واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: يادداشتشب مهرباني
مجتبي نوريان- سري به پستوي دل مي زند، آلبوم خاطراتش را باز مي كند، با عكس ها و لحظه هايش همراه مي شود برگ هاي زمان را به عقب ورق مي زند و خود را به گذشته مي سپارد.لبخندي بر چهره عبوس و خسته از اين سال ها نقش مي بندد، پلك ها را بر هم مي گذارد، ذهن را به غواصي در درياي خروشان خاطرات مي فرستد. وجودش به آرامش مي رسد آنگاه كه ۸-۷ خواهر و برادر را كه با همسران و فرزندان به ۲۸-۲۷ نفر مي رسند و با پدر و مادر خانواده اي ۳۰ نفري را تشكيل مي دهند در چهارديواري اتاق بزرگ خانه پدري مي بيند. نشستن بر فرش گل سرخ دستباف و تكيه بر پشتي هاي تركمني اطراف، نگاه بر چهره خندان پدر و مادر مهربان در صدر مجلس و پذيرايي با چاي داغ و كلوچه هاي خانگي مادر توسط نوه هاي بزرگ خانواده، دايي و خاله گفتن هاي خواهرزاده ها و عمو و عمه گفتن هاي برادر زاده ها، شيطنت هاي كوچك ترين نوه بر زانوي پدر بزرگ، بگو بخندهاي فرزندان و قربان صدقه هاي مادر پير، ...!
اشك، چشمان بسته را همراهي مي كند بر مرور خاطرات، خاطراتي نه چندان دور كه دور شده است از آن. لذت خوردن دانه هاي اناري كه مادر با دستان نحيف، شبي را با آن مشغول بوده است به اميد و تناول قاچ هاي لطيف هندوانه اي كه با دستان لرزان پدر برش خورده است ظريف و به اندازه.
بازي هاي كودكانه نوه ها، مجالي مي شود براي گفت و گوها و درد دل ها و كلام پدر و مادر پير، آبي مي شود بر آتش دل ها. سفره بزرگ منقش به گل هاي زيبا پهن مي شود براي شام جگر گوشه ها و مزين مي شود به نان محلي، ماست تازه تهيه شده به دست مادر و آش رشته اي كه از ظهر به همت دختران و عروسان خانواده پخته شده است به رسم هر سال و شب به نيمه شب گره مي خورد تا فرزندان خشنود و آرامش يافته از صله رحم در «يلدا» هر يك سمت و سوي خانه گيرند به اميد دور هم بودن و شب نشيني هاي ديگر در منزل پدر!
آه بلند شده از زبان، افكار را در هم مي ريزد و سر از ميانه دستان رها مي شود. پلك ها باز مي شود و چشم ها در ديگر سوي ديوار، به قاب خيره مي شود، نگاه هاي مهربان پيرمرد و پيرزني كه در دل قاب آرام گرفته اند و...!
گريه امان نمي دهد و اشك ها سمت و سوي گونه را رها نمي كند در اين جدايي و فقدان. سال هاست كه نيستند و انگار برادران و خواهران هم ديگر نيستند.نفسي عميق به پاها قوت مي دهد، از جا بلند مي شود، گوشي را برمي دارد و به ذهن خود فشار مي آورد. انگشت بر شماره ها حركت مي كند، بغض امانش نمي دهد و...!و امشب همه در خانه برادر بزرگ ميهمانند. خبري از فرش گل سرخ و پشتي تركمن نيست و اهل فاميل بر مبل تكيه زده اند. خبري از سفره منقش به گل هاي زيبا نيست و ميز غذاخوري جايش را گرفته است اما آش رشته، همان غذاي سنتي مادر، به جاي خود باقي است و عكس قاب گرفته آن دو همراه اين شب يلدايي شان است به ياد.
شنبه 30 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 42]