تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829791356




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي وقف بر اساس مباني اجتهادي از ديدگاه فقهاي مذاهب اسلامي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسي وقف بر اساس مباني اجتهادي از ديدگاه فقهاي مذاهب اسلامي
بررسي وقف بر اساس مباني اجتهادي از ديدگاه فقهاي مذاهب اسلامي نويسنده: محمد ابراهيم جناتي معناي وقف در اصطلاح فقهاي اماميه و اهل سنت وقف در اصطلاح فقهاي اماميه عبارت از حبس نمودن عين ملک و مصرف کردن منافع آن در راه خداست. شيخ طوسي (متوفاي 460 ه ق) مي‏فرمايد: الوقف تحبيس الاصل و تسبيل: وقف نگه داشتن اصل ملک و جاري ساختن منفعت است. تحبيس از ماده‏ي حبس به معني سلب آزادي است. واضح است که با وقف شدن ملک، آزادي نقل و انتقال از آن گرفته مي‏شود. و تسبيل در راه خدا آزاد گذاردن است. شهيد اول (متوفاي 786 ه ق) مي‏گويد: هو تحبيس الاصل و اطلاق المنفعة(1)؛ رها کردن منفعت است. محقق حلي (متوفاي 676 ه ق) مي‏گويد: وقف عقدي است که ثمره‏ي آن حبس اصل و رها کردن منفعت است (2). نظير همچنين معنا را علامه حلي (متوفاي 771 ه ق) در کتاب قواعد (3)و نيز صاحب جواهر(4)برگزيده‏اند. بر اساس موارد مذکور، تعريف وقف طبق گفته‏ي فقها، نگاه داشتن اصل ملک و آزاد گذاردن منافع آن است. ابوحنيفه پيشواي حنفيان گفته است: و هو - وقف - حبس العين علي حکم ملک الواقف و التصدق بالمنفعة علي جهة الخير... (5)وقف نگه داشتن عين مال است بر حکم ملک واقف و تصدق به بهره‏ي آن بر جهت بر و خير. بنابراين تعريف، عين موقوفه در ملک واقف باقي مي‏ماند و از ملک واقف باقي مي‏ماند و از ملک وي خارج نمي‏شود و مي‏تواند از آن برگردد و حتي آن را بفروشد. به نظر وي وقف في نفسه مانند عاريه از امور جائزه است نه لازمه و لازم شدن آن منوط به اموري است که با پيدايش آنها لزوم پيدا مي‏کند(6). شافعيه - پيروان محمد بن ادريس شافعي - و حنابله - پيروان محمد بن حنبل شيباني - و نيز قاضي ابويوسف و محمد بن حسن شيباني - دو شاگرد معروف ابوحنيفه - در معناي وقف گفته‏اند و هو - وقف - حبس مالي يمکن الانتفاع به مع بقاء عينه بقطع التصرف في رقبته من الواقف و غيره علي مصرف مباح موجود او بصرف ريعه علي جهة بر و خير تقربا الي الله تعالي (7): وقف عبارت از حبس نمودن مالي است که بهره‏بري از آن ممکن باشد در حال بقاي عين آن، در موارد مباح و يا جهت کارهاي پسنديده و خير؛ و جايز نبودن هيچ گونه تصرفي براي واقف و غير او در عين آن. بر اساس اين تعريف مالک و غير مالک نسبت به عين موقوفه حق تصرف ندارند و به اصطلاح، آنان مقطوع التصرفند، و اين اعم از خروج عين موقوفه از ملک واقف است، ولي بعضي از محققان بزرگ اهل سنت از تعريف مذکور، استفاده کرده‏اند که عين موقوفه از ملک واقف خارج مي‏شود، ولي به ملک ديگري هم منتقل نمي‏شود، تنها در ملک خدا که مالک همه‏ي اشياست قرار مي‏گيرد. مالکيان - پيروان مالک بن انس اصبحي - گفته‏اند: و هو جعل المالک منفعة مملوکة و لو کان مملوکا باجرة او جعل غلته کدراهم لمستحق بصيغة مدة ما يراه المحبس اي ان المالک ليحبس العين عن اي تصرف تمليکي و يتبرع بريعها لجهة خيرية تبرعا لازما مع بقاء العين علي ملک الواقف مدة معينة من الزمان، فلا يشترط فيه التأبيد، و مثال المملوک باجرة ان يستأجر دارا مملوکة او ارضا مدة معلومة ثم يقف منفعتها لمستحق آخر غيره في تلک المدة و به يکون المراد من المموک اما ملک الذات او ملک المنفعه (8): وقف عبارت است از قرار دادن منفعت مملوک (هر چند مملوکيت از راه اجرت باشد) ء يا قرار دادن غله‏اش (مانند قرار دادن چند درهم) را براي مورد داراي استحقاق به صيغه، و لفظ خاص در مدتي که واقف نظر دارد، به اين معني که مالک عين را از هر گونه تصرف تمليکي حبس مي‏کند و نگه مي‏دارد و بهره‏ي آن را تبرع مي‏کند در جهت خير، به نحو تبرع لازم (نه جايز) با باقي ماندن عين موقوفه بر ملک واقف، و مدت حبس بر حسب نظر مالک ملک است بنابراين مؤبد و هميشه بودن در وقف شرط نيست. مصال براي مملوک به سبب اجرت اين است که خانه‏ي مملوک يا زميني را براي مدت معين از را اجاره در اختيار بگيرد سپس منفعت خانه را (از قبيل سکني) وقف نمايد براي مستحق ديگري (غير خود). از اين رو مقصود از مملوک در کلام ياد شده يا ملک ذات است يا ملک منفعت.... سير تارخي وقف تاريخچه‏ي وقف به پيش از ظهور اسلام بازمي‏گردد. اين عنوان، پيش از اسلام بين پيروان همه‏ي اديان در غرب و شرق متداول بوده و اداره‏ي معبدها، صومعه‏ها، آتشکده‏ها، زندگي اسقفها، موبدان و کاهنان از منافع موقوفات بوده است(9)بعد از ظهور اسلام، اين روش پسنديده از زمان تشريع و روزگار رسول خدا (ص) و امامان (ع) و زمان صحابه تا روزگار تابعين و تابعان آنان ادامه يافت. رسول خدا (ص) خود زميني داشت و ان را در راه خدا وقف کرد و اصحاب و ياران او در اين زمينه از وي پيروي کردند(10). ابن‏هشام مي‏گويد: نخستين صدقه‏ي موقوفه در اسلام زمينهاي مخيريق است که آنها را با وصيت در اختيار رسول خدا قرار داد و پيامبر آنها را وقف کرد (11). شرح اين جريان بدين قرار است که مخيريق از عالمان بزرگ اهل کتاب در مدينه و داراي ثروت فراوان بود و پيامبر را بسيار دوست مي‏داشت، از اين رو در روز شنبه‏اي به يهوديان گفت: شما مي‏دانيد که ياري دادن حضرت محمد (ص) حق است و بايد او را ياري کنيد. آنان گفتند: امروز روز شنبه است (که کاري نبايد انجام داد). او گفت: شما شنبه‏اي نداريد. سپس اسلحه‏ي خود را به دوش گرفت و به طرف احد براي ياري پيامبر روي نهاد. قبل از حرکت وصيت او به قومش اين بود که اگر کشته شوم تمام اموالم از آن محمد (ص) است که عمل کند در آن مال بدانچه خدا راضي است. وقتي کار جنگ در احد شروع شد، با دشمنان رسول خدا جنگيد و کشته شد (و به شرف شهادت نايل آمد) و رسول خدا اموال او را پذيرفت و آنها را در مدينه صدقه قرار داد. از امام صادق (ع) نقل شد که فرمود: تصدق رسول الله (ص) باموال جعلها وقفا و کان ينفق منها علي اضيافه و اوقفها علي فاطمه (س) منها العراف (12)و البرقة و الصافية و مشربة ام ابراهيم و الحسني و الزلال (13) و المنبت (14): رسول خدا اموالي از خود را به صورت جاريه قرار داد و بر مهمانان خود از همين صدقه انفاق مي‏کرد. موقوف عليه اين موقوفه، حضرت فاطمه (س) بود. از جمله‏ي آن، منطقه‏ي عراف و برقه، صافيه و مشربه‏ي ام ابراهيم و حسني و زلال و منبت بود. در معجم البلدان نقل شده است: صدقة النبي بالمدينه سبعة حيطان: برقه و مثيب و الصافيه و اعواف و الدلال و مشربة ام ابراهيم و سميت بذلک لأن ابراهيم بن النبي ولدته امه فيها (15): صدقه‏ي پيامبر در مدينه هفت حائط بود: برقه، مثيب، صافيه، اعواف، دلال و مشربه‏ي ام ابراهيم. مشربه‏ي ام‏ابراهيم، از آن رو به اين نام ناميده شد که ابراهيم فرزند پيامبر در آنجا از مادر به دنيا آمد. روايت شده است که حضرت فاطمه (س) باغستان خود را در مدينه وقف کرد(16). در وقف نامه‏ي حضرت امير آمده است: علي عبدالله، اميرمؤمنان، دو مزرعه‏ي ابي‏نيزر و بغيبغه را براي فقراي مدينه و ابن سبيل صدقه قرار داد تا خداوند در روز قيامت چهره‏ي او را از حرارت آتش مصون دارد، پس فروخته و بخشيده نمي‏شود تا به دست وارث هستي برسد. در تاريخ آمده است که قطعه‏ي زميني از اراضي خيبر به عمر رسيد، در اين باره از رسول خدا کسب تکليف کرد، پيامبر به او فرمود: مي‏توانيد اصل آن را صدقه بدهيد تا فروخته و بخشيده نشود و به ارث منتقل نگردد و عمر به دستور رسول خدا عمل کرد و منافع آن را براي فقرا و بردگان في سبيل الله و ابناء سبيل قرار داد (17). و روايت شده است که: لم يکن من اصحابه ذو مقدرة الا وقف وقفا (18): کسي از اصحابه نبود که داراي توانايي مالي باشد، مگر اينکه مقداري از آن را وقف کرد. و جز اينها روايات ديگري وجود دارد که بيان آنها از حوصله‏ي اين نوشتار خارج است(19). در صدر اسلام، تعداد موقوفات بسيار نبوده، ولي بتدريج با فتوحات مسلمين و گسترش سرزمين‏هاي اسلامي و يا بهبود وضع مسلمانان از نظر مالي، به همان ميزان موقوفات آنها هم از جهت کمي و کيفي گسترش پيدا کرد. در زمان حکومت عباسيان تقريبا در کشورهاي اسلامي آن روز، از راه موقوفات و صدقات مقداري از منابع عامه تأمين مي‏شد. نظارت بر وقف حق نظارت بر مال موقوفه در صورتي که واقف، ناظري را معين کند به ناظر تعيين شده اختصاص دارد، و اگر معين نکند در اينکه آيا حق نظارت براي واقف است يا براي حاکم و يا براي ديگران جاي بحث است. بجاست ما اين مسأله را از ديدگاه عالمان مذاهب اسلامي مورد بررسي قرار دهيم. نظر عالمان شيعه شيخ طوسي از فقهاي اماميه مي‏گويد: اگر نظارت بر مال وقف، به اطلاق واگذار شده و معين نشده باشد، دو نظريه وجود دارد: 1. حق نظارت از آن حاکم است؛ زيرا مال از ملک مالک خارج و در ملک خداوند وارد شده است. 2. حق نظارت از آن موقوف عليهم است؛ چون مال به ملکيت آنها انتقال يافته است (20). محقق حلي در فرض مسأله سه نظريه را مطرح کرده است: الف. حق نظارت براي واقف است؛ زيرا تا زماني که اين حق را براي ديگران قرار نداده باشد، براي او باقي خواهد بود. محقق حلي اين نظر را با قيد احتمال بيان کرده است. ب. اين حق،: براي موقوف علهيم است؛ زيرا منفعت موقوفه متعلق به آنان است. ج. حق نظارت براي حاکم است(21). شهيدين مي‏گويند در وقف عام حق نظارت از آن حاکم شرع است و در وقف خاص با موقوف عليهم (22). شهيدين مي‏گويند در وقف عام حق نظارت از آن حاکم شرع است و در وقف خاص با موقوف عليهم (23). آيت الله طباطبايي مي‏گويد: حق نظارت در فرض مسأله با موقوف عليهم است (24). مرحوم يزدي مي‏گويد: حق نظارت با حاکم است؛ چه در وقف عام و چه در وقف خاص، مگر در برخي اوقاف، مانند وقف درخت و چاه آب و امثال اينها براي استفاده‏ي عابرين که نيازي به اذن حاکم يا غير حاکم ندارند (25). امام راحل (ره) سرپرستي وقف را در اوقاف عامه و نيز در اوقاف خاصه - در آنچه راجع به مصلحت وقف و مراعات بطون مي‏باشد - از آن حاکم مي‏داند؛ اما آنچه که راجع به منفعت بردن از اوقاف خاصه است و اصلاحات جزئي آنها را که تحصيل منفعت بر آن اصلاحات منوط است، از آن موقوف عليهم مي‏داند (26).