تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821106007




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

اخلاق نظامي در مكتب علوي و انديشه‌هاي ماكياولي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: اخلاق نظامي در مكتب علوي و انديشه‌هاي ماكياولي
ماكياولي انديشمند ايتاليايي معتقد است هرچند اخلاق و مسائل اخلاقي خوب و آرماني‌اند، اما فرمانروايان و شهرياران به‌منظور حفظ قدرت و حكومت و به‌منظور ايجاد امنيت، نيازي به رعايت اصول اخلاقي و انساني ندارند.


بخش دوم و پاياني

5. ب) اصول اخلاقي در سيره نظامي امام علي(ع)

6. يك. عدم آغاز به جنگ

حضرت علي(ع) جنگ را آخرين راه حل مي‌دانست و تا مجبور نمي‌شد، اقدام به جنگ نمي‌كرد. آن‌حضرت همواره سعي داشت با نصيحت و خيرخواهي از بروز جنگ جلوگيري كند و تا اتمام حجت نمي‌كرد، جنگ را آغاز نمي‌كرد. آن‌حضرت طبق آموزه‌هاي الهي كه صلح را خير معرفي مي‌كنند، «وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ» (نساء / 128) صلح را از جنگ ستوده‌تر و بهتر معرفي مي‌كند.

حضرت به مالك اشتر سفارش مي‌كند: در ميدان نبرد وقتي دشمن خواستار صلح و دوستي شد، اگر به او اعتماد كردي و رضايت خداوند و مصلحت كشور را در صلح يافتي، بي‌درنگ صلح كن؛ زيرا صلح هرچه باشد از جنگ ستوده‌تر و بهتر است. (رضي، 1379: 586؛ ابن‌شعبه حراني، 1404: 145)

آن‌حضرت قبل از آغاز جنگ جمل فرمودند: اگر دشمن بپذيرد، ما اميد صلح داريم والا «فان آخر الدواء الكي» بايد به آخرين علاج (جنگ) دست زد. (طبري، 1375: 6 / 2418: الضبي الاسدي، 1391: 150) حضرت علي(ع) معتقد بود براي شروع جنگ نبايد عجله كرد، بايد با نرمش و شكيبايي دشمن را به اطاعت از حق فراخواند و حجت را بر او تمام كرد.

در جنگ جمل بعد از اينكه نيروهاي كوفي جهت همراهي با حضرت براي مقابله با اصحاب جمل جمع شدند، حضرت فرمودند: شما بايد در موافقت من به بصره آييد تا ببينيم خيال دشمن چيست. ابتدا ايشان را نصيحت كنيم، و اميدواريم كه بپذيرند و اگر روي به جنگ آرند ما نيز در إ‌ِطفاي نايره (آتش) ايشان سعي نماييم تا حكم و تقدير حق سبحانه محقق شود. (مفيد، 1429: 339؛ ابن‌اعثم كوفي، 1372: 415)

هنگامي‌كه علي(ع) به ربذه رسيد رفاعة بن رافع به‌پاخواست و چنين گفت: اي امير مومنان بر چه كاري تصميم گرفته‌اي و ما را كجا خواهي برد؟ حضرت علي(ع) فرمود: آنچه نيت كرده ام و تصميم بر انجامش دارم اصلاح است، اگر از ما بپذيرند و به آن پاسخ مثبت دهند. رفاعه گفت: اگر نپذيرند چه؟ حضرت فرمود: آنان را فرا مي‌خوانيم و ازحق به اندازه‌اي به آنان مي‌بخشيم كه اميد داريم راضي شوند.

رفاعه گفت: اگر راضي نشدند؟ حضرت فرمود: تا وقتي كه آنان ما را به خود واگذارند، آنها را به حال خود واگذار مي‌كنيم. رفاعه گفت: اگر ما را به خود واگذار نكنند؟ علي(ع) فرمود: در مقابل آنان از خود دفاع مي‌كنيم. رفاعه گفت: نيكو تصميمي است. (ابن‌ابي‌الحديد، بي‌تا: 14 / 17؛ طبري، 1375: 3 / 2395 و 2396؛ ابن‌اثير، 1371: 9 / 369)

در جنگ صفين نيز وقتي حضرت علي(ع)، «جرير بن عبدالله بجلي» را نزد معاويه فرستاد و طي نامه‌اي معاويه را به بيعت و به رسميت شناختن حكومت شرعي خويش دعوت نمود، ياران امام اشاره نمودند كه بايد براي جنگ با اهل شام آماده شد.

حضرت فرمود: «جنگ با آنان بازداشتن ايشان از رسيدن به رستگاري و طاعت الهي است... من چاره كار را در نرمش و شكيبايي مي‌بينيم». (رضي، 1379: 96؛ دينوري، 1380: 125) در صفين بعد از آنكه دو لشكر روبه‌روي هم قرار گرفتند، ياران حضرت نارضايتي خود را از تأخير علي(ع) در جنگيدن با شاميان ابراز داشتند و برخي از افراد نادان گمان مي‌كردند، اين تأخير شايد به اين جهت باشد كه حضرت از مرگ مي‌ترسد.

