واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
بله درست خواندید، افسردگی یک دروغ است! دروغی که سالیان سال به من و شما تلقین کرده اند وهمین دروغ باعث به وجود آمدن خیلی از بدبختی ها ومصیبت ها شده است، البته خیلی ها از قبل این دروغ نان خورده اند! ● چرا دروغ؟ افسردگی یک حالت درونی است و ربطی به حالت بیرونی ما ندارد. یعنی من و شما در اثر یکسری رفتار و حرکات واحساس،عادت کرده ایم به رخدادی صفت های خوب، بد و اسفناک نسبت بدهیم و جالب تر اینکه من وشما به واقعه ای لقب اسفناک می دهیم و دیگری به آن «بد» می گوید. بنابراین افسردگی یک حالت ذهنی است، در اثر برآورده نشدن نیازهای بنده و جناب عالی و واکنش من وشما دربرابراین برآورده نشدن، نشان دهنده میزان افسردگی من وشما خواهد بود. مواد لازم برای افسردگی:شانه های افتاده، