تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835516914
همپاي خاطرات رزمنده 9 ساله دفاع مقدس +عكس
واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: همپاي خاطرات رزمنده 9 ساله دفاع مقدس +عكس
صحرايي ناراحت و نگران بود. يكي از بچه ها، موتور آورد. صحرايي سوار موتور شد و رفت به طرف سنگري كه جواد آن جا بود. وارد سنگر كه شديم، ديدم پسر آقاي صحرايي نشسته و دارد از ترس مثل گنجشك به خود مي لرزد...
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، جواد صحرايي رزمنده 9ساله دفاع مقدس، فرزند سردار دلاور اين لشكر «رمضانعلي صحرايي»، خاطره اي از ترس كودكانه اش دارد كه پس از بمباران سنگين و وحشتناك دشمن به پادگان هفت تپه (مقر لشكر ويژه 25 كربلا) تا حدي خوف او را فرا مي گيرد كه خاطره بمباران به افسانه اي برايش مبدل مي شود. با هم اين خاطره زيبا را مي خوانيم.
***
بعد از جنگ، حتي تا دو سال پيش تصويري مبهم، مدام از مغزم مي گذشت، اما جرأت اين كه بخواهم آن را با بابا (سردار رمضانعلي صحرايي) در ميان بگذارم، نداشتم؛ تجربه ي يك بمباران شديد در هفت تپه. مي ترسيدم، بابا بگويد:
- «جواد خيالاتي شدي؟ بمباران كجا بود؟» اما مانده بودم با يقينم چه كنم؟ تصوير فرار از يك نقطه به نقطه ي امن، مدام از سرم مي گذشت. تصوير بمب هايي كه زمين هفت تپه را شخم مي زدند. تصوير فرار رزمنده ها به سمت جان پناه و دستي كه معلوم نبود از كجا آمده بود و يكهو من را با فشار پرت كرد درون يك پناه گاه تاريك و نمور.
دلم را به دريا زدم و مصمم شدم، رازي را كه تا الان پيش خودم نگه داشته بودم، فاش كنم. لحظه ي سختي بود:
- «بابا! سال ها چيزي شبيه يك رويا، اما نزديك به يقين عين خوره دارد مرا مي خورد. نمي توانم باور كنم يك خيال باشد.»
- «حالا بگو ببينم چه هست؟»
دلهره، وجودم را گرفته بود. نكند بابا چيزي را كه انتظارش دارم، به زبان بياورد و من بعد از متهم شدن به خيالاتي بودن، خيط شوم.
ماجراي هفت تپه و دستي كه من را هُل داد به طرف پناهگاه، براي بابا گفتم؛ حرفم هنوز تمام نشده، بابا انگار كه اتفاق همين ديروز رخ داده، خودش ادامه ي ماجرا را تعريف كرد:
- «جواد! خُب دستي كه تو را هُل داد، دست من بود.»
اشك شوق در چشم هام جمع شد. از اين لحظه به بعد ديگر خاطره ي بمباران هولناك هفت تپه هم جزو خاطره هاي جنگي من به حساب مي آمد.
بابا اضافه كرد: «همان روز بمباران، حاج جعفر شيرسوار– فرمانده گردان ويژه ي شهداي لشكر 25 كربلا- شهيد شد.»
در كنار خاطره هاي جنگي ديگرم، اضافه شدن خاطره اي مثل بمباران هفت تپه، حس خوشايندي را به من مي داد اما همچنان يك معماي بدون جوابي برايم باقي باقي مانده بود. با خودم گفتم بين آن همه رزمنده هايي كه آن ساعت داشتند از دست بمب هاي خوشه اي جنگنده هاي عراقي فرار مي كردند، يكي نبود كه شاهد فرار من باشد و بعد خاطره اش را براي من يا يكي ديگر تعريف كند؟
هميشه بعد از جنگ خاطره هاي مختلفم را، رزمنده ها براي من و بابا تعريف مي كردند اما هنوز كسي پيدا نشد، خاطره ي بمباران را برايم تعريف كند. راستش شنيدن خاطره ي بمباران از زبان يكي غير از بابا، مزه ي ديگري داشت و به مراتبِ يقينم مي افزود. راستش حسرت تعريف اين خاطره از زبان يكي ديگر، بدجوري به دلم افتاده بود.
شايد باورتان نشود؛ چند وقت پيش جلسه ي نقد ادبي در اداره ي كل حفظ آثار مازندران با موضوع اثر «لبخند يك معجزه – خاطرات جشنواره ي خاطره نويسي رزمندگان مازندراني از عمليات والفجر 8» برپا بود. (حاج آقا سيد ولي هاشمي) – مسوول دفتر ادبيات پايداري حوزه ي هنري مازندران- يكي از نقّادينِ نشست، بعد از جلسه رو به من گفت:
- «جواد! چند روز پيش براي تدوين كتاب خاطرات شفاهي، در حال گفتگو با نورمحمد كلبادي نژاد- از رزمنده هاي نام آشناي گلوگاه و جانشين گردان امام حسين(ع) بودم. به خاطره ي هفت تپه كه رسيديم، نورمحمد ...»
همين طور كه آقاي هاشمي اسم هفت تپه روي زبانش چرخيد، اشك شوق همراه با اضطرابي شيرين، در كاسه ي چشم هام جمع شد. خدا خدا مي كردم خاطره ي بمباران باشد. تا آقاي هاشمي اسم بمباران را آورد، بي هوا رفتم طرفش و يك ماچ آب دار از گونه هاش گرفتم. خاطره ي برگرفته از گفتگوي ايشان با آقاي نورمحمد كلبادي نژاد را با كمي تلخيص برايتان مي آورم:
««من و منصور (سردار شهيد منصور كلبادي نژادي – فرمانده گردان امام حسين(ع) لشكر 25 كربلا) توي چادر نشسته بوديم كه يك دفعه ديدم كنار چادر فرماندهي گردان امام حسين(ع)، صداي شديد انفجار آمد. كمي بعد نزديكي هاي چادر گردان، چهارلول خودي شروع كرد به شليك. همراه با منصور با عجله بيرون آمديم. ديدم هواپيماهاي دشمن اوج مي گيرند و بعد بمب هايشان را فرو مي ريزند. اولين راكتي كه انداختند، نزديك چادر ما بود و آن صدايي كه شنيده بوديم، صداي انفجار همين راكت بود. منصور بلافاصله سوار موتور 250 شد و رفت به طرف محوطه ي گردان. صحنه ي وحشتناكي بود. هواپيماها اوج مي گرفتند و بعد حمله مي كردند. در همين اوضاع و احوال، بي سيم چي گردان را ديدم كه با پاي شكسته و عصا به دست به دنبال پناه بود. همراه با منصور، بچه ها را به خارجِ محوطه ي گردان هدايت كرديم. هفت تپه هم جان پناه مناسبي نداشت و بايستي بالاي سر بچه ها مي ايستاديم و آنها را به طرف جاهاي امن هدايت مي كرديم تا كمتر آسيب ببينند، يكهو آقاي كبيرزادهر(فرمانده ي تيپ 4)ربا ماشين وارد محوطه ي گردان شد.
يكي دو تا از رزمنده هايي كه توي چارلول بودند، با ديدن راكت هايي كه از بالا مي ريخت، ترسيدند و پا به فرار گذاشتند. هواپيماها هم مدام راكت مي زدند تا چهارلول را از كار بياندازند. كبيرزاده كه ديد رزمنده ها، چهارلول را به حال خودش رها كردند و دارند فرار مي كنند، با لهجه ي داغ اصفهاني كلي به آن دو تشر رفت و گفت: «پدرتان را درمي آورم. كجا درمي رويد؟» آن دو رزمنده برگشتند سر قبضه. كبيرزاده هم براي دلگرمي آن دو، كنارشان ايستاد و دستورات لازم را به آنها مي داد.
با منصور رفتيم به طرف شياري بين گردان مسلم و امام حسين(ع). زمين و زمان مي لرزيد. هر راكتي كه خلبان هاي عراقي مي ريختند، چيزي حدود 250 بمب داشت كه تا بالاي سر بچه ها پخش مي شد و بعد مي خورد زمين.
