واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: نقش نتانياهو در مذاكرات هستهاي بسيار پررنگ بود/ ايران حتي به فكر ساخت سلاح هستهاي هم نيست/ اوباما هرگز آماده حمله به سوريه نبود
واشنگتن ميخواست به جاي مذاكره جدي با دولت سابق، منتظر بماند تا رئيسجمهور جديد ايران انتخاب شود و روحاني پس از رياست جمهوري نشان داد آماده است اقداماتي انجام دهد كه ايران در دوره احمدينژاد انجام نميداد.
به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران ، «گرت پورتر» روزنامهنگار، كارشناس سياستهاي امنيت ملي و تاريخدان مستقل آمريكايي است كه سابقه فعاليتهاي وي به جنگ ويتنام و حضور در گروههاي ضد جنگ بازميگردد. وي كتابهاي متعددي درباره مسائل منطقه جنوب شرق از جمله چهار كتاب درباره جنگ ويتنام و همچنين در حوزه غرب آسيا نوشته است.
"گرت پورتر" به جز تأليف كتاب، در شبكهها و خبرگزاريهاي معتبر جهان از جمله راشاتودي، پرس تيوي، الجزيره، اينترپرس و هافينگتونپست نيز به عنوان كارشناس و تحليلگر مسائل آمريكا و سياست خارجي اين كشور حضور دارد.
توافق ايران و شش كشور پس از ده سال در مذاكرات ژنو و پيوند آن با منافع كشورهاي طرف توافق در منطقه، محور گفتوگوي ما با «گرت پورتر» بود. پورتر معتقد است طولاني شدن مذاكرات ايران و شش كشور به اين دليل بود كه آمريكا تمايلي به توافق با دولت قبلي ايران نداشت و منتظر تغيير دولت در ايران بود.
مشرق: آقاي پورتر، برخلاف پيشبينيهايي كه پيش از مذاكرات ژنو ميشد، ايران و 1+5 توانستند به توافقي هستهاي برسند. به نظر شما دليل رسيدن دو طرف به توافق در اين برهه زماني چه بود و چرا اين توافق طي سالهاي گذشته انجام نشد؟ از ديد شما منافع ايران و منافع 1+5 در اين توافق چه بود؟
گرت پورتر: عامل اصلي اين است كه حسن روحاني بلافاصله پس از انتخاب در مقام رياستجمهوري نشان داد كه آماده است تا اقداماتي را انجام دهد كه ايران در دوره محمود احمدينژاد انجام نداده بود. همچنين در مذاكرات خصوصي ماههاي آگوست و سپتامبر با مقامات آمريكايي درباره كليات توافق، توضيح داد كه حاضر بود بپذيرد. اين توافق آنقدر قانعكننده بود كه مقامات واشنگتن نتوانستند آن را ناديده بگيرند و بدون قصد و غرض وارد مذاكره جدي با ايران شدند. عامل مهم اين بود.
از طرف ديگر هم دولت اوباما از سال 2009 دچار اختلافنظر بين اعضاي ارشد بوده؛ اما، به شرط تأمين منافعش، هميشه به دنبال يافتن راهحلي ريشهاي براي رسيدن به توافق با ايران بوده است. با آنكه به نظر من توافق با دولت احمدينژاد هم ممكن بود اما واشنگتن معتقد بود كه به جاي مذاكره جدي با دولت سابق، بهتر است منتظر بماند تا رئيسجمهور جديدي در ايران انتخاب شود. بنابراين وقتي روحاني حاضر شد قدمهاي بيشتري بردارد و البته امتيازات بيشتري هم به آمريكا بدهد، دولت اوباما هم متقاعد شد تا وارد مذاكره جدي با ايران شود.
گرت پورتر برخلاف كارشناسان ديگر غربي، صراحتا از نقش نتانياهو در مذاكرات و نفوذ او در دولت فرانسه سخن ميگويد كه در دور سوم مذاكرات ژنو، با فشار آمريكا تأثير اين نفوذ كاهش يافت.
مشرق: در طول مذاكرات شاهد اختلافنظر ميان اعضاي 1+5 بوديم. صرفنظر از روسيه، چين و آلمان، كشورهاي فعالتر در مذاكرات آمريكا، انگليس و فرانسه بودند كه اختلافنظر هم بين همين كشورها بود، كه ميتوان آن را ائتلاف آمريكا و انگليس عليه فرانسه دانست. برخي معتقدند اين صرفاً بازي اين كشورها بوده تا بتوانند سياستهاي خود را پيش ببرند. آيا شما هم اين اختلافنظرها را نمايشي ميدانيد يا معتقديد واقعاً بين اين كشورها اختلافنظر وجود دارد؟
گرت پورتر: بسياري در ايران معتقدند اتفاقاتي كه ماه نوامبر و طي دور اول مذاكرات اخير در ژنو اتفاق افتاد تنها يك نمايش بود و فرانسه داشت نقشي را بازي ميكرد كه واشنگتن به اين كشور محول كرده بود. به نظر من اينگونه نيست، بلكه نقش نتانياهو و نفوذ او در دولت فرانسه بود كه باعث شد اين كشور نقش برهمزننده مذاكرات اوايل نوامبر را داشته باشد. آنچه مهمتر است اين است كه دولت فرانسه متقاعد شد تا در دور دوم مذاكرات نوامبر از مواضع قبلي خود عقبنشيني كند. من از پشت پرده ماجرا خبر ندارم؛ اما به عقيده من واشنگتن تصميم گرفته تا با فشار به فرانسه موضع اين كشور را تغيير دهد و همينگونه هم شد.
آمريكا براساس محاسبات هزينه – فايده تصميم به توافق و حل مسئله هستهاي ايران گرفت
مشرق: بسياري از تحليلگران معتقدند كه دليل رسيدن دو طرف به توافق اين بود كه دولتهاي آمريكا و انگليس واقعاً به اين توافق نياز داشتند، چرا كه تحت فشارهاي شديد اقتصادي هستند و براي رفع اين مشكلات به بازار ايران نياز دارند. شاهد اين تحليل هم ورود گسترده شركتهاي اروپايي براي سرمايهگذاري در داخل ايران بويژه در حوزه انرژي است. نظر شما در اينباره چيست؟
گرت پورتر: به نظر من مسائل اقتصادي هيچ تأثيري در تصميمات دولت اوباما درباره توافق هستهاي نداشت. به نظر من عامل تأثيرگذار محاسبات هزينه - فايدهاي بود كه واشنگتن درباره ادامه وضعيت موجود و حل نشدن مسئله هستهاي ايران داشت، در مقابل رسيدن به توافق هستهاي و از بين بردن احتمال رسيدن ايران به سلاح هستهاي.
البته من به هيچ وجه اعتقاد ندارم كه جمهوري اسلامي حتي به فكر ساخت سلاح هستهاي بوده؛ اما اين تفكري است كه در دولت اوباما وجود داشته است. واشنگتن اعتقاد داشت كه در راستاي منافع آمريكاست كه بتواند ادعا كند كه به موفقيتي ديپلماتيك در قبال ايران دست پيدا كرده و در عين حال ديگر تهديد هستهاي از جانب ايران نيز وجود ندارد و ميتوانند اين مشكل را از ليست مشكلات پيش روي خود حذف كنند. آنچه به نظر من براي واشنگتن مهمتر بود اينكه خاورميانه در خطر بروز يك جنگ فرقهاي تمامعيار قرار دارد و اينكه آمريكا و ايران در اين منطقه طرفدار دو طرف كاملاً متفاوت هستند نيز به نوبه خود بيثباتي در خاورميانه را افزايش ميدهد و كاهش تنشها بين دو كشور با از بين بردن مسئله هستهاي دستكم تأثير محدودي در ايجاد ثبات در خاورميانه خواهد داشت.
مشرق: برخي معتقدند آمريكا ديگر نميتواند وارد جنگ با كشور ديگري شود و به همين دليل سعي ميكند دو مشكل بزرگ باقيمانده در خاورميانه يعني برنامه هستهاي ايران و مسئله روند صلح خاورميانه را از طريق ديگري حل كنند تا بتوانند بيشتر روي شرق آسيا تمركز نمايند. به نظر شما اين برداشت از چرخش استراتژيك در سياستخارجي آمريكا از غرب به شرق آسيا تا چه اندازه با آنچه در عمل اتفاق ميافتد همخواني دارد؟
گرت پورتر: مسلماً درست است كه دولت اوباما تمركز ديپلماتيك و البته نظامي خود را متوجه شرق آسيا كرده است و اين يعني عصر نفوذ نظامي آمريكا در خاورميانه به سرعت رو به پايان است، مثلاً ميبينيم كه اين كشور ديگر نميتواند نقش نظامي مهمي در افغانستان ايفا كند. به نظر من رسيدن به توافق هستهاي رابطهاي با اين ندارد كه آمريكا ديگر نميتواند وارد جنگي ديگر در خاورميانه شوند، بلكه فكر ميكنم كاخ سفيد مدتهاست متوجه شده كه نبايد اين كار را بكند، صرفنظر از جنگ افغانستان و جنگهاي پهبادي. اين نوع جنگها متوقف نميشود؛ اما دولت اوباما ديگر بهرهاي از جنگ به معناي متعارف خود نميبرد و ارتش آمريكا هم با آن شديداً مخالف است و اين نظر خود را تا حدي به كاخ سفيد هم تحميل ميكند. به نظر من اوباما هيچگاه واقعاً آماده ورود به جنگ سوريه نبود و صحبتهايي كه درباره بمباران سوريه انجام شد هيچگاه با هدف عمليشدن نبود. به نظر من اوباما از همان ابتدا هم قصد داشت به كنگره برود و به اين ترتيب از ورود به جنگ سوريه جلوگيري كند.
متحدان اروپايي آمريكا پاي اوباما را به جنگ ليبي كشيدند
مشرق: به نظر ميرسد پس از جنگ ليبي، آمريكا انگليس و فرانسه را جدا كرده و به هر يك مسؤوليتهايي را سپرده است؛ فرانسه بايد به آفريقا و برخي بخشهاي خاورميانه ميرفت و انگليس هم در سوريه و برخي كشورهاي ديگر خاورميانه فعال باشد. به نظر شما آيا آمريكا به علت محدوديت تواناييهايش مجبور به اتخاذ اين سياست شده است؟
گرت پورتر: به نظر من نميتوان به اين صراحت گفت كه نفوذ نظامي انگليس و فرانسه در خاورميانه و شمال آفريقا به علت تعيين نقش براي اين كشورها توسط آمريكا است. به اعتقاد من خواص و نهادهاي نظامي اين كشورها نفوذ زيادي در دولتها و جوامعشان دارند و معتقدند كه ايفاي نقش نظامي در مناطقي كه شما هم به آنها اشاره كرديد در جهت منافع ملي آنها است. درباره ليبي هم بسيار واضح است كه متحدان اروپايي آمريكا پاي اين كشور را به جنگ كشيدند و نميتوان گفت كه اين تصميم را خود اوباما گرفت، بلكه اروپاييها اين جنگ را شروع كردند و بيشترين فشار را هم آنها وارد كردند و آمريكا هم به آنها ملحق شد. به نظر من اروپاييها همچنان به ياد خاطرات دوران امپراتوري خود هستند و ميخواهند نقشي نظامي و مداخلهگرانه بازي كنند و ميبينيد كه در برخي از اين جنگها نقش بسيار فعالتري از آمريكا دارند.
سه شنبه 19 آذر 1392
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 32]