تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):به راستى كه اين زبان كليد همه خوبى‏ها و بدى‏هاست پس شايسته است كه مؤمن زبان خ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831233261




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

بر اساس كدام معيارها ايران ناقض حقوق بشر است (1)


واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: بر اساس كدام معيارها ايران ناقض حقوق بشر است (1)
از اين پس در مجله شبانه باشگاه خبرنگاران به پرونده هايي مي پردازيم كه نشان دهنده نقض حقوق بشر در كشورهاي مدعي غربي است. اين كشورها كه خود دم از حقوق بشر مي زنند در موارد بسياري آن را زير پاگذاشته و خلافش رفتار كرده اند. برخي از اين پرونده ها را براي شما هرشب بازنشر مي كنيم.
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، امروزه هنگامي كه حكومت ها، فعالان يا اسناد ملل متحد به «حقوق بشر» اشاره مي كنند، تقريباً به طور قطع، مد نظرشان حقوق بشري است كه در قوانين ملي و حقوق بين الملل به رسميت شناخته شده است و نه حقوق به معناي فلسفي و اخلاقي آن. تغيير در تقرير محل نزاع از مبناي فلسفي به مبناي عملياتي، همان موضوعي است كه اجازه‌ي فلسفيدن و انديشيدن را از مكاتب ديگر در باب حقوق بشر گرفته و مي گيرد.

هدف اصلي رساله‌ي حاضر توجه به قوانين ملي و قوانين موجود در حقوق بين‌الملل نيست، بلكه هدف اصلي روشن كردن تفاوت فلسفي است كه نظام عقيدتي غرب و اسلام در باب حقوق بشر داشته و دارند؛ يعني همان چيزي كه حكومت‌ها، فعالان يا اسناد ملل متحد به آن توجه نكرده‌اند، منظور نظر و محل نزاع ما در اين پژوهش است.

حقوق بشر مفهومي سترگ و البته همان طور كه اشاره شد، مورد مناقشه در انديشه‌ي آدمي است. مفهوم حق و حقوق از آن زمان كه انسان وظايف خود را به گونه‌اي تعريف كرد كه در برابر ديگران مسئوليت و وظيفه داشته باشد، مورد توجه بشر قرار گرفت. حق و تكليف عناصر مهم فلسفه‌ها، مكاتب، ايده‌ها و اديان در طول تاريخ بشر بوده اند؛ به گونه‌اي كه حقوق بشر از قرنها پيش و با بنيان اولين جوامع و نظام هاي اجتماعي و سياسي، در انديشه‌ي سياسي همين فلسفه‌ها و مكاتب قرار گرفته است. تلاش براي ايجاد نظامي عادلانه‌ مبتني بر حقوق مردم از يكديگر، از ديرهنگام مورد توجه فلاسفه و انديشمندان قرار گرفته است.

شرق و غرب از همان آغاز فلسفيدن، تمايزاتي در اين زمينه داشته اند. دوره‌اي را غرب در خاموشي انديشه‌ي بشر به سر برده و دوره‌اي را نيز غرب با تمسك به غارت افكار شرق، نظام عقيدتي آن را به عاريت گرفته و نام آن را «تمدن» نهاده است. همان زمان كه كشورهايي از جهان در دنياي باختر (غرب) به سر مي‌بردند و دوران تاريكي انديشه و غلبه‌ي سفسطه بر فلسفه را سپري مي‌كردند، اولين منشور حقوق مدني و سياسي در تمدن‌هايي چون ايران، براي پاسداري از حريم خصوصي و عمومي شهروندان منعقد شد.

همان زمان كه غرب در اوج خاموشي تفكر به سر مي‌برد، اسلام ظهور كرد كه با تأكيد بر عقايد انسان‌دوستانه، توجه به برابري انسان­ها و حمايت از آزادي او در برابر حكومت و جامعه، پايبندي حاكم به مشورت با ديگر انسان­ها، توجه به حقوق زنان، تأكيد بر حقوق بردگان و نژادهاي متفاوت كه همگي در آيات قرآن و سيره‌ي پيامبر اسلام و امير مؤمنان به چشم مي‌خورد، مسئوليت از بين بردن جهالت بشر را بر عهده گرفت و توانست انديشه‌هايي البته ناب در باب فرد، جامعه، مسئوليت افراد نسبت به هم، خود و جامعه را تنظيم و تنسيق كرده و حقوق بشر در قبال بشر، بشر در قبال انسان و مخلوق در قبال خالق را بسط دهد و بر سرعت گذار بشر از دوران غفلت، به دوران جديد بيفزايد.

اما اينك غرب ادعاي پرچم‌داري حقوق بشر را به ­گونه‌اي متفاوت مطرح مي­كند؛ چنان ­كه اساساً خود را مهد تمدن بشري تعريف مي‌كند و با زير سؤال بردن تمدن‌هاي اصيل، سعي در مصادره‌‌ي بنيان‌­هاي تكريم انسان به نفع خود دارد. در زير در خصوص زمينه‌­هاي اجتماعي و فكري‌‌فرهنگي حقوق بشر فعلي كه معيار سنجش قرار گرفته است، بحث خواهيم كرد.

نظام عقيدتي حقوق بشر غرب و ايرادات به آن

اينكه براي بررسي حقوق بشر ناچار به تحقيق در دوران كنوني هستيم، يكي از ثمرات امپرياليسم انديشه‌­اي است كه در آن قرار گرفته‌­ايم. بدون ترديد براي زير سؤال بردن مباني حقوق بشر موجود و مورد ادعاي غرب سياسي، ناچار خواهيم بود كه ابتدا نظام فكري­‌اي را كه بستر‌ساز اين حقوق شده­ است بررسي كنيم. مطمئناً مدرنيته و مدرنيسم تنها عوامل پيدايش حقوق بشر نيستند، اما از لحاظ تاريخي تنها در دوران مدرن است كه زمينه­‌هاي اجتماعي و فكري انديشه‌‌ي حقوق بشر ادعايي غرب و حقوق بشر «كنوني» فراهم شده است كه بررسي اين جريان تاريخي، در شناخت حقوق بشر فعلي، امري لازم و ضروري است. در اينجا ابتدا ضمن توضيحي كوتاه درباره‌‌ي «مدرنيته»، اشاره­‌اي كوتاه به برخي جنبه­‌هاي آن خواهيم داشت. در اين بررسي، تقدم و تأخر تاريخي يا ترتيب اهميت رعايت نشده است كه البته شايد نتوان اين مسئله را در بررسي كل تاريخ مدرنيته رعايت كرد.

مدرنيته از يك منظر به دوره‌اي اطلاق مي‌­­شود كه از 1517 به بعد است و از ديگر سو به تفكري كه به شيوه‌‌هاي نو و كارآمد براي مطالعه و تحقيق درباره‌‌ي طبيعت، مردم‌سالاري ليبرال، فرهنگ دنيوي و اين‌ جهاني، فردگرايي، انسان­‌گرايي، عقل­‌گرايي، بالا بردن سطح زندگي مادي، اقتصاد بازار آزاد و... مربوط مي‌شود.

اما جدا از اين ويژگي‌­ها مي­‌توان به پيش‌­‌زمينه‌­هاي اجتماعي و فكري مدرنيته اشاره كرد كه بدون ظهور اين مفاهيم و جريانات فكري، تاريخي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي، ويژگي مدرن عصر حاضر و به تبع آن، بسط مفاهيم حقوق بشر محال به ­نظر مي­‌رسيد. به عبارتي انديشه‌‌ي تجدد را مي‌‌توان در چند مفهوم اساسي به شرح زير خلاصه كرد: عقل‌‌گرايي، اومانيسم، ليبراليسم، فردگرايي، آزادي، برابري، كارگزاري تاريخي انسان، داعيه‌‌ي معرفت انسان و اصل ترقي و پيشرفت ‌بي‌حد و حصر[1] كه اين مفاهيم با مدرنيته رابطه‌‌ي متقابل دارند. از يك طرف اين مفاهيم و جريانات تاريخي اجزاي مدرنيته هستند و در پيدايش آن نقش اساسي داشته‌اند و در عين حال كل مدرنيته و مدرنيسم نيز به رشد هر كدام از آن­‌ها تأثير داشته است كه در زير به برخي از اين زمينه‌ها اشاره مي­كنيم.

1. رنسانس[2]

يكي از زمينه‌­‌هاي فكري حقوق بشر، ظهور رنسانس در اعتراض به دوران تاريك قرون وسطي بود. رنسانس پيش از آنكه يك عمل باشد، واكنش بوده است. واكنش به زوال فكري كه محصول آن هزار سال خاموشي اروپا بود. واكنش به خرافه، جهل‌پرستي و سنت‌­‌گرايي و مشكلاتي بود كه كليساي كشيشان جزم‌‌‌­انديش براي بشر به ارمغان آورده بود. واكنش به قرون وسطا بود. به علت همين ويژگي واكنشي، اين جريان عميق و اساسي نبود و نتوانست به سرعت، تغييرات اساسي در فكر و زندگي انسان ايجاد كند.

به هر حال، زماني كه سخن از تاريخ فلسفه‌‌ي غرب و تأثير آن بر شكل‌­گيري سياست، جامعه و حقوق به ميان مي‌­آيد، نمي‌­‌توان از نقش رنسانس و انديشه­‌هايي كه با اين جريان فكري ظهور كردند، غافل ماند؛ چرا كه رنسانس شروع فصل جديدي از تاريخ در حوزه­‌هاي اجتماعي بود. تغييرات به ­وجود آمده با رنسانس سبب شد كه انديشمندان از ترس جهل­‌گرايي قرون وسطا و استناد به روايات پيشينيان در خصوص انسداد تفكر در اين دوره، مسيري متفاوت با مسير سابق را براي برآورده كردن نيازهاي اجتماعي، سياسي، فكري، حقوقي و... جويا شوند. همين مسئله نطفه‌‌ي جدايي عقل بشر اروپايي و نظام عقيدتي آن را از منابع ديگر علم (از جمله وحي و...) منعقد كرد.

از قرن دوازدهم ميلادي در ممالك مركزي و شمالي اروپا، سوداگران و صنعت‌­گران موفق شدند به تدريج طبقه‌‌ي قوي و منتقدي را به نام «بورژوا» به وجود آوردند و در برابر طبقه‌‌ي حاكم آن زمان، يعني فئوداليته، قد علم كرده، داعيه‌‌ي حكومت و رهبري كشورها را پيدا كنند. در قرن پانزدهم با رشد و نمو اين طبقه و ظهور نخستين آثار تحول جديد بود كه شهرهاي بزرگ غربي، از نظر مادي و معنوي، مركزي براي رشد افكار نو شد و در مقابل فئوداليته، كه در روستاها فرمانروايي مطلق داشت، شهرها به سنگرگاه بورژوازي مبدل شد. پس از رنسانس، سلسله مراتب اجتماعي جديدي جايگزين نظم اجتماعي سابق شد و با فروپاشي نظام فئودالي و كليسايي، نظامي از ارزش­‌هاي ناهمگون كه زاييده دوران مدرن بود، جامعه‌‌ي جديد را انتظام بخشيد و نظم اجتماعي جديدي را بنيان نهاد.[3]

براي تبيين بيشتر انديشه‌‌ي رنسانس به سراغ بزرگ­ترين شارح آن،[4] يعني نيكولو ماكياولي، مي­رويم. نيكولو ماكياولي (1469‌ـ‌1527م) در دوره‌ي رنسانس فلورانس رشد كرد. بزرگ‌ترين و البته مشهورترين كتاب وي‌ شهريار (1513م)، به اصطلاح پندنامه­‌اي به سياست‌‌مداران بود. او عقيده داشت:

«براي حفظ قدرت، يك شهريار بايد بي­‌رحم بوده و براي رسيدن به اين مطلوب از ارتكاب هيچ عمل زشتي دريغ نورزد.»[5]

در يك جمله، ماكياولي­‌‌گرايي كه اساس فلسفه‌‌‌ي رنسانس تلقي مي‌­شود، عبارت است از: «پيوند زدن بي‌اعتنايي به اصول اخلاقي با سياست» كه يكي از نويسندگان داخلي اين امر را اين­ گونه تشريح كرده است:

«اگر نزد ماكياولي سياست، تصويري غيراخلاقي دارد به اين سبب است كه سياست داراي ماهيتي است غيرمقدس!»[6]

و تصريح مي­‌كند:

«در واقع ماكياولي بر اساس استنباطي كه از سياست دارد، براي فراهم آوردن شرايط تحكيم دولت، هر كاري را مجاز مي‌­داند و به همين سبب، سياست را از هر گونه جنبه‌‌ي تقدس عاري مي‌شمارد. به سخن ديگر، ماكياولي با كنار گذاردن هر گونه آرماني كه بر كارايي اعمال قدرت خدشه وارد آورد، سياست را بر اساس اخلاق سودمند‌گرايي از نو بنا مي‌­نهد!»[7]

همين نويسنده اظهار مي‌­دارد:

«تا هنگامي كه سياست، نخستين موضوع اشتغال فكري مردم باشد، نام وي [ماكياولي] در معبد تاريخ ثبت خواهد شد.»[8]

مدرنيته از يك منظر به دوره‌اي اطلاق مي‌­­شود كه از 1517 به بعد است و از ديگر سو به تفكري كه به شيوه‌‌هاي نو و كارآمد براي مطالعه و تحقيق درباره‌‌ي طبيعت، مردم‌سالاري ليبرال، فرهنگ دنيوي و اين‌ جهاني، فردگرايي، انسان­‌گرايي، عقل­‌گرايي، بالا بردن سطح زندگي مادي، اقتصاد بازار آزاد و... مربوط مي‌شود.

اما جدا از اين ويژگي‌­ها مي­‌توان به پيش‌­‌زمينه‌­هاي اجتماعي و فكري مدرنيته اشاره كرد كه بدون ظهور اين مفاهيم و جريانات فكري، تاريخي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي، ويژگي مدرن عصر حاضر و به تبع آن، بسط مفاهيم حقوق بشر محال به ­نظر مي­‌رسيد. به عبارتي انديشه‌‌ي تجدد را مي‌‌توان در چند مفهوم اساسي به شرح زير خلاصه كرد: عقل‌‌گرايي، اومانيسم، ليبراليسم، فردگرايي، آزادي، برابري، كارگزاري تاريخي انسان، داعيه‌‌ي معرفت انسان و اصل ترقي و پيشرفت ‌بي‌حد و حصر[1] كه اين مفاهيم با مدرنيته رابطه‌‌ي متقابل دارند. از يك طرف اين مفاهيم و جريانات تاريخي اجزاي مدرنيته هستند و در پيدايش آن نقش اساسي داشته‌اند و در عين حال كل مدرنيته و مدرنيسم نيز به رشد هر كدام از آن­‌ها تأثير داشته است كه در زير به برخي از اين زمينه‌ها اشاره مي­كنيم.

1. رنسانس[2]

يكي از زمينه‌­‌هاي فكري حقوق بشر، ظهور رنسانس در اعتراض به دوران تاريك قرون وسطي بود. رنسانس پيش از آنكه يك عمل باشد، واكنش بوده است. واكنش به زوال فكري كه محصول آن هزار سال خاموشي اروپا بود. واكنش به خرافه، جهل‌پرستي و سنت‌­‌گرايي و مشكلاتي بود كه كليساي كشيشان جزم‌‌‌­انديش براي بشر به ارمغان آورده بود. واكنش به قرون وسطا بود. به علت همين ويژگي واكنشي، اين جريان عميق و اساسي نبود و نتوانست به سرعت، تغييرات اساسي در فكر و زندگي انسان ايجاد كند.

به هر حال، زماني كه سخن از تاريخ فلسفه‌‌ي غرب و تأثير آن بر شكل‌­گيري سياست، جامعه و حقوق به ميان مي‌­آيد، نمي‌­‌توان از نقش رنسانس و انديشه­‌هايي كه با اين جريان فكري ظهور كردند، غافل ماند؛ چرا كه رنسانس شروع فصل جديدي از تاريخ در حوزه­‌هاي اجتماعي بود. تغييرات به ­وجود آمده با رنسانس سبب شد كه انديشمندان از ترس جهل­‌گرايي قرون وسطا و استناد به روايات پيشينيان در خصوص انسداد تفكر در اين دوره، مسيري متفاوت با مسير سابق را براي برآورده كردن نيازهاي اجتماعي، سياسي، فكري، حقوقي و... جويا شوند. همين مسئله نطفه‌‌ي جدايي عقل بشر اروپايي و نظام عقيدتي آن را از منابع ديگر علم (از جمله وحي و...) منعقد كرد.

از قرن دوازدهم ميلادي در ممالك مركزي و شمالي اروپا، سوداگران و صنعت‌­گران موفق شدند به تدريج طبقه‌‌ي قوي و منتقدي را به نام «بورژوا» به وجود آوردند و در برابر طبقه‌‌ي حاكم آن زمان، يعني فئوداليته، قد علم كرده، داعيه‌‌ي حكومت و رهبري كشورها را پيدا كنند. در قرن پانزدهم با رشد و نمو اين طبقه و ظهور نخستين آثار تحول جديد بود كه شهرهاي بزرگ غربي، از نظر مادي و معنوي، مركزي براي رشد افكار نو شد و در مقابل فئوداليته، كه در روستاها فرمانروايي مطلق داشت، شهرها به سنگرگاه بورژوازي مبدل شد. پس از رنسانس، سلسله مراتب اجتماعي جديدي جايگزين نظم اجتماعي سابق شد و با فروپاشي نظام فئودالي و كليسايي، نظامي از ارزش­‌هاي ناهمگون كه زاييده دوران مدرن بود، جامعه‌‌ي جديد را انتظام بخشيد و نظم اجتماعي جديدي را بنيان نهاد.[3]

براي تبيين بيشتر انديشه‌‌ي رنسانس به سراغ بزرگ­ترين شارح آن،[4] يعني نيكولو ماكياولي، مي­رويم. نيكولو ماكياولي (1469‌ـ‌1527م) در دوره‌ي رنسانس فلورانس رشد كرد. بزرگ‌ترين و البته مشهورترين كتاب وي‌ شهريار (1513م)، به اصطلاح پندنامه­‌اي به سياست‌‌مداران بود. او عقيده داشت:

«براي حفظ قدرت، يك شهريار بايد بي­‌رحم بوده و براي رسيدن به اين مطلوب از ارتكاب هيچ عمل زشتي دريغ نورزد.»[5]

در يك جمله، ماكياولي­‌‌گرايي كه اساس فلسفه‌‌‌ي رنسانس تلقي مي‌­شود، عبارت است از: «پيوند زدن بي‌اعتنايي به اصول اخلاقي با سياست» كه يكي از نويسندگان داخلي اين امر را اين­ گونه تشريح كرده است:

«اگر نزد ماكياولي سياست، تصويري غيراخلاقي دارد به اين سبب است كه سياست داراي ماهيتي است غيرمقدس!»[6]

و تصريح مي­‌كند:

«در واقع ماكياولي بر اساس استنباطي كه از سياست دارد، براي فراهم آوردن شرايط تحكيم دولت، هر كاري را مجاز مي‌­داند و به همين سبب، سياست را از هر گونه جنبه‌‌ي تقدس عاري مي‌شمارد. به سخن ديگر، ماكياولي با كنار گذاردن هر گونه آرماني كه بر كارايي اعمال قدرت خدشه وارد آورد، سياست را بر اساس اخلاق سودمند‌گرايي از نو بنا مي‌­نهد!»[7]

همين نويسنده اظهار مي‌­دارد:

«تا هنگامي كه سياست، نخستين موضوع اشتغال فكري مردم باشد، نام وي [ماكياولي] در معبد تاريخ ثبت خواهد شد.»[8]

جمعه 22 آذر 1392





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 38]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن