واضح آرشیو وب فارسی:فارس: وبلاگ سپهر حزباللهشهيدي كه مانند سيدالشهدا(ع) به شهادت رسيد+عكس
صداي مناجاتهايش را ميشنيدم، بعد از مدتي كه مقداري از حجم آتش دشمن كم شد، متوجه شدم كه ديگر از آن سمت، نجواي يا رب، يارب به گوش نميرسد. به طرف سنگر حركت كردم. تركشي به گردن او اصابت كرده و سرش را كاملاً متلاشي كرده بود.
به گزارش سرويس فضاي مجازي خبرگزاري فارس وبلاگ سپهر حزبالله نوشت: پيرو انجام عمليات ظفرمند والفجر 8 توسط رزمندگان ايران اسلامي و تغيير توازن نظامي- سياسي به نفع جمهوري اسلامي ايران، رژيم بعث عراق، شيوه جديدي را در جنگ انتخاب و نبرد در جبهه زميني و تبديل مواضع دفاعي به حالت تهاجمي(استراتژي دفاع متحرك) را در مقابله با رزمندگان اسلام برگزيد.
به دنبال اين امر، قواي دشمن در تاريخ 27 ارديبهشت سال 1365، اقدام به تهاجم به سمت منطقه مهران كرد و اين شهر و حومه آن را به همراه برخي ارتفاعات به تصرف خود در آورد، نيروهاي يگان رزم سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، با طرحريزي عمليات و انجام شناسايي منطقه، آماده باز پس گيري شهر مهران و ارتفاعات قلاويزان كه مشرف بر شهر بود، شدند و در تاريخ 9 تير سال 1365 عمليات «كربلاي يك» با رمز ياابوالفضل العباس (عليه السلام) آغاز و نيروهاي عمل كننده در اين عمليات، با ياري خداي متعال، توانستند شهر مهران و ارتفاعات قلاويزان را از دشمن پس بگيرند.
تصوير و خاطره كوتاهي كه در ادامه ميخوانيد، يادآور شهادت، يكي از شهداي مظلوم عمليات «كربلاي يك» و آزاد سازي شهر مهران است كه توسط يكي از همسنگران اين شهيد بزرگوار در اختيار وبلاگ سپهر حزب الله قرار گرفته است:
در نبرد «كربلاي يك» و آزادسازي شهر مهران، هنگامي كه روي خط الرأس نظامي(جايي كه دشمن ديد و تير نداشته باشد) ارتفاعات قلاويزان بوديم، دشمن براي پاتك(باز پس گيري منطقه تصرف شده) عمليات، آتش سنگين و بسيار پرحجمي بر سر نيروهايمان ميريخت، بايد براي حفظ ارتفاعات و تثبيت عمليات هر طور كه بود، جان پناه ميگرفتيم و در سنگر يا كانال (راههاي ارتباطي بين سنگرها) جان خودمان را حفظ ميكرديم.
يكي از نيروهاي كادر سپاه پاسداران كه در گردان ما حضور داشت و رزمندهاي بسيار شجاع و با اخلاص بود، در سنگري كوچك كه در هنگام عمليات توسط رزمندگان كنده شده بود، به صورت نشسته پناه گرفته بود.
آتش توپخانه دشمن به قدري زياد بود كه بعد از هر انفجار، گرد و غبار زيادي فضاي ارتفاعات را ميگرفت و ما ديگر نميتوانستيم يكديگر را در ديد خود داشته باشيم و تقريباً 10 تا 15 دقيقه طول ميكشيد تا بتوانيم همديگر را ببينيم، به دليل اينكه ايشان در داخل سنگري در نزديكي من حضور داشت؛ صداي مناجاتهاي او، به درگاه خداوند را ميشنيدم، بعد از مدتي كه مقداري از حجم آتش دشمن كم شد، متوجه شدم كه ديگر از آن سمت، نجواي يا رب ، يارب به گوش نميرسد.
به طرف سنگر حركت كردم و با صحنه جانسوز شهادت ايشان مواجه شدم، تركشي به گردن او اصابت كرده و سرش را كاملاً متلاشي كرده بود، پيكرش در حالي كه لباس فرم سپاه بر تن داشت، همان طور آرام در سنگر نشسته بود و روح ملكوتياش به سمت آسمان پرواز و ميهمان سيدالشهدا، حضرت امام حسين (عليه السلام) شده بود.
وبلاگ خود را به ما معرفي كنيد
بازگشت به صفحه نخست گروه فضاي مجازي
انتهاي پيام/
دوشنبه 25 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 50]