حضرت به آنان گفت: «اما اينكه شما مي‌پرسيد: آيا اين همه تأخير به خاطر ناگواري مرگ است؟ به خدا سوگند كه هيچ باك ندارم كه من به سوي مرگ روم يا مرگ به سويم آيد. اما اينكه مي‌گوييد در جنگيدن با اهل شام دو دل هستم، به خدا يك روز هم جنگ را به تأخير نينداختم مگر به اين اميد كه گروهي از آنان به من بپيوندند و به دست من هدايت يابند و در پرتو روشنايي من رستگار شوند». (رضي، 1379: 106؛ ابن‌اعثم كوفي، 1372: 1023؛ اسكافي، بي‌تا: 201)

برخلاف انديشه ماكياولي كه معتقد است براي حفظ امنيت و قدرت به زور و خشونت و حتي ظلم نيز مي‌توان متوسل شد، اميرمومنان(ع) به منظور هدايت نيروهاي فريب خورده دشمن و به اين اميد، هيچ‌گاه بدون اتمام حجت جنگ را آغاز نمي‌كرد. در جنگ جمل حضرت وقتي به اردوگاه رسيد مردم را از عجله و شتاب براي شروع جنگ باز داشت و خواستار اتمام حجت بر دشمن بود.

سپس عبدالله بن عباس را احضار كرد و قرآني به او داد و فرمود: «اين قرآن را پيش طلحه و زبير و عايشه ببر و آنان را به احكام قرآن فرا خوان و به طلحه و زبير بگو: علي مي‌گويد: مگر شما به اختيار خود با من بيعت نكرديد؟ اكنون چه انگيزه‌اي شما را به شكستن بيعت من وا داشته است. و اين كتاب خدا ميان من و شماست». (مفيد، 1429: 336) «ابن‌عباس نزد دشمن رفت و برگشت و به علي(ع) گفت: «اين قوم تنها خواستار جنگ مي‌باشند. حضرت فرمود: ما براي پيروزي بر آنان به خداوند تكيه داريم. (همان: 339)

ابن‌عباس مي‌گويد: هنوز از جايم حركت نكرده بودم كه تيراندازان دشمن شروع به تيرباران ما كردند گفتم: اي اميرالمؤمنين چه مي‌انديشي؟ تا چه هنگام اين قوم هر كار مي‌خواهند انجام دهند؟! فرمان بده تا آنان را كنار بزنيم حضرت فرمود: تا وقتي كه يك بار ديگر حجت برايشان تمام كنم. سپس فرمود: چه كسي اين قرآن را از من مي‌گيرد و بر آنان عرضه مي‌دارد و ايشان را به احكام قرآن فرا مي‌خواند؟ و بايد بداند كه كشته خواهد شد». (همان: 339)

تمام اين جريانات تاريخي كه گوشه‌اي از آنها را به تصوير كشيديم، حكايت از اين دارند كه هدف حضرت، صرف جنگ و نابود كردن دشمن نبوده است. بلكه هدف اصلي حضرت در حقيقت هدايت دشمن بوده است. هدايتي كه سبب شود، دشمن از راه گمراهي خويش باز گردد و به حق رو آورد. بنابراين حضرت از هرگونه تلاشي در جهت عدم شروع جنگ دريغ نمي‌كرد.

7. دو. جلوگيري از تعدي و ظلم

ازديدگاه امام علي(ع) رعايت مسائل اخلاقي همواره امري لازم و ضروري بود. سپاهيان حق نداشتند در مسير راه جز در موارد ضروري و براي فرو نشاندن گرسنگي شديد، به محصولات كشاورزي مردم تعرض كنند.

فرماندهان موظف بودند ظلم و ستمي از سوي بي‌خردان متوجه مردم نشود و مرتكب اعمالي نشوند كه خدا نمي‌پسندد. (منقري، 1370: 174) حضرت از سوي ديگر به فرمانداران شهرها نيز سفارش مي‌كرد دست بي‌خردان قوم خود را از آزار و گزند و تعرض به سربازان كوتاه كنند. (رضي، 1379: 598)

سفارش‌هاي اخلاقي حضرت در عباراتي كه ذكر شد، نشان‌گر اوج توجه حضرت به مسائل اخلاقي است. حضرت از سپاهيان خويش انتظار دارد كه كوچك‌ترين ستمي به مردمي كه در مسير حركتشان قرار دارند، نداشته باشند. حتي اهل ذمه نيز نبايد از سپاهي كه از منطقه آنها مي‌گذرد زياني ببينند.

8. سه. نهي از خون‌ريزي

برخلاف نظر ماكياولي حضرت علي(ع) حساسيت فوق‌العاده‌اي نسبت به حرمت خون افراد داشتند و بارها قبح اين عمل را گوشزد فرموده بود. در نامه آن حضرت به مالك اشتر كه به عنوان حاكم مصر اعزام شده بود، حضرت با بياني رسا و قاطع بزرگ‌ترين گناه را خون ريزي به ناحق مي‌داند.

آن‌حضرت در اين نامه به پيامد‌هاي منفي خون‌ريزي در ابعاد سياسي، اجتماعي و اعتقادي اشاره مي‌كند و هشدار مي‌دهد كه مبادا بخواهي پايه‌هاي قدرت و حكومت خود را با ريختن خون محكم كني كه ريختن خون به ناحق خود موجب تضعيف و تزلزل قدرت و حكومت مي‌شود. سپس آن‌حضرت به بزرگ‌ترين و وفادارترين يار و ياور خويش؛ مالك اشتر فرمود: اگر كسي را به ناحق كشتي، پيش من و خدا عذري نداري و بايد قصاص شوي. (رضي، 1379: نامه 53)

9. چهار. پايبندي به عهد و پيمان

پايبندي و التزام به پيمان‌ها و تأكيد بر آن در سيره علوي از جايگاه والايي برخوردار است، همانگونه كه در سيره نبوي نيز اين پايبندي همواره به چشم مي‌خورد. پايبندي به عهد و پيمان و تعهد از يك سو زمينه تعرض و بهانه‌جويي را از دشمن مي‌گيرد و از سوي ديگر به اعتبار جامعه اسلامي مي‌افزايد. حضرت علي(ع) برخلاف ماكياولي كه نقض پيمان را امري عادي و گاهي اوقات ضروري مي‌داند، در سفارشات خويش به مالك اشتر ويرا از پيمان‌شكني، نقض امان، فريب و خيانت در عهد برحذر مي‌دارد و معتقد است مردم جهان نسبت به هيچ‌يك از فرايض الهي همانند وفاي به عهد و پيمان، چنين اتفاق نظري ندارند.

حضرت سفارش مي‌كند مبادا قراردادي را امضا كني كه در آن براي دغل‌كاري و فريب راه‌هايي وجود داشته باشد. (رضي، 1379: 588 ـ 586) در جنگ صفين پس از تحميل حكميت بر حضرت و رو شدن حيله معاويه، گروهي درپي نقض پيمان بودند ولي حضرت با اشاره به آيه قرآن فرمود: واي بر شما، آيا پس از اعلام رضايت و عهد و پيمان بر گردم. (منقري، 1370: 717)

در سيره امام علي(ع) غدر و خيانت و نيرنگ مشاهده نمي‌شود. (مطهري، 1385: 76) «غدر» به معني ترك وفا و شكستن پيمان است (ابن‌منظور، 1408: 5 / 8؛ الزبيدي، بي‌تا: 3 / 440؛ جوهري، 1407: 2 / 766) اين كلمه بيشتر در دشنام، استفاده مي‌شود و گفته مي‌شود «يا غدر» اي نيرنگ‌باز (ابن‌منظور، 1408: 5 / 8؛ جوهري، 1407: 2 / 766) از جمله موارد غدر، علاوه بر وفا نكردن به پيمان و شكستن آن، مي‌توان به موارد ذيل اشاره كرد: كشتنِ بعد از امان، حمله غافل‌گيرانه به دشمن در زماني كه دشمن تصور حمله را ندارد، استفاده از هر روشي براي شكست دادن دشمن هرچند با آلوده كردن آب‌هاي آشاميدني آنها و... باشد.

از ديدگاه امام علي(ع) تنها پيروزي ظاهري بر دشمن به هر وسيله، هدف نيست. حضرت بارها به‌شدت از رفتار ماكياوليستي و اباحه مطلق ابزارها در پرتو هدفِ هر چند مقدس، مذمت كرده‌اند. حضرت در خطبه 41 نهج‌البلاغه مي‌فرمايد: «ما در زماني واقع شده‌ايم كه بيشتر مردم حيله و نيرنگ را زيركي مي‌پندارند و افراد جاهل آنان را اهل تدبير مي‌خوانند. چگونه فكر مي‌كنند؟ خدا بكشد آنها را، چه بسا شخصي تمام پيش‌آمدهاي آينده را مي‌داند و راه‌هاي مكر و حيله را مي‌شناسد ولي امر و نهي پروردگار مانع اوست...» (رضي، 1379: 94؛ نوري، 1408: 11 / 47؛ مجلسي، 1403: 72 / 97)

ابن ‌ابي‌الحديد در شرح نهج‌البلاغه به نقل از جاحظ مي‌نويسد: علي(ع) در جنگ‌هاي خود چيزي را جز آنچه موافق كتاب و سنت بود به‌كار نمي‌گرفت. اما معاويه، خلاف كتاب و سنت عمل مي‌كرد و هر نوع مكر و فريبي را به‌كار مي‌بست... اگر كسي بخواهد فقط براساس آنچه در كتاب و سنت آمده است به‌تدبير امور بپردازد و بر آن مبنا و سيره عمل كند، خود را از بسياري از چاره‌انديشي‌ها محروم كرده است.

علي پايبند پارسايي بود... و به آنچه افرادِ داراي شيطنت و حيله‌گر و نيرنگ‌باز انجام مي‌دهند، بي‌اعتنا بود. (ابن ‌ابي‌الحديد، بي‌تا: 10 / 229 ـ 227)علي(ع) براي دستيابي به اهداف خويش، حاضر نيست از هر راهي وارد شود و هر ترفندي كه ممكن است را به‌كارگيرد.

پايبندي آن‌حضرت به مسائل اخلاقي سبب مي‌شد از چاره‌جويي‌هاي خلاف خودداري كند. حضرت خود نيز تصريح مي‌كند كه معاويه از من سياست‌مدارتر نيست. ولي او اهل غدر و نيرنگ است و من نمي‌خواهم اهل غدر و نيرنگ باشم... . (ابن‌حيون، 1383: 2 / 106؛ بحراني، 1366: 391؛ موسوي (سيد رضي)، 1378: 2 / 66؛ شريف رضي، 1379: خ 200؛ ابن‌ابي‌الحديد، بي‌تا: 10 / 211)

شهيد مطهري مي‌نويسد: آنچه‌كه علي(ع) را از سياست‌مداران ديگر جهان ـ البته به استثناي امثال پيغمبر اكرم ـ متمايز مي كند اين است كه او از اصل غدر و خيانت در روش پيروي نمي كند ولو به قيمت اينكه آنچه دارد و حتي خلافت از دستش برود، چرا؟ چون مي گويد اساساً من پاسدار اين اصولم، فلسفه خلافت من پاسداري اين اصول انساني است، پاسداري صداقت است، پاسداري امانت است، پاسداري وفاست، پاسداري درستي است، و من خليفه‌ام براي اينها، آن‌وقت چطور ممكن است كه من اينها را فداي خلافت كنم؟ (مطهري، 1385: 79)

10. پنج. مراعات جوان مردي

برخلاف ديدگاه ماكياولي كه اخلاق را از سياست جدا مي‌داند از ديدگاه امام علي(ع) اخلاق و سياست كاملا به هم وابسته‌اند و نمي‌توان آنها را از هم جدا كرد. استفاده از شيوه‌هاي غيراخلاقي و ناجوانمردانه، به‌هيچ‌وجه در سيره نظامي امام علي(ع) راه نداشت. آن‌حضرت همواره از شيوه‌هاي خلاف فتوت و جوان‌مردي خودداري مي‌كرد و ياران خويش را نيز سفارش مي‌كرد، مردانگي را در جنگ رعايت كنند. هرچند استفاده از اين شيوه‌ها در برخي از موارد مي‌توانست دشمن را تسليم كند.

در جنگ صفين وقتي آن‌حضرت نيروهاي معاويه را كه حفاظت از شريعه را برعهده داشتند، تا آب به نيروهاي علي(ع) نرسد، شكست داد، به ياران خويش دستور دارد بگذاريد آنها هم از آب استفاده كنند. (منقري، 1370: 253؛ دينوري، 1380: 210)

حضرت علي(ع) وقتي با دشمن روبه‌رو مي‌شد، در توصيه‌هايي اخلاقي به يارانش مي‌فرمود: آنگاه كه با دشمنان به جنگ پرداختيد و آنها گريختند، آنها را تعقيب مكنيد، فراري آنها را نكشيد، بر مجروحان جنگي دشمن متازيد و آنها را برهنه مسازيد و بدنشان را قطعه قطعه نكنيد. و چون به خانه دشمن رسيديد، هتك حرمتي نكنيد و داخل خانه‌هايشان نشويد، مگر اجازه دهند و هيچ چيز از خانه‌هايشان برنداريد، مگر آنچه در ميدان جنگ به‌دست مي‌آوريد». (مسعودي، 1374: 1 / 719؛ طبري، 1375: 6 / 2414) آن‌حضرت حتي از آزار رساندن به زناني كه اهل دشنام دادن باشند نيز نهي كرده است. (رضي، 1379: 494؛ طبري، 1375: 6 / 2473؛ ابن‌مسكويه، 1369: 1 / 518)

11. شش. عفو و بخشش

برخلاف ديدگاه ماكياولي كه معتقد بود يكي از بهترين راهها پس از غلبه بر دشمن نابودي اوست، در سيره نظامي حضرت علي(ع) و از منظر آن‌حضرت، كينه‌توزي پس از غلبه بر دشمن صحيح نيست. حضرت علي(ع) گذشت را زكات پيروزي مي‌دانست (رضي، 1379: ح 211؛ الليثي الواسطي، 1376: 31؛ آمدي، 1378: 2 / 131) و مي‌فرمود: وقتي بر دشمن پيروز شدي به شكرانه پيروزي بر او، او را مورد عفو و بخشش قرار ده. (رضي، 1379: ح 11؛ حرعاملي، بي‌تا: 12 / 171؛ خوارزمي، 1411: 376؛ القندوزي، 1416: 415)

احنف بن قيس به علي(ع) گفت: اي علي مردم ما در بصره گمان مي‌كنند كه اگر فردا بر آنان پيروز شوي، مردانشان را مي‌كشي و زنانشان را به‌اسارت مي‌گيري؟ حضرت فرمود: از مانند من، واهمه چنين كارهايي نباشد. و آيا اين كار جز از بي‌دين سر مي‌زند؟ آيا سخن خداوند را نشنيده‌اي كه «لستَ عليهم بمصَيطر الَّا مَنْ تَولَّي و كفَر؛ (غاشيه / 22 و 23) تو بر آنان سلطه‌اي ندارد مگر كسي‌كه روي بگرداند و كفر ورزد». (طبري، 1375: 6 / 2420؛ مقريزي، بي‌تا: 13 / 242؛ ابن‌اعثم كوفي، 1372: 417؛ ابن‌جوزي، 1412: 5 / 87)

حضرت علي(ع) پس از جنگ وقتي نيروهاي دشمن را خطري براي مردم و حكومت خويش نمي‌ديد و به اين نكته مي‌رسيد كه دشمن متوجه اشتباهات خويش شده است، اعلان عفو عمومي مي‌داد. دشمنان خويش حتي سرسخت‌ترين آنها را مي‌بخشيد و به آنها امان مي‌داد. (مفيد، 1429: 405) همان‌گونه كه رسول خدا(ص) در فتح مكه ابوسفيان و معاويه را كه از سرسخت‌ترين دشمنان حضرت بودند را امان داد و بخشيد. (واقدي، 1369: 2 / 835؛ ابن‌واضع يعقوبي، 1382: 1 / 82؛ بلاذري، 1998: 61؛ ابن‌اثير، 1371: 7 / 288)

آن‌حضرت در همين جنگ عايشه را كه از مسببان اصلي جنگ بود، عفو كرد و از او خواست كه به خانه اش در مدينه باز گردد. «عايشه در خانه عبدالله بن خلف خزاعي بود كه علي(ع) نزد وي آمد و گفت: يا حميراء، الم تنهي عن المسير؟!

اي حميرا (از القاب عايشه) مگر از راه سپردن نهي نشده بودي؟ عايشه گفت: اي پسر ابي‌طالب اكنون كه دست‌يافته‌اي ببخش. حضرت فرمود: به مدينه باز گرد؛ به همان خانه‌اي كه پيامبر به تو دستور فرموده است كه در آن آرام گيري...». ( ابن‌واضع يعقوبي، 1382: 2 / 728؛ ابن‌اعثم كوفي، 1372: 440؛ دينوري، 1380: 107 و 108؛ ابن‌خلدون، 1375: 1 / 609)

كرامت و بزرگواري حضرت علي(ع) در حق عايشه سبب شد وي بارها به پشيماني خويش از همراهي با طلحه و زبير و به وجود آوردن حوادث جنگ جمل اعتراف كند. عايشه هرگاه از جنگ جمل ياد مي‌كرد به حدي مي‌گريست كه مقنعه او از آب چشمش تر مي‌گشت (ابن‌سعد، بي‌تا: 8 / 81؛ بلاذري، 1417: 2 / 265؛ ذهبي، 1413: 4 / 253؛ ابن‌اعثم كوفي، 1372: 441) و بيهوش مي‌شد و گاه گاهي مي‌گفت: كاش پيش از آنكه به بصره مي‌رفتم، بيست سال قبل از آن مرده بودم تا مرتكب چنين عملي نمي‌شدم». (ابن‌اعثم كوفي، 1372: 441؛ طبري، 1375: 6 / 2496)

حضرت علي(ع) عبدالله بن زبير را نيز بخشيد. عايشه (خاله عبدالله بن زبير) از برادرش محمد بن ابي‌بكر خواست براي او از علي(ع) امان بگيرد. حضرت فرمود: «من همه عالم را امان داده ام چه جاي عبدالله‌بن‌زبير است». (ابن‌اعثم كوفي، 1372: 436 و 437) پس از جنگ جمل، صفيه؛ مادر طلحه، به حضرت علي(ع) توهين كرد و حضرت با توجه به دستورات قرآني پاسخي به توهين آن زن نداد. (طبري، 1375: 3 / 544؛ العقاد، 1286: 21)

علي(ع) پس از پيروزي بر بصريان خطاب به آنها فرمود: «از شما گذشتم، پس از فتنه دوري كنيد». (مفيد، بي‌تا: 1 / 257) حضرت علي(ع) علاوه بر امان دادن به مردم بصره و بخشش آنها، به حاكم خويش در بصره (عبدالله بن عباس) سفارش كرد در ميان آنها عدالت را رعايت كند. (دينوري، 1380: 116)

حضرت علي(ع) با اسرايي كه كسي را در جنگ نكشته بودند، برخوردي كريمانه داشت. بر اساس برخي از روايات آن‌حضرت با منت گذاشتن بر اهل بصره از قتل آنها خودداري كرده است. آن حضرت در پاسخ يكي از يارانش در خصوص نحوه برخورد با اسيران فرمود: «با لْمنّ كما سار رسول الله في اهل مكه.» (حر عاملي، بي‌تا: 11 / 58) بايد با منت نهادن، آزاد شوند، همانگونه كه رسول خدا(ص) در مورد اهل مكه اين كار را انجام داد. در سيره نظامي حضرت علي(ع) به مجروحين چه از نيروهاي خودي باشند يا از نيروهاي دشمن، توجه خاصي شده است. حضرت همواره ياران خويش را سفارش مي‌كرد به ياري مجروحين بشتابند و هرگز مجروحي را به قتل نرسانند.

دستور علي(ع) در خصوص فراريان دشمن اين بود كه هرگز آنها را تعقيب نكنند. و به قتل نرسانند. (طبري، 1375: 6 / 2433؛ مسعودي، 1374: 1 / 719؛ ابن‌خلدون، 1375: 1 / 606) طبري به نقل از محمد بن راشد از پدرش نقل مي‌كند: روش علي(ع) اين بود كه فراري را نكشد». (طبري، 1375: 6 / 2474)

با توجه به اينكه نيروهاي مقابل حضرت علي(ع) در جنگ‌هاي جمل و صفين و نهروان مسلمان بودند، لذا حضرت هتك حرمت آنها را جايز نمي‌دانست. بنابراين هم بر كشته‌هاي خودي و هم بر گشته‌هاي دشمن نماز مي‌گذارد و دستور مي‌داد آنها را دفن كنند. (طبري، 1375: 6 / 2470؛ ابن‌اثير، 1371: 10 / 6) علاوه بر اين حضرت دستور مي‌داد هرگز عورت‌هاي آنان را آشكار نسازند. و هتك حرمت ننمايند. (مفيد، 1429: 403؛ مسعودي، 1374: 1 / 719؛ ابن‌خلدون، 1375: 1 / 619؛ طبري، 1375: 6 / 2470)

12. مقايسه و تطبيق

مي‌توان نظريات ماكياولي را با توجه به آموزه‌هاي علوي براساس جدول ذيل ارزشيابي نمود و به تعالي انديشه‌هاي امام علي ذر اخلاق جنگ پي‌برد.

13. نتيجه

حضرت علي(ع) پيشواي اول شيعيان و وصي خاتم پيامبران همواره در زندگي خويش پايبند مسائل اخلاقي بود. آن‌حضرت نه تنها در شرايط عادي، بلكه در سخت‌ترين شرايط جنگي نيز مسائل اخلاقي را رعايت مي‌كرد. در سيره نظامي آن حضرت، هيچ‌گاه اخلاق فداي مسائل نظامي نشده است. از منظر آن‌حضرت رسيدن به اهداف نظامي به هر قيمتي صحيح نبود.

جنگ از منظر علي(ع) به عنوان آخرين راهكار و آخرين حربه مورد استفاده قرار مي‌گرفت. دستور آن‌حضرت به نيروهايش اين بود كه همواره از تعدي و ظلم به ديگران حتي در مسير جبهه جنگ بپرهيزند. آن‌حضرت در سيره نظامي خويش سخت پايبند به عهد و پيمان بود. مراعات جوانمردي و رعايت اخلاق جوانمردانه كاملاً در سيره حضرت مشهود است. غدر و نيرنگ در سيره حضرت مشاهده نمي‌شود.

برخلاف اين آموزه‌هاي اخلاقي كه از علي(ع) شخصيتي فوق‌العاده و مورد توجه بشريت ساخته است، ماكياولي انديشمند ايتاليايي معتقد است هرچند اخلاق و مسائل اخلاقي خوب و آرماني‌اند، اما فرمانروايان و شهرياران به‌منظور حفظ قدرت و حكومت و به‌منظور ايجاد امنيت، نيازي به رعايت اصول اخلاقي و انساني ندارند. آنها مي‌توانند از هر وسيله‌اي جهت حفظ قدرت و حكومت استفاده كنند، ضرورتي به پايبندي به اخلاق و پيمان نيست. فرمانروايان مي‌توانند از زور و قدرت و حتي ظلم و بي‌عدالتي به منظور دستيابي به اهداف خويش بهره ببرند. از ديد ماكياولي حتي دين نيز ابزاري مي‌تواند باشد در دست قدرتمندان تا امور خويش را سروسامان دهند

منابع و مآخذ

1. قرآن كريم.

2. ابن‌حنبل، احمد، بي‌تا، مسند احمد، بيروت، دارصادر.

3. ابن‌ابي‌الحديد، بي‌تا، شرح نهج‌البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بي‌جا، داراحياء الكتب العربية.

4. ابن‌اثير، عزالدين، 1371، الكامل، ترجمه ابوالقاسم حالت و عباس خليلي، تهران، مؤسسه مطبوعاتي علمي.

5. ابن‌اعثم كوفي، احمد، 1372، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفي هروي، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.

6. ابن‌البراج، عبدالعزيز بن نحرير، 1406 ق، المهذب، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

7. ابن‌بابويه قمي(شيخ صدوق)، محمد بن علي، بي‌تا، معاني الاخبار، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.

8. ابن‌جوزي، ابوالفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد، 1412 ق، المنتظم في تاريخ الأمم و الملوك، بيروت، دار الكتب العلمية.

9. ابن‌حيون، نعمان بن محمد، 1383، دعائم الاسلام، تحقيق آصف بن علي اصغر فيضي، بي‌جا، دارالمعارف.

10. بي‌تا، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

11. ابن‌خلدون، 1375، العبر، ترجمه محمد پروين گنابادي، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

12. ابن‌سعد، محمد، بي‌تا، الطبقات الكبري، بيروت، دار صادر.

13. ابن‌شعبه حراني، حسن بن علي، 1404 ق، تحف العقول، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

14. ابن‌شهرآشوب مازندراني، محمد بن علي، 1376 ق، مناقب آل ابي‌طالب، نجف اشرف، مطبعة الحيدرية.

15. ابن‌عساكر، 1395 ق، الامام علي بن ابي‌طالب، تحقيق محمد باقر محمودي، بيروت، دار التعارف للمطبوعات.

16. ابن‌قتيبه دينوري، ابوحنيفه، 1380، الامامه و السياسه، ترجمه ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس.

17. ابن‌مسكويه، 1369، تجارب الامم، مترجم ابوالقاسم امامي، تهران، سروش.

18. ابن‌منظور، 1408 ق، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي.

19. ابن‌واضع يعقوبي، 1382، تاريخ يعقوبي، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، چ نهم، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

20. الازدي، فضل بن شاذان، بي‌تا، الايضاح، تحقيق سيد جلال‌الدين الحسيني الارموي المحدث، بي‌جا، بي‌نا.

21. اسپرينگز، توماس، 1370، فهم نظريه‌هاي سياسي، ترجمه فرهنگ رجايي، چ دوم، تهران، آگاه.

22. اسكافي، ابوجعفر، بي‌تا، المعيار والموازنة، تحقيق محمد باقر محمودي، بي‌جا.

23. اسكينر، كوئنتين، 1375، ماكياولي، ترجمه عزت‌الله فولادوند، چ سوم، تهران، طرح نو.

24. آمدي، عبدالواحد، 1378، غرر الحكم و درر الكلم، ترجمه سيد هاشم رسولي محلاتي، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.

25. بحراني، ميثم بن علي، 1366، اختيار مصباح السالكين، مشهد، آستان قدس رضوي.

26. بلاذري، احمد بن يحيي، 1417 ق، انساب الاشراف، تحقيق سهيل ذكار و رياض زركلي، بيروت، دارالفكر.

27. 1998 م، الفتوح البلدان، بيروت، دار و مكتبة الهلال.

28. ثقفي كوفي، محمد بن ابراهيم، 1373، الغارات، ترجمه عزيزالله عطاردي، بي‌جا، عطارد.

29. جوهري، اسماعيل بن حماد، 1407 ق، الصحاح، چ چهارم، بيروت، دار العلم للملايين.

30. حر عاملي، محمد بن حسن، بي‌تا، وسائل الشيعه، تحقيق محمد رازي، بيروت، داراحياء التراث العربي.

31. حموي، ياقوت، 1995 م، معجم البلدان، چ دوم، بيروت، دار صادر.

32. خوارزمي، موفق بن احمد، 1411 ق، المناقب، چ دوم، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

33. الدمشقي الباعوني الشافعي، محمد بن احمد، 1415 ق، جواهر المطالب في مناقب الامام الجليل علي بن ابي‌طالب، قم، مجمع احياء الثقاتة الاسلامية.

34. ذهبي، شمس‌الدين محمد بن احمد، 1413 ق، تاريخ الاسلام، چ دوم، بيروت، دار الكتاب العربي.

35. الزبيدي، محمد مرتضي، بي‌تا، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، مكتبة الحياة.

36. سيوطي، جلال‌الدين، 1401 ق، الجامع الصغير، بيروت، دار الفكر.

37. شريف‌رضي، 1379، نهج‌البلاغه، ترجمه محمد دشتي، قم، الهادي.

38. شواليه، ژان ژاك، 1373، آثار بزرگ سياسي از ماكياولي تا هيتلر، ترجمه ليلي سازگار، تهران، مركز نشر دانشگاهي.

39. صالحي شامي، محمد بن يوسف، 1414 ق، سبل الهدي، بيروت، دار الكتب العلمية.

40. ضامر بن شدقم المدني، 1420 ق، وقعة الجمل، بي‌جا، بي‌نا.

41. الضبي الاسدي، سيف بن عمر، 1391 ق، الفتنة و وقعة الجمل، بيروت، دارالنفائس.

42. طبراني، سليمان بن احمد، بي‌تا، المعجم الاوسط، بيروت، دار الحرمين.

43. طبراني، سليمان بن احمد، بي‌تا، المعجم الكبير، قاهرة، مكتبة ابن‌تيمية.

44. طبري، احمد بن عبدالله، 1356 ق، ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، بي‌جا، مكتبة القدسي.

45. طبري، محمد بن جرير، 1375، تاريخ الطبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير.

46. طوسي، محمد بن حسن، 1404 ق، اختيار معرفة الرجال (رجال الكشي)، قم، مؤسسه آل البيت^.

47. عسكري، سيد مرتضي، 1418 ق، احاديث ام‌المؤمنين عايشه، بي‌جا، بي‌نا.

48. العقاد، عباس محمود، 1286 ق، عبقرية الامام علي(ع)، بيروت، مكتبة العصرية.

49. عنايت، حميد، 1377، فلسفه سياسي در غرب، چ چهارم، تهران، زمستان.

50. القندوزي، سليمان بن ابراهيم، 1416 ق، ينابيع المودة لذوي القربي، بي‌جا، اسوه.

51. كليني، محمد بن يعقوب، 1367، الكافي، چ سوم، بي‌جا، دارالكتب الاسلاميه.

52. كوفي، محمد بن سليمان، 1412 ق، مناقب الامام اميرالمؤمنين، بي‌جا، مجمع احياء الثقافة الاسلامية.

53. الليثي الواسطي، علي بن محمد، 1376، عيون الحكم، قم، دار الحديث.

54. ماكياولي، نيكولو، 1375، شهريار، ترجمه داريوش آشوري، تهران، نشر مركز.

55. 1377، گفتارها، ترجمه محمد حسن لطفي، تهران، خوارزمي.

56. المتقي الهندي، علاءالدين علي، بي‌تا، كنزل العمال، بيروت، مؤسسة الرسالة.

57. مجلسي، محمد باقر، 1403 ق، بحار الانوار، چ دوم، بيروت، مؤسسة الوفاء.

58. محمودي، محمدباقر، 1385 ق، نهج السعادة في مستدرك نهج‌البلاغه، نجف، النعمان النجف.

59. مسعودي، علي بن حسين، 1374، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي.

60. مطهري، مرتضي، 1385، سيري در سيره نبوي، چ سي و پنجم، تهران، صدرا.

61. مفيد، محمد بن محمد، 1374، الاختصاص، قم، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين.

62. 1429 ق، الجمل والنصرة لسيد العترة في حرب البصرة، چ سوم، قم، بوستان كتاب.

63. بي‌تا، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، بي‌جا، دار المفيد.

64. مقريزي، تقي‌الدين، بي‌تا، النزاع و التخاصم بين بني‌امية و بني‌هاشم، تحقيق سيد علي عاشور، بي‌جا، بي‌نا.

65. منقري، نصر بن مزاحم، 1370، وقعة الصفين، ترجمه پرويز اتابكي، چ دوم، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.

66. موسوي(سيد رضي)، محمد بن حسين، 1378، تنبيه الغافلين وتذكرة العارفين، تهران، پيام حق.

67. نوري، ميرزا حسين، 1408 ق، مستدرك الوسايل، قم، آل البيت لاحياء التراث.

68. نويري، شهاب‌الدين، 1364، نهاية الارب، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، اميركبير.

69. نيشابوري، فضل بن شاذان، بي‌تا، الايضاح، تحقيق سيد جلال‌الدين حسيني ارموي، بي‌جا، بي‌نا.

70. واقدي، محمد بن عمر، 1369، المغازي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، چ دوم، تهران، مركز نشر دانشگاهي.

71. Plamenatz, John, 1979, Man and Society, London: Longman.

يدالله حاجي‌زاده/ دانشجوي دكتراي دانشگاه معارف اسلامي قم.

منبع: فصلنامه پژوهشي در اخلاق شماره 7 و 8

پايان متن/

شنبه 30 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن