واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: ايران و كردستان عراق: پيوندي به درازاي تاريخ
يك و نيم قرن پيش تر از امروز رسما كردستان عراق در سايه ضعف دولت قاجار و به بهانه رفع مزاحمت ماموران عثماني عليه زوار عتبات عاليات در عراق و نيز ادعاي آنها بر مالكيت بر خرمشهر از ايران جدا شد و از آن زمان تاكنون همواره روابط پرفراز و نشيبي ميان تهران و مردمان آن سوي مرزهاي غرب و شمال غربي ايران برقرار بوده است. مردماني كه همچنان بر ريشه هاي آريايي و تاثير شان بر ساخت تمدني ايران زمين تاكيد دارند. در اين نوشتار به اختصار روابط تاريخي ميان ايران و كردهاي عراق را بررسي مي كنيم.
چگونگي گسست جغرافيايي كردستان
نخستين تلاش ايرانيان براي ايجاد يك دولت مركزي قدرتمند در سرزمين هايي كه بعدها كردستان ناميده شد توسط دياكو آغاز شد. او توانست نخستين سلسله پادشاهي بزرگ را در ايران بنيان كند و بسياري از كردها امروزه خود را به او و حكومت «ماد» منسوب مي كنند. از آن زمان تا چند سده پيش از امروز، همواره سرزمين هاي كردنشين بخشي از سرزمين ايران بوده اند اما با افول تدريجي قدرت ايران و ظهور همسايه يي قدرتمند در مرزهاي غرب و شمال غرب كشور، شاهد وقوع سلسله جنگ ها و قراردادهاي زنجيره يي هستيم كه از نتايج تلخ آن جدايي بخش هاي قابل توجهي از ايران بود. مي توان گفت بخش اعظم كردستانات (واقع در تركيه، سوريه، عراق و ارمنستان) هم از نخستين و هم از آخرين سرزمين هاي جدا سازي شده از ايران طي پنج سده اخير بوده اند. مهم ترين مرحله جدا شدن اين مناطق به سال 1514 و جنگ هاي چالدران باز مي گردد كه طي آن سپاه عثماني توانست با وجود رشادت هاي صفويان نه تنها آنان را شكست دهد بلكه بخش عمده مناطق كردنشين ايران را نيز تسخير كند. در 1857 در مقابل پايان ادعاي عثماني ها بر بندر محمره و نيز عدم آزار زايران عتبات عاليات، استان سليمانيه و بخش هاي ديگري از ايران جدا و به آنان تحويل داده شد و سرانجام در آخرين مرحله تحديد مرزهاي غربي، در سال 1913 و در چارچوب معاهده قسطنطنيه، شهر خانقين و مناطق همجوارش كه اينك عمدتا بخش هايي از استان دياله عراق را تشكيل مي دهند با فشار مثلث عثماني، روسيه و انگليس از ايران جدا شدند.
پيشينه روابط ايران با كردهاي عراق
هرچند ارتباطات و مسائل مختلفي از 1857 تا پايان دوره رضا شاه پهلوي ميان ايران و كردهاي عراق وجود داشت اما مي توان گفت در دوره محمدرضا پهلوي است كه با توجه به افزايش قدرت داخلي و سپس منطقه يي ايران شاهد اهميت پيدا كردن كردستان عراق و افزايش روابط با آن كشور هستيم. در حقيقت مي توان ميان دوري و نزديكي روابط تهران-بغداد با اهميت قائل شدن يا نشدن براي كردستان عراق نوعي ارتباط معكوس برقرار كرد. به اين معني كه هر گاه روابط ميان دو كشور رو به تيرگي مي گراييد، ايران سعي بر نزديكي به كردها و از آن طريق وارد ساختن فشار بر دولت عراق مي كرد. اين روند از سال 1958 كه بغداد شاهد وقوع كودتاي خونين ژنرال عبدالكريم قاسم و سقوط نظام پادشاهي بود شدت بيشتري يافت چرا كه نظاميان كودتا چي داراي گرايشات چپ بوده و از يك سو عراق را از پيمان بغداد و همكاري با بلوك غرب خارج كرده و از سوي ديگر تبديل به رقيب مهم ترين متحد منطقه يي غرب يعني ايران كردند. از همين زمان شاهد هستيم كه از ابتداي دهه 1960 جنگ هاي پنج گانه عمده يي توسط «ملامصطفي بارزاني» (رهبر فقيد جنبش مبارزاتي كردهاي عراق) با دولت هاي مركزي حاكم بر بغداد آغاز و تا سال 1975 ادامه پيدا مي كند. ملامصطفي با توجه به قدرت و نفوذ خود و يارانش با انجام هر جنگ بغداد را در موقعيت سخت تري قرار داد در سال 1968 كه ژنرال حسن البكر توانست يك كودتاي جديد را انجام داده و بعثي ها را حاكم عراق كند شدت درگيري ها و تنش هاي عراق با ايران نيز افزايش پيدا كرد و حتي چند درگيري محدود مرزي نيز رخ داد. از اين زمان ايران به طور آشكارتري به حمايت از كردهاي عراق دست زد. اين حمايت ها با امضاي معاهده «همكاري هاي استراتژيك عراق و اتحاد جماهير شوروي» در 1972 با شدت بيشتري همراه شد و حتي حمايت ديپلماتيك امريكا را نيز به دست آورد. به همين دليل در پنجمين و آخرين نبرد ملامصطفي حضور همه جانبه كمك هاي ايران اعم از تسليحاتي، مالي، لجستيكي و... به اوج خود رسيد و بنا به برخي اسناد منتشر شده، ملامصطفي توانست ده ها هزار «پيش مرگ» را از سراسر كردستان عليه رژيم بعث بسيج كند. اما شاه ايران نگاهي تاكتيكي به كردها داشت و اين امر باعث شد به محض اينكه بغداد حاضر به پذيرش نظر ايران درباره نحوه مرز بندي اروند رود (شط العرب) شد، در چارچوب معاهده 1975 الجزاير دست از حمايت كردها بكشد. يعني كساني را كه در اوج نبردشان با بعثي ها، «برادران آريايي» خطاب مي كرد تنها بگذارد و سهم پررنگي در شكست و افول جنبش كردها ايفا كند.
انقلاب ايران و احياي دوباره جنبش كردهاي عراق
حدفاصل سال هاي 1975 تا 1980 براي كردهاي عراق دوراني سخت و توام با محنت شكست، مهاجرت هاي گسترده، فشار بيش از حد ماموران بعث و نيز چند دستگي بود: اما وقوع انقلاب اسلامي ايران و متعاقب آن حمله ارتش عراق به رهبري صدام حسين به مثابه فرصتي تاريخي براي جنبش ضعيف شده كردها بود. آنها اگرچه ملامصطفي، رهبر كاريزماتيك شان را در ميان خود نداشتند اما توانستند جنبش خود را احيا كنند. در دهه 1980 ايران ابتدا با حزب دموكرات تحت رهبري ادريس و مسعود بارزاني وارد يك اتحاد عليه بعثي ها شد و سپس در اواسط اين دهه توانست حزب اتحاديه ميهني به رهبري جلال طالباني را نيز به اين اتحاد وارد سازد و عملاجبهه جديدي با عنوان جبهه شمال را با مديريت «قرارگاه رمضان» ايجاد كند. هرچند در 1988 صدام با بمباران شيميايي حلبچه و قتل فجيع بيش از پنج هزار زن، كودك، پير و جوان اين شهر در كمتر از چند دقيقه پاسخي بسيار سخت و تراژيك به همكاري كردها با ايرانيان داد اما با وجود اين تراژدي و جنايت هولناك (كه امروزه بزرگ ترين ژنو سايد شيميايي جهان شناخته مي شود) كردها توانستند در سايه كسب حمايت ايران و نيز حضور فعالانه در جنگ، نه تنها جنبش خود را احيا كنند كه به تدريج به يك بازيگر خرد در منطقه تبديل شوند و حتي براي نخستين بار فرياد مظلوميت خود را جهاني كنند.
استقرار دولت محلي در شمال عراق
پنجشنبه 28 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]