واضح آرشیو وب فارسی:بازتاب آنلاین: داستان عجيب مرگ در غسالخانه
انتشار خبري درباره مرگ عجيب ۲مرد در غسالخانهاي در يكي از شهرهاي كشور، باعث شگفتي بسياري از مردم شده است.
گرچه برخي از وكلاي دادگستري در گفتوگو با همشهري اين خبر را تأييد كردهاند اما مقامات پليس و قوه قضاييه، از صحت اين خبر اظهار بياطلاعي ميكنند و ميگويند كه هنوز با چنين پروندهاي روبهرو نشدهاند.اين ماجرا به زماني بر ميگردد كه مردي بهخاطر اينكه شبها خواب به چشمش نميآمد، تصميم گرفت نزد يك رمال برود و از او كمك بخواهد. وقتي مرد رمال او را ديد، به وي گفت كه براي رهايي از اين مشكل بايد به يك غسالخانه برود و از غسال بخواهد كه وي را روي تخت غسالخانه، غسل دهد. او تأكيد كرد كه فقط در اين صورت است كه مشكل مرد جوان حل ميشود و وي پس از آن ميتواند به راحتي بخوابد و خواب ببيند.
اين نسخه مرد رمال در ادامه ماجراي عجيب تري را رقم زد؛ چرا كه مرد جوان تصميم گرفت هر طوري شده به يك غسالخانه برود و دستوري را كه رمال ميانسال داده بود، عملي كند. او براي اين كار نزد يكي از غسالهاي شهر رفت و ماجرا را با وي در ميان گذاشت و از او كمك خواست. غسال كه نسخه رمال را باور كرده بود قبول كرد كه به مرد جوان كمك كند و براي غسلدادن مرد جوان با او قرار گذاشت.
در روز قرار، مرد جوان راهي غسالخانه شد. آن روز، جسد مردي را كه بهعلت بيماري جانش را از دست داده بود براي غسل و شستوشو به غسالخانه آورده بودند و مرد غسال سرگرم شست و شوي جنازه بود. وقتي مرد جوان رسيد، غسال از او خواست كه روي تخت غسالخانه دراز بكشد تا او را هم غسل دهد. وقتي همهچيز براي اجراي نسخه رمال آماده بود، غسال به طرف مرد جوان رفت تا او را شست و شو دهد اما مرد جوان از وي خواست براي شستن او از ليفي تازه استفاده كند، نه ليفي كه با آن مردگان را ميشويد.
مرد غسال قبول كرد و براي آوردن ليف تازه، تخت غسالخانه را ترك كرد و در همين هنگام خانواده مردي كه آن روز فوت شده و جنازهاش روي تخت غسالخانه بود، وارد آنجا شدند. آنها با ديدن 2جنازه روي تخت غسالخانه و غيبت مرد غسال تعجب كردند و يكي از آنها با صداي بلند پرسيد: «پس غسال كو؟».
در همين هنگام مرد جوان از روي تخت غسالخانه برخاست و گفت: «غسال رفته است تا ليف بياورد». ديدن مردي كه از روي تخت غسالخانه بلند شده و شروع به حرفزدن كرده بود، براي خانواده متوفي آنقدر ترسناك بود كه يكي از آنها سكته كرد و پس از انتقال به بيمارستان جان باخت.
يكي ديگر نيز چنان وحشت كرد كه هنگام فرار، پايش ليز خورد و سرش با زمين برخورد كرد و دچار خونريزي مغزي شد و در نهايت در بيمارستان جان باخت. به اين ترتيب غسال و مرد جوان بازداشت شدند و پرونده آنها در حالي در اختيار دادسرا قرار گرفته كه هنوز كسي نميدانست جرم آنها چيست.
اين ماجرا دهان به دهان بين مردم چرخيد و همين باعث شد كه براي بررسي صحت و سقم آن با مقامات پليس و همچنين قضات تماس بگيريم. اين در حالي بود كه برخي از وكلاي دادگستري در گفتوگوي تلفني با همشهري مدعي شدند كه اين ماجرا صحت دارد و پرونده آن در يكي از شهرهاي لرستان يا يزد رسيدگي ميشود.
با اين حال خبرنگار همشهري در ادامه پيگيريها با دادستان شهر مورد نظر در لرستان تماس گرفت كه وي وجود چنين ماجرايي را تكذيب كرد. همچنين مقامات قضايي در استان يزد گفتند كه چنين ماجرايي در آنجا رخ نداده است. حتي معاون جنايي پليس آگاهي كشور نيز در گفتوگو با همشهري از وجود چنين پروندهاي ابراز بياطلاعي كرد و گفت كه اين ماجرا به پليس آگاهي گزارش نشده است. با اين حال بيشتر مقاماتي كه خبرنگار همشهري با آنها تماس گرفته بود، مدعي بودند كه چنين ماجرايي را شنيدهاند اما نميدانند كه در كدام شهر اتفاق افتاده است.
نظر شما:
------------
يکشنبه 24 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بازتاب آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 40]