تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 3 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1843465368




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

چادر انتخابی سخت و در عین حال شیرین


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران: خانم ها حتما بخوانند؛
چادر انتخابی سخت و در عین حال شیرین
نزدیک مکلف شدنم بود که مامان برام چادر مشکی دوخت. وقتی به تکلیف رسیدم بابا بهم گفت دخترم از امروز دیگه وظایف شرعیت با مامانت فرق نمیکنه! همونجور که مامانت باید حجابش کامل باشه تو هم باید حجابت کامل باشه!
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل [email protected] ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد کنید.----------------------------------------------------------------
اولین باری که چادر پوشیدم یه دختر کوچولوی 4 ساله بودم! اون روز وقتی مثل همیشه قبل از بیرون رفتن از مامان خواهش کردم منم مثل خودش چادر بپوشم، واقعاً انتظار نداشتم مامان قبول کنه! ولی در کمال ناباوری گفت باشه عزیزم بپوش!یادمه توی خیابون دستم تو دست برادر بزرگترم بود و داشتم با چادر نمازم حال می کردم! سعی کردم مثل مامان رو بگیرم ولی چادر را آنقدر جلو آوردم که روی چشمهامو پوشوند، با کمال ناباوری دیدم از پشت چادر هم میتونم ببینم! خلاصه در همون حال که سعی میکردم دقت بیشتری برای دیدن اطراف از پشت چادر کنم، پام به قوطی های شیر خشک دستفروشی گرفت و همه شیر خشکهاش ولا شد! خیلی ترسیده بودم! برادرم بغلم کرد و از دستفروش عذرخواهی کرد، ولی اون خیلی عصبانی بود و با لحن بدی بهم گفت: تو که الآن اینقدری بساط منو ریختی، حتماً اگه بزرگ بشی راه که بری خونه های مردم را خراب میکنی! با اینکه خیلی کوچیک بودم هنوز اون روز را یادمه! با خودم گفتم شاید مامان راست میگفت واقعاً هنوز برای من زود بود! دیگه برای پوشیدن چادر اصرار نمی کردم! با خودم میگفتم هر وقت موقعش بشه مامان خودش بهم میگه!توی فامیل ما همه چادری بودند و آرزوی همه دخترها بزرگ شدن و چادر پوشیدن بود! برای همینم وقتی بیرون خانمهای بدحجاب را میدیدم برام خیلی عجیب بود که آخه چرا!؟ وقتی از مامان میپرسیدم چرا اینا اینطوری هستند مامان صبورانه برام مثالهای مختلفی میزد، مثلاً می گفت باید چیزایه با ارزش را محافظت کرد و جلوی دید هرکسی نگذاشتمی گفت مگه نمیبینی ما توی خونه یه جای مخفی برای طلاهامون داریم! ما اون موقع ژیان داشتیم! مامان میگفت اگه ما ژیانمون را کنار خیابون بذاریم کسی بهش کاری نداره چون ارزش چندانی نداره ولی اگه کسی یه بنز آخرین مدل داشته باشه اونو بیرون نمیذاره و اگر هم بذاره روش روکش میکشه تا جلب توجه نکنه وگرنه اگه یه آدم ناجور از کنارش رد بشه و یه خط بهش بندازه کلی از ارزشش کم میشه! زن هم خیلی با ارزشه و باید حجاب داشته باشه ولی متأسفانه اونا قدر خودشون را نمیدونند! نزدیک مکلف شدنم بود که مامان برام چادر مشکی دوخت. وقتی به تکلیف رسیدم بابا بهم گفت دخترم از امروز دیگه وظایف شرعیت با مامانت فرق نمیکنه! همونجور که مامانت باید حجابش کامل باشه تو هم باید حجابت کامل باشه! اگه از نظرت زشته مامانت بدون چادر بره بیرون پس بدون در مورد خودت هم همینطوره!به نظرم تو چادری شدنم تأثیر بابا بعد از مکلف شدنم بیشتر از مامان بود! دوران ابتدائی برای مدرسه تفننی چادر می پوشیدم ولی برای بیرون رفتن همیشگی بود. از دوره راهنمایی حتی مدرسه هم با چادر می رفتم! اوایلش فقط من توی مدرسه چادر می پوشیدم! بچه ها مرتب بهم می گفتند تو چاپلوسی و برای خوشایند معلمها و مدیر و معاون چادر می پوشی و باور نمیک ردند که من همیشه چادری هستم ولی کم کم تعدادمون زیاد شد و توی بعضی کلاسها یکی دو نفر چادر می پوشیدند! گذشت و گذشت تا دانشگاه یکی از شهرهای اطرافمون که کمتر از یک ساعت فاصله داشت قبول شدم، روز ثبت نام دیدم با یکی از دوستان قدیمی و اتفاقاً از خانواده ای مذهبی همکلاسی هستم! بیشتر از من مامان خوشحال شد! چون فکر می کرد دوست مناسبی خواهم داشت!روز اول کلاسها وقتی توی ترمینال دیدمش خیلی خوشحال شدم گرچه احساس می کردم اون حس متفاوتی داره! وقتی جلوی دانشگاه از ماشین پیاده شدیم با کمال ناباوری دیدم چادرش را از سرش برداشت! تازه فهمیدم چرا از دیدن من خوشحال نشد!یه دفعه انگار برق گرفتم!داده های ذهنیم به هم ریخت آخه اون یه موقعی الگوی من بود!به اطرافم نگاه کردم دیدم این کار را همه دارند می کنند!؟همه چادری ها جلوی دانشگاه چادرشون را در می آوردند و وارد می شدند!وارد راهرو که شدیم چشم چشم میکردم ببینم اصلاً کسی هست که چادر به سر داشته باشه ولی کسی نبود!همه چادرها را روی دستشان انداخته بودند! قبل از ورود به کلاس یه احساسی بهم می گفت اینجا عرف نیست چادر بپوشی! انگشت نما میشی!؟دستم را بردم زیر کش چادرم تا از سرم درش بیارم ولی یک آن به خودم آمدم و از خودم پرسیدم آخه چرا اصلاً چادر میپوشی؟ بیرون از دانشگاه با داخل اون چه فرقی داره!؟ اگه آنجا به خاطر وجود نامحرم میپوشی خوب اینجا هم نامحرم هست تازه اینا همشون جوونند و اکثراً ازدواج نکرده! دستم را از زیر کش چادرم بیرون آوردم و چادرم را مرتب کردم! با اینکه همیشه فکر می کردم به خاطر عرف خانوادگی چادر می پوشم، البته خدا را شکر میکردم که توی خانواده مذهبی به دنیا آمدم ولی همیشه یه سؤال بی جواب از خودم داشتم که اگه توی خانواده دیگه ای بزرگ شده بودم بازم این انتخاب را می کردم یا همرنگ جماعت می شدم!؟ ولی توی محیطی که دیگه عرف خانواده ام مطرح نبود خودم انتخابش کردم! انتخابی سخت و در عین حال شیرین بود!احساس خیلی خوبی داشتم!توی سخت ترین امتحانی که همیشه بهش فکر می کردم مؤفق شدم!نکته جالب تر اینکه اینجا هم کم کم تعدادمون زیاد شد!انگار خیلی ها به بقیه نگاه کرده بودند!





تاریخ انتشار: ۰۲ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۸





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 81]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن