واضح آرشیو وب فارسی:الف: نمونه هايي از غلو درباره امام حسين(ع)
در ساليان گذشته تاكنون شاهد بروز جدي جريان غاليان - غلو كنندگان در مجموعه هيات هاي مذهبي كشورمان بوده ايم. جرياني كه همواره مفاهيم مكتب شيعه را به انحراف هاي گوناگون كشانده است.
"غاليان" گروهي از تظاهركنندگان به اسلام هستند كه در غلو كردن نسبت به جايگاه و نقش ائمه و امامان شيعه پا را از مرز اعتدال بيرون گذاشته و حرف هايي بي اساس درباره ائمه زده و مي زنند. آنچه كه مسلم است، امامان شيعه به صورت آشكار ، صريح و شفاف با اين جريان انحرافي غالي گري و عقايد نقل شده از سوي آنان برخوردهاي محكمي داشته اند.
حجت الاسلام دكتر رسول جعفريان در كتاب «حيات فكري و سياسي امامان شيعه» اين موضوع را به صورت مشروح تبيين كرده است. اين استاد تاريخ اسلام دانشگاه تهران در آستانه اربعين حسيني به چند سوال مكتوب خبر در اين باره پاسخ گفته است كه در زير مي خوانيد:
************
«امام» در انديشه شيعه امامي در حوزه سياست و معنويت چه جايگاهي دارد؟
مي دانيم كه بجز امام علي(ع) و فرزندش امام مجتبي(ع)، ديگر امامان هيچ نوع پست سياسي نداشتند. اين استثنا را بايد در مورد امام رضا(ع) نيز بكار ببريم. جز آنكه امام رضا(ع) آشكارا از پذيرش خواسته مامون روي برتافت و تنها به اجبار آن را پذيرفت. افزون بر آن شرط كرد تا هيچ نوع دخالت اجرايي در امور سياسي و جز آن نداشته باشد.
اكنون پرسش اين است كه جدا شدن امامان از رهبري سياسي، چه آثاري بر مفهوم امامت در انديشه شيعه برجاي مي گذاشت؟ به طور طبيعي نتيجه آن اين بود كه بار روحي و معنوي مفهوم امام بيشتر مي شد. سير رشد تجرد در مفهوم «ولايت» مي توانست ناشي از همين تجربه غير سياسي بودن مفهوم امام باشد. ولايت در اصل نوعي سرپرستي سياسي بود كه برپايه ويژگي هاي برتر در علم و عمل تعريف مي شد، اما به موازات ضعف سياسي آن در مرحله عمل, بار صوفيانه آن افزوده شده و بجاي كاربرد در حوزه سياست, در حوزه مأوراء طبيعي كاربرد يافت.
عدم درگير بودن با سياست به معناي جدي آن، حوزه حديثي شيعه را به سمت ديگري كشاند. بحث هايي كه درباره ويژگي هاي امام مطرح شده و نيز آن چه در بيان حوزه اقتدار امام آمده نشان مي دهد كه توجه به ابعاد ماوراء سياست، بسيار بيشتر از بعد سياسي به معناي «احكام السلطانيه» است. شايد در اين زمينه مهم ترين شاهد آن باشد كه بحث از امامت در شيعه، به حوزه كلام سپرده شده و به سخن ديگر در ضمن اصول عقايد درآمد. در حالي كه اگر جنبه هاي عملي آن فوري بود، به حوزه فقه سپرده مي شد. در چنين وضعيتي مي توان تصور كرد كه چگونه حادثه اي چونان كربلا كه آشكارا رنگ سياسي و نظامي داشته، در روند حركت تصوف گرايانه در امامت، حل شود.
اين جريان غالي گري در غير سياسي كردن مفهوم امامت نقش مهمي داشته است. شما اين نقش را در تاريخ چگونه مي بينيد؟
در زمينه سياسي كردن مفهوم امامت و نيز حادثه خونبار كربلا، غاليان هم بي سهم نبودند. آنها با نسبت دادن نگرش هاي لاهوتي به امامان، بر تجرد مفهوم امامت از سياست و واقع، تاثير بسزايي داشتند. نگاهي به آنچه از غاليان و درباره آنها نقل شده مي تواند اصرار و سماجت آنها را در غيرسياسي كردن مفهوم امامت نشان دهد. نزاع شيعيان معتدل غالي به طور اصولي بر محور الوهيت گرايي در حوزه امامت بود. توجه به اين نمونه جالب است. آنها در شرح اين آيه قرآني كه مي فرمايد:«هو الذي في السماء اله و في الارض اله» مي گفتند كه اله در زمين همان امام است. «قالو هو الامام» اين سخن آنان سبب شد تا امام صادق(ع) آنها را بدتر از مجوس و يهود و نصاري و مشركين بخواند.
پرسش اينجاست كه آيا بحث غلو صرفا بر محور الوهيت گرايي در حوزه امامت است يا در محورهاي ديگر هم در همان حوزه مطرح بوده است؟
اين كه برخي از بزرگان علم حديث در تضعيف برخي از راويان غالي اصرار داشته اند, و يا آثاري چون بصائر را از ديده اعتبار ساقط دانسته اند, شاهدي است بر اين كه محور بحث صرفا در محدوده الوهيت گرايي نبوده است. در نگرش غالي, امام چيزي كمتر از رسول الله نيست. بياد داشته باشيم كه در ميان غاليان بودند كساني كه مدعي بودند جبرئيل درباره انتخاب رسول (نعوذبالله) به خطا رفته و مي بايست امام علي بن ابي طالب(ع) را بر مي گزيد. اعطاي ويژگي هاي نبوتي و حتي بالاتر از آنها, به اين معنا بود تا اگر امام در حوزه سياست اجرايي امامتش مشهود نيست, در عالم بالا اين امامت از هر چيز محكم تر و دامنه اش وسيعتر است. سخن بر نفي اين امور يا اثبات آنها نيست, سخن برسر آن است كه اصولا عناويني كه در «بصائر» و يا موارد مشابه آمده نشان از آن دارد كه حوزه ولايت در فضاي مجرد بسيار بيشتر از حوزه ولايت در فضاي سياست مورد توجه قرار گرفته است.
اصولا غاليان درباره امام حسين(ع) چگونه مي انديشيدند و جنبه سياسي اين نهضت را كه در ظاهر شكست بود, چگونه تحليل مي كردند؟ مثلا چرا غاليان بر تشابه موقعيت امام حسين(ع) با حضرت مسيح(ع) خيلي تاكيد دارند؟
نكته عجيبي كه در اين باره رخ داد و البته با انديشه غاليان كاملا سازگار بود آنكه امام حسين(ع) در اين حادثه موقعيتي شبيه به عيسي بن مريم (ع) يافت. سوال آنها اين بود كه چگونه ممكن است از گير چنين شكستي براي ولي خدا بدر آييم؟ بهتر آن است كه وضعيت او را با وضعيت عيسي مسيح(ع) در روز به دار آويخته شدن او شبيه بدانيم. يهوديان بجاي مسيح شخص ديگري را به صليب كشيدند. در كربلا نيز كوفيان حنظله بن اسعد شامي را بجاي امام حسين(ع) به قتل رساندند! در اين باره بهتر است روايت مورد نظر را بياوريم. علامه مجلسي ترجمه حديث را اين گونه آورده است:
ابن بابويه به سند معتبر روايت كرده است كه ابوصلت هروي به خدمت حضرت امام رضا(ع) عرض كرد كه گروهي در كوفه هستند كه دعوي مي كنند كه حسين بن علي (ع) كشته نشد و حق تعالي شباهت او را بر حنظله بن اسعد شامي افكند و آن حضرت را به آسمان بالا برد، چنانكه عيسي را به آسمان بالا برد و اين آيه را حجت مي سازند: «و لن يجعل الله للكافرين علي المومنين سبيلا» (نساء/۱۴۱)
حضرت فرمود: دروغ مي گويند، بر ايشان باد غضب و لعنت خدا، و كافر شده اند ايشان به تكذيب كردن پيغمبر خدا(ص) كه خبر داد كه آن حضرت كشته خواهد شد. به خدا سوگند كه كشته شد حسين و كشته شد كسي كه بهتر بود از حسين، يعني اميرالمومنين و امام حسن(عليهما السلام) و هيچ يك از اهل بيت رسالت نيست مگر آن كه كشته مي شويم و مرا به زهر شهيد خواهند كرد به مكر و حيله و اين خبر رسيده است به من از رسول خدا(ص) و خبر داده است آن حضرت را جبرئيل از جانب خداوند عالميان و مراد حق تعالي در آن آيه، آن است كه كافر را حجتي بر مومن نيست و چگونه اين معنا تواند مراد بود؟ و حال آن كه حق تعالي در قرآن خبر داده است كه كافران بسياري از پيغمبران را به ناحق كشته اند وليكن با وجود كشتن ايشان حجت پيغمبران بر ايشان غالب بود و حقيقت ايشان ظاهر بود.
در خبر ديگري نيز آمده است كه: فرماني به خط حضرت صاحب الامر بيرون آمد كه قول آنان كه دعوي آن دارند كه امام حسين(ع) كشته نشده كفر است و تكذيب رسول و ائمه است و ضلالت وگمراهي است. تشبيه امام حسين(ع) به عيسي بن مريم (ع) در حديث ديگري نيز آمده و از قول امام صادق(ع) افزوده شده است: خدا لعنت كند غاليان را كه در حق اهل بيت غلو مي كنند و از حد به در مي روند. در منابع غاليان شيعي نيز اين قبيل توجيه ها درباره شهادت امام حسين(ع) وجود دارد. در كتاب «الهفت الشريف من فضائل مولانا جعفر الصادق» بحثي تحت عنوان «في معرفه قتل الحسين علي الباطن في زمن بني اميه» آمده كه شامل هذيان گويي غاليان از اين مساله است.
هدف غاليان از اين نوع غلوهاي بي اساس چيست؟
همان گونه كه گذشت، اصولا غلو نسبت به همه امامان سبب شده است تا بار سياسي مفهوم امامت در شيعه كم شود. در اين باره به ويژه موضع غاليان نسبت به امام حسين(ع) كه اقدام سياسي او آشكار در منظر همه بوده، در محدود كردن آن در فضاي لاهوتي موثر بوده است. اگر بدانيم كه به صليب كشيده شدن عيسي(ع) در ميان مسيحيان نه مفهوم سياسي بلكه صرفا از زاويه بعد لاهوتي آن قابل توجه بوده، مي توانيم اهميت تاثير اين تشبيه را نسبت به امام حسين(ع) دريابيم. استاد مطهري در ضمن بحثي درباره مقايسه عيسي بن مريم(ع) و امام حسين(ع) به اين نكته كه برخي به اشتباه اعقتاد عيسويان را به تفديه مسيح درباره امام حسين(ع) نيز مطرح كرده اند، توجه داده اند. به اين معنا كه مانند مسيح كه با رضايت دادن به آويخته شدن صليب خواست گناه پيروان خود را ببخشد، امام حسين(ع) نيز اين چنين به شهادت تن داد.
يکشنبه 1 دي 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 74]