واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
خاطرات کتایون ریاحی از آفریقا در آفریقا انسان متوجه میشود در مقابل عظمت طبیعت و بزرگی روحی آدمهایی که در آنجا هستند کم میآورد.
بر عکس ظاهرم که آرام به نظر میآیم بسیار ماجراجو هستم. نوع زندگی هر کس، کیش شخصیت او را گواهی میدهد. رفتنم به آفریقا نقطه عطفی در زندگیام شد. مدتی بعد از برگشتن به این نتیجه رسیدم که باید کاری را شروع کنم. البته شرایط اجتماعی هم در این تصمیم دخیل بود. همه ما در شرایط بحرانی به سر میبردیم؛ محاصره اقتصادی، تحریم و تنگناهایی که بیشترین فشار را بر اقشار متوسط و ضعیف جامعه تحمیل میکرد. بنابراین فکر کردم باید حرکتی کنم تا برکتی نصیب همه شود. دوست نداشتم فقط نظارهگر باشم. پس دست به کار شدم و تا آنجا که کاری از دستم برآید خود را موظف به انجام آن میدانم.* در سومالی قرار بود بعد از سه روز برگردم ولی تقریبا سه هفته ماندم! شرایط جغرافیایی و اجتماعی خشن و بیرحمی بود. از جایی که مستقر شده بودیم تا کمپ «داداب» سه ساعت راه بود. نیمی از راه را در جادههای خاکی با ماشینهای بدون کمکفنر در حرکت بودیم. بعد از پیاده شدن احساس میکردم جای مغز و قلبم عوض شده! طبیعت خشن آفریقا هم به هیچوجه جای شوخی باقی نمیگذاشت. گروه «الشباب» هم دنبال ما بودند و چون در بیابان حرکت میکردیم، جایی برای پنهان شدن نداشتیم. گاهی با بیسیم به ما اطلاع میدادند که گروه «الشباب» از مسیر مقابل به سمت ما در حرکت است.* بهطرز معجزهآسایی همه چیز برای ما هموار میشد. در همان زمان که ما در شهر «گاریسا» بودیم چندین آدمربایی اتفاق افتاده بود. در آن زمان ایرانیان دیگری از جاهای مختلف آمده بودند و اجازه دیدار از کمپ «داداب» را نداشتند اما ما داخل کمپ شدیم. گروه دیگری از خبرنگاران هم منتظر مجوز بودند، میپرسیدم مگر برای رفتن به کمپ مجوز لازم است؟! جاهایی رفتیم که بسیاری از گروهها جرات رفتن به آن مکانها را نداشتند. بیماریهای عجیب و غریبی هم شایع بود. به یاد میآورم برای رساندن آذوقه به منطقه دورافتادهای رفتیم و خیلی زمان برد تا به قحطیزدگان آذوقه و مواد بهداشتی برسانیم. با اینکه مردم گرسنه بودند اما متمدنانه رفتار میکردند و از اصول اخلاقی پیروی میکردند. همه به ترتیب در صف میایستادند و آذوقهها را به مساوات میانشان تقسیم میکردیم. همان زمان متوجه زنی جوان و زیبا شدم که به شدت لاغر بود به حدی که نمیتوانم این لاغری را توصیف کنم. کنار بچهاش در گوشهای ایستاده بود. حال خوبی هم نداشت ولی وارد صف نمیشد. از او میخواستم که به اول صف بیاید اما دیگران اجازه نمیدادند. وقتی خواستم او را وارد صف کنم دیدم جمعیت به من اعتراض کرد. زمانی که دست این زن را گرفتم متوجه زخمی روی دستش شدم. از همراهانم خواستم برای زخمش دارویی بدهند. به من گفتند به آن زن نزدیک نشوم. با تعجب پرسیدم چرا؟ گفتند، او جذام دارد! با شنیدن نام این بیماری شوکه شدم. چون قبل از آن زن را در آغوش گرفته بودم. در این سفر از بلاهایی جان سالم به در بردم که باورکردنی نیست.* در آفریقا انسان متوجه میشود در مقابل عظمت طبیعت و بزرگی روحی آدمهایی که در آنجا هستند کم میآورد. ما واقعا معنای واقعی گرسنگی را نمیدانیم. بیشترین چیزی که از گرسنگی میدانیم، زمانی است که روزه میگیریم. اما گرسنگی و تشنگی در آنجا جوری دیگر است. مردم آنجا گاهی بعد از دو هفته تازه غذا میخورند! انگار طبیعت، بدن آنها را مقاوم کرده. آنها دو سه هفته راه میرفتند و تازه وقتی به غذا میرسیدند، به غذا به معنای واقعی دست نمییافتند! غذای آنها مقداری پودر است که با آب مخلوط میشود تا یکسری املاح و ویتامین به بدنشان برسد. این است کمکهایی که برایشان فرستاده میشود و گرسنگی واقعی چیزی ورای دلضعفه است!* اصلا دلم نمیخواست برگردم. حتما میدانید کنیا هم کشوری فقیر است. آنجا رفته بودیم چون میخواستیم تانکرهای آبی را که سفارش داده بودیم نصب کنیم. در این فاصله به جاهایی سرکشی کردیم که یکی از آنها پرورشگاه «ماماهانی» بود که بچهها را نگهداری میکردند. در آنجا به شکل حیرتانگیزی «ماری آنتوانت» را درک کردم. به همراهم تذکر میدادم که چرا لباسهای این بچهها اینقدر نامرتب و کثیفند و میگفتم یادداشت کنید که برایشان ماشین لباسشویی و یخچال بگیریم. افراد محلی که ما را برای بازدید برده بودند همینطور با تعجب به ما نگاه میکردند و برایم توضیح دادند که در آفریقا کسی یخچال ندارد! چون چیزی ندارد که بخواهد در آن بگذارد. آب برای خوردن نیست و ماشین لباسشویی بدون آب کار نمیکند! حالا چنین کشور فقیری از آوارگان سومالیایی پذیرایی میکرد! شما فکر میکنید با این ابعاد و اندازههای روحی و انسانی وقتی برخورد میکنید از شما چه چیزی میماند؟ یک سال طول کشید تا به لحاظ روحی برگردم. بخشی از من برای همیشه در آفریقا جا ماند. در آفریقا متوجه شدم دنیای کنونی با این همه پیشرفت علم، دانش و تکنولوژی، میتواند آفریقا را یکپارچه سبز کند. چرا این اتفاق نمیافتد؟ سوالی است بیپاسخ.
پنجشنبه 5 دی 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 147]