واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
گفتگو با 3 جیب بر فوق حرفه ای!
کارآگاهان پلیس آگاهی چندی قبل سهجیببر حرفهای را که دهها فقره سرقت انجام دادهاند دستگیر کردند. این سه نفر در گفتوگو با خبرنگار ما سعی دارند خودشان را بیگناه معرفی یا جرمشان را سبک کنند.
روزنامه شرق: کارآگاهان پلیس آگاهی چندی قبل سهجیببر حرفهای را که دهها فقره سرقت انجام دادهاند دستگیر کردند. این سه نفر در گفتوگو با خبرنگار ما سعی دارند خودشان را بیگناه معرفی یا جرمشان را سبک کنند.
سارق اول
«محسن.ج» (36ساله) یکی از اعضای این باند است.
چرا در بازداشت هستی؟
به اتهام جیببری دستگیر شدهام اما من این کار را نکردهام.
اما شاکی، تو و همدستت را شناسایی کرده است.
اشتباه میکند، ما را با فرد دیگری اشتباه گرفته است. من قبلا جیببری میکردم اما از وقتی موادمخدر را ترک کردم دیگر خلاف نمیکنم.
چه مدت معتاد بودی و چه مادهای مصرف میکردی؟
اوایل مصرفم قرص بود. چند سالی هم به تریاک اعتیاد داشتم اما به کمپ رفتم و پاک شدم، از آن به بعد دیگر جیببری نکردم.
شغلت چه بود؟
کارهای زیادی انجام دادم، مثلا کفاشی و این اواخر هم در یکی از کمپهای ترک اعتیاد مشغول بودم.
چند سابقه کیفری داری؟
سهسابقه زورگیری، موادمخدر و ورود بهعنف به یک کارگاه.
چرا شاکی میان این همه آدم باید سراغ تو و دوستت بیاید و شما را بهعنوان سارق معرفی کند؟
قیافه ما جوری است که جیببری به چهرهمان میخورد.
همراه متهمی به نام ظهیر دستگیر شدی. با او چطور آشنا شدی؟
آشنایی زیادی با هم نداریم. حدود دو ماه پیش در چهارراه مولوی با هم آشنا شدیم. او دنبال متادون میگشت و من هم که در کمپ کار میکردم تصمیم گرفتم او را راهنمایی کنم تا پاک شود.توبه کرده بودم
ظهیر (42ساله) دومین عضو باند است که فقط بخشی از جرایمش را قبول دارد.
تو هم اشتباهی دستگیر شدی؟
دو نفر از شاکیان که من را شناسایی کردهاند قبول دارم اما نفر سوم کار من نبود.
چه مدت است که اعتیاد داری؟
10 یا 15سال. الان پاک شدهام، از وقتی بازداشت هستم، اجباری پاک شدم.
چه مدت سرقت میکردی؟
هفت یا هشتسال، اما توبه کرده بودم.
پس این دو موردی که خودت آنها را قبول داری چیست؟ چرا توبهات را شکستی؟
اشتباه کردم.
جیببری را از کجا یادگرفتی؟
از قدیمیها.
چرا سراغ این کار رفتی؟
بالاخره باید به زن و بچه نان میدادم. شما کار سراغ داری؟
طعمههای خودت را چطور انتخاب میکنی؟
شگردهای کار را نمیتوانم به شما بگویم.
نترس من رقیب نمیشم.
بههرحال ما هم شگردهای خاصی داریم که راز کارمان است و نباید بگوییم. مثلا طرف را نگاه کنیم و میفهمیم همکار است یا نه. وقتی کسی را ببینیم، میتوانیم حدس بزنیم باید سراغ کدام جیبش برویم. (افسر پرونده: افراد معمولی معمولا پایین را نگاه میکنند اما جیببرهایی که در ایستگاههای اتوبوس و بیآرتی و داخل وسایل نقلیه شلوغ، جیببری میکنند جیبها را نگاه میکنند تا ببینند جیب چه کسی پرتر است.)
چطور میفهمید باید سراغ کدام جیب بروید؟
وقتی که فرد مورد نظر را انتخاب کردیم به او نزدیک میشویم و به جیبش دست میزنیم و با توجه به تجربهای که داریم میتوانیم حدس بزنیم که چه چیزی در جیبش است، مثلا پول است یا کاغذ معمولی یا موبایل.
دستت را در حالت خاصی میگیری؟
این را هم نمیتوانم به شما بگویم.
افسر پرونده میگوید یکی از شما به اصطلاح سیاهکار بود، او چه میکرد؟
در زمان سرقت یکی نقش سیاهکن را داشت و به بهانه سوارشدن، خود را به طعمه نزدیک میکرد تا ببیند چه چیزی در جیب او است. فرد دیگر در همین فرصت با توجه به مهارتی که داشت سرقت را انجام میداد و نفر سوم هم جوری میایستاد که کسی متوجه سرقت نشود.
چرا وقتی طعمه میفهمید جیبش را زدهاید فوری پولش را میدادید و رضایتش را جلب میکردید؟
بههرحال باید پولش را میدادیم تا ما را به کلانتری نبرد چون اگر به کلانتری میرفتیم ممکن بود بقیه شاکیها هم بیایند و شناساییمان کنند.
در مورد کارهای دیگری که سیاهکن انجام میدهد توضیح دهید.
زمانی که لو میرفتیم اگر طعمه خیلی سمج بود و میخواست ما را تحویل بدهد سیاهکن جلو میآمد و دو سیلی به ما میزد و با فیلم بازی کردن، رضایت شاکی را جلب میکرد تا کار به کلانتری نکشد.
مجبور شدم
حمید (40ساله) عضویت در باند جیببری را قبول نمیکند و مدعی است همدستانش را نمیشناسد.
تو چه نقشی در این باند داشتی؟
من اصلا اینها را تابه حال ندیدهام، نمیدانم چرا درباره من اعتراف کردهاند.
شغلت چیست؟
با موتور کار میکنم.
پس چرا دستگیر شدی؟
در ایستگاه اتوبوس مشغول جیببری بودم.
تو که گفتی جیببر نیستی؟
هنوز هم میگویم. بهخاطر مشکل مالی مجبور شدم.
چه مشکل مالی بهوجود آمد؟
ریهام بیمار شد و نتوانستم هزینهاش را تامین کنم.
چند وقت جیببری کردی؟
یکسال. ماهی دویا سه بار که البته همیشه هم موفق نبودم.
از این جیببریها چقدر پول بهدست آوردی؟
90هزارتومان.
همین پول را با کار کردن روی موتور هم میتوانستی به دست بیاوری.
از روی بدبختی مجبور شدم جیببری کنم. من حرفهای نیستم.
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۲ - ۰۹:۰۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترین ها]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]