واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: چرا حكومت؟
همچنان كه از معارف دين برميآيد، به دستگيري قدرت در آيين اسلام و ايجاد حكومت، براي يك هدف صورت ميگيرد و آن برملا شدن زلال انسانيت در وجود آدمهاست. به عبارت ديگر برپايي حكومت، استقرار دولت و بالاخره تأسيس نظام اسلامي از آن روست كه سير مراتب وجودي انسانها از پايين به بالا فراهم شود. هدف غايي آيين توحيدي اسلام از به دستگيري قدرت همين است. اين است كه دروازههاي دوزخ را به روي آدميان ببندد و درهاي بهشت را فرارويشان بگشايد؛ راه رسيدن به حوالي بهشت را بكوبد و هموار كند و از نزديكي به منطقه دوزخ باز دارد.
دستيابي به اين هدف متعالي و ارزشمند با زمينهسازيهايي همراه است؛ يعني بايد باشد. حكومت در دو عرصه وارد عمل ميشود و زمينههاي لازم را فراهم ميكند؛ يكي در عرصه بيروني و ديگري در عرصه دروني. در برون، كششها و جذابيتهاي مجازي را محو ميكند و مظاهر آن را از بين ميبرد: قمارخانه را ميبندد. فروش مشروبات الكلي را تعطيل ميكند. مراكز بدنام و هر مكان ديگري كه ابليس و يارانش آشكارا تردد ميكنند، از كار مياندازد. بدين ترتيب زمينههاي اجتماعي را آماده ميكند. با ظلم ميستيزد. زورگويي را تحمل نميكند. دست ستمديدگان را ميگيرد. زباني ميشود براي همه محرومان جهان. و با اين كار زمينههاي سياسي را پيريزي ميكند. سرمايهداري را نفي ميكند. به رشد طبقه متوسط ميانديشد. كالا را عادلانه توزيع ميكند. شكافهاي جامعه را ميپوشاند. عدالت اجتماعي را حاكم ميكند و از اين جهت در پي فراهم آوردن زمينههاي اقتصادي برميآيد. به توليد فكر و انديشه ميپردازد. به ادبيات احترام ميكند. نميگذارد پاي درخت هنر خشك شود. دست پدرانه خود را بر سر همه اديبان و هنرمندان ميكشد و همه تصويرها، حجمها و نوشتههاي راستگو را تشويق ميكند. بدين ترتيب زمينههاي فرهنگي آماده ميشود.
دست حكومت براي ساختن اين زمينههاي بيروني باز است. و در صورت داشتن برنامه، فكر و سرمايه، ميتواند تحقق آنها را حتمي كند.
در عرصه درون آنچه ميبايد تحقق يابد، توسعه اخلاق است. حكومت در اين عرصه كاري جز گسترش و تعميم اخلاق ندارد. اما دست در اينجا به اندازه آن ديگري باز نيست. پيدايش زمينه اخلاق به سهولت به وجود آمدن زمينههاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي در عرصه بيرون نيست. زيرا سبز شدن اخلاق و رشد آن تا حد زيادي بستگي به فراهم شدن زمينههاي بيروني دارد: اجتماع سالم، سياست درست، اقتصاد عادلانه، و فرهنگ بارور. ديگر اينكه لوازم گسترش اخلاق با ابزار تحقق زمينههاي بيروني متفاوت است. در آنجا لوازمي چون زور، ماشينآلات، سرمايه، كاغذ و ... به كار ميآيد و در اينجا ابزاري مانند راستي، پارسايي، نرمخويي، ايمان، دوستي و ... كاربرد دارد. كار حكومت در اينجا توأم با ظرافت و هوشمندي است. به همين دليل با كاري سخت و زمانبر روبروست.
برپايي جمهوري اسلامي در ايران با هدف آشكار كردن زلال انسانيت صورت گرفت. اولين شاهد اين ادعا، جملهاي است كه امام خميني پس از بازگشت به ميهن در فرودگاه مهرآباد بر زبان راند. مضمون آن جمله اين بود: «آمدهام تا شخصيت از دست رفته را به ملت بازگردانم.» يعني هدف من از به دست گرفتن حكومت آمادهسازي زمينه براي احياي شخصيت و اعطاي انسانيت است.
دو حادثه بزرگ موجب شد كه اين هدف در ايران بسيار زود تحقق يابد؛ يعني پيش از آنكه زمينههاي بيروني و دروني در جامعه آماده شوند. اول، دگرگوني همهگير در نفوس مردم بود كه در اوان پيروزي انقلاب رخ داد؛ و دوم، وقوع جنگ و ايجاد فضايي كه با پديده شهادت حادث شد. خداوند اين قدرت را به امام خميني بخشيد كه بتواند درون مردم را زيرو رو كند و به آنان روحيهاي بكر و تازه ببخشد. اعتقادات مردم نو شد. نگاهشان به دنيا تغيير كرد. مفهوم تازهاي از زندگي دريافتند. پايداري جنبه عمومي يافت. شكيبايي پيشه اكثريت مردم شد. اين دگرگونيها در جوانان عميقتر و زيباتر جلوه كرد. با وقوع جنگ تالاري بزرگ به پهناي جبههها به وجود آمد تا همه دگرگونيها به نمايش درآيد. آنچه در پرده عريض هشت سال دفاع ديده ميشود پيدايش ناگهاني و يكباره زلال انسانيت است. در سجاده پهناور جبهه راه پر پيچ و خم و سخت عشقورزي تا رسيدن به ديدار دوست، در زماني كوتاه دست داد. اين بار سالكان، راهيافتگان و عارفان، پيران رياضت كشيده و سالخوردگان سالهاي تهجد نبودند، بلكه جوانان كم سن و سالي بودند كه مراتب وجود را در اندك زمان پشت سر گذاشته و چهره به چهره خداوند شدند.
اين دو اتفاق افتاد و حكومت، نه فقط با زمينهسازيهاي بيروني و دروني، بلكه در كوره روشن اين دو رويداد به هدف خود رسيد. حال سالهاست كه شعلههاي اين كوره خاموش است. نه شرايط دگرگوني همگاني در نفوس نسل جديد فراهم است و نه سجاده جبهه، گسترده و پهن. آنچه به جاي مانده اندوختهاي است كه در حساب انقلابديدهها و جنگكردهها وجود دارد. ما در حال مصرف اين اندوخته هستيم. از جيب ميخوريم و حجم اين حساب سال به سال كمتر ميشود. طبيعي است كه نتوانيم مدت زيادي به برداشت خود ادامه دهيم. ما با اُفت سرمايه روبرو هستيم. براي ثابت نگه داشتن اين تنخواه الهي چه بايد كرد؟ آيا حكومت چارهاي جز فراهم كردن زمينههاي بيروني و دروني براي آشكار ساختن انسانيت انسانها دارد؟ برخي از اين زمينهها - كه معمولاً صوري هستند - فراهم است، اما بعضي ديگر غايباند. اگر تفكر و انديشه كساني كه براي جامعه تصميم ميگيرند در حدي باشد كه بخواهند اين غيبت را تبديل به حضور كنند، آن وقت ميتوانيم به آيندة حسابي كه با اُفت سرمايههاي معنوي خود روبروست، اميدوار باشيم.
چهارشنبه 27 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 24]