تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام حسن مجتبی (ع):كسى كه در دلش هوايى جز خشنودى خدا خطور نكند، من ضمانت مى‏كنم كه خداوند دعايش را ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802752230




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

كودكاني كه كاري با كودكي ندارند كابوس‌هاي دوست داشتني خيابان


واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: كودكاني كه كاري با كودكي ندارند كابوس‌هاي دوست داشتني خيابان
خيلي از ديدارشان خوشحال نمي‌شدم؛ از شنيدن نامشان هم! كودكان خياباني نه سوژه‌هاي خوشحال كننده‌اي هستند و نه اسمشان حس و حال خوبي در آدم ايجاد مي‌كند. يك جورهايي مي‌شود گفت، تكراري شده موضوعشان. آنقدر نوشته‌ايم و خوانده‌ايم و ديده‌ايم كه ديگر عادت كرده‌ايم كه باشند. عادت كرده‌ايم كه هر روز در خيابان سرچهارراه‌ها وول بخورند و با موجي از التماس سراغمان بيايند. گاهي در اوج ترافيك و آلودگي هوا، دود اسفند داخل حلقمان كنند و گاهي در ميان مشغله‌هاي خاكستري ذهنمان برگه‌هاي فالشان را توي چشممان فرو كنند و گاهي هم در اوج يك خستگي و درگيري كار روزانه جلوي راه‌مان سبز مي‌شوند و... آن وقت است كه بايد باديدنشان بگوييم «گل بود به سبزه نيز آراسته شد.»! آن هم مربوط به روزهايي است كه حوصله خودت را هم نداري و دلت مي‌خواهد كركره زندگي را براي چند ساعت پايين بكشي و زيرش بنويسي: تا اطلاع ثانوي تعطيل!

اما كودك سمج، كاري به اعصاب و روان آشفته‌ات ندارد و تا يك شاخه گل از او نخري ول كن معامله نيست.

او عادت كرده به اخم و تشر اطرافيان؛ پس، از اخمهايت نمي‌ترسد و رهايت نمي‌كند. گل را به زور از شيشه ماشينت به داخل پرتاب مي‌كند و حالا تو مي‌ماني و يك دنيا فكر آشفته كه اين گل را براي چه كسي بخرم آخر؟!

براي زندگي كه با من سرناسازگاري دارد يا براي آنهايي كه هر روز با اعصابم بازي مي‌كنند و مرا به مرز جنون مي‌رسانند؟ شايد هم بد نباشد براي خودم گل بخرم و به خودم تبريك بگويم كه با اين همه ناملايمات زندگي، هنوز زنده هستم و تحمل مي‌كنم!

چراغ قرمز هم انگار قصد سبز شدن ندارد و آنقدر ثانيه‌ها طولاني مي‌گذرد كه چشمان براق پسرك گل فروش در بين تيرگي‌هاي صورتش چنان مي‌درخشد كه انگار هزار روزنه اميد در آن فروزان است.

از زندان غمهايت كه بيرون بيايي، مي‌بيني كه اينجا توي اين چشم‌هاي براق چراغي روشن است. خيلي هم تكراري نيست اين كودك. اين چشم ها اين برق نگاه، اين سماجت و اين التماس اگرچه در ظاهر تكراري است اما... خوب كه دقت مي‌كني، فقط مختص خود اوست. مختص همين كودك گل فروش كه حضورش را حتي چند دقيقه هم نمي‌تواني كنار اتوموبيلت تحمل كني. اما اين يك واقعيت انكار ناپذير است. او يك انسان است بخشي از جامعه توست و حتي اگر از ديدارش خوشحال نشوي، او را خواهي ديد و با وجود تكراري بودن نامش بازهم نام كودك خياباني را خواهي شنيد، چرا كه هنوز خيابان خانه اوست و هنوز كار، سنجاق شده به روزهاي كودكي‌اش. حتما خيلي خوشايند نيست، اين روزها كه سرما بيداد مي‌كند، كودكي را ببيني كه با دمپايي پلاستيكي و لباسي نازك التماست مي‌كند كه براي گشايش آرزوهايت فالي از او بخري!

به فالش اعتقاد داشته باشي يا نه، برايش مهم نيست.

حتي برايش مهم نيست كه فالت نيك است يا نه. چه فرقي براي او دارد كه گشايش آرزوهاي تو در يك ورق كاغذ است يا نه! براي او مهم اين است كه با پولي كه تو بابت فالهايش مي‌دهي، گشايش اتفاق بيفتد، شايد در يكي از هزاران گره‌اي كه فقر به خوشبختي‌هاي كودكي‌اش زده!‍ آيا گره‌هاي او با دست تو باز خواهد شد؟ اگر از او فال بخريم از فردا او را در خيابان نخواهيم ديد؟ به راستي كدام دست گره از روزهاي تيره كودكي او خواهد گشود؟اگر كودك مي‌نامندش پس چرا كار مي‌كند و اگر كار مي‌كند چرا به او كودك مي‌گويند؟

تا كي بايد كلمه «كودكان كار» را بشنويم و آنقدر اين كلمه برايمان آزاردهنده باشد كه حتي دلمان نخواهد به آن فكر كنيم. تا كي از كنارشان بگذريم و سرعتمان را زياد كنيم تا به گردمان هم نرسد؟ مساله اينجاست كه حتي اگر از كنارشان هم بگذريم، آنها همانجا سر چهار راه بي‌تفاوتي ما باقي مي‌مانند.