نظر عالمان اهل سنت عالمان حنفي در فرض مسأله بر اين نظرند که ولايت و سرپرستي بر مال موقوفه از آن واقف است هر چند به آن تصريح نکرده باشد (27). عالمان مالکيه و حنبليه بر اين اعتقادند که در صورت محدود بودن موقوف عليهم،، ولايت بر وقف از آن ايشان است و در غير اين صورت از آن حاکم است (28). عالمان شافعيه سه نظريه را مطرح کرده‏اند: 1.نظارت به واقف بازمي‏گردد. 2. براي موقوف عليهم است؛ طيرا منفعت براي آنان است و نظارت نيز متعلق به آنان خواهد بود. 3. سرپرستي براي حاکم است (29). شرايط متولي 1.بلوغ؛ پس تولي غير بالغ صحيح نيست. 2.عقل؛ پس تولي ديوانه صحيح نمي‏باشد. 3.رشد؛ به حدي که بتواند مصالح و مفاسد را تشخيص دهد. 4.امانت؛ پس توليت خيانتکار صحيح نمي‏باشد. در اعتبار شرايط ياد شده در متولي، بين عالمان جامعه‏ي اسلامي اختلافي نيست؛ اما در اعتبار و اشتراط عدالت اختلاف هست. امام راحل (ره) آن را شرط نمي‏داند و تنها امانت و کفايت را براي متولي شرط مي‏داند (30). ملا احمد نراقي (31)آن را شرط مي‏داند و نيز شهيد ثاني (32). علامه مي‏فرمايد: اگر واقف توليت را براي خود قرار دهد به او تفويض مي‏شود؛ چه عادل باشد و چه عادل نباشد، و اگر به ديگري واگذار کند، در صورتي که عادل نباشد، حکم موردي را پيدا مي‏کند که براي وقف متولي معين نکرده باشد، در اين صورت کساني مي‏توانند توليت موقوفه را تصدي کنند که صلاحيت داشته باشند و صلاحيت تولي وقف به دو چيز تحقق مي‏يابد: يکي امانت و ديگري مديريت براي تصرف و اداره‏ي موقوفه به گونه‏ي شايسته (33). شافعيان عدالت را از شرايط متولي مي‏دانند(34).و نيز حنفيان و مالکيان (35)؛ ولي حنبليان عدالت را شرط نمي‏دانند و تنها بلوغ عقل و رشد و امانت داري را از شرايط او مي‏شمارند (36). نظارت حاکم بر وقف نظارت حاکم و دخالت او بر وقف در اين امور است: 1. نظارت بر حسن اجراي وقف و مفاد وقف نامه‏ها، و اين اختيار براي حاکم نقش سازنده‏اي در حفظ اموال موقوفه و جلوگيري از سوء استفاده‏ي متوليان دارد، و اين نظارت، تضميني است، براي اهل وقف تا با خاطري آسوده به وقف اموال خود بپردازند. در صورتي که متولي نتواند به گونه‏ي شايسته به مفاد وقف نامه عمل کند، حاکم مي‏تواند او را عزل کند. 2. نظارت بر اوقافي که ناظر نداشته و يا داشته، ولي از عدالت ساقط شده باشد (37). 3. نظارت و اداره‏ي موقوفات عامي که فاقد متولي يا مجهول التوليه باشند و نيز موقوفات خاص؛ در صورتي که مصلحت وقف آن را داشته باشد. 4. حاکم اسلامي مي‏تواند به گونه‏اي موقوفات عمومي را سازمان دهي که به عنوان يک منبع مالي بتوان از آنها براي از بين بردن فقر و محروميت و تأمين بهداشت و درمان و آموزش و پرورش و تبليغات اسلامي و تأمين عدالت اجتماعي استفاده کرد. صيغه‏ي وقف و شرايط آن صيغه‏ي وقف و الفاظ آن، يکي از ارکان وقف است که در اين بخش به اين شرح مطرح مي‏شود: 1. صيغه و الفاظ وقف؛ 2. تحقق وقف به عمل و کار؛ 3. اعتبار قبول به لفظ در وقف. در اين بخش رکن اول از نظر فقه به طور استدلالي مورد بحث قرار مي‏گيرد، ولي ابتدا مناسب است چند مطلب را به گونه‏ي اشاره بيان کنيم: صيغه و شرايط وقف ترديدي نيست در اينکه وقف به لفظ «وقفت» بدون نياز به قرينه‏اي از لغت و يا عرف و يا شرع تحقق پيدا مي‏کند زيرا اين لفظ در معني وقف صراحت دارد و عالمان مذاهب اسلامي در اين مطلب اختلافي ندارند(38)؛ ولي در تحقق وقف به لفظ «حبست و سبلت» بين عالمان اختلاف است: مالکيان معتقدند همان گونه که وقف به لفظ «وقفت» تحقق پيدا مي‏کند به لفظ «حبست، سبلت» نيز تحقق مي‏پذيرد، و اما به لفظ «تصدقت» اگر مقرون به قرينه باشد نيز منعقد مي‏شود (39). و نيز شافعيان (40)و حنبليان(41) داراي همين اعتقادند. از فقهاي شيعه، ابن ادريس در کتاب سرائر مي‏نويسد: لفظهاي صريح در وقف «وقفت و حبست و سبلت» است. ولي با اين وصف مي‏گويد: در ميان اصحاب ما کساني هستند که لفظ صريح را منحصر در «وقفت» دانسته‏اند. از ديدگاه نگارنده، همان گونه که وقف با لفظ «وقفت» حاصل مي‏شود با لفظ «حبست» و لفظ «سبلت» نيز حاصل مي‏شود، زيرا: اولا: در وقف، الفاظ هدف نيستند، بلکه وسيله‏اي هستند براي نماياندن آنچه در ضمير واقف وجود دارد و اين الفاظ مبرز نظر واقف‏اند. و به سخن ديگر الفاظ في نفسها «موضوعيت» ندارند، بلکه «طريقت» براي حکايت از قصد واقف دارند، پس هر لفظي که قصد واقف را بر وقف بنماياند آن را تحقق مي‏بخشد؛ چه اين نماياندن به صورت صريح باشد، مثل لفظ «وقفت» و يا به گونه‏ي ضمني و کنائي مانند «حبست و سبلت». ثانيا: وقف از نظر شرع اسلام چنانکه همه‏ي فقهاي مذاهب اسلامي به آن تصريح کرده‏اند عبارت است: تحبيس الاصل وتسبيل المنفعة. تحبيس شي‏ء همان وقف آن است که بايد باقي بماند و به کسي از راه فروش و يا هبه و يا غير آنها منتقل نشود. و تسبيل منفعت استفاده‏ي هميشگي از منافع آن است در جهت موقوف عليه؛ بنابراين وقف همان حبس اصل ملک و تسبيل منفعت آن است و لذا با الفاظ «حبست و سبلت» واقع مي‏شود. بر اساس دليل ياد شده بر فرض که بپذيريم اعتبار لفظ «وقفت» در تحقق وقف مناسب است اين مسأله مطرح مي‏شود که آيا عربيت در صيغه‏ي وقف اعتبار شده است يا خير ؟ در پاسخ بايد گفت: عربيت در آن اعتبار نشده است بلکه با هر لفظي که گوياي آن باشد تحقق مي‏پذيرد. تحقق وقف به فعل و عمل آيا وقف به فعل و عمل - بدن اينکه لفظ «وقفت» و مانند آن بر زبان جاري شود - محقق مي‏شود ؟ مثلا اگر فردي مسجدي را بسازد و در اختيار نمازگزاران براي اداي نماز قرار دهد و يا قاليچه و مانند آن را به قصد وقف، در مسجدي بيندازد آيا وقفيت حاصل مي‏شود و يا آنکه بايد به لفظي که نمايانگر وقف باشد، تلفظ شود و مجرد فعل کفايت نمي‏کند ؟ در اين مسأله بين عالمان مذاهب اسلامي اختلاف وجود دارد. جمعي از بزرگان اماميه مانند شهيد اول(42)و ابن ادريس(43)طباطبائي يزدي (44)و مرحوم اصفهاني (45)و آقاي حکيم (46)و امام خميني (47)قائل به تحقق وقف به فعل شده‏اند. حنفيان(48)، مالکيان و حنبليان نيز همين را قائل‏اند (49). اما شافعيان با آنان مخالف‏اند و تحقق وقف را منوط به لفظ مي‏دانند و بدون لفظ، آن را محقق نمي‏دانند(50). ولي به نظر نگارنده وقف به فعل نيز حاصل مي‏شود، زيرا وقف مانند بيع از امور اعتباري و نفساني است که جوهره و ماهيت آن جنبه‏ي عيني و خارجي ندارد، از اين روي نياز به مبرز دارد که آن را بنماياند، همانگونه که لفظ، مبرز و نمايانگر آن قرار مي‏گيرد، فعل نيز مي‏تواند نمايانگر آن باشد. و فرق نمي‏کند که آن مبرز، فعل باشد و يا قول؛ بنابراين اگر به فعل، مقصود واقف ابراز شود وقف تحقق مي‏يابد. روشن است که برخي از گونه‏هاي فعل مانند الفاظ، قدرت ابراز مقاصد عامل را دارند؛ اين نظريه‏ي ما اختصاص به باب وقف ندارد بلکه در باب معاطات از کتاب بيع آن را تعميم داده‏ايم و قائل شديم به اينکه دادوستد فعلي همانند دادوستد قولي و لفظي است. اعتبار قبول به لفظ در تحقق وقف آيا در تحقق وقف مطلقا قبول اعتبار شده است يا مطلقا در آن اعتبار نشده است و از ايقاعات است؛ يا تفصيل است در اعتبار آن بين وقف بر جهات عامه (مانند مساجد و تکايا) و وقف بر عناويني کلي (مانند وقف بر فقرا و سادات و طالبان علم) و بين وقف خاص (مانند وقف بر اولاد)؛ و يا اينکه در وقف خاص قبول معتبر است و در وقف بر جهات عامه و عناوين کلي معتبر نيست ؟اختلاف فقهاي مذاهب اسلامي در اعتبار قبول در اين مسأله نيز فقهاي مذاهب اسلامي اختلاف نموده‏اند. حنفيان، و بيشتر حنبليان قائل به عدم اعتبار قبول در وقف بر معين و غير معين شده‏اند و در معين، مالکيان و شافعيان و بعض حنبليان قبول را در تحقق وقف اعتبار نموده‏اند (51).ولي شافعيان اعتبار آن را در وقف بر معين ارجح دانسته‏اند. فقهاي اماميه در اين مسأله نيز اختلاف نموده‏اند. آناني که وقف را از عقود دانسته‏اند قبول را در تحقق آن مطلقا، چه در معين مثل وقف بر اولاد و چه در غير معين مثل وقف بر جهات عامه مانند وقف بر مساجد و تکايا و مثل وقف بر عناوين عامه مانند فقرا و يا سادات قائل شده‏اند. و آناني که آن را از ايقاعات مانند عتق و طلاق دانسته‏اند قبول را در تحقق آن مطلقا اعتبار نکرده‏اند. و برخي معتقدند که در وقف بر معين قبول معتبر است و در غير معين نيازي به قبول نيست. اين تفصيل را محقق حلي صاحب شرايع و شهيد اول و شهيد دوم و علامه‏ي حلي و نيز جز اينها برگزيده‏اند. و اختيار نگارنده بر همين است. پس اگر کسي خانه‏اي و يا چيز ديگري را وقف کند براي کسي و آن کس يا وکيل و يا ولي او بگويد قبول کردم، وقف صحيح است، ولي اگر وقف بر جهات عامه و با عناوين کلي باشد، قبول در شرط نيست و مي‏توان براي اثبات آن به اين وجوه تمسک جست: 1. در وقف بر شخص معين طرفي به عنوان قابل هست و لذا قبول لازم است ولي در وقف بر جهات عامه و يا عناوين کلي طرفي وجود ندارد و اما حاکم و يا ناظر اگر چه وجود دارند ولي طرف عقد به شمار نمي‏آيند. و اما درباره‏ي اين گفتار که «حاکم مي‏تواند از باب ولايت طرف عقد قرار گيرد» بايد گفت ولايت اگر چه براي حاکم ثابت است ولي تعميم آن تا اين حد که شامل مسأله مورد بحث شود، غير معلوم است. آيا مي‏توان حکم کرد به تحقق هبه به مجرد قبول حاکم بدون قبول موهوب له. 2. ثبوت سيره‏ي قطعيه بر صحت وقف بر جهات عامه و عناوين کلي بدون اينکه قبولي از طرف حاکم و غير او وجود داشته باشد. 3. رواياتي که در زمينه‏ي اوقاف اصحاب رسول خدا وارد شد؛ زيرا آنها متضمن وقف بر جهات عامه و عناوين کلي مي‏باشند ولي ذکري از قبول در آنها نيامده است، و اين خود گوياست که قبول از شرايط صحت وقف در آنها نيست. ممکن است گفته شود تنقيح مسأله مبتني است بر اينکه معلوم شود، وقف از عقود است و يا از ايقاعات ؟ اگر از عقود باشد، تفصيل بين وقف بر معين و غير معين معنا ندارد، زيرا قبول همانند ايجاب از مقومات باب عقود است و در هر دو صورت بايد قبول باشد تا وقف محقق شود؛ اگر وقف از ايقاعات باشد نيز تفصيل بين آنها معنا ندارد و در هر دو مورد قبول شرط نمي‏باشد و نبودن آن مانع از انعقاد وقف نمي‏باشد اما اگر معلوم نشد که از عقود است و يا از ايقاعات، بايد به مقتضاي اصالة الفساد عمل کرد و قائل به عدم تحقق وقف بدون قبول شد و در نتيجه حکم به عدم خروج مال از ملک واقف کرد و حل مشکل با محسوب کردن وقف از ايقاعات که نياز به قبول ندارد، امکان پذير است. تعيين مالک عين موقوفه بي‏ترديد مال پيش از وقف در ملک مالک قرار داشت. فعلا بحث در اين است که بعد از وقف و ثبوت آن آيا عين موقوفه بر ملک مالک باقي مي‏ماند (همان گونه که پيش از وقف در ملک او بود، غاية الامر عين موقوفه نسبت به او مسلوب المنفعه است) يا اينکه به ملک موقوف عليه منتقل مي‏شود، با قيد نگاه داشتن آنکه از قابليت نقل و انتقال مي‏افتد؛ يا آنکه بدون مالک مي‏ماند و تمليک کسي نمي‏شود ؟ نظر فقهاي مذاهب اسلامي در اين باره فقهاي اماميه بر اين اعتقادند که با تحقق وقف، مالکيت واقف زايل مي‏شود، و اختلاف آنها تنها در اين است که آيا زوال عنوان ملک به گونه‏ي کلي است، يعني نه در ملک مالک باقي مي‏ماند و نه به ملک موقوف عليه در مي‏آيد ؟ و يا آنکه زوال عنوان ملک از آن به گونه‏ي کلي نيست، بلکه عين موقوفه از ملک مالک خارج و در ملک موقوف عليه داخل مي‏شود ؟ دسته‏اي از فقها در اين مسأله بين وقف عام (مانند وقف مساجد و مدارس) و وقف خاص (مانند وقف بر اولاد) تفصيل قائل شده‏اند. اينان در نوع اول، زوال ملک را از واقف و دخل شدن آن در ملک موقوف عليه دانسته‏اند. ابن‏زهره در کتاب غنيه و ابن ادريس در سراير بر اين تفصيل ادعاي اجماع کرده‏اند. بيان ثمره‏ي بحث ثمره‏ي اين بحث در آنجا ظاهر مي‏شود که جهت موقوف الهيا منقرض شود، زيرا ما اگر معتقد به بقاي عين موقوفه در ملک واقف باشيم، فروش آن بر واقف جايز مي‏شود و اما در غير اين صورت نمي‏تواند آن را بفروشد. زيرا «لابيع الا في ملک». و همين طور است اگر قائل به انتقال آن به ملک موقوف عليه شويم. گفتني است که ابن‏زهره در کتاب خويش، بقاي عين مقوفه بر ملک واقف را با اماميه نسبت داده، ولي در موضع ديگري از کتاب ياد شده نوشته است که اين قول نزد آنان رجحان دارد. او در نقلهايش مصدري را ذکر نکرده است؛ وليکن صاحب جواهر مي‏نويسد: بيشتر فقهاي اماميه معتقدند که بعد از تمام شدن وقف عين موقوفه از ملک واقف خارج مي‏شود. لذا مي‏توان گفت عين موقوفه به مجرد وقف از ملکيت واقف خارج مي‏شود و دليلي هم که دلالت کند بر دخول او در ملکيت موقوف عليه نيز وجود ندارد. پس موقوفه مال است ولي ملک کسي نيست؛ نظير معادن و گنج‏هاي باستاني که آنها جنبه‏ي مالي دارند ولي ملک کسي نمي‏باشند؛ از اين روست که بيع موقوفه صحيح نيست «لا بيع الا في ملک» پس در موقوفه، مقتضي جواز بيع وجود ندارد نه آنکه مقتضي در آن باشد ولي عدم جواز بيع، مستند به وجود مانع باشد؛ ولي برخي از فقها مانند صاحب جواهر، وقف را ملک موقوف عليه محسوب مي‏کند و دليل عدم جواز بيع براي آن را وجود مانع مي‏داند(52)و در موارد جواز فروش موقوفه، بر اين اذعان است که پيش از بيع، وقف از موقوفيت خارج مي‏شود و مجوز بيع همان مالکيت آن است که باقي مانده است. محقق حلي در شرايع مي‏گويد: الوقف ينتقل الي ملک الموقوف عليه لان فائدة الملک موجود فيه(53). شهيد ثاني در مسالک اين مطلب را به اکثر فقها نسبت داده است (54). نظر مالکيان، حنفيان، شافعيان و حنبليان مالکيان عقيده دارند که عين موقوفه بر ملک واقف باقي مي‏ماند، ولي نمي‏تواند در آن تصرف کند (55)و ليکن حنفيان معتقدند که آن مال مالک ندارد. همين قول را شافعيان نيز برگزيده‏اند (56).و حنبليان بر بقاي آن در ملک موقوف عليه عقيده دارند(57).اعتبار قصد استمرار در وقف وقف تحقق نمي‏پذيرد مگر زماني که واقف قصد استمرار نمايد و از اين روست که آن را «صدقه‏ي جاريه» مي‏گويند؛ پس اگر آن را محدود به مدت معين کرد؛ مثل اينکه بگويد تا 10 سال مال را وقف کردم و يا آنکه هر وقت خواستم يا در وقت نياز خود يا اولادم از آن برگردم، اين وقف صحيح نيست، و بيشتر عالمان اماميه قائل به بطلان آن شده‏اند. ولي بر اين اعتقادند، اگر قصد «حبس» کند، عقد به گونه‏ي حبس منعقد مي‏شود و اگر قصد وقف کند نه وقف واقع مي‏شود و نه حبس. بنابراين در صورتي که به گونه‏ي حبس محقق شود موقوف عليه در مدتي که صاحب عين معلوم کرده است، مي‏تواند از آن استفاده کند و بعد از آن مدت، عين به مالک برمي‏گردد. مالکيان در صحت وقف تأييد را شرط نکرده‏اند و لذا وقف کسي را که مالش را براي مدت معين، مثلا يک سال، وقف کند، صحيح و لازم دانسته‏اند. در اين صورت بعد از گذشتن مدت معين، عين موقوفه به مالک برمي‏گردد و نيز اگر واقف شرط کرده باشد که او با موقوف عليه، پس از انقضاي مدت حبس، عين مقوفه را بفروشد، صحيح است (58).بجاست در اينجا دو مسأله به گونه‏ي خلاصه مطرح شود. 1. هرگاه واقف مالي را بر موردي که منقرض مي‏شود، وقف کند، مثل اينکه بگويد: اين عين را بر اولاد موجود خود وقف نمودم، آيا اين وقف صحيح است يا باطل ؟ و بر فرض صحت، بعد از انقراض موقوف عليه، عين موقوفه از آن چه کسي است ؟ قاضي ابويوسف و بعضي ديگر از حنفيان مي‏گويند: اين وقف صحيح است و بعد از انقراض آن در مصرف فقرا قرار مي‏گيرد (59).حنبليان قائل به صحت آن شده‏اند (60)و بعد از انقراض موقوف عليه بهره‏مندي از موقوفه در اختيار کساني قرار مي‏دهند که نزديکترين مردم به واقف باشند و اين يکي از دو قول شافعي است (61).مالکيان قائل به صحت اين وقفند و معتقدند که موقوفه پس از انقراض موقوف عليه به نزديکترين فقرا به واقف بازمي‏گردد (62).اماميه قائل به صحت اين وقفند و مي‏گويند: بعد از انقراض موقوف عليه، عين موقوفه به ورثه‏ي واقف برمي‏گردد. 2. عالمان مذاهب اسلامي بر اين اعتقادند که مريض اگر چيزي از املاکش را وقف کند در صورتي که به مقدار ثلث (63) مالش باشد، صحيح است و در مازاد بر ثلث، با اجازه‏ي ورثه جايز است. شرايط عين موقوفه عين موقوفه يکي از ارکان چهار گانه‏ي وقف است و شرايط آن همان شرايطي است که در صحت بيع اعتبار شده است. و آن شرايط عبارتند از: 1. موجود بودن، قيمت داشتن، معلوم بودن و مملوکيت تام داشتن براي واقف؛ بنابراين شرط، وقف چيزي که وجود نداد و يا آنکه مال نيست؛ مانند منفعت به تنهايي، و نيز وقف مال غير معين، مانند اينکه بگويد: «قطعه رميني از زمينهايم را وقف کردم» و نيز وقف چيزي که مسلمان مالک آن نمي‏شود، مانند خوک، صحيح نيست. و نيز وقف دين صحيح نيست، زيرا حق است و حق، مال نيست(64).حنفيان، شافعيان، حنبليان و مالکيان اين شرط را قبول دارند (65). 2.عين موقوفه بايد از چيزهايي باشد که با بقاي آن از آن بهره ببرند. بر اساس اين شرط، وقف چيزي که بهره بردن از آن امکان نداشته باشد مگر بازا بين رفتن آن، مثل چيزهاي خوردني و يا آشاميدني صحيح نيست و نيز چنين است وقف منفعت؛ پس کسي که مالک منفعت خانه‏اي از راه اجاره در مدت معين است، صحيح نيست که آن را وقف کند، زيرا مفهوم وقف (تحبيس اصل و رها کردن منفعت) بر آن صدق نمي‏کند. 3. عالمان همه‏ي مذاهب بر اين اعتقادند که وقف اعياني که در خارج ثابت‏اند، مانن زمين، خانه، باغ و... صحيح است زيرا قاعده‏ي وقف، يعني «تحبيس الاصل و تسبيل المنفعة» بر آنها انطباق دارد. و نيز عالمان مذاهب، سواي حنفيان (66)، اتفاق کرده‏اند بر صحت وقف اعياني که قابل نقل باشند، مانند حيوانات، زيرا انتفاع از آنها با بقاي عين امکان دارد. 4. فقهاي مذاهب اتفاق کرده‏اند بر صحت وقف حصه‏ي مشترک از اعيان، مانند نصف يا ربع يا ثلث از خانه و امثال آن، مگر در مسجد و مقبره، زيرا اينها قابل شرکت نيستند (67). 5. وقف عين مرهونه و چيزي که تسليم او امکان ندارد، مانند پرنده در هوا و ماهي در آب، اگر چه مالک آن باشد و حيوان گم شده و عين مغصوبه، در صورتي که واقف و موقوف عليه توانايي به دست آوردن آن را ندارند، صحيح نيست. ولي اگر آن را براي غاصب وقف کند صحييح است، زيرا قبض محقق است. شرايط موقوف عليه موقوف عليه يکي از ارکان چهارگانه‏ي وقف است که شرايط آن عبارت‏اند از: وجود موقوف عليه در زمان وقف اگر موقوف عليه در زمان وقف موجود نباشد؛ مثل اينکه مالي را براي بچه‏اي که در شکم مادر است و هنوز به دنيا نيامده وقف کنند، صحيح نيست. اين، نظر اماميه، شافعيه و حنبليه است (68). زيرا اهليت براي تملک ندارد، مگر زماني که متولد شود. اما جدا کردن ارث و جواز وصيت براي او به خاطر دليل خاص است تا محذور تفويت حق يا بازگشت به تقسيم جديد که در آن عسر و حرج است، از ميان برود. حنفيان چنين وقفي را مورد پذيرش قرار دادند (69). و نيز مالکيان چنين وقفي را صحيح دانسته‏اند (70)، ولي لزوم آن را منوط به تولد نوزاد کرده‏اند؛ پس اگر بچه مرده به دنيا بيايد وقف باطل مي‏شود. ولي اگر مالي را بر معدوم به تبع موجود فعلي، وقف نمايد، نزد همه‏ي عالمان مذاهب صحيح است؛ پس اگر کسي مالش را بر اولادي که وجود دارند و نيز بر اولادي که بعدا وجود پيدا مي‏کنند وقف کند، صحيح است. قابل بودن موقوف عليه براي تملک ترديدي نيست که وقف بر حيوان صحيح نيست و اما صحت وقف بر مساجد و مدارس و مانند آنها، با اينکه قابليت تملک ندارند، از آن جهت صحيح است که وقف براي اينها وقف براي انسانهايي است که از آنها منتفع مي‏شوند. نبودن موقوف عليه از معاصي خداوند بايد موقوف عليه از معاصي خداوند مثل وقف بر خريدن آلات قمار براي اهل آن و مجالس شراب و راهزني نباشد؛ زيرا وقف از امور معروف و بر محسوب مي‏شود و معصيت عکس آن است. در اين مسأله اختلافي بين عالمان مذاهب نيست. وقف بر غير مسلمانان، مانند اهل ذمه وقف بر غير مسلمان، مانند اهل ذمه صحيح است و اين مسأله مورد اتفاق همه‏ي فقهاي مذاهب است (71). به دليل قول خداوند که فرمود: «لا ينهاکم الله عن الذين لم يقاتلوکم في الدين و لم يخرجوکم من ديارکم ان تبرواهم و تقسطوا اليهم»(72). و روايتي که نقل شده است: ان صفية وقفت علي اخ لها يهودي فأقرها النبي (ص):(73)صفيه براي برادرش که يهودي بود (مالي را) وقف کرد، پيامبر آن را اقرار نمود (مورد تأييد قرار داد.) شهيد ثاني در کتاب شرح لمعه مي‏گويد: اين کار گناه نيست، زيرا غير مسلمانان نيز بندگان خدايند. حصني دمشقي شافعي مي‏گويد: وقف صدقه تطوع محسوب است و اين براي غير مسلمان جايز است (74).مرحوم طباطبائي يزدي حتي وقف بر کافر حربي را نيز، ترغيبا للخير، جايز مي‏داند (75).و ليکن شافعيان وقف بر کافر حربي و مرتد را قبول ندارند، زيرا از قبيل وقف بر کسي است که دوامي ندارد، چون به حکم شرع کشته مي‏شوند (76).و نيز حنفيان (و مالکيان (77)و حنبليان (78) همين نظريه را دارند. تعيين موقوف عليه بايد موقوف عليه در هنگام وقف معلوم باشد. اگر مالي را بدون تعيين موقوف عليه بر مرد يا زن وقف کنند باطل است. ولي نظر مالکيان اين است که اگر واقف قرينه‏اي هم معين نکند، وقف صحيح است. پس اگر واقف قرينه‏اي هم معين نکند، وقف صحيح است. پس اگر واقف بگويد: «اين خانه‏ي من وقف است»، صحيح است و منافع آن در راه خير و کارهاي پسنديده مصرف مي‏شود (79)و اما موقوف عليه بين دو شخص يا دو جهت مشتبه شود، حل مشکل در اين فرض با قرعه و يا صلح قهري است. و معناي صلح قهري اين است که نتيجه و حاصل موقوفه بين دو طرف تقسيم شود. همچنين اگر عين موقوفه بين دو چيز مردد باشد؛ مثل اينکه علم به تحقق وقف داشته باشيم وليکن ندانيم عين موقوفه خانه است يا دکان، اين مشکل نيز با کمک قرعه ويا صلح قهري صورت مي‏گيرد؛ به اين طريق که نصف دکان و نصف خانه را موقوفه محسوب مي‏کنيم. بطلان وقف براي خود اگر واقف چيزي را بر خودش وقف کند و يا خودش را يکي از موقوف عليهم قرار دهد، چنين وقفي صحيح نيست. مثلا اگر کسي دکاني را وقف کند که عايدي آن را بعد از مرگ، خرج مقبره‏اش کنند، اين وقف صحيح نيست، زيرا معقول نيست انسان مالش را به خودش تمليک کند؛ ولي اگر مثلا مالي را بر فقرا وقف کند و خودش فقير شود، مي‏تواند از منافع آن استفاده کند و نيز اگر مالي را بر طالبان علم وقف کند و خودش طالب علم شود. شافعيان و مالکيان نيز داراي همين نظريه‏اند، زيرا معناي وقف تمليک قطعي منفعت است و انسان نمي‏تواند چيزي را به خودش بفروشد (80). ولي حنفيان و حنبليان اين وقف را صحيح دانسته‏اند (81).و نيز جمعي از فقيهان اهل سنت مانند ابن سريج و زبيري و روياني نيز قائل به صحت آن شده‏اند. اينان به روايتي از عثمان تمسک کرده‏اند که وقتي بئر باروقه را وقف کرد، گفت: «دلوي فيها کدلاء المسلمين: دلو من در اين چاه مانند دلوهاي مسلمانان است». و لکن اين نظر نقد پذير است، زيرا معني وقف، تمليک منفعت است و همه اتفاق نظر دارند که صحيح نيست کسي چيزي را به خودش بفروشد. مگر گفته شود که مراد عثمان اين بوده است که واقف هم مي‏تواند از وقفهاي عام خود استفاده کند و مثلا کسي که مسجدي را وقف کرده، مي‏تواند در آن نماز بخواند. پی نوشت:1- لمعه، چ قديم، باب وقف، ج 1، ص 298.2- شرايع، چ نجف، باب وقف، ج 2، ص 211.3- فخر المحققين، ايضاح الفوائد، ج 2، ص 377.4- جواهر الکلام، چ بيروت، ج 28، ص 3.5- ابن‏همام، فتح القدير، ج 5، صص 40 -37؛ اللباب، ج 2، ص 180؛ حصفکي، الدر المحتار، ج 3، ص 391.6- الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 153.7- شربيني، مغني المحتاج، ج 2، ص 376؛ بهموتي، کشاف القناع، ج 4، ص 267؛ ابن يوسف، غاية المنتهي، ج 2، ص 180؛ ابن‏همام، فتح القدير، ج 5، صص 40 -37.8- سيوطي، شرح کبير، ج 4، ص 76 و شرح صغير، ج 4، ص 94؛ قرافي، الفروق، ج 2، ص 111.9- تاريخ زندگي روستاييان، ج 1، ص 33.10- نگاهي به وقف و آثار اقتصادي و اجتماعي آن.11- سيره‏ي نبوي، ج 2، ص 164.12- در اصل مصدر العواف آمده نه العراف.13- در اصل مصدر الدلال آمده نه الزلال.14- مستدرک الوسائل، ج 14، باب 6، ص 51، ح 1، به نقل از دعائم الاسلام، ج 2، ص 341، ح 1282.15- معجم البلدان، ج 5، ص 241؛ النهاية ج 2، ص 455؛ مجمع البحرين، ج 2، ص 89.16- فروع کافي، ج7، کتاب الوصايا، باب صدقات النبي (ص) و فاطمة و الائمة (ع)؛ عوالي اللئالي، ج3، باب وقف.17- مقدمه بر فرهنگ وقف، ص 140.18- کفاية الاخيار، ج1، ص 197؛ الفقه الاسلامي و ادلته، ج8، ص 157، با کمي فرق از حيث لفظ.19- تهذيب الاحکام، ج9، باب الوقف و الصدقات: من لا يحضره الفقيه، ج 4، باب الوقف و الصدقات، ص180؛ فروع کافي، ج 7، کتاب الوصايا، باب ما يجوز من الوقف و الصدقه، ص 30.20- شيخ الطوسي، المبسوط، کتاب الوقف و الصدقات.21- محقق حلي، شرايع الاسلام، ج3، ص 245.22- شهيد ثاني، شرح لمعه، چ جديد،ج3، ص177.23- شهيد ثاني، شرح لمعه، چ جديد، ج 3، ص 177.24- سيد علي طباطبائي، رياض المسائل، ج 3، ص 19.25- يزدي، ملحقات عروه، ج2، ص 277.26- امام خميني، تحرير الوسيله، ج 2، ص 75.27- الفقه علي المذاهب الخمسة، ص 608، الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 231؛ حصفکي، الدر المختار، ج 3، ص421؛ شربيني، مغني المحتاج، ج2، ص 393.28- مغنيه، الفقه علي المذاهب الخمسة، ص 608.29- الفقه علي المذاهب الخمسة، ص 608؛ الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 231؛ القوانين الفقهية، ص 371.30- تحرير الوسيله، ج 2، باب وقف.31- مستند الشيعه، باب وقف.32- شرح لمعه، ج 3، باب وقف.33- تذکره، ج 2، باب وقف.34- دمشقي، کفاية الاخبار، ج1، ص 197.35- الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 232؛ الدار المختار، ج 3، ص 421؛ ابن جزي مالکي، القوانين الفقهيه، ص 371.36- الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 232؛ مغني المحتاج، ج2، ص 393؛ الشرح الکبير، ج4، ص 88.37- الفقه الاسلامي و ادلته، ج8، ص 232.38- براي نظريه‏ي ابوحنيفه به کتاب الدر المختار، ج 3، ص 393 و فتح القدير، ج 5، ص 39 و براي نظريه‏ي شافعي و مالک و ابن حنبل به کتاب مغني المحتاج، ج2، ص299 و المغني، ج5، ص547 و کشاف القناع، ج4، ص279 و الفروق، ج2، ص111 و القوانين الفقهية، ص 369 و شرح الصغير، ج 4، ص 110 مراجعه شود.39- الشرح الکبير، ج4، ص 81؛ الشرح الصغير، ج4، ص103؛ ابن جزي مالکي، القوانين الفقهية، ص 370.40- شربيني، مغني المحتاج، ج2، ص 381؛ ابواسحاق شيرازي، المهذب، ج1، ص 442.41- بهموتي، کشاف القناع، ج4، ص 267.42- لمعه، باب وقف، چاپ سنگي، ج1، ص 228.43- کتاب سرائر، باب وقف.44- ملحقات عروه، باب وقف.45- وسيلة النجاة، باب الوقف.46- منهاج الصالحين، باب وقف.47- تحرير الوسيله، باب وقف.48- الدر المختار، ج3، ص 393؛ فتح القدير، ج5، صص 40 -39.49- ابن‏قدامه، مغني، ج5، باب وقف؛ شرح زرقاني بر مختصر ابي‏ضياء، ج7، باب وقف؛ کشاف القناع، ج4، ص267.50- ابن‏قدامه، مغني، ج5، باب وقف؛ شربيني، مغني المحتاج، ج2، ص 381؛ شيرازي، المهذب، ج1، ص 442.51- الفقه الاسلامي و ادلته، ج8، ص 160.52- جواهر، ج28، ص 90؛ ج 22، ص 358.53- شرايع الاسلام، ج2، ص 218.54- مسالک الافهام، ج1، چاپ سنگي، کتاب الوقوف و الصدقات.55- شرح کبير، ج 4، ص 76؛ شرح صغير، ج 4، ص 97؛ الفروق، ج 2، ص 111.56- مراجعه شود به کتاب وقف ابوزهره و کتاب فتح القدير کمال لدين ابن‏همام، ج 5، باب وقف، ص 45 و المهذب، ج 1، ص 442، کشاف القناع، ج 4، ص 278؛ و غاية المنتهي، ج 2، ص 325.57- مغني المحتاج، ج 2، ص 376؛ الدر المختار، ج 3، ص 391؛ اللباب، ج 2، ص 180؛ فتح القدير، ج 5، ص 37.58- شرح الزرقاني، باب وقف، ج 7.59- الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 199.60- همان.61- همان.62- مغني المحتاج، ج 2، ص 384، المغني، ج 5، ص 567، تکملة المجموع، ج 15، ص 586؛ المهذب، ج 1، ص 441.63- رجوع شود به کتاب المغني (ج 5، باب وقف، ص 571) ابن قدامه؛ المهذب، ج 1، باب وقف، ابواسحاق شيرازي و الدر المختار، ج 3، ص 394 و البدائع، ج 6، ص 281 و الشرح الصغير، ج 4، ص 107 و الشرح الکبير، ج 4، ص 78 و کشاف القناع، ج 4، ص 278.64- بدايع، ج 6، ص 220؛ الدر المختار و ورد المختار، ج 3، ص 393.65- الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 182.66- فتح القدير، ج 5، باب وقف؛ شرح زرقاني بر مختصر ابي ضياء، ج 7، باب وقف.67- شعراني، ميزان، باب وقف؛ کتاب وقف محمد سلام مدکور؛ الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 162.68- دمشقي، کفاية الاخبار، ج 1، ص 197؛ شرح زرقاني بر مختصر ابي ضياء، ج 7، باب وقف؛ مغني المحتاج، ج 2، ص 379؛ المهذب، ج 1، ص 441.69- الدر المختار و رد المختار، ج 3، ص 395؛ فتح القدير، ج 5، ص 56؛ الباب، ج 2، ص 185.70- ابن جزي، القوانين الفقهية، ص 243؛ الشرح الصغير، ج 4، ص 102؛ الشرح الکبير، ج، ص 77.71- الدر المختار و رد المختار، ج 3، ص 395؛ فتح القدير، ج 5، ص 56؛ اللباب، ج 2، ص 185؛ الشرح الصغير، ج 4، ص 102؛ الشرح الکبير، ج 4، ص 77؛ القوانين الفقهية، ص 370.72- سوره‏ي ممتحنه، آيه‏ي 8.73- ابن‏قدامه، المغني، ج 4، ص 222، چ بيروت، دار الکتاب العربي، سال 1932 م.74- کفاية الاخبار، ج 2، باب وقف، ص 198.75- ملحقات عروة، باب وقف.76- مغني المحتاج، ج 2، ص 379؛ المهذب، ج 1، ص 441.77- کشاف القناع، ج 4، ص 274؛ المغني، ج 5، ص 550.78- الشرح الصغير، ج 4، ص 102؛ الشرح الکبير، ج 4، ص 77؛ القوانين الفقهية، ص 37، باب وقف.79- شرح زرقاني بر ابي‏ضياء، ج 7، باب وقف.80- ابن قدامه، مغني، ج 4، باب وقف؛ ابوزهره، کتاب وقف، الفقه الاسلامي و ادلته، ج 8، ص 194.81- شعراني، ميزان، باب وقف؛ ابن‏قدامه، مغني، ج 4، باب وقف.منبع: ميراث جاويدانتصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 522]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن