و ملت واحده نبوده، نیست و نخواهد بود. بنابراین ما باید هر از چندگاهی شاهد جنبش های اجتماعی که برخاسته از این بخش های متفاوت، متکثر و متعارض در هویت آمریکایی بوده، هست و خواهد بود، باشیم. بنابراین اصلاً جنبش اشغال وال استریت و یا جنبش های دیگر در محیط داخلی آمریکا غیرقابل پیش بینی نیست. یعنی از آن جشن چای گرفته تا مبارزاتی که در درون آمریکا جنبه ی مسلحانه پیدا می کند. در بین سرخپوست ها، در بین سیاه پوست ها یا در بین سفیدپوست ها، در بین گروه ها و اقلیت های دیگر، در بین زنان، در بین گروه های دینی و غیره، هر موقع که شما شاهد نموداری از شکل گیری یک هویت جدید در آمریکا باشید، در نقطه ی مقابلش شاهد یک حرکت درست معکوسش هستیم. ما در حوزه ی فیزیک دو نیروی همزمان را بررسی می کنیم. یکی نیروی جاذبه و یکی گریز از مرکز. ایالات متحده نماد بسیار جامع و کاملی از تعامل، تقابل و تعارض این دو نیرو در هویت آمریکایی است. یعنی به عبارت دقیق تر ما همواره شاهد یک نیروی جاذبه برای ایجاد ملت سازی و دولت سازی در آمریکا هستیم و همزمان شاهد یک نیروی گریز از مرکز برای خارج شدن از این مدار در بین بخش های مختلف جامعه ی آمریکا بودیم، هستیم و خواهیم بود. پس به عبارت دقیق تر استدلال و منطق حاکم بر این بحث این است که ما شاهد از هم گسیختگی تمدنی در ایالات متحده ی آمریکا در آغاز قرن بیست ویکم هستیم. به اعتقاد من بزرگ ترین چالش ایالات متحده ی آمریکا در قرن بیست و یکم مواجهه با چالش های فراملی و بین المللی نیست؛ بلکه مواجهه با چالش های درونی در آمریکا است که در دو حوزه ی دولت سازی و ملت سازی شکل می گیرد. مستند عرض من چیست؟ وقتی که سناتور اوباما می خواست برای ریاست جمهوری آمریکا اقدام کند، در سال 2008 یک سخنرانی بسیار معروفی را در شهر فیلادلفیا در آن جایگاهی که قانون اساسی آمریکا در آنجا تدوین شد انجام داد. عنوان سخنرانی اوباما بسیار حائز اهمیت است.  در سخنرانی اوباما  شب 10 سپتامبر در توجیه اینکه چرا می خواهد به سوریه حمله کند، دقیقاً اشاره ای است به اصطلاحی که او در سال 2008 مطرح کرد. اوباما در آن سخنرانی عنوان کرد که ما از قانون اساسی آمریکا و بیانیه ی استقلال آمریکا این گونه می فهمیم دلیل اینکه ما مردم آمریکا دولت تشکیل دادیم برای این بود که یک اتحاد بهتری را بتوانیم ایجاد کنیم. چرا؟ برای اینکه سیزده کلونی برای مقابله با استعمار، استثمار و استکبار انگلیس به تنهایی توانمند نبودند. ما باید در کنار هم قرار بگیریم و یک یونیون ایجاد کنیم. لذا به نظر من حرف U و United مهمترین عنوان و مفهوم در آمریکا است و بزرگ ترین چالش آمریکا در طول حیات و بقایش، از هم گسیختگی است. منتها این از هم گسیختگی ضرورتاً لازم نیست جنبه ی جغرافیایی و سیاسی - اقتصادی پیدا کند. هر از چند گاهی ما شاهد تقابل این دو نیروی گریز از مرکز و جاذبه در حوزه ی مدیریتی در خصوص آمریکا بوده ایم. آقای اوباما در سال 2008 مهم ترین ویژگی خودش برای رئیس جمهور شدن بعد از 8 سال ریاست جمهوری آقای جورج بوش را این عنوان کرد: من برای ملت سازی در درون آمریکا رئیس جمهور شده ام و بزرگ ترین اولویت من ملت سازی در درون آمریکاست. چیزی که اگر دقت کرده باشید در سخنرانی ساعت 9 شب 10 سپتامبر دقیقاً دوباره به این نکته اشاره می شود. او گفت من برای جنگ نیامدم، من برای این آمده بودم که در داخل آمریکا یک سری تغییراتی را ایجاد کنم. واقعیت هم همین است. آقای باراک اوباما بعد از یک دوره ای که آمریکا در محیط بیرون، درگیر جنگ های عراق و افغانستان بود به سر کار می آید تا ایالات متحده ی آمریکا را وارد عرصه ی نوینی از ملت سازی و دولت سازی کند و هر آنچه که مانع این موضوع شود به نظر من آسیب جدی تمدنی به ایالات متحده ی آمریکا وارد می کند. یعنی کسانی که در حوزه ی نخبه گرایی در آمریکا برای آینده ی آمریکا فکر می کنند و تدبیر می کنند، به اعتقاد من بزرگ ترین چالش آمریکا را در بیرون از مرزهایش نمی دانند. البته ممکن است روایت های مختلفی در این خصوص وجود داشته باشد. اما من معتقدم همانطور که ریچارد هاس در آخرین کتابش گفت سیاست خارجی در داخل شروع می شود. بزرگترین چالش آمریکا ملت سازی در داخل است و بزرگترین چالش اوباما دولت سازی در داخل آمریکاست. یعنی با توجه به اینکه جهان به سمت چند قطبی شدن در بیرون در حال حرکت است، در درون آمریکا ما شاهد دو قطبی شدن و پولاریزه شدن هستیم. به نظر من جنبش اشغال وال استریت پاسخی به این مسئله بود. این اولین بار نیست که ما این جنبش را شاهد هستیم. شما اگر به تاریخ آمریکا در آغاز قرن بیستم دقت کرده باشید، وقتی که آمریکا وارد عرصه ی بین المللی شد (در تاریخ آمریکا به این زمان عصر «آب طلا» می گویند)؛ به یکباره ثروت در دست یک اقلیت بسیار بسیار محدودی در شرق آمریکا متمرکز شد و جنبشی تحت عنوان پیش روگرایی را در آمریکا شکل داد. دقیقاً ادبیات آن شبیه همین گفتمان هایی است که ما امروز در جنبش اشغال وال استریت از سال 2007 به بعد یا دقیقاً از 2010 تا 2012 شاهد آن بودیم. در دوران ریاست جمهوری تئودور روزولت چون جنبش های کارگری به شدت در محیط داخلی آمریکا با جنبش های کارگری در محیط بیرونی آمریکا هم پیمانی پیدا می کند شاهد هستیم یک دغدغه ی جدی در آمریکا در دهه ی اول قرن بیستم ایجاد می شود. در دهه ی 1930 دوباره وقتی که بحران اقتصادی در آمریکا اتفاق می افتد باز ما شاهد جنبش های اجتماعی هستیم. در دهه ی 60 و 70 شاهد جنبش های اجتماعی بسیار گسترده در محیط آمریکا هستیم. بنابراین به نظر من هویت آمریکا بر اساس از هم گسیختگی تمدنی شکل گرفته و بزرگ ترین چالش نخبگان قدرت و ثروت در آمریکا، ایجاد اتحاد و ائتلاف است. یعنی به عبارت دقیق تر اصلاً لازم نیست ما پیشگویی یا پیش بینی خاصی بکنیم. من می توانم تا حد بسیار دقیقی عرض کنم که در طول چند سال آینده کمابیش در کدام حوزه ها در محیط داخلی آمریکا شاهد جنبش های اجتماعی خواهیم بود که اگر فرصت شود مستندات آن را از روزنامه ها، منابع و کتاب های آمریکایی عرض می کنم. جمع بندی عرض من این است که ایالات متحده ی آمریکا در حال عبور از یک دوران گذار است. ریاست جمهوری آقای اوباما دقیقاً برای مدیریت همین بحران ها طراحی شده است. دوران ملت سازی و دولت سازی در آمریکا بر اساس یک نوع قرارداد اجتماعی. به عبارت دقیق تر قرارداد اجتماعی در محیط آمریکا در دهه ی دوم قرن بیست و یکم با چالش های جدی مواجه است. اگر آمریکا بخواهد نقش رهبری خودش را در جهان و در قرن بیست و یکم حفظ کند رابطه ی بین مردم و نهاد دولت در محیط داخلی آمریکا باید بازسازی و بازتولید گردد. دکتر ایزدی: من مایلم درباره ی این موضوع بحث کنم که اصلاً چرا ما باید جنبش وال استریت را مطالعه کنیم؟ این بحث چه اهمیتی دارد؟ چرا افرادی که این ویژه نامه به دستشان می رسد باید وقت بگذارند و این مطالب را مطالعه کنند؟ می دانید در سال های أخیر در دنیا جنبش های مردمی و اجتماعی متعددی شاهد بودیم. مثلاً در تایلند اتفاقات ویژه ای افتاد و جنبش های متعددی شکل گرفت. حکومت ها عوض شدند و اتفاقاً جنبش مردمی در تایلند خیلی موفق تر از جنبش وال استریت بود. اما چرا ما جلسه ای در مورد تایلند نداریم؛ در مورد آن صحبت نمی کنیم یا مجله و کنفرانسی در آن مورد نداریم؟ چرا تمرکز روی وال استریت است؟ آیا این به خاطر غرب زدگی ماست؟ چون ما شیفته ی غرب هستیم یا نه؟ فکر می کنم نکته ای را که اینجا بتوانیم مطرح کنیم این است که به دو دلیل مسائل مربوط به آمریکا برای ما اهمیت ویژه ای دارند و باید به این مسائل توجه کنیم. یکی از این دلایل کمابیش مشخص است. آمریکا در 70 – 60 سال گذشته بیشترین مشکلات را در کشور ما در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایجاد کرده. البته بحث ما سیاه نمایی نیست. قطعاً در تعامل با آمریکا، در دوره ی جمهوری اسلامی ایران و حتی عصر رژیم قبلی  نیز به طور کلی منافعی هم بوده است. بعضی از متخصصین آمریکایی در ایران کارهای خوبی هم کرده اند و قطعاً منافعی هم در گذشته داشته است. منتها آن نکته ی غالبی که نسبت به آمریکا باید به آن توجه شود این است که اگر کشوری به نام آمریکا نبود احتمالاً وضعیت کشور ما الان در حوزه های مختلف کمی بهتر بود. علت تحریم هایی که الان داریم آمریکایی ها هستند. مشکلات سیاسی ما را آمریکایی ها به وجود آورده اند. این حالت دشمنی که متأسفانه دولت های متعدد در آمریکا نسبت به مردم ایران داشتند، چیزی نیست که پنهان باشد. واقعیتی است که وجود داشته به همین جهت ما باید آمریکا را بهتر بشناسیم. چرا؟ چون در حوزه ی دشمن شناسی اگر ما ضعیف باشیم ضرر می کنیم. این هم که می گوییم دشمن لزوماً این نبود که ما بخواهیم آنها را دشمن خودمان تلقی کنیم. بلکه رفتارهای آمریکایی ها در قبال ایران آنها را به دشمن اصلی ما تبدیل کرده است. آنها هستند که در کشور ما کودتا کردند و فعالیت های متعددی را در سالیان گذشته داشتند. از تشکیل و حمایت ساواک گرفته تا حمایت هایی که از صدام کردند و کارهایی که الان دارند انجام می دهند. از این رو زمانی که برای آمریکا چالشی ایجاد می شود، شناخت این چالش برای ما مهم است. چرا ما در رابطه با تایلند دغدغ یه ویژه ای نداریم؟ چون دولت تایلند برای دولت ما مشکل ویژه ای ایجاد نکرده و بعید است بخواهد مشکلی ایجاد کند. ولی آمریکا این کار را کرد. پس در حوزه ی دشمن شناسی آمریکا را باید بهتر شناخت. نکته ی دیگری که اهمیت دارد و بحث جنبش وال استریت را مهم می کند این است که با اینکه آمریکایی ها در کشور ما به صورت رسمی حضور ندارند یعنی سفارتی در ایران ندارند (زیرا سفارت آمریکا را سال ها پیش در تهران بستیم). ولی در حوزه های فکری و فرهنگی، آمریکایی ها به شدت در کشور ما حضور دارند. کتاب هایی که می خوانیم، درس هایی که در دانشگاه می دهیم، فیلم هایی که تماشا می کنیم، همه یا قسمت عمده ای از اینها یا ترجمه ی محصولات فرهنگی و آکادمیک آمریکایی است یا اگر ترجمه ی مستقیم نباشد، خیلی از فرهنگ و تفکر آمریکایی متأثر است. به این جهت زمانی که کشور ما در حوزه های فکری، فرهنگی و اجتماعی به شدت متأثر از کشور دیگری است، بد نیست آن کشور را بهتر بشناسیم. کارهای خوبی که انجام می دهند را بفهمیم و از آنها درس بگیریم و مشکلاتی که دارند را متوجه شویم و آن مشکلات را تکرار نکنیم. مثلاً بعد از داستان جنبش وال استریت این مسئله برایمان جا افتاد که در حوزه ی بانک داری، آمریکایی ها مشکلاتی دارند و سیستم بانکداری سرمایه داری مشکلاتی دارد که دلیل اصلی جنبش وال استریت در حقیقت مربوط به سیستم بانکداری بوده است. سیستم بانکداری ما که می گوییم اسلامی است آیا واقعاً اسلامی است؟ نه. سیستم ما بیشتر متأثر از سیستم بانکداری آمریکایی است. از این جهت اگر متوجه شویم که سیستم بانکداری آمریکایی با مشکلاتی مواجه است، ما نباید آن کارها و اشتباهات را تکرار کنیم. دغدغه ی افرادی که در جنبش وال استریت حضور داشتند این بود که سیستم مالی کشور به شدت افراد را مقروض می کند. شاید این تصاویر را دیده باشید که افراد می آمدند و با فندک کارت های اعتباری خود را آتش می زدند. آیا به نفع کشور ماست که به سمت این سیستم برویم که الان دارد رواج پیدا می کند؟ افراد قرض می گیرند و سپس بهره می دهند و چیزهایی که نمی توانند به راحتی بخرند را با سیستم قرض می خرند و بعد مشکل پیدا می کنند و نمی توانند بپردازند. آیا خوب است که ما این روش آمریکایی را داشته باشیم؟ پس به دو دلیل یکی بحث دشمن شناسی و دیگری بحث حضور فرهنگی، فکری و آکادمیک آمریکا در کشور، باید مباحث آمریکا برای ما مهم باشد و مطالعه شود. به این دلیل است که بحث وال استریت را مطرح می کنیم. دومین نکته ای که در مورد بحث وال استریت باید به آن توجه شود این است که نام این جنبش چیست؟ اسامی متعددی در نشریات، تلویزیون و جاهای دیگر گفته شد. جنبش ضد وال استریت، جنبش وال استریت، جنبش تسخیر وال استریت یا فتح وال استریت. اینها با هم متفاوت است. آیا واقعاً این جنبش ضد وال استریت بود؟ یعنی اعتراض کنندگان مشکل خاصی با وال استریت داشتند یا نه لزوماً با وال استریت مشکل نداشتند و فقط بعضی از کارکردهای وال استریت را نقد می کردند؟ بعید است کسی بگوید که شما در کشورتان سیستم مالی یا بازار بورس نداشته باشید. اینها ضدوال استریت نبودند آنها نقد می کردند؛ یعنی نمی خواستند کل سیستم را نابود کنند. برای نام گذاری این جنبش پیشنهاد می کنم همان چیزی که خودشان گفتند را ترجمه کنیم. آنها می گفتند «آکیوپای موومنت». بگوییم جنبش تسخیر. حال بهتر است گفته شود تسخیر یا اشغال؟ اشغال بار معنایی تندتری در زبان فارسی دارد. این واژه به این معناست که چیزی که متعلق به شما نیست را اشغال می کنید. تسخیر مقداری نرم تر است و بار معنایی مثبتی دارد. بنابراین آن چیزی که ما از جنبش  تسخیر می فهمیم این است که در ادبیات جنبش تسخیر وال استریت، این مراکز مالی متعلق به مردم هستند و آنها تمام مراکز را متعلق به خودشان می دانند، بنابراین تسخیر بهتر از اشغال است. من پیشنهاد می کنم جنبش تسخیر وال استریت بگوییم نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. دکتر حسینی: تسخیر یک امر آفندی است در حالی که این جریان یک امر کاملاً پدافندی بود. تسخیر در زبان فارسی یک عمل آفندی است به این صورت که شما می روید در جایی و اقدام می کنید. اما این مجموعه وقتی که اشغال می کند نمی رود جایی را بگیرد بلکه در آنجا می نشیند. این مدل، مدل جدیدی نیست. در دهه ی 60 جنبشی بود که پوکین و دیگران  آمدند چادر زدند و در آنجا  نشستند. این نگاه یک نگاه مبارزه ی منفی است. در حالی که در کلمه ی تسخیر یک نگاه آفندی، مثبت و عملیاتی وجود دارد. دکتر ایزدی: من فکر می کنم این نکته که آقای دکتر حسینی می فرمایند درست است که تسخیر آفندی است. اما این جنبش خیلی هم به بحث آفندی بی علاقه نبود. زمانی که در چهارم جولای 2011 مجله ادباستر فراخوان داد گفت: مردم! حمله به این سمت، یک چنین مفهومی را می توان از آن استنباط کرد. آقای بهشتی پور: این دو نظر دو رویکرد کاملاً متفاوت است. رویکرد اول این است که جنبش وال استریت یک ماهیت کاملاً منفی دارد. به این معنا که مبارزه منفی می کند، بدون اینکه مسلحانه باشد و جایی را آتش بزند یا شورش های خیابانی راه بیندازد یا لاستیک آتش بزند می ریزد در خیابان و اعتراض می کند بدون اینکه بخواهد به زور متوسل شود. رویکرد دیگر این است که همان طور که ما در تلویزیون دیدیم، در بخش هایی اینها  به پلیس حمله می کردند. یعنی وقتی که پلیس به آنها حمله می کرد آنها هم متقابلاً به پلیس حمله و برخورد می کردند. اما ممکن است ما بگوییم در مجموع باید مسائل را دید. این دو حادثه ی برخورد نباید به اصل موضوع طعنه بزند. این طور قضاوت کنیم که این حرکت در کل یک حرکت مسالمت آمیز برای بیان اعتراض از راه غیردرگیر شدن بود. دکتر حسینی: این موضوع باز می گردد به همان منطقی که عرض کردم. الگوی جنبش های اجتماعی در آمریکا یکی نیست. شما نمی توانید بگویید مثلاً چون چند تا صحنه در یک فیلم داریم که آنجا این افراد با پلیس درگیر شدند، پس این نماد جنبش است. اصلاً جنبش های اجتماعی در آمریکا غیر متمرکزند. بنابراین ممکن است مثلاً در زاکوتی پارک نیویورک یک مدل اعتراض باشد. اما در اوکلند مدل دیگری که این طور هم بود. این جنبش در شهرهای مختلف آمریکا بروز کرد. ولی برآیند این جنبش همواره مبارزه ی منفی و نگاه گاندی و دکتر کین بود. اگر برگردیم به مبانی و مانیفست آنها، اصلاً نگاه شان به الگوی جنبش های اجتماعی این بحث آفندی و تسخیر نیست. البته در پایان آن دوره ی حرکت، اعتراض کنندگان کمی تکامل پیدا کردند و تغییری در آنها ایجاد شد. آنها می خواستند بروند خانه هایی را که بانک ها به دلیل بدهی هایشان از مردم می گیرند، پس بگیرند و بدهند به صاحبانشان. ولی اصلاً تبدیل به یک جنبش اجتماعی جدی نشد. مهندس بهشتی پور: البته فکر کنم اینطور نبود. حداقل من به عنوان یک ناظر خبری که در پرس تی وی مرتب این موضوع را پی گیری می کردم، مسئله این بود که اینها برنامه ریزی کرده بودند و می خواستند بروند وال استریت را اشغال کنند. اما پلیس مانع شد. در نیویورک یکی از برنامه ریزی های اصلی این بود که بروند آنها را بیرون کنند و در واقع آنجا را اشغال کنند. به این معنا که مال آنها نیست و ما باید برویم آنجا را از دست آنها رها کنیم. اما مسلحانه نمی خواستند بروند. نمی خواستند آنجا بمب بگذارند و منفجر کنند، یا شیشه بشکنند. دکتر ایزدی: من فکر می کنم هر دو بحث درست است. این جنبش، جنبش اجتماعی بدون جنگ بود. یعنی دنبال ایجاد خشونت نبودند. مبارزه منفی می کردند. به این معنی که ما نمی رویم شیشه بشکنیم یا سنگ پرت کنیم. باز نکته ی آقای دکتر حسینی درست است. ممکن بود زمانی که پلیس می آمد که اینها را دستگیر کند دست و پا می زدند، اما مقاومت نمی کردند. نکته این است شما زمانی که می آیید در خیابان و پلیس می گوید آیا شما مجوز دارید و شما می گویید مجوز برای چی؟ اینجا خیابان مردم است، این عمل آفندی است. آنها با اینکه می دانستند در خیابان پلیس با چوب، اسب یا اسپری فلفل به آنها حمله می کند، باز به خیابان می آمدند و این عمل آفندی است. مهندس بهشتی پور: آنها به وسیله ی شبکه های اجتماعی نظیر توئیتر و فیسبوک با هم قرار می گذاشتند. در یک ساعت خاص و در مکان های خاصی حضور پیدا کنند. برای ایجاد هماهنگی در قسمت های مختلف آمریکا از طریق توئیتر و فیسبوک با هم در ارتباط بودند دکتر حسینی: این بحث بعدی است. این بحث که این جنبش چه بود؟ ریشه های آن چیست؟ اهدافش چه بود؟ کارکردهایش چه بود؟ باید بعد از این مباحث به آن پرداخت. آیا واقعاً آن تصویری که ما در ایران از این جنبش داریم همان چیزی بود که در آمریکا اتفاق افتاد و با واقعیت های موجود انطباق دارد؟ دکتر ایزدی: من اجازه می خواهم بحثم را کامل کنم. سه نکته را می خواستیم بگوییم. نکته اول اینکه چرا باید به آمریکا پرداخت؟ نکته دوم اینکه اسم این جنبش را چه بگذاریم؟ نکته سوم که من احساس می کنم در مورد اشغال یا تسخیر در آمریکا مهم این است که چه ویژگی هایی از این جنبش شبیه جنبش های دیگر است؟ جنبش وال استریت چه تفاوت هایی با جنبش های قبلی دارد؟ این موضوع اهمیت جنبش وال استریت را برای ما افزایش می دهد. اگر این اتفاق در آمریکا هم نیفتاده بود باز من فکر می کنم اهمیت مطالعه داشت. به نظرم مهم ترین ویژگی که جنبش وال استریت دارد و آن را از جنبش های اجتماعی دیگری که در آمریکا بود، متفاوت می کند این است که اینها کل سیستم آمریکایی را زیر سوال  بردند. شاید اگر بگویم اینها دنبال اسقاط نظام بودند، یک مقداری تند می شود. زیرا ممکن است برداشت این طور باشد که اینها مخالف سیستم دموکراسی بودند. اما این طور نیست. اینها دنبال اسقاط نظام بودند به این معنی که می گفتند در سیستم آمریکا به ما قول دموکراسی را دادند ولی در عمل دموکراسی نداریم. این برخلاف جنبش های اجتماعی دیگری است که در آمریکا وجود داشت. مثلاً در جنبش سیاه پوستان مشکل شان اختلاف نژادی بود یا مثلاً اینکه سیاهپوستان را در بعضی جاها راه نمی دهند یا کار به آنها نمی دهند و تبعیض نژادی وجود دارد. یا مثلاً در جنبش ضدجنگ می گفتند جنگ ویتنام بد است. چرا به ویتنام رفتید و این کارها را کردید؟ در تاریخ معاصر جنبش های اجتماعی در آمریکا معمولاً جنبش ها تک موضوعی بودند. اما ویژگی جنبش وال استریت این بود که تک موضوعی نبود. آنها نگاهشان خیلی فراتر از یک موضوع خاص بود و کل سیستم را نقد  کردند. در خیلی از تصاویر و پلاکاردها و سایت ها، هم جمهوری خواه ها را نقد کردند و هم دموکرات ها را. می گفتند اگر شما در چاله هستید بیشتر از این نَکَنید و چاله را تبدیل به چاه نکنید. زیر یکی از پلاکاردها نوشته بودند جمهوری خواهان را رد کنید، دموکرات ها را نیز رد کنید. سیستم سیاسی آمریکایی یک سیستم دو حزبی شده است. یکی از مشکلات عمده ای که اینها در آمریکا می دیدند این مشکل سیستم دو حزبی بود. اعتراض کنندگان این را می آمدند رد می کردند. در جنبش سیاهپوستان لزوماً کسی را ندیدیم که سیستم سیاسی را نقد کند. می گفتند چرا به سیاهپوستان ظلم می کنید. یا در جنبش ضدجنگ هم همین طور. پس مهم ترین ویژگی که جنبش وال استریت داشت از این جهت مهم است و متفاوت با سایر جنبش ها که باید مطالعه شود این است که اینها به عبارتی دنبال اسقاط این نظام دوحزبی بسته و به شدت فاسد بودند. نگران فساد مالی بودند نه فساد اخلاقی. که بعد پلاکاردها را می بینید  که نوشته است جدایی پول از سیاست. چرا؟ چون معتقد بودند باید در این سیستم فاسدشده یک تحول ریشه ای و جدی اتفاق بیفتد. این یک ویژگی مهم است که فکر می کنم باید به آن توجه شود. این ویژگی که شما می بینید یک سری تبعات دارد. مثلاً در جنبش ضدجنگ غالب افرادی که شرکت می کردند بچه ها و جوان های سفیدپوستی بودند که بیشترشان باید می رفتند جبهه ی ویتنام. اینها می رفتند جنبش و تظاهرات ضدجنگ دهه ی 60 شرکت می کردند. جنبش یک حالت صنفی برایشان پیدا کرده بود. حتی در جنبش ضدجنگ سیاهپوست هم بود ولی بیشتر شرکت کنندگان سفیدپوست بودند. جنبش سیاهپوست ها برعکس. خیلی ها سیاهپوست بودند، بعضاً سفیدپوست هم بود که این هم صنفی بود، کسانی که علاقه داشتند به این ایده ها می رفتند شرکت می کردند. این ویژگی اول. اما جنبش وال استریت یک سری تبعات داشت. در آنجا هم سفیدپوست بود، هم سیاه پوست هم اسپانیایی تبار و ... چهره های متعددی می آمدند شرکت می کردند. آدم هایی که به ایده ی جنبش معتقد بودند حضور داشتند. ویژگی دیگر این جنبش بحثِ تأثیری است که این جنبش از بحث بیداری اسلامی گرفت. درست است که جنبش وال استریت دلایل اقتصادی داشت. همان طور که آقای دکتر فرمودند بحران اقتصادی در آمریکا سال 2007 و 2008 جدی شد و عمیق شد. به طوری که رکود در بازار بورس آمریکا کمتر از نصف شد و از 14000 به شش هزار و اندی واحد رسید. اما این رکود سال 2008 بود. اگر بحث وال استریت صرفاً بحث اقتصادی بود، مردم باید سال 2008 می ریختند در خیابان. حالا 2008 نشد 2009 یا 2010 می آمدند. چرا 2011 آمدند بیرون؟ من می خواهم بگویم جنبش وال استریت ادامه ی بحث بیداری اسلامی بود. ما نمی خواهیم بگوییم در آمریکا بیداری اسلامی داشتیم. ولی اینها به شدت متأثر از روش تسخیر میدان التحریر بودند و برای همین بحث تسخیر اینجا مهم است. یعنی این تیپ آدم هایی که رفتند در این جنبش شرکت کردند، دیدند یک سری مردم در مصر رفتند در میدان، بعد حکومتشان دو هفته ی بعد برافتاد و این جرقه ای بود که به آن آتش زیرخاکستر زده شد. آمریکایی ها این را که در مصر دیدند به خیابان ریختند. این خیلی چیز عجیبی است برای آمریکا. چرا؟ چون در آمریکا از بچگی به آنها درس دادند که شما در بهترین کشور دنیا دارید زندگی می کنید. اگر کسی بخواهد چیزی یاد بگیرد این آدم های دیگرند که باید از شما یاد بگیرند. اینکه آمریکایی ها از یک ملت مسلمان الگو گرفتند چیز عجیبی است. در آمریکا می بینید یک سری جوان می گویند که ما از یک عده آدم های دیگری چیزهایی یاد گرفتیم. می خواهیم از آنها تبعیت کنیم. این یک چیز غیرمعمولی در آمریکاست که خیلی اتفاق نمی افتد. حالا عجیب تر اینکه این آدم های دیگر مسلمان اند. این همه نهادهای مطالعاتی در حوزه ی اسلام و مسلمان ها و عرب ها در آمریکا هست. با این همه یک سری جوان و غیرجوان  در آمریکا ریختند در خیابان و بعضاً گفتند اینها را از عرب ها یاد گرفتیم، بهار عربی. بنابراین این ویژگی ای هست که جنبش وال استریت را برجسته و متمایز می کند از جنبش های دیگر. البته این جنبش ویژگی های دیگر هم داشته است که الان به آن نمی پردازیم. مهندس بهشتی پور: در ایران دو تحلیل کلی نسبت به جنبش ضد وال استریت مطرح شد. یک تحلیل این بود که جنبش نتیجه ی طبیعی دخالت دولت در اقتصاد آمریکاست. این جنبش نتیجه ی طبیعی فشارهای اجتماعی است که در آمریکا به واسطه ی بحران  اقتصادی یا به واسطه ی مشکلاتی که مثلاً دولت دوم بوش یا دولت اول اوباما ایجاد کرده به وجود آمد. وعده هایی که برای تحقق خدمات رفاهی، خدمات اجتماعی داد یا سیاست های مالی را اعمال کرد که این سیاست ها منجر به افزایش فشارهای اجتماعی شد. بنابراین جنبش نتیجه ی طبیعی سازوکارهای غلط سیاست های داخلی آمریکاست. یک دسته از تحلیل ها برمی گشت به اینکه این جنبش تأثیر پذیرفت از تحولاتی که در این سر دنیا در منطقه ی خاورمیانه اتفاق افتاد. به طور مشخص تحولات مصر. مثلاً در مقابل ساختمان بلومبرگ، رسانه ها نشان دادند که پرچم مصر در دست بعضی از شرکت کنندگان بالا رفت یا کمال عباس از مصر پیغام می دهد که همچنان که شما در کنار ما هستید ما هم در کنار شما خواهیم بود. یا مجله ادباستر وقتی می خواهد یک فراخوان را اعلام کند می گوید شما آماده هستید یک میدان التحریر دیگری در آمریکا بر پا کنید؟ می توانست عبارت های دیگری را برای فراخوان به کار ببرد. ما در طول صد سال گذشته می بینیم که تحولات سیاسی که این طرف دنیا در شرق اتفاق می افتد معمولاً متأثر از تحولات اجتماعی و سیاسی غرب است. اما به نظر می رسد در جنبش ضد وال استریت برای اولین بار آمریکا تحت تأثیر تحولات سیاسی شرق قرار گرفت. البته به طور مشخص نمی شود گفت بیداری اسلامی در آمریکا رسوخ کرد. من می خواستم اگر عزیزان صلاح بدانند به این موضوع پرداخته شود آیا واقعاً برای این دو تحلیل دلالت ها و شواهد عینی و منطقی و مصداق های بیرونی هم وجود دارد یا صرفاً یک اظهارنظر ذهنی است؟ اگر صلاح می دانید این دو رویکرد را مورد بحث قرار دهیم. رویکرد اول تکیه اش را روی عوامل اقتصادی می گذارد. یعنی می گوید که آقای اوباما برای اینکه بتواند بحران سال 2008 را مهار کند مجبور شد سیاست های دولت را تغییر دهد. از جمله بیمه های اجتماعی را مورد تجدیدنظر قرار داد، وام های بسیار کلانی (حدود 600 میلیارد دلار) به دو شرکت بزرگ در حال ورشکستگی در آمریکا داده شد. اعتراضاتی شد مبنی بر اینکه چرا دولت آمریکا می آید به این شرکت هایی که از روی ناکارآمدی دارند ورشکست می شوند پول مالیات دهنده ها را بی حساب و کتاب می دهد. در حالی که آنها استدلالشان این است که اگر مالیات ها را به این شرکت ها ندهیم و آنها سقوط  کنند دوباره یک موج دیگری از بیکاری در جامعه ی آمریکا به وجود می آید. این رویکرد تکیه دارد به سیاست هایی که از سال 2008 تا 2011 دولت اوباما انجام داد و فشارش روی طبقات محروم آمد و دولت سعی کرد بحران را از جیب محرومین جبران کند. بنابراین اعتراضات وال استریت را ناشی از اجرای این سیاست ها می دانند، حالا غلط یا درست. اما رویکرد دوم تعارض با رویکرد اول ندارد در آنجا عامل الهام بخشی این جنبش را یک تظاهراتی در مصر یا یک مدلی از مبارزه که در خاورمیانه رخ داده می گیرند. یعنی ممکن است در یک جامعه ای زمینه های نارضایتی وجود داشته. اما آن ماجرای تونس و مصر برای مردم یک نوع الهام بخشی شد در نحوه ی اعتراض. همان طور که  سی.ان.ان. یا فاکس نیوز دارد گزارش می دهد که در تونس مردم چه طور ریختند در میدان حالا ما هم بیاییم در میدانی مثل پارک زاکوتی تجمع کنیم. من خواهشم این است که آقای دکتر متقی نظرشان را در این بخش بفرمایید که این دو موضوعی که مطرح شد تا چه قدر واقعاً بهار عربی یا بیداری اسلامی به عنوان یک مدلی برای اعتراض تأثیرگذار بود. دکتر متقی: هر جنبش اجتماعی حکایت خاص مردم آن جامعه است. ابزارهای ارتباطی می تواند نیروی تأثیرگذار بر جنبش های اجتماعی باشد. ابزارها، تاکتیک ها و الگوهای رفتاری از یک حوزه ی اجتماعی به یک حوزه ی اجتماعی دیگر منتقل می شود. اما زمانی که منتقل شدند افراد بر اساس زیرساخت های فرهنگی و گذشته تاریخی خودشان به کنش  اجتماعی مبادرت می کنند. اگر تحولات بیداری اسلامی وجود نداشت باز هم جنبش وال استریت به گونه ای اجتناب ناپذیر شکل می گرفت. ممکن بود تاکتیک هایش، شعارهایش و ابزارهای ارتباطی اش یک مقداری با یکدیگر تفاوت داشته باشند. اگر ما خواسته باشیم این موضوع را مطرح کنیم که بیداری اسلامی چنین پیامدی را ایجاد کرده پس باید آسیب شناسی بیداری اسلامی و پیامدهای آن را هم مطالعه کرد. اگر بیداری اسلامی (که به نظر من سترون شدن بیشتر اسرائیل را امکان پذیر ساخت) در جنبش وال استریت تأثیر داشت باید در آمریکا هم نتایج مشابهی از خود به جا می گذاشت. من نگاهم این است که جنبش ها متعلق به جامعه ی خودشان هستند. به همان گونه ای که شما اصلاً نمی توانید الگویی که چریک های فدایی در اواخر دهه ی 1960 یا اوایل دهه ی 1970 در ارتباط با جنگ چریک شهری در پیش گرفتند یا مجموعه های سازمان انقلابی که جنگ چریکی روستایی را فراروی خودشان قرار دادند را با جنبش های چریکی گروه های مبارز در ایران یکی دانست. ممکن است بگوییم که تئوری را از آن گرفته ولی واقعیت این است که جنبش های چریکی در ایران انعکاس روح ایرانی است. روح ایرانی یعنی این که این جامعه همواره مرکزیت اعتراض در طول تاریخ بوده. اعتراض هایی را هم انجام می داده که هزینه فایده را محاسبه نمی کرده است. بنابراین جنبش وال استریت بر اساس تحلیلی که من دارم انعکاس روح اجتماعیِ جهان غرب بر فضای عمومی است که در جامعه ی آمریکا و اروپا حاصل شده. اینکه فعالان جنبش وال استریت معروف شدند (یعنی ارتباط پیدا می کنند با منطقه ی وال استریت) به دو دلیل است. اول اینکه دارند ساختار سیاسی آمریکا را از ساختار اقتصاد جهانی سرمایه داری متمایز می کنند. اینها چرا نرفتند در واشنگتن اعتراض انجام بدهند؟ به همان گونه که زمان حادثه ی 11 سپتامبر شکل گرفت ما می بینیم که یکی از هدف ها کاخ سفید بوده که هواپیما را می زنند. یکی از هدف ها پنتاگون بوده. اینها نمادهای حکومتی آمریکا بودند به انضمام آن نماد اقتصادی. ولی در جنبش وال استریت مسئله ی اصلی نقد اقتصاد جهانی است. شما در نظر بگیرید آیا در اجلاسیه ی سیاتل که سال 2000 برگزار شد و مربوط به اَپک بود آیا تظاهرات اجتماعی را ما شاهد نبودیم؟ چرا و به چه دلیل این تظاهرات وجود داشته؟ به این دلیل که در جامعه ی آمریکایی امروز بخشی از اعتراضات مربوط به حوزه ی نظام سیاسی نیست. اگر نظام سیاسی را هم مورد انتقاد قرار می دهند به این دلیل است که نظام سیاسی را کارگزار اقتصاد سرمایه داری می دانند، همان کسانی که ساختمان دولت فدرال را در اوکلاهاما سیتی پایین آوردند (فکر کنم سال 1994 بود). این خودش نشان دهنده ی ماهیت متقاطع مطالبات اجتماعی در آمریکا است. من کاملاً با نظر دکتر حسینی موافقم چون مدتی دارم روی این زمینه کار می کنم که آسیب پذیری آمریکا کجاست؟ آیا آسیب پذیری آمریکا در خاورمیانه یا مصر یا اسرائیل است؟ در کجا آمریکا در وضعیت آسیب پذیری قرار دارد؟ مهندس بهشتی پور: آقای دکتر حسینی معتقد بودند این آسیب پذیری در درون آمریکاست. دکتر متقی: من هم معتقد هستم کانون آسیب پذیری در درون آمریکاست. جمع بندی که دارم ا�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 96]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن