تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 14 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صداي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804249653




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شعري فوق العاده زيبا از قيصر امين پور


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: شعري فوق العاده زيبا از قيصر امين پور

پیش از اینها فکر می‌کردم خدا/خانه ای دارد کنار ابرها


409.png

شعري فوق العاده زيبا از قيصر امين پور
پیش از اینها فکر می‌کردم خدا
خانه ای دارد کنار ابرهامثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلاپایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرورماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره، پولکی از تاج اواطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشانرعد وبرق شب، طنین خنده اش
سیل و طوفان، نعره توفنده اشدکمه ی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ خنجر او ماهتابهیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیستپیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بودآن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمینبود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبوددر دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
 
هر چه می‌پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرهازود می‌گفتند: این کار خداست
پرس وجو از کار او کاری خطاستهرچه می‌پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش استتا ببندی چشم، کورت می‌کند
تا شدی نزدیک، دورت می‌کندکج گشودی دست، سنگت می‌کند
کج نهادی پای، لنگت می‌کندبا همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بودخواب می‌دیدم که غرق آتشم
در دهان اژدهای سرکشمدر دهان اژدهای خشمگین
بر سرم باران گرز آتشینمحو می‌شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خداهر چه می‌کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بودمثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسهتلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئلهمثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
 
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفردر میان راه، در یک روستا
خانه ای دیدم، خوب و آشنازود پرسیدم: پدر، اینجا کجاست؟
گفت، اینجا خانه‌ی خوب خداست!گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
 
    با وضویی، دست و رویی تازه کرد
    با دل خود، گفتگویی تازه کرد    گفتمش، پس آن خدای خشمگین
    خانه اش اینجاست؟ اینجا، در زمین؟    گفت : آری، خانه او بی ریاست
    فرشهایش از گلیم و بوریاست    مهربان و ساده و بی کینه است
    مثل نوری در دل آیینه است    عادت او نیست خشم و دشمنی
    نام او نور و نشانش روشنی    خشم، نامی ‌از نشانی های اوست
    حالتی از مهربانی های اوست
 
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر استدوستی را دوست، معنی می‌دهد
قهر هم با دوست معنی می‌دهد
 
هیچ کس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...
 
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناستدوستی، از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک ترآن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد بردآن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بودمی‌توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بی ریامی‌توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کردمی‌توان درباره ی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زدچکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفتمی‌توان با او صمیمی ‌حرف زد
مثل یاران قدیمی‌ حرف زدمی‌توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواندمی‌توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زدمی‌توان درباره ی هر چیز گفت
می‌توان شعری خیال انگیز گفتمثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می‌کردم خدا

جمعه 13 دی 1392 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 51]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن