تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  حضرت فاطمه زهرا (ع):خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817369790




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

«آهیا شراهیا»، اسم اعظم خدا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: "عاصف بن برخيا" که بود؟
عاصف بن برخيا
آصف بن‌برخيابن شمعيا[1] (شمعون)[2]، داماد، جانشين،[3] وزير و به قولى كاتب[4] سليمان‌بن‌داوود(عليه السلام)، آصف از بنى‌اسرائيل[5] و بر‌اساس بعضى منابع[6]معلّم دوران كودكى سليمان بوده است. برخى او را پسر خواهر،[7] پسرعمو[8] يا‌پسرخاله[9] سليمان مى‌دانند. در تورات از شخصى به نام «اَساف بن‌بركيا» نام برده شده كه رهبرى گروهى‌از سرود خوانان و سرايندگان داود را بر عهده داشته، و‌او را از فرزندان لاوى‌بن‌يعقوب بن اسحاق معرّفى كرده‌است.[10] دوازده مزمور از مزامير تورات به او نسبت داده شده است.[11]درباره اسم اعظمى كه آصف، خداوند را با آن خواند، برخى بر اين عقيده‌اند كه «يا‌حىّ يا قيّوم» بوده كه به زبان عبرى «آهيا شراهيا» است. بعضى گفته‌اند: «اللّه الرّحمن» بوده و مجاهد آن را «ياذا الجلال والإكرام» دانسته و زهرى از «يا إلـهنا و إلـه كلّ شىء إلـهاً وحداً لا إلـه إلاّ أنت» نام برده است.آورنده تخت بلقيساغلب مفسّران در ذيل آيه 40 نمل/27 كه به داستان حضرت سليمان و ملكه سبا پرداخته، از آصف‌بن‌برخيا نام برده‌اند. شرح داستان براساس آيات 38 تا 40 نمل/27 چنين است: سليمان از ياران خود خواست كه پيش از وارد شدن ملكه سبا، تخت او را در پيش‌گاه وى حاضر سازند. يكى از جنّيان مجلس گفت: من آن را پيش از آن كه از مسند قضا كه از بامداد تا ظهر ادامه داشته،[12] برخيزى، نزد تو مى‌آورم و بر اين كار نيرومند و امينم. [سليمان گفت: سريع‌تر مى‌خواهم.][13] قرآن چنين ادامه مى‌دهد: «قالَ الَّذِى عِندَهُ عَلمٌ مِن الكِتبِ أَنَا ءَاتيكَ بِهِ قَبلَ أَن يَرتَدَّ إِلَيكَ طَرفُكَ فَلَمّا رَءَاهُ مُستَقِرًّا عِندَه قال هذا مِن فَضلِ رَبِّى لِيَبلُوَنِى ءَأَشكُرُ أَم أَكفُرُ = آن‌كه دانشى از كتاب داشت، گفت: من آن را پيش از آن‌كه چشم برهم زنى، برايت مى‌آورم؛ پس چون سليمان، تخت را نزد خود حاضر و پابرجا ديد، گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه سپاس‌گزارم يا ناسپاسى مى‌كنم».مفسّران درباره شخصى كه چنين دانشى داشته و چنين پيشنهادى كرده، بر يك نظر نيستند و احتمال داده‌اند كه او آصف‌بن‌برخيا، خضر، ضبّة‌بن‌اد، مردى صالح از جزيره، يمليخا، مليخا، تمليخا، بليخا، بلخ، اسطوم، اسطوس، اسطوع، سليمان، جبرئيل، يكى از فرشتگان، ذوالنّور،[14] يا هود بوده است؛ ولى بيش‌تر مفسّران با استناد به روايات بر اين عقيده‌اند كه اين شخص، آصف‌بن‌برخيا وزير و دانشمند و فرد قابل اعتماد سليمان بوده[15] كه اسم اعظم* پروردگار را مى‌دانسته است؛ اسمى كه هرگاه خداوند به آن خوانده شود، اجابت مى‌كند؛[16] ازاين‌روآصف‌رامستجاب‌الدعوه مى‌دانند.[17] روايات فراوانى از طريق اهل‌بيت(عليهم السلام)آصف‌بن‌برخيا را وصىّ سليمان معرّفى كرده و مقصود از «اَلَّذِى عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الكِتب» را همين شخص دانسته است. برپايه روايتى، رسول گرامى(صلى الله عليه وآله)مى‌فرمايد: آورنده تخت بلقيس*، وصىّ برادرم سليمان‌بن‌داود بود.[18] بنا به نقلى، على(عليه السلام)نيز در موردى كه كار خارق‌العاده‌اى انجام داد و با شگفتى ياران مواجه شد، فرمود: آيا نمى‌دانيد كه آصف‌بن‌برخيا وصىّ سليمان‌بن‌داود بود؟ و نتيجه مى‌گيرد كه چون پيامبراكرم نزد خدا گرامى‌تر از سليمان* است، وصىّ او نيز از وصىّ سليمان گرامى‌تر است.[19] مسعودى مى‌نويسد: چون مرگ سليمان فرا رسيد، خداوند به او وحى كرد كه آصف را وصىّ خود قرار دهد و ميراث، نور و حكمت را به وى بسپارد.[20]جزايرى در ذيل آيه 14 سبا/34 كه به موضوع مرگ سليمان پرداخته، مى‌گويد: مدّتى كه سليمان در حال تكيه بر عصا قبض روح شده بود (براساس‌برخى‌روايات، يك سال)آصف‌بن‌برخيا تدبير امور را در دست داشت.[21] چون مرگ آصف نزديك شد، به او وحى شد كه فرزندش صفورا را جانشين خود كند و آن‌چه از نور و حكمت نزدش بود، به او واگذارد.[22] در تورات رَحُبعام فرزند سليمان به عنوان جانشين وى دانسته شده است.[23] مقصود از كتابرأى مفسّران درباره كتابى كه دانشِ بخشى از آن نزد آصف بود، گوناگون است. بعضى آن را لوح محفوظ و برخى نامه سليمان به بلقيس مى‌دانند و گروهى از جنس كتاب‌هايى كه بر پيامبران نازل مى‌شود و نيز جمعى آن را تورات شمرده‌اند؛ هم‌چنين گفته شده كه مقصود از كتاب*، اسم اعظم پروردگار متعالى است كه دانشِ بخشى از آن نزد آصف بود.[24] درباره اسم اعظمى كه آصف، خداوند را با آن خواند، برخى بر اين عقيده‌اند كه «يا‌حىّ يا قيّوم» بوده كه به زبان عبرى «آهيا شراهيا» است. بعضى گفته‌اند: «اللّه الرّحمن» بوده و مجاهد آن را «ياذا الجلال والإكرام» دانسته و زهرى از «يا إلـهنا و إلـه كلّ شىء إلـهاً وحداً لا إلـه إلاّ أنت» نام برده است.[25] براساس روايتى، امام موسى كاظم(عليه السلام)سه روز پيش از شهادت، با خواندن اسم اعظمى كه آصف خداوند را با آن خوانده بود، در يك چشم به هم زدن از زندان هارون‌الرشيد در بغداد به مدينه رفت تا عهد امامت و وصايت را به امام على‌بن موسى الرضا(عليه السلام)بسپارد؛[26] هم‌چنين از روايات استفاده مى‌شود كه بهره آصف از اسم اعظم، اندك بوده است. كلينى از امام‌باقر و امام عسكرى(عليهما السلام)روايت كرده كه اسم اعظم از 73 حرف تركيب يافته و آصف يك حرف از آن‌ها را مى‌دانست كه چون به آن تكلّم كرد، در يك چشم به هم زدن تخت بلقيس در دسترس قرار گرفت و 72 حرف نزد امامان(عليهم السلام)و علم يك حرف، نزد خداوند ثابت‌است.[27]مفسران درباره آورنده تخت بلقيس احتمال داده‌اند كه او آصف‌بن‌برخيا، خضر، ضبّة‌بن‌اد، مردى صالح از جزيره، يمليخا، مليخا، تمليخا، بليخا، بلخ، اسطوم، اسطوس، اسطوع، سليمان، جبرئيل، يكى از فرشتگان، ذوالنّور، يا هود بوده استبرخى مفسّران به طرح اين پرسش پرداخته‌اند كه آيا سليمان براى آوردن تخت، به علم آصف‌بن‌برخيا نيازمند بوده است؟ طبق نقل تفسير عيّاشى، امام عسكرى(عليه السلام)در پاسخ به اين پرسش فرمود: سليمان از آن‌چه آصف مى‌دانست، ناتوان نبود؛ امّا دوست داشت امّت او (از جنّ و انس) بدانند كه آصف، وصىّ و جانشين او و حجّت خدا است و آن‌چه آصف مى‌دانست، از علم سليمان بود كه به فرمان خدا، نزد آصف به وديعه نهاده شده بود تا مردم در امامت و جانشينى او اختلاف نكنند؛ چنان‌كه خداوند اين علم را در زمان داود(عليه السلام)در اختيار سليمان گذاشت تا جانشين و حجّت بعد از داود بر مردم مشخّص شود.[28] آلوسى مى‌گويد: اقدام نكردن شخص سليمان بر آوردن تخت، دليل بر ناتوانى وى نبود؛ بلكه عادت پادشاهان اين است كه از روى مصالحى كارى را كه خود قدرت دارند، به ديگرى وامى‌گذارند.[29] محى‌الدين عربى آورده است: اين كه يكى‌ازياران‌سليمان چنين‌كارخارق‌العاده‌اى را انجام داد، براى تثبيت مقام و منزلت سليمان نزد حاضران، بهتر بود از اين‌كه خود به اين كار اقدام مى‌كرد.[30] قيصرى، شارح کتاب فصوص الحکم ابن عربي، گفته است: سليمان قطب و خليفه زمان خويش بود و بسياركم است كه اقطاب به طور مستقيم براى خودشان در عالم خرق عادت و تصرّفى كنند و خداوند همراهى عالمان امين و والا مقام را به آنان مكرمت فرموده كه كارها و امورشان را به وسيله آنان انجام مى‌دهند.[31] به هر حال، آصف با بهره‌گيرى از دانش خود، از خداوند خواست تا تخت ملكه سبا را از مأرب به شام نزد سليمان آورد و پس از لحظه‌اى، تخت نزد وى حاضر شد؛ در حالى‌كه فاصله پيمودن دو شهر، حدود دو ماه بوده است. گفته‌اند كه آصف وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند؛ آن‌گاه دعا كرد و در يك چشم بر هم زدن، تخت نزد سليمان ظاهر شد.[32] نيشابورى مى‌گويد: خداوند سه كرامت از كرامات اوليا را در قرآن يادآور شده است: يكى كرامت مريم است كه طعام بهشتى برايش مى‌رسيد، ديگرى كرامت اصحاب كهف است كه سيصد سال در غار خوابيدند و سوم، كرامت آصف است كه در طرفة‌العينى تخت بلقيس را احضار‌كرد.[33]نويسنده: على خراسانى___________________[1] قصص الانبياء، ص 284.[2] كشف‌الأسرار، ج‌7، ص‌222.[3] الميزان، ج‌15، ص‌363.[4] الكشّاف، ج 3، ص 367.[5] قرطبى، ج‌13، ص‌136.[6] سمرقندى، ج‌2، ص‌496.[7] مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌349.[8] قرطبى، ج‌13، ص‌136.[9] قرطبى، ج‌13، ص‌136.[10] كتاب مقدّس، سفر اوّل تواريخ، 15: 17 و 18، 16: 4 و 5‌؛ موسوعة الكتاب المقدّس، ص‌19.[11] المدخل إلى العهد القديم، ص‌315.[12] بحارالانوار، ج 14، ص 269.[13] بحارالانوار، ج‌14، ص‌269.[14] كشف‌الأسرار، ج‌7، ص‌222؛ مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌349؛ مفحمات‌الاقران، ص‌154.[15] سمرقندى، ج‌2، ص‌497.[16] مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌349.[17] كشف‌الأسرار، ج‌7، ص‌222.[18] نورالثقلين، ج‌4، ص‌88‌.[19] البرهان، ج‌4، ص‌220.[20] اثبات الوصيه، ص‌76.[21] النورالمبين، ص‌385.[22] اثبات الوصيه، ص‌76.[23] كتاب مقدّس، سفر دوم تواريخ، 9: 31.[24] مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌349.[25] همان، الميزان، ج‌15، ص‌363.[26] عيون اخبارالرضا(عليه السلام)، ج‌1، ص‌205.[27] الكافى، ج‌1، ص‌286.[28] مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌351.[29] روح‌المعانى، مج‌11، ج‌19، ص‌304.[30] شرح فصوص الحكم، ص‌932.[31] همان، ص‌925.[32] جامع‌البيان، مج11، ج19، ص200؛ روح‌المعانى، مج11، ج19، ص306.[33] قصص قرآن، ص‌291.تنظيم براي تبيان: الف - شکوري





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 399]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن