واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جهاندار و پيروز و پروردگارايمان گرايي و نيايش در شاهنامه فردوسيبخش اول ، بخش دوم(پاياني) :نيايش هاي پهلوانان: پهلوانان در حق پادشاهان يا پهلوانان ديگر دعا مي کنند، طول عمر و عزت و جاودانگي را از خداوند طلب مي کنند.
رستم براي يافتن کيقباد به کوه البرز مي رود و او را مي يابد و چنين دعا مي گويد: که اي خسرو خسروان جهان پناه بزرگان و پشت جهان بر تخت ايران به کام تو باد تن ژنده پيلان به دام تو باد نشست تو بر تخت شاهنشهي همت سر کشي باد و هم خرمي نکته ي جالب اين که رستم در حق «ميشي» که او را به سوي آب هدايت مي کند در داستان هفت خوان دعا مي کند. بر آن عزم بر آفرين کرد چند که از چرخ گردان مبادت گزند گيا بر دو دشت تو سبز باد مبادا ز تو هرگز دل يوز شاد تو را هر که يازد به تيرو کمان شکسته کمان با دو تير کمان
«نيايش» پيران با خداوند در داستان دوازده رخ: به يزدان چنين گفت کاي کردگار چه مايه شگفت اندرين روزگار که را برکشيدي تو افکنده نيست جز از تو جهاندار دارنده نيست به خسرو نگر تا جز از کردکار که دانست ک آيد يکي شهريار... در داستان «سياوش» وارسته ترين شخصيت پس از رستم در شاهنامه نيايش مي کند: سياوش بناليد با کردگار که اي برتر از گردش روزگار يکي شاخ پيدا کن از تخم من چو خورشيد تابنده بر انجمن در داستان «بيژن و منيژه» نيز نيايش هاي فراواني وجود دارد، بيژن به هوش مي آيد و: بپيچيد بر خويشتن بيژنا به يزدان بناليد ز آهرمنا چنين گفت کاي کردگار ار مرا رهايي نخواهد بدن ز ايدرا ز گرگين تو خواهي مگر کين من بر او بشنوي درد نفرين من که او بد مرا بر بدي رهنمون همي خواند بر من فراواني نسون و باز در داستان دوازده رخ بيژن هومان را کشت: شگفت آمدنش سخت و برگشت از اوي سوي کردگار جهان کرد روي که اي برتر از جايگاه و زمان ز جان سخن گوي و روشن روان توي تو که جز تو جهاندار نيست خرد را بدين کار بيکار نيست و در داستان هاي بسيار ديگري آمده است چون: رستم و شغاد، رستم و اسفنديار، پادشاهي کيکاوس، هفت خوان اسفنديارنيايش شهرياران: کتاب شاهنامه شرح حال و زندگي پادشاهان را در بر دارد از پادشاهي کيومرث تا يزدگرد سوم. (آخرين پادشاه ساساني)در قسمت اساطير فريدون شخصاً با ضحاک درگير مي شود يا طهمورث با ديوان درگير و آن ها را مسخر خويش مي گرداند. اما در بخش پهلواني پهلواناني چون رستم، گيو، گودرز، بيژن و... فرمان شاه را به گوش جان مي پذيرند و ننگ دارند که شاه به جاي پهلوانان به ميدان جنگ وارد شود البته همه ي شاهان پاک سرشت نيستند مانند افراسياب توراني که منشاء بدي و شرارت است، سر دامادش، سياوش، را از تن جدا مي کند.در داستان فريدون، منوچهر به جنگ سلم و تور مي رود و براي انتقام سر آن ها را مي آورد و فريدون اين گونه نيايش مي کند: فريدونش فرمود تا بر نشست ببوسيد و بسترد رويش به دست پس آن گه سوي آسمان کرد روي که اي دادگر داور راستگوي تو گفتي که من دادگر داورم به سختي ستم ديده را ياورم همم داد دادي و هم داوري همم تاج دادي و هم انگشتري و نيايش کسري انوشيروان هنگام که به آمل وارد شد: چنين گفت کاي روشن کردگار جهاندار و پيروز و پروردگار تويي آفريننده ي هور وماه گشاينده و هم نماينده راه جهان آفريدي بدين خرمي که از آسمان نيست پيدا ز مي ... «خوشنواز» فرستاده اي به نزد «پيروز» مي فرستد و او را به صلح دعوت مي کند اما: چو بشنيد و اين سخن خوشنواز به يزدان پناهيد و بردش نماز چنين گفت کاي داور داد و پاک تويي آفريينده ي هور و خاک پس او زودي زمين برگسل مه نيرو مه آهنگ جانش مه دل در ميان شاهزادگان شاهنامه، سياوش ، يوسف شاهنامه، پهلواني بي نظير است شاهان در اوج عظمت و شوکت از بي اعتباري دنيا غافل نيستند اما زندگي را تا دم مرگ غنيمت مي شمارند.نجواي هرمز با خداوند وقتي که خبر پيروزي بهرام چوبينه بر ساو شاه به گوش او مي رسد: شهنشاه بشنيد و بر پاي خاست به زودي خم آورد بالاي راست همي بود بر پيش يزدان به پاي همي گفت کاي داور رهنماي بدانيش ما را تو کردي تباه تويي آفريننده ي هور و ماه و در جاهاي مختلف اين گونه نيايش ها يافته مي شود مانند: نيايش قيصر با خدا هنگام شنيدن خبر پيروزي سپاهيان خسروپرويز در مقابل بهرام چوبينه، نجوا و نيايش کاووس هنگامي که رستم «جويان» پهلوان مازندران را مي کشد. نيايش کيخسرو با خداوند هنگامي که رستم قبول مي کند تا انتقام خون سياوش را بگيرد و همه و همه نيايش هاي شهرياران است. 3- نيايش هاي عاشقانه: برخي از نيايش ها نمونه هاي زيبايي از ادبيات غنايي و سرشار از لطف و ذوق و زيبايي است نيايش در اين قسمت جنبه ي عام دارد و معناي دعا و نيايش با خداوند نيست.نيايش و راز و نياز بيژن با منيژه هنگامي که درون چاه گرفتار است و منيژه براي او غذا تهيه مي کند. اگر يابم از دست اين اژدها بدين روزگار جواني رها به کردار نيکان يزدان پرست بپويم به پاي و بيازم به دست به سان پرستان پيش کيان به پاداش نيکت ببندم ميان نيايش شيرين با خسرو هنگامي که به شکار مي رود چنين است: بدان آبداري و آن نيکويي زبان تيز بگشاد بر پهلوي که شاها هژبرا سپهبد تنا خجسته يکاگرد شير اوژنا کجا آن همه مهر و خونين سرشک که ديدار شيرين بد او را پزشک... و نيايش کنيزک رومي با شاپور که شاه رُم وي را گرفتار کرده بود: بدو گفت روزي کاي خوب روي چه مردمي مترس ايچ با من مگوي که در جرم چون نازک اندام تو همي بگسلد خواب و آرام تو چو سروي بدي بر سرش گرد ماه بر آن ماه کرسي ز مشک سياه کنون چنبري گشت بالاي سرو تن پيل وارت به کردار غرو... نيايش هاي سلطاني: فردوسي و سلطان محمود اختلاف نظر داشتند اما فردوسي در سراسر نامه ي باستان خويش، نيايش هايي با معناي عام در حق او دارد. جهان بر سر و تاج خسرو مباد / هميشه بماناد جاويد و شادمذهب فردوسي نيايش هاي ديني او: بر سر مذهب فردوسي بين شاعران و مسلمانان اختلاف است. او از آغاز کلام و سخن راه را از شناخت خداوند؛ آن هم از اوج شناخت آغاز مي کند.به نام خداوند جان و خرد / کزين برتر انديشه بر نگذردمقدمه ي منظوم شاهنامه که با ستايش خداوند و پيامبر و ياران وي آغاز مي شود، محوري است که در تمام داستان ها، گوهر و جان آن وجود دارد، يعني عشق به حق و ياران وي به خصوص علي بن ابيطالب(ع) جان را مالامال از شوق و ذوق مي نمايد. چهارم علي(ع) بود جفت بتول که او را به خوبي ستايد رسول که من شهر علمم علي ام در است درست اين سخن قول پيغمبر است رستم بزرگترين شخصيت پهلواني نيايش در شاهنامه است زيرا هيچ کس به اندازه ي او درگير حوادث نمي شود. از زادن عجيب او تا مرگ ناجوانمردانه اش همه با مصائب همراه بود. رنج هايي که براي پادشاهان کياني، به خصوص شخص کاووس کشيده، بي شمار است. او تواناترين پهلوان ايران و شاهنامه است يک سر و گردن از پهلوانان ديگر در حال نشستن بلندتر است افراسياب با قد هشتاد رشي خود بارها از مقابل وي فرار نموده است. او از نظر صفات انساني نيز برترين پهلوان حماسه ي ماست، رستم پيشکسوت همه ي پهلوانان ايراني است، او در همه حال خالصانه از خداوند طلب کمک مي کند، هيچ پهلواني به اندازه ي رستم اين گونه پاک و بي آلايش در برابر خداوند قرار نمي گيرد و از وي طلب ياري نمي کند. نيايش هاي رستم، راز و نيازهايي است که شايسته ي يک مسلمان حقيقي است. اگر رستم به کارهاي خارق العاده دست مي زند و از همه ي آن ها سربلند بيرون مي آيد به خاطر ارتباط با منبع لايزال حق تعالي است که از وي استمداد مي کند و تنها او را شايسته ي ستايش مي داند.سخن آخر اين که، شاهنامه داراي معاني مخلتف است تنها قصه و حماسه نيست، ظاهرش حماسه اما عمقش ادبيات در تمامي شاخه ها و فنون است، غزل، اخلاق، عرفان، فلسفه،حکمت، تراژدي و... است درخت تنومندي است که هر شاخه آن ثمره و ميوه اي مي دهد.فهرست منابع و مآخذ1- قرآن کريم، ترجمه مهدي الهي قمشه اي، انتشارات ايران، چاپ سوم 1376.2- فردوسي، ابوالقاسم، شاهنامه براساس چاپ مسکو، انتشارات سخن گستر، 1377.3- رزمجو، حسين، در قلمرو ادبيات حماسي، پژوهشگاه علوم انساني، ج 1، 1381.4- اوستا، ترجمه ي هاشم رضي 5- جعفري، محمدتقي، نيايش امام حسين (ع) در بيان عرفات، انتشارات ولي عصر(عج)6- حکيمي و حسيني تبار، جهان بيني و حکمت فردوسي، انتشارات فرهنگ اسلامي، چ اول 1369.7- صفا، ذبيح الله، حماسه سرايي در ايران، انتشارات فردوسي، ج ششم 1383.بهمن سيدنظري – محمدرضا پاشاييتنظيم براي تبيان : زهره سميعي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 500]