واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: خواستگاري مرگبار پسر جوان براي رسيدن به دختر مورد علاقهاش مرتكب قتل شد
ساعت 11 صبح چهارشنبه بيست و نهم آبان امسال مرد ميانسالي با مركز فوريتهاي پليسي 110 تماس گرفت و از كشف جسدي داخل خودروي پژو در كنار جادهاي در اطراف يكي از روستاهاي مازندران خبر داد.
با اعلام اين گزارش بلافاصله گروه ويژه از كارآگاهان جنايي همراه متخصصان پزشكي قانوني و بررسي صحنه جرم راهي محل شدند و سرانجام بعد از تحقيقات گسترده، راز اين جنايت را فاش كردند.
خودروي مشكوك
كارآگاهان با حضور در محل كه در نزديكي منطقه دودانگه ساري بود، با جسد مردي در صندلي عقب خودرو مواجه شدند. مرد ميانسالي كه خبر را به پليس اعلام كرده، چوپاني بود كه گوسفندانش را هر روز براي چرا به آن منطقه مي برد. تحقيقات از چوپان آغاز شد و او به ماموران گفت: «هر روز گوسفندانم را براي چرا به اين منطقه مي آورم. ديروز كه به اين منطقه آمدم، كنار جاده متوجه همين خودرو شدم كه نگه داشته بود. دو مرد كه يكي از آنها پسري حدود بيست ساله بود و دومي همين مردي كه جنازه اش داخل ماشين قرار دارد، از خودرو پياده شدند و به سمت دشت رفتند. آنها باهم صحبت مي كردند. من متوجه حرف هايشان نشدم، اما به نظر نمي آمد مساله اي بين آنها باشد و بخواهند باهم دعوا كنند.
مرد چوپان ادامه داد: «من به دنبال گوسفندانم رفتم و آن دو نفر را فراموش كردم. امروز كه دوباره به اين منطقه آمدم، متوجه همان ماشين شدم. برايم عجيب بود كه ماشين از ديروز تا حالا حركت نكرده است. كمي صبر كردم و با خودم گفتم احتمالا سرنشينانش همين اطراف هستند. اينجا هوا سرد است و معمولا كسي به اين منطقه نمي آيد. به همين دليل بودن ماشين در آن محل كمي مشكوك به نظر مي رسيد. به طرف ماشين رفتم و نگاهي به داخل آن انداختم. مردي بين صندلي عقب و جلو افتاده بود. صورتش كاملا مشخص نبود، اما معلوم بود همان مرد ميانسالي است كه ديروز او را ديده ام. چند ضربه به شيشه زدم، اما جواب نداد. از خون هايي كه ريخته شده بود. مطمئن شدم كشته شده است به همين دليل با پليس تماس گرفتم. اگر پسر جوان را ببينم، مي توانم او را شناسايي كنم. چهره اش بخوبي به يادم مانده است.
تنها سرنخ
هويت مقتول به نام خشايار با توجه به مدارك موجود در خودرو كشف و با استعلام پلاك خودروي پژو مشخص شد خودرو متعلق به قرباني پرونده است. در بازرسي از خودرو، هيچ سرنخي از پسر جوان به دست نيامد، اما كارآگاهان جنايي موفق شدند سفته اي را داخل خودرو پيدا كنند.
سرهنگ عظيمي، رئيس پليس آگاهي استان مازندران در اين باره مي گويد: «مشخصات دختر جواني به نام سهيلا روي سفته نوشته شده بود. طبق تحقيقات ما سهيلا 20 سال داشت و در شهرستان ساري زندگي مي كرد. ماموران راهي خانه سهيلا شدند و به تحقيق از اين دختر پرداختند.»
دختر جوان وقتي از قتل خشايار باخبر شد، به كارآگاهان پليس گفت: «خشايار مدت هاست با خانواده ما در رفت و آمد است. او ساكن اين شهرستان نيست، اما براي كار به اينجا آمده و هر چند وقت يكبار براي سر زدن به خانواده اش به شهرستان خودش مي رود. خشايار دوست صميمي پدرم بود و براي او احترام زيادي قائل بوديم. چند روز قبل وقتي متوجه ناراحتي ام شد، علت را پرسيد و من به او گفتم پسري به نام كامران كه در همسايگي ما زندگي مي كند، از من خواستگاري كرده، اما به او پاسخ منفي دادم. او با شنيدن جواب من خيلي ناراحت شد و بعد از آن شروع به تهديد كرد كه اگر جواب مثبت ندهم، برايم مشكل به وجود مي آورد. خشايار وقتي از اين موضوع باخبر شد به من قول داد با كامران صحبت و اين مشكل را حل كند.
دختر جوان ادامه داد: خشايار بعد از آن روز چند بار با كامران تماس گرفت و با او صحبت كرد. تا اين كه دو شب قبل به خانه ما آمد و گفت مي خواهد با كامران قرار بگذارد تا رودر رو با هم حرف بزنند. او گفت اگر نتواند كامران را راضي كند كه دست از كارهايش بردارد، موضوع را به پليس مي گويد و همه چيز را از طريق قانوني پيگيري مي كند بنابراين من اصلا نبايد از او بترسم.
حكمي براي بازداشت
ماموران بعد از شنيدن صحبت هاي دختر جوان از خانواده او نيز بازجويي كردند و مشخص شد سهيلا حقيقت را مي گويد. از سويي دستور بازداشت كامران صادر و متهم جوان بعد از دستگيري به اداره آگاهي منتقل شد.
رئيس پليس آگاهي استان مازندران توضيح مي دهد: «كامران پس از انتقال به اداره آگاهي، در تحقيقات منكر جنايت شد. از چوپان ميانسال خواسته شد كامران را ملاقات كند تا مشخص شود كه او همان فردي است كه روز قبل از جنايت با خشايار بوده يا خير. وقتي چوپان ميانسال كامران را ديد، او را شناسايي كرد و گفت اين جوان همان پسري است كه روز قبل از كشف جسد او را ديده است.سرهنگ عظيمي ادامه مي دهد: به دنبال اظهارات مرد چوپان كه تنها شاهد ماجرا بود و همچنين با توجه به گفته هاي سهيلا در باره مزاحمت هاي كامران و قرار ملاقات كامران و خشايار، درست همان روزي كه چوپان ميانسال آنها را ديده بود و ساير مدارك و شواهد موجود در پرونده، كامران كه راهي براي كتمان حقيقت نمي ديد، به ناچار لب به اعتراف گشود.
اعتراف به جنايت
متهم جوان در بازجويي به افسر پرونده اش گفت: «دلم نمي خواست دست به جنايت بزنم. خشايار چند بار با من تماس گرفت و خود را از اقوام سهيلا معرفي كرد. من سهيلا را دوست داشتم، اما او راضي به ازدواج با من نبود. تصور مي كردم با تهديد بتوانم رضايت دختر مورد علاقه ام را جلب كنم و او را به عقد خودم دربياورم، اما خشايار با من تماس گرفت و گفت با سهيلا كاري نداشته باشم. او به من گفت اگر فقط يك بار ديگر سهيلا را تهديد كنم، قضيه را به پليس مي گويد و اين ماجرا براي من مشكل ساز مي شود، اما من به تهديدهاي او توجه نكردم. با خودم گفتم نبايد با شنيدن چنين صحبت هايي ميدان را خالي كنم. به اين ترتيب به كارهاي اشتباه خودم ادامه دادم. تا اين كه دوباره خشايار با من تماس گرفت و خواست مرا ببيند. باهم قرار گذاشتيم و خشايار به محل قرار آمد. سوار ماشين او شدم و باهم به محل قتل رفتيم.
متهم ادامه داد: خشايار با من كمي صحبت كرد و وقتي ديد قرار نيست با اين صحبت ها از تصميم خودم منصرف شوم، خيلي جدي گفت با پليس تماس مي گيرد و از من شكايت مي كند. ابتدا تصور كردم شوخي مي كند، اما بعد از مدتي باتوجه به حرف هايي كه مي زد، مطمئن شدم جدي حرف مي زند. آن موقع بود كه ترسيدم.
فكر كردم اگر او از من شكايت كند و مرا به اتهام مزاحمت و تهديد بازداشت كنند، آن وقت چه اتفاقي مي افتد؟ برايم خيلي سخت بود. تا به حال پايم به كلانتري باز نشده بود. از طرفي سهيلا دختر دلخواه من بود و نمي توانستم او را فراموش كنم. خيلي عصباني بودم و كمي هم ترسيده بودم. به همين دليل زماني كه بعد از پياده روي كوتاه برگشتيم و دوباره سوار ماشين خشايار شديم تا به خانه برگرديم، با چاقويي كه همراه داشتم چند ضربه به خشايار زدم. براي اين كه كسي متوجه جسد نشود، جنازه او را بين صندلي عقب و جلوي ماشين قرار دادم و سعي كردم هيچ ردي از خودم در خودروي مقتول به جاي نگذارم. بعد بسرعت از محل فرار كردم.
رئيس پليس آگاهي استان مازندران درباره اين پرونده مي گويد: پس از اعتراف كامران به قتل، او به بازسازي صحنه جنايت پرداخت و به اين ترتيب راز اين قتل برملا شد، اين در حالي بود كه جسد داخل خودروي مقتول و خارج از شهر پيدا شده و متهم هيچ ردي از خود در صحنه به جاي نگذاشته بود.»
متهم اكنون در بازداشت به سر مي برد و بازپرس جنايي به پرونده او رسيدگي خواهد كرد./ ضميمه تپش
مرجان رضايي
جمعه 22 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]