واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ثبت احوال ما
درباره نمايشگاه گروهي «تابستان خود را چگونه گذرانديد» در گالري طراحان آزاد نمايشگاه گروهي «حامد صحيحي»، «سميرا اسکندرفر»، «معصومه بختياري» و محمدمهدي طباطبايي از 13 تا 17 شهريور در گالري طراحان آزاد برگزار شد.آثار اين نمايشگاه به طور کلي نشانگر موجي متحرک و تازه هستند که در دل و جان اهل هنر افتاده و تنها محدود هم نيست به هنرهاي تجسمي يا ادبيات. رويکردي درونگرايانه به امور اجتماعي بيرون با نشان کردن عناصر انتزاعي در کنار نماد هاي شناخته شده و اشاره يي گذرا که نشان مي دهد حساسيت هاي هنرمند در مواجهه با رويداد هاي پرتلاطم تاريخ چگونه تحريک مي شود.واکنشي که هنرمند به شرايط اجتماعي نشان مي دهد، مي تواند بزرگ ترين نمود ماندگار هر رويداد باشد. در آثار هنرمندان اين نمايشگاه اغلب حرف هايي که زبان به هزار و يک دليل اکنون از گفتن شان ناتوان است، نيک گفته مي شود. بنابراين بايد آثار نمايشگاه مورد بحث مان را از منظر «هنري که کارکرد زبان» دارد نيز بررسي کنيم. تصوير به عنوان زبان گوياي خالق آن از قابليت هاي آوايي، ارتباطي و لحن شناخته و لهجه هاي شخصي برخوردار است و با عبور از معيار هاي صرفاً زيبايي شناسانه، اينجا تصوير گاه واگويه هنرمند مي شود راجع به جهان پيرامون. با عنايت به اينکه نمايشگاه چهار نفر شرکت کننده داشته است، آثار هريک را جداگانه و متکي به معياري که در آغاز نوشتار در نظر گرفته شد مورد بحث قرار مي دهيم؛ حامد صحيحي دو مجموعه ارائه داده است که ارتباطي چه در شکل و چه در محتوا با همديگر ندارند. قطع، ترکيب بندي، رنگ و انتخاب فيگورهاي مجموعه اول از طرفي، ترکيبات رنگ به رنگ و تزيينات دور تا دور آن فيگور ها و شکل ها، آثار مجموعه اول را چنان مشغول به جذابيت هاي بصري کرده اند که جاي چنداني براي تفکر و تعمق باقي نمي ماند. به شکلي شرافتمندانه و بدون پيش زمينه هاي منفي بافانه مرسوم بايد آثار مجموعه نخست «صحيحي» را جزء آثار تزييني با قابليت هاي بالا در تبديل به تکنيک هاي صنايع دستي دانست. فرم هاي رنگارنگ و قرينه، پيچاپيچ و مرکب و قاب هاي سبز ظريف اين نظر را تقويت مي کند که خالق آثار چشمداشتي به فروش آثار خويش در نمايشگاه و امور حرفه يي نقاشانه داشته است.واکنشي که هنرمند به شرايط اجتماعي نشان مي دهد، مي تواند بزرگ ترين نمود ماندگار هر رويداد باشد. در آثار هنرمندان اين نمايشگاه اغلب حرف هايي که زبان به هزار و يک دليل اکنون از گفتن شان ناتوان است، نيک گفته مي شود. بنابراين بايد آثار نمايشگاه مورد بحث مان را از منظر «هنري که کارکرد زبان» دارد نيز بررسي کنيم. اما در بخش دوم آثار او، تابلوي بزرگ«ثبت احوال»، اثري چندوجهي است.«ثبت احوال» يک تصوير خالص نيست، نام و نشانه ها و تاريخي که پاي تابلو حک شده است آن را کامل مي کنند. تکاملي که اثر به آن دست يافته اما بيانيه يي است کامل و شخصي، يادداشتي است از دوران کوتاه اما پر و پيماني از تاريخ در بريده يي از زمان که تمام ما را به خود خيره و مشغول داشته است و آثار و بقاياي آن هنوز و همچنان در روح مان نشت کرده و نتايجي دارد که دارند رشد و نمو مي کنند. «شکل هاي کج و معوج سبز در زمينه يي سفيد و عددهاي پراکنده که يادآور سرشماري يا تعدد نفرات هستند و هماهنگي ساختارگرايانه يي که از کنار هم چيده شدن آن مربع ها به دست آمده اند همه مي توانند حالات مختلف يک شکل محسوب شوند که هر روز از روزهاي آن کمتر از يک ماه متغير مي شود و شکل مي گيرد. انگار تمام اين اشکال شکل هايي هستند که يک خمير بنا بر آنچه در يک روز از سرش گذشته به خود گرفته و در مربعي در تابلوي «حامد صحيحي» ثبت شده است. «ثبت احوال» مي تواند اثري هنري و در عين حال وقايع نگارانه باشد که بريده يي از تاريخ را براي هميشه در خود مضبوط کرده است.معصومه بختياري در يک کار دوبخشي چهار تابلو يکي بزرگ در چپ و سه تا کوچک در عرض آن تابلوي بزرگ چيده است. اين چيدمان به شکلي هوشمندانه اين چند تصوير را يگانه کرده است. بنابراين مي توان گفت در نهايت با يک اثر مواجهيم. معصومه بختياري در يک کار دوبخشي چهار تابلو يکي بزرگ در چپ و سه تا کوچک در عرض آن تابلوي بزرگ چيده است. اين چيدمان به شکلي هوشمندانه اين چند تصوير را يگانه کرده است. بنابراين مي توان گفت در نهايت با يک اثر مواجهيم. اسلحه کمري، قلبي که منفجر مي شود، فک و دندان ها و جمجمه همه در کنار تصوير بزرگ و کم و بيش ساخت و ساز شده چهره يک جوان قرار داده شده اند که به ما نگاه مي کند. کلمات هم رديف متعددي ظاهراً بي معنا و تنها هم قافيه با هم به شکلي ناشيانه ريخته و پوسيده در زمينه به چشم مي خورند. کلماتي نجواگون و پچ پچ وار که بيرون از چارچوب تابلو يا از زبان آن آدم يا آن اسلحه يا شايد در دهان خود نقاش است که زمزمه مي کند، شنيده مي شوند و اشاره يي بس روشن هستند به آنچه گلوله با فک و دهان و قلب و جمجمه مي کند. در اثر معصومه بختياري زمينه سفيد و بافت هايي که پيش از ساخت و ساز نهايي اثر در زمينه بوم ايجاد شده اند و همچنين ته مايه قهوه يي به هماهنگي اثر بسيار کمک کرده است.بخش بزرگي از نمايشگاه اما به آثار ترکيبي «سميرا اسکندرفر» مربوط مي شد. آثاري سرخ، سياه، تلخ و جنون آميز و باز آمده از آزادي وسيعي که نقاش به خودش داده است تا عناصر به ظاهر متضاد را با هم ترکيب کند. آنچه بيش از هرچيز آثار اين مجموعه را ممتاز مي کند جسارتي است که نقاش به خودش داده تا با استفاده از توانايي هاي منحصر به فرد خويش در کنترل اين جنون از مرزهاي معمول نماد هاي رواني عبور کند. آثار اسکندرفر نخست چون فريادي و بعد همچون زمزمه يي آرام اما نه ناشي از آرامش، طرح آشفتگي هاي يک زندگاني هستند يعني آنچه در هر تابلو، با آن زمينه هاي سرخ رنگ با آن اندام هاي تکه چسباني شده نقاشي يا عکس و آن ميکي ماوس نشسته يا ايستاده مشاهده مي شود، تکه هاي حافظه يي هستند که گويي به در و ديوار جمجمه آويخته اند و اکنون با تکان دادن آن بر سطح کاغذ ريخته اند.اسلحه کمري، قلبي که منفجر مي شود، فک و دندان ها و جمجمه همه در کنار تصوير بزرگ و کم و بيش ساخت و ساز شده چهره يک جوان قرار داده شده اند که به ما نگاه مي کند. کلمات هم رديف متعددي ظاهراً بي معنا و تنها هم قافيه با هم به شکلي ناشيانه ريخته و پوسيده در زمينه به چشم مي خورند. در آثار «اسکندرفر» رويکرد هاي نمادين چنداني مشاهده نمي شود. آنچه هست خود مساله است. آن چيزي است که حس و مشاهده مي شود. در وهم و خيال تکرار مي شود. و موجوداتي پريشان و پاره؛ يک چشم، شبه آدم و جن و پري وار در هر طرف در حالتي تقريباً انساني در حال ايستادن يا رفتن خشک شده اند. آنچه ميان تمام آنها مشترک است اما «ميکي ماوس» است. محمدمهدي طباطبايي آثارش را به شکل مربع و در زمينه هاي تيره کار کرده است. ساخت و ساز زمخت زمينه با بافت خيابان همخواني دارد. بافتي که مورد نظر و زمينه کارهاي اوست. اشياي معلق و در حالات پرواز از طرفي به طرف ديگر تابلو در حرکت اند اما اين همه کمکي به اساس کار نکرده است. تصاوير طباطبايي واجد نکته يي بديع يا رويکردي اجتماعي نيست. در نتيجه در انواع بررسي ما نمي گنجد. به هر حال آنچه از بالاي ديوارهاي اين نمايشگاه و نمايشگاه هاي اينچنيني خودنمايي مي کند، آن نقطه تاريک و مغفول مانده يي است که در هنرمندان نسل ما به هزار و يک دليل خاموش بود و به هزار و يک دليل هم، اکنون خوشبختانه رو به روشنايي است و آن هم گرايشات وقايع نگارانه و يادداشت هاي هنرمندانه يي است که تاريخ را از گرد فراموشي نجات مي دهند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 316]