كودكان خياباني چه كساني هستند؟

سروكله اين كودكان از كجا پيدا شد و از چه زماني نام كودك خياباني يا كودك كار به گوشمان خورد، خيلي مهم نيست. مهم اين است كه به چه كساني كودكان كار مي‌گوييم. ظاهرشان را كه ببينيم، به هر كودك ژوليده‌اي كه وقت و بي‌وقت در خيابان ايستاده و اسفند دود مي‌كند و فال مي‌‌فروشد يا آدامس، جوراب و گل، مي‌گوييم كودك كار! اما براساس آيين‌نامه اجرايي ساماندهي كودكان خياباني مصوب هيات وزيران، كودك خياباني به فرد كمتر از 18 سال كه به صورت محدود يا نامحدود در خيابان به سر مي‌برد اطلاق مي‌شود. اين در حالي است كه مجلس شوراي اسلامي در سال 1372 حداقل سن كودكان شاغل را از 12 به 15 سال افزايش داد. به اين ترتيب افراد زير 18 سال كه در خيابان مشغول كار هستند، كودك تلقي مي‌شوند.

اما اين كودكان را در محيط كار، كودك تلقي نمي‌كنند و كارهاي سنگين به آنها محول مي‌كنند كه اغلب آنها از توان يك كودك خارج است. با اين وجود همانقدر كه توانش محدود است و قواي بدنيش اندك، زورش هم نمي‌رسد كه حق خود را از دنياي آدم بزرگ‌ها بخواهد. كودك كار، كودك مظلوم جامعه من است. به راستي تعداد اين كودكان چقدر است و چند كودك كار در سرزمين من زندگي مي‌كنند؟ واقعيت اين است كه بيش‌از 30 درصد جمعيت ايران را كودكان و نوجوانان زير 15 سال تشكيل مي‌دهند، جمعيتي كه بخش بزرگي از آنها زير خط فقر زندگي مي‌كنند. يكي از پيامدهاي وضع نابسامان اقتصادي به ويژه در ميان حاشيه‌نشينان شهرهاي بزرگ، گريزان شدن كودك از خانه، كار در شرايط سخت و زندگي در خيابانهاست. اما همانطور كه از فقيران جامعه آمار روشني در دست نيست از تعداد كودكان خياباني نيز آمار دقيقي وجود ندارد. تعداد اين قربانيان فقر چگونه مي‌تواند مشخص باشد در حالي كه هر روز بر تعداد آنها افزوده مي‌شود و از سوي ديگر اكثر اين كودكان فاقد شناسنامه هستند. پژوهش صورت گرفته روي نمونه‌اي از كودكان خياباني نشان مي‌دهد كه 21 درصد اين كودكان مورد آزار جنسي قرار گرفته‌اند. در اين ميان 55 درصد سوءاستفاده‌كنندگان غريبه و بقيه از دوستان، نزديكان يا حتي افراد فاميل بوده‌اند.

پژوهش‌ها حاكي از آن است كه 48 درصد پسران و 87 درصد دختران كار افسردگي دارند. ميزان اين افسردگي متناسب با وضعيت خانوادگي اعم از سابقه زندان پدر، بيكاري پدر و ميزان درآمد خانوادگي آنها متغير است. از سوي ديگر رعايت نشدن بهداشت عمومي در اين كودكان بسيار شايع است و اغلب آنها در معرض ابتلا به بيماري‌هاي عفوني و همچنين سوءتغذيه هستند.

قربانيان خاموش

خيابان شلوغ است و مثل هميشه پر از صداي بوق و ماشين! چشم‌هاي منتظر او برعكس رانندگان عجول، چراغ قرمز را مي‌‌جويد. ثانيه‌هاي قرمز اين لحظه براي او طلايي هستند چرا كه طولاني تر شدن اين لحظه‌ها شانس فروش بيشتر را به او مي‌دهد. موهايش از زير روسري گلدار و كثيفي كه به سر دارد بيرون آمده و لباس گشادي كه به تن دارد باعث شده كه هنگام راه رفتن نيمي از آن بر روي زمين بكشد. اينبار اما چراغ كه قرمز مي‌‌شود، ماشين‌هاي شيك با افراد ادكلن‌زده مخاطبش نيستند تا دسته گل‌هاي باقي‌‌مانده‌اش را به آنها بفروشد؛ اين بار روي يك موتورسيكلت دو پسر جوان صدايش مي‌كنند. دخترك دوان دوان به سويشان مي‌رود و دسته گل‌ها را به سمتشان مي‌گيرد. اما يكي از پسرها روسري‌‌اش را مي‌كشد و آن ديگري بلند بلند مي‌خندد. دخترك براي اينكه بتواند يك دسته گل به آنها بفروشد حاضر مي‌شود، نقش سرگرمي كوچك پسرها را بازي كند. شوخي‌هاي زننده‌اي با او مي‌كنند و كودك ساده‌دل سوال‌هاي با قصد و نيت آنها را كودكانه پاسخ مي‌دهد و با هر پاسخ او، صداي خنده پسرها فضاي خيابان شلوغ را پر مي‌كند.

چراغ سبز مي‌شود و ماشين‌ها حركت مي‌كنند. نمي‌دانم موتورسوارها هنوز در چهارراه مانده‌اند يا بازيچه كوچك خود را رها كرده و رفته‌اند. اما اين را مي‌دانم كه دخترك 8-7 ساله كه آينده‌اش پشت چند شاخه گل پنهان شده و آنقدر اين آينده واضح است كه هيچ‌كس به زيبايي گل‌هايي كه در دست دارد توجه نمي‌كند و هر رهگذري خوب مي‌داند كه زيبايي اين گل‌ها، آينده زيباي اين دخترك را تضمين نخواهد كرد و كودك 8-7 ساله‌اي كه در اين سن با افرادي اينچنين سر و كله مي‌زند معلوم نيست چند سال بعد چه سرنوشتي در انتظارش خواهد بود؟

سرنوشت حك شده در خيابان

كودكان خياباني بهترين سال‌هاي عمر خود را در خيابان مي‌گذرانند؛ آنها درست زماني كه قرار است فرياد شادي‌شان در كوچه‌ها بپيچد، درست زماني كه قرار است هياهوي كودكانه سر دهند و دست نوازش پدر و مادر را احساس كنند، سردي تلخي‌هاي زندگي به سراغشان مي‌آيد و در همين حاشيه خيابان‌ها در ميان تبعيض‌ها، فريادها، تحقيرها، حرمت‌شكني‌ها، كدورت‌ها و بي‌مهري‌ها رشد مي‌كنند و بعد كينه‌اي نسبت به جامعه در درون خود پرورش مي‌دهند و اين كينه در آينده به معضلات بزرگتري در سطح اجتماع بدل مي‌شود.

امروز هزاران هزار كودك روز و شب خود را در خيابان‌ها سپري مي‌كنند و هر روز به جاي حل شدن اين مشكلات و كاهش كودكان فقر و خيابان بر تعداد اين بچه‌ها افزوده مي‌شود. آنها قدرت نگهداري خود را در مقابل حوادث موجود ندارند، در برابر سرما از بين مي‌روند يا اسير باندهاي قاچاق مي‌شوند و بعد آهسته‌ آهسته به فراموشي مي‌روند. كودكان خياباني فقط مختص كشور ما نيستند بلكه اين معضل يك مسئله جهاني است كه به همه ما مربوط مي‌شود.

برابر با برآورد سازمان جهاني دفاع از حقوق بشر، حدود 100 ميليون كودك در سراسر جهان در خيابان، كار و زندگي مي‌كنند. آنها براي زنده ماندن به كارهاي گوناگون از جمله گدايي، فروشندگي، بزهكاري و تن‌فروشي مشغولند. عده‌اي از آنها با خانواده‌هايشان ارتباط دارند و عده ديگر يا از خانه فرار كرده‌اند و يا خانواده به دليل مشكلات مالي آنها را رها كرده است. اين كودكان در پارك‌ها، خرابه‌ها يا زير پل‌ها مي‌خوابند. تعداد زيادي از آنها به موادمخدر معتادند و گاهي از موادي استفاده مي‌كنند كه به آنها آسيب‌هاي مغزي ماندگار وارد مي‌كند.

برابر كنوانسيون جهاني حقوق كودك، تمام كشورهاي امضاكننده اين كنوانسيون وظيفه دارند سلامت فيزيكي و رواني، اخلاقي و اجتماعي كودكان را تضمين كنند. متاسفانه در بيشتر كشورهاي توسعه‌نيافته با وجود پذيرش كنوانسيون حقوق كودك، دولت‌ها در عمل از انجام وظيفه خود شانه خالي مي‌كنند. در بيشتر كشورهاي توسعه‌نيافته نزديك به نيمي از جمعيت را افراد زير 18 سال تشكيل مي‌دهند و به دليل رشد اختلاف طبقاتي و رشد ناموزون اجتماعي، خانواده‌هاي تهيدست به تدريج به كناره شهر‌ها رانده مي‌شوند. از آنجايي كه تعداد فرزندان خانواده‌هاي تهيدست معمولا زياد است و خانواده آنها توان پاسخگويي به نيازهاي آموزشي و بهداشتي فرزندان را ندارند، اين كودكان براي تامين نيازهاي خود و خانواده از حاشيه شهرها به سوي شهرها سرازير مي‌شوند و زندگي نوين خود را در خيابان آغاز مي‌كنند كه آغازي است بر ماندگاري آنها در خيابان.

دوشنبه 25 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن