واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: امین پور از نگاه معاصرانمسعود احمدی: شاعری به دور از غوغای زمانه
من جز یک بار آقای قیصر امینپور این شاعر فرهیخته و فاضل و متین و موقر را بیشتر ندیدهام. به گمانم آذرماه 1368بود که برای اولین بار بعد از سالها به همت مرحوم سیروس طاهباز جایزهای با عنوان «نیما یوشیج» به شاعران معاصر اهدا میشد. مشترکا این عزیز از دست رفته جایزه اول را به همراه مرحوم سید حسن حسینی اخذ نمود. متاسفانه بعد از آن این سعادت نصیبم نشد که ایشان را حضورا ملاقات کنم. اما یکی دو بار با نامبرده مکالمات تلفنی مختصری در حد احوالپرسی داشتهام. اینها به آن معنا نیست که در طول آن سالها از شاعری برجسته و انسانی شریف به نام قیصر امینپور دور بودهام. پیوسته کارهای ادبی و هنری ایشان را دنبال میکردم و کسب فیض مینمودم. شاید اغراقآمیز نباشد که بگویم قیصر امینپور جزو معدود شاعرانی است که خود را به مهلکه غوغای زمانه نینداخت و به دور از آوازهگریهای مرسوم در نهایت فروتنی و در سکوت به کار دشوار علم و هنر پرداخت. به زعم بنده اگرچه شعرهای نیمایی مرحوم امینپور در خور توجه و بایستهاند، اما سلیقه و پسند من بیشتر از طریق غزلیات ناب و بعضا غبطهبرانگیز وی ارضا میشد. بدون شک میتوان چندتایی از غزلهای او را در زمره بهترین غزلهای معاصر قرار داد و میتوان تحقیق عالمانه ایشان را درباره شعر معاصر که احتمالا «سنت و نوآوری در شعر معاصر» نام دارد از جمله ارزندهترین آثار تحقیقی عصر حاضر دانست. روحش شاد و یادش ماندگار باد. محمود معتقدی: جایگاه خاصی میان مخاطبان داشتبه گمان من مرگ مرحوم امینپور برای جامعه دانشگاهی و فرهنگی ضایعه بزرگ و جبرانناپذیری است. چراکه شخصیت فرهنگی و شاعرانه او شخصیتی استثنایی است و به گمان من در هر دو زمینه نیز دارای ویژگی خاصی بوده است. چهرهای معتدل و دوستداشتنی به لحاظ فرهنگی داشت. ویژگیهای شعر او نیز همانا سادگی، عاطفیبودن، زبانی امروزی و حسی دردمندشناسانهنسبت به روزگار خود بود و به این جهت در حوزههای شعری و ترانه مخاطبان خاصی در حوزه جوانان و دانشجویان جلب کرد. نزدیکی شاعر به فضاهای اشیا و طبیعت دارای حس و ویژگیهای خاصی بوده است. با اینکه زیاد در محافل و مجالس دیده نمیشد ولی شعرش همواره مخاطبان خاص خود را داشت. جایگاه شعر او را باید در فضاهای شعری میانه جستوجو کرد. با اینکه در حوزه فضاهای ایدئولوژیک کمابیش وجود داشت، اما همواره چهره مستقلی از شعر خود نشان میداد. روانش شاد. طاهره صفارزاده: جوان بااستعدادی بود
اولین بار که دیدمش 19ساله بود. آن موقع کانون فرهنگی تاسیس کرده بودم و او شعری برای چاپ آورده بود. گفتم این شعر را اگر چاپ نکنی خیلی بهتر است. قبول کرد و بعدها در مصاحبهای گفت که همین حرف باعث پیشرفتش شده است. راجع به شعر او در حال حاضر نمیتوانم حرف بزنم. داوری درباره شعر افراد باید مستند باشد و نیازمند وقت است. جوان بااستعدادی بود. مریضی سختی کشید و واقعا رنج برد. اما به خدا سوگند که راحت شد. دیالیزهای یکسره آزارش میداد. این اواخر خیلی شکسته شده بود.مهم این است که شاعر یک تفکر خاصی را ارائه کند نه اینکه به کجاها وصل بوده است. درباره شایعاتی که از حکومتی بودن او حکایت میکند چیزی نمیدانم. شمس لنگرودی: همدانش داشت و هم اعتقادبسیاراز مرگ قیصر امینپور متاسفم،چراکه او به هر حال یکی از ادبای این مملکت بود. شعر آقای امینپور در مجموع و به نسبه قابل قبول بود، هم به لحاظ درستی زبان و هم یکدستی مفاهیم. شعرش یکدست و موزون بود و قابلیت خواندن را توسط مخاطب داشت. نه آنچنان به لحاظ خلاقیت عقب بود که خواننده را پس بزند و نه آنقدر خیز به ناکجاآباد برمیداشت که درک را برای مخاطب سخت کند. میانهرویی قابلقبول بود. از نظر خیلیها او به اصطلاح شاعری حکومتی بود. ولی جزو انگشتشمار شاعرانی بود که کارش را به سبب اعتقادش انجام میداد. در بسیاری از این مجامع کیسهدوزی ظاهر نمیشد. فرق قیصر با شاعران هممسلک او همین اعتقاد بود که شاید شعر او را صمیمانهتر از بسیاری از آنان میکرد. من او را یکی دوبار بیشتر ندیدم، اما در همان یکی دوبار، نکاتی که در مورد شعر و خودش گفتم برایم مسجل شده است. هم اعتقاد داشت و هم دانش. دانشگاه رفتنش هم متکی بر دانش او بود، نه به سبب اخراج دیگری و جایگزینی خود. امیدوارم بقیه سالم و زنده بمانند. موسوی گرمارودی: برجستهترین چهره شعر امروز بود(به سختی گریه میکرد و صدای هقهق او از پشت گوشی تلفن شنیده میشد.)بیگمان آقای امینپور برجستهترین چهره شعر امروز ایران بودند. هم به لحاظ تعهد، هم به لحاظ شاعری. شاعر در طول تاریخ ایران زیاد داشتهایم، اما کسی که پشت یکایک کلماتی که سروده است با قد بلند و صمیمیاش ایستاده باشد (نمیگویم نداشتیم) خیلی کم داشتیم. مرحوم امینپور بیگمان یکی از صمیمیترین شاعران به همین معنی است. یعنی شعر را زیسته است و شعر نیز او را دوست میدارد.امینپور نخست انسان بود، سپس شاعر. با تمام معنی کلمه انسان و شاعر، عمر کوتاه او واقعا تاسفبرانگیز است چراکه تازه به شکوفایی رسیده است. اگرچه آثار زیادی چه در نظم و چه در نثر از او باقی مانده ولی تازه آغاز پختگی و شکوفایی کامل او بود و چقدر از دست دادن چنین بزرگواری جای دریغ دارد. من این ضایعه بزرگ را به همه فرهنگیان و اهل ادب و شعرا تسلیت عرض میکنم. سیدعلی صالحی
صالحی در بستر بیماری بود و توان صحبتکردن نداشت. فقط در چند جمله گفت: «از این موضوع متاسف هستم. مرگ حق است و میآید. اول هم آدمهای نیک را میگیرد.» شاپور جورکشبه جامعه فرهنگی و ادبی تسلیت میگویم و حرف دیگری ندارم. خرمشاهی:میدانمجایخالیاشعذابمخواهد داد(خرمشاهی نیز خبر مرگ را از ما شنید و بسیار غمگین شد.)روبهروی من در فرهنگستان مینشست و عمیقا افسرده بود. چراکه هفتهای یکی دو بار دیالیز میکرد و این مسئله توان او را گرفته بود. روزی که او را برای عضویت در فرهنگستان معرفی کردند تا اعضای قبلی دربارهاش رای بدهند، بیشترین کسی که با ایشان موافقت کرد من بودم. از سجایای اخلاقی، دانش نظری در زمینه ادبیات و همینطور دفترهای شعر متعددی که از او چاپ شده بود بسیار صحبت کردم. حالا با رفتن او دو عضو در فرهنگستان کم داریم. امینپور را نخستین بار حدود 18سال پیش دیدم. او و آقای سیدحسن حسینی که به رحمت خدا رفتهاند (هر دو شاعران برجستهای بودند که درخششان بعد از انقلاب بود و فرزندان انقلاب محسوب میشدند. هر دو هم در سنین کم فوت کردهاند.) به دعوت دانشگاه علوم انسانی امینپور در کمال نشاط و سیدحسینی در کمال ذوق و سلیقه هنری شعر خواندند که با همه شعرها فرقدارد. شعری جاندار که به قول سهراب مثل خوشهگندمیتلالو داشت و متفاوت با همه کلیشهها بود. چند شعر در رنجهای جنگ تحمیلی ایران و مخصوصا مردم خوزستان خواندند و من بسیار تکان خوردم. وضعیت و بلای عظیمی که جهان توسط صدام بر ما آورده بود از طریق این شعرها درک میشد. خبر را که از شما شنیدم مثل این بود که آواری روی سرم خراب شود. البته من به شاعر مرگاندیش معروفم. چون حضور مرگ را میبینم و به حیات واقعی پس از مرگ بنا به قول قرآن معتقدم. اما با این وجود عمیقا برایم خبر مرگ امینپور تکاندهنده بود. یک بار سربهسرش گذاشته بودم و شعری برای شوخی با او سرودم که بیت اولش این است:رفیق مشفق من قیصر امینپور است/که نام نامیاو عین امپراطور استوقتی شعر را خواند لبخند محزونی زد و هیچ نگفت. به او گفتم به رسم معمول شعرا باید جواب داد. امینپور گفت که من هم درد جاودانگی دارم. منظور او اشاره به کتابی بود که من ترجمه کرده بودم. میدانم جای خالی او عذابم خواهد داد.نوروز چهار، پنج سال پیش بود که تصادف کرد و هر دو کلیه خود را از دست داد و متاسفانه بدنش پیوند کلیه را قبول نمیکرد.همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من گردد/دریغا من شدم آخر دریغاگوی خاقانیبه جامعه فرهنگی و همه اصحاب قلم و شعر ایرانزمین و فارسیزبانان از جمله کشورهای تاجیکستان، افغانستان و به فرهنگستان و زبان و ادب فارسی و خانواده و خودم و به شما تسلیت میگویم. روزنامه حیاتنو تنظیم:بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 514]