بمباران كه تمام شد، بچه ها را يك جا جمع كرديم و به آنها دلداري داديم، بعد موتور را گرفتم تا ببينم بمباران چه خرابكاري هايي را به وجود آورد. عراقي ها سمت چپ گردان ما را كه نمازخانه ي گردان امام محمدباقر(ع) بود، زده بودند و دود غليظي از آن بلند مي شد. در همان محوطه يك چاله ي نسبتاً بزرگي قرار داشت كه محل ريختن آشغال گردان ها بود. بعضي بچه ها از شدت ترس وقتي ديدند جايي براي پناه گرفتن ندارند، خودشان را پرت كردند درون اين چاله ي پر از آشغال؛ آن هم با صورت. يك لحظه ديدم همان بنده خدايي كه پايش گچ بود، توي چاله دَمَر افتاده است. تعجب كردم و گفتم:
- «نوروز! تو با پاي شكسته، چطور تا اين جا آمدي؟»
از قرار معلوم، نوروز وقتي بمب ها را مي بيند، از ترس، عصايش را پرت مي كند يك گوشه اي و با پاي شكسته فرار مي كند. كارش آن قدر عجيب بود كه خودش در حالي كه به پاي شكسته اش نگاه مي كرد، از خودش سوال كرد: «راستي راستي، من چطور تا اين جا آمدم؟»
نيم ساعتي از زمان بمباران گذشته بود. همراه با منصور به طرف سنگر فرماندهي محور حركت كرديم. آقاي صحرايي و حاج عبدالعلي عمراني بيرون سنگر شاهد خرابكاري هاي بمباران بودند. بعد از جويا شدن از حال هم، يكهو صحرايي به زبان مازندراني گفت:
- «عبدالعلي! مه وچه جواد كو اِه؟ (عبدالعلي! پسرم جواد كو؟)»
عمراني گفت:
- «جواد كي هسته؟ (جواد چه كسي هست؟)»
صحرايي گفت:
- «جواد، مه ريكا. وچه سنگر دِله تك و تينا دره. (جواد، پسرم. توي سنگر تك و تنها است.)»
صحرايي ناراحت و نگران بود. يكي از بچه ها، موتور آورد. صحرايي سوار موتور شد و رفت به طرف سنگري كه جواد آن جا بود. وارد سنگر كه شديم، ديدم پسر آقاي صحرايي نشسته و دارد از ترس مثل گنجشك به خود مي لرزد. صحرايي جواد را بغل كرد و مدام روي سرش دست مي كشيد و از او دلجويي مي كرد. صحنه ي بسيار تاثّربرانگيزي بود.»»
خواهرم رقيه به اين سوالِ من كه چرا خاطره ي آن نيم ساعت تك و تنهايي من توي سنگر، از ذهنم رفته و فقط شدت بمباران و آن دست ناجي بابا در ذهنم باقي مانده، پاسخ خوبي داد؛ به نظرم از لحاظ علمي هم جوابش قابل تأييد باشد: «جواد! در آن نيم ساعت، توي سنگرِ تاريك و نمور، آن قدر ترس وجودت را گرفته بود كه آن خاطره به كلي از صفحه ي ذهنت پاك شد.»/وبلاگ لشكر 25
سه شنبه 19 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[مشاهده در: www.yjc.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]
صفحات پیشنهادی
برگزاري هفتمين جشنواره استاني شعر دفاع مقدس استان كرمان
برگزاري هفتمين جشنواره استاني شعر دفاع مقدس استان كرمان كرمان - خبرنگار روزنامه جمهوري اسلامي ابوالحسني مديركل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس استان كرمان افزود هفتمين جشنواره استاني شعر دفاع مقدس استان كرمان تحت عنوان نخلهاي سوخته برگزار ميشود وي با بيان اين كه نخلهاحضور دستیار ویژه رئیسجمهور در کلیسای سرکیس مقدس تهران+عکس
حضور دستیار ویژه رئیسجمهور در کلیسای سرکیس مقدس تهران عکس دستیار ویژه رییس جمهوری در امور اقوام و اقلیت های دینی و مذهبی در نخستین روز سال 2014 میلادی در کلیسای سرکیس مقدس تهران حضور یافت و با اسقف اعظم ارامنه تهران و شمال دیدار و گفت و گو کرد آفتاب علی یونسی امروز چهارشنبهمريم مجتهد زاده: بيانات رهبر معظم انقلاب در حوزه زنان و دفاع مقدس تدوين مي شود
مريم مجتهد زاده بيانات رهبر معظم انقلاب در حوزه زنان و دفاع مقدس تدوين مي شود رئيس سازمان حفظ و نشر آثار ارزشهاي مشاركت زنان در دفاع مقدس با تأكيد بر شفافيت و تعميق باورهاي ديني انقلابي جامعه به ويژه جوانان از تدوين و گردآوري مجموع بيانات مقام معظم رهبري در حوزه دفاع مقدس ازهمزمان با اربعين حسيني صورت گرفتتجديد ميثاق اعضاي كادر فني و بازيكنان گسترش فولاد با شهدا دفاع مقدس
همزمان با اربعين حسيني صورت گرفتتجديد ميثاق اعضاي كادر فني و بازيكنان گسترش فولاد با شهدا دفاع مقدس اعضاي كادر فني و بازيكنان گسترش فولاد امروز و همزمان با اربعين حسيني با شهدا دفاع مقدس تجديد ميثاق كردند به گزارش خبرگزاري فارس از تبريز به نقل از روابط عمومي باشگاه فرهنگي ورزشيرهبری: دفاع مقدس آزمون بزرگ ملت ایران در بروز استعدادها بود
رهبری دفاع مقدس آزمون بزرگ ملت ایران در بروز استعدادها بود صبح امروز پنجشنبه متن بیانات حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست اندرکاران کنگره بزرگداشت ده هزار شهید استان مازندران که در تاریخ 1392 9 25 برگزار شده بود در مصلای شهرستان ساری منتشر شد آفتابرسايي با اشاره به ملاقاتهاي آخر هفته رئيس جمهور:روحاني به مناسبت 9دي به ديدار خانواده شهداي 8 ماه دفاع مقدس ب
رسايي با اشاره به ملاقاتهاي آخر هفته رئيس جمهور روحاني به مناسبت 9دي به ديدار خانواده شهداي 8 ماه دفاع مقدس برود نماينده مردم تهران با تحسين رفتار رئيسجمهور در ديدار با خانواده شهدا به وي توصيه كرد در ايام منتهي به 9دي به ديدار خانواده شهداي 8 ماه دفاع مقدس برود حجتالاسلامناديده گرفتن زنان نويسنده در حوزه دفاع مقدس
ناديده گرفتن زنان نويسنده در حوزه دفاع مقدس مريم جهانگشته حضور زنان و نقش آنان در پيروزي انقلاب و وقايع پس از آن و همچنين دوران 8 سال دفاع مقدس از دستاوردهاي برجسته انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني ره بود كه انقلاب اسلامي ايران تغيير و تحولي گسترده در حوزه هاي فكري سياسعملیات کربلای 5 سرنوشت دفاع مقدس را رقم زد
امام جمعه شهرکرد در سالروز عملیات کربلای 5 عملیات کربلای 5 سرنوشت دفاع مقدس را رقم زد خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام والمسلمین نکونام به شباهت های قیام 19دی و عملیات کربلای 5 اشاره کرد و گفت قیام 19دی سرنوشت انقلاب را رقم زد و عملیات کربلای 5 نیز سرنوشت دفاع مقدس را به سرانجام رسشعردفاع مقدس
شعردفاع مقدس گونهها غرق شبنم اشك است چشمههاي سرشك خشكيده است بس كه معراج خاكيان ديده است برگ سبز بهار گلگون است دلمان را مگو مگو خون است كاسة لاله همدم اشك است گونهها غرق شبنم اشك است اين نوايي كه ناي من دارد قصه از دردهاي من دارد در بهاريم و برگريزان است سخن از رفتن عزيزانبرپايي نكوداشت باني كنگره شعر دفاع مقدس در حوزه هنري
برپايي نكوداشت باني كنگره شعر دفاع مقدس در حوزه هنري حوزه هنري مراسم نكوداشت مرحوم احمد زارعي از بانيان كنگره شعر دفاع مقدس را زمستان امسال برگزار ميكند علي داوودي مدير دفتر شعر حوزه هنري در گفتگو با خبرنگار مهر از تدارك اين نهاد براي برپايي بزرگداشتي براي زندهياد احمد زارعيعکس مدیر شهرک دفاع مقدس که درپشت صحنه معراجیها کشته شد در کنار دخترانش + عکس
عکس مدیر شهرک دفاع مقدس که درپشت صحنه معراجیها کشته شد در کنار دخترانش عکس علی اکبر رنجبر مدیر شهرک دفاع مقدس روز گذشته در پی انفجار پشت صحنه معراجی ها جان خود را از دست داد مشرق پنجشنبه 19 دی 1392نيروي دريايي در هشت سال دفاع مقدس
نيروي دريايي در هشت سال دفاع مقدس نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران كه مسئوليت حفاظت از منافع كشور و تامين امنيت خطوط مواصلاتي صادرات و واردات كشور و مسدود نمودن معابر و خطوط مواصلاتي دشمن بعثي را در طول هشت سال دفاع مقدس برعهده داشت با انجام عمليات هاي غرور آفرين مرواريد اقائم مقام بنياد شهيد و امور ايثارگران:مردم استان ايلام در صف نخست دفاع مقدس قرار داشتند
قائم مقام بنياد شهيد و امور ايثارگران مردم استان ايلام در صف نخست دفاع مقدس قرار داشتند قائم مقام بنياد شهيد و امور ايثارگران كشور گفت مردم استان ايلام در صف نخست دفاع مقدس قرار داشتند به گزارش خبرگزاري فارس از ايلام سردار محسن انصاري صبح امروز در ديدار با محمدرضا مرواريد استا-
گوناگون
پربازدیدترینها