تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات عقل تحمّل نادانان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804094525




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

به این خانم کمک کنید برادرش را ببیند +عکس


واضح آرشیو وب فارسی:برترین ها:
به این خانم کمک کنید برادرش را ببیند +عکس




با كوله پشتي و چمدان سنگين در دستهاي پينه بسته اش یواش یواش خود را به اين و رو آن ور مي‌کشاند. همش میگفت آرزو مي‌كردم يك چادر كوچك داشتم و در آن زندگي مي‌كردم.









 
 
 
 
 برترین ها: با كوله پشتي و چمدان سنگين در دستهاي پينه بسته اش یواش یواش خود را به اين و رو آن ور مي‌کشاند. همش میگفت آرزو مي‌كردم يك چادر كوچك داشتم و در آن زندگي مي‌كردم. پاي پياده با كفشهاي خراب و پاره اش خود را با زور به دكتر مي‌رساند.

می دانم که در تمام گوشي اين دنيا كه سر بزنيم از اين كساني كه محتاج كمك هستند و دست  ياري جلوي ديگران دراز مي كنند زياد هستند و بايد کسانی که می توانند دستهای این افراد را بگيرند، باشد روزي كه تمامي اين افراد نيازمند درسراسر اين دنيا كم تر و کم تر شوند.






گفت‌وگو با خانمی که شب‌ها در فرودگاه-پارک-مسجد-ترمینال های اتوبوس و راه آهن می‌خوابد

مصاحبه کننده: کامران مالکی

تهیه گزارش از زنی‌ تنها،بی‌‌پناه و بی‌سرپرست آسان نیست؛ زنی كه 20سالی هست که آواره این شهر و آن شهر است،گاهی‌ در تهران،در فرودگاه مهرآباد،در ترمینال 2 یا 4 و گاهی‌ در راه آهن و پارك‌ها و گاه در شهرستان‌ها. هر بار که برای‌ بدرقه یا راهی کردن دوستم به فرودگاه و پایانه‌های 2و  4فرودگاه مهرآباد می‌رفتم، با این زن روبه‌رو می‌شدم كه در گوشه‌ای‌ نشسته بود و غم بر صورتش نقش بسته بود. روزی در شهریور ماه سال 1392،به دوستِ همراهم گفتم از آنجا که تا ساعتی‌ كه بخواهد‌ سوار هواپیما"شود،هنوز وقت باقی مانده، می‌توانیم در آن فرصت برویم پیش آن خانم و بپرسیم چرا مرتب در جای همیشگی‌اش می‌نشیند و ناراحت است و گریه می‌كند.كاغذ و قلم تهيه كردم و پيش آن خانم نشستم.

ساعت2:10دقیقه به تاريخ 92/2/6  آن خانم از این که کسی با او حرف زده بود خیلی‌ خوشحال به نظر می‌رسید و زود سَرِ درد دل‌اش باز شد: او گفت اسم من «لعبت سادات احتشامی درجزینی» است و متولد 1328/1/15 در اراك هستم. در شهریورماه سال 1352 با مردی‌ به نام رستم، با اسم مستعار جلال ازدواج كردم. حاصل این ازدواج دو پسر به نام‌های احمدرضا و محمدرضا شمویی است.

خانم لعبت احتشامی زندگی خود را اینگونه تعریف کرد: شوهرم معتاد بود و مرتب من و بچه‌ها را كتك می‌زده و زمانی که من در منزل نبودم، لوازم منزل را می‌برده و می‌فروخته تا خرج موادش درآید. او پرستار بود و برای‌ خودش كار می‌كرد. اوگفت در سال 1371،روزی‌ كه سر كار بودم، وقتی‌كه به خانه برگشتم با منزلی که خالی شده مواجع شدم» لعبت می‌گوید: آن مرد معلوم نبود چه كار كرده بود من برای شکایت به كلانتری رفتم . حرف‌های‌ مرا قبول نکردن من در کلانتری گفتم وی بیشتر وسائل منزل مرا فروخته شما باید مامور بفرستید تا تحقیق کند ولی نمی دانم که وی چه کار کرده بود که حرفهای مرا در کلانتری قبول نکردند.» چند روز بعد هم از دادگاه نامه‌ای برای من فرستادند که جلال شمویی تقاضای‌ طلاق كرده است. ما در خرداد ماه سال 1371 از یکدیگر جدا شدیم. او گفت شوهر سابقش‌ گفته بود که این زن نمی‌‌تواند بچه‌ها را نگه دارد. دادگاه هم دستور داد بچه‌ها را به پدرشان بسپارند. به گفته او از سال 1371 تا کنون آواره این شهر و آن شهر است و هیچ جایی‌ برای‌ زندگی‌ ندارد.






پرسیدم چرا دو پسرت کمکت نمی کنند؟ او گفت پسرم ازدواج کرده و خرج خودش را هم به سختی درمی آورد و تازه اگر پدرش بفهمد که آن دو به من کمک میکنند با آنها هم دعوا می کند. ادامه مصاحبه با خانم لعبت ‌را به روزی‌ دیگر موكول كردم چون می‌‌خواستم از او عكس بگیرم و دوربین به همراه نداشتم. دو روز بعد با خانم لعبت صادات احتشامی ‌قرار گذاشتم و به پارك ارغوان در خیابان جردن رفتیم تا دنباله مصاحبه ام را با وی ادامه دهیم.

از او درباره خانواده اش پرسیدم تا کمی صحبت کند او می‌گوید که دو برادر و سه خواهر دارد. یک برادر و یک خواهرم كه همیشه به او كمك می‌كردند، فوت شده اند. او گفت آن دو خواهر دیگرم که در قید حیاط هستند گاهی به منزلشان میروم آن خواهرم که در همدان زندگی میکند مشکل فراموشی دارد و مریض است. برادر دیگرش در واشنگتن آمريكاست، پرسیدم نمی توانی با برادرت ارتباط بر قرار کنی از دو خواهرت برای تماس کمک بگیری؟ او گفت دو خواهرم نمی گذارند من با برادرم ارتباط پیدا کنم. پرسیدم آیا علتش را نمی دانی چیست از خانم لعبت خواستم اگر بشود مرا با یکی از خواهرانش یا با یکی از فرزندانش ارتباط دهد تا علت نداشتن ارتباطش با خواهر و فرزندانش را جویا شوم او گفت آنها با کسی حرف نمی زنند و جواب سر بالا می دهند. خانم لعبت گفت امیدوارم که برادرم این گزارش را که شما از خواهرش تهیه کرده اید بخواند و به خواهرش کمک کند.

در ادامه حرفهایش در برابر این سؤال که چرا در فرودگاه می‌خوابد می‌گوید هرجا که بتواند شب را سر‌کند،همان‌جا می‌خوابد. دلیلش هم این است که سرپناه ندارد.گاه در گوشه خیابان،پارك، فرودگاه،راه‌آهن و گاه در مسجد می‌خوابد.او می‌گوید که این روزها مخصوصاً خوابیدن در فرودگاه و راهآهن،سخت‌تر شده چرا که فقط كسانی‌ كه بلیط دارند اجازه دارند در این محل‌‌ها بخوابند چندین بار ماموران کنترل مرا از خواب بیدار کردند و از من بلیط خواستن ومن بلیط نداشتم که نشان دهم مرا از آن محل بیرون کردن تورا به خدا شما بگین که کسی که جا ندارد باید چکار کند آیا باید با من پیرزن که جای ماردرشان هستم اینطور رفتارکنند من نگاهی به خانم لعبت کردم چشمانم پراز اشک شد بغض مرا گرفته بودول متسفانه چه کاری میشد که انجام هیم.در حین گفت‌وگو مرتب تکرار می‌کند که خدا کند برادرش این مصاحبه را بخواند و فكری‌ به حال او كند.....






از او می‌پرسم خرج زندگی‌اش را از کجا تامین میکند: او می‌گوید که مبلغ کمی كمیته امداد به او کمک می‌کند، گاهی‌ وقت‌ها هم، اگر شوهر دخترخاله‌ام بگذارد، دخترخاله ام گاهی به من كمك می‌‌كند. از شما آقای کامی هم تشكّر مي كنم كه به من كمك مي كنید. هر وقت به شما زنگ مي زنم مرا بيرون مي بريد، به ناهار دعوت مي كنید پول به من ميدهيد شما موضوع مرا به مادرتان گفتین و ایشون هم خیلی به من کمک می کنند، خيلي از شما و مادرتان ممنون هستم كه به من كمك مي كنيد.

از شوهر سابقش پرسیدم: او گفت شوهر سابقم ازدواج كرده و از زن جدیدش هم بچه دارد. می‌گوید بعد از طلاق مجبور شده بود از تهران به شهر خوی‌ برود. به نظر او در شهرخوی هم خیلی‌ها معتادند و او موردی را می‌شناسد که مردی زنش را به خاطر تهیه پول مواد مخدر به پانصدهزارتومان فروخته است.

از شغلی که قدیم داشتید کمی صحبت کنید: او در مورد زندگی گذشته‌ و شغلش می‌گوید که در سال 1350 در تفرش و آشتیان پرستاری‌ و مامایی‌ می‌کرده و در سال 1352 در جندی‌شاپور و اهواز در اطاق عمل کار می کرده و دستیار دکتر بوده است. او ادامه می‌دهد که یك سال و نیم در رابطه با نظارت بر مواد غذایی‌ در رستوران‌ها به دستور وزارت بهداشت هم کار می‌کردم. من یک ماشین ژیان داشتم و کارم را با این ماشین قدیمی انجام می دادم.

به خانم احتشامی گفتم پس رانندگی هم بلد بودین خیلی عالی است الان هم از رانندگی چیزی یادتان مانده؟ نه چون زمان زیادی است که انجام نداده ام. او می‌گوید در جوانی قرار بوده که خواهرش که فوت کرده وی راباخرج خودش به کشور آلمان بفرستد. برای ادامه تحصیل به کشور ‌آلمان برود و دوره کامل پرستاری را هم در آنجا ادامه دهد اما به گفته او شوهر سابقش وی را ممنوع خروج کرده بوده و او نتوانست به آن کشور سفر کند.

او می‌گوید به دنبال کار سابقش به بیمارستانها سر می زند ولی دیگر به او کار پرستاری نمی‌دهند و می‌گویند سن ات زیاد است و نمی‌توانی‌ كار كنی‌، چون در درجه اول باید شخص کارمند از سلامتی کامل بهرمند باشد. در پايان حرفهايم با اين زن تنها و بي پناه از او خواستم اگر پيغامی براي مردم دارد بگوید: "خانم احتشامي"مي گويد آرزو دارم انشاالله همه سلامت باشند كسانی که ماننده  من بي كس، بي خانمان و تنها هستند اگر خانواده دارند آنها را خانوادهایشان تنها نگذارند و به آنها برسند. اميدوارم اگر روزی اين مصاحبه اي را كه با من انجام داديد همه کسانی که قبلا مرا می شناختن بخوانند: مخصوصاً برادرم سيد مجتبي احتشامی كه در آمريكاست شايد به يادش بيفتد كه يك خواهر بي كس در این دنیای دور دارد: من در پايان مصاحبه ام با خانم احتشامي از او تشكر كردم و برايش دعا كردم، او هم مرا دعا كرد و گفت بعد از خدا دلخوشي من به شماست اُميدوارم مرا تنها نگذاري پسر مهربانم.

با تشکر از «کامران مالکی» و «گلنوش خالقی» بابت تهیه و ارسال این گزارش.

از مخاطبان گرامی برترین‌ها خواهشمندیم با اشتراک گذاری و ارسال و انتشار این مطلب در شبکه های اجتماعی، سایت های خبری، روزنامه ها و رسانه های دیگر... در اطلاع رسانی هر چه بیشتر و گسترده تر درباره این خانم و  یافتن برادرش ما را یاری نمایند.
با تشکر








تاریخ انتشار: ۲۳ آذر ۱۳۹۲ - ۱۷:۵۳





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برترین ها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 67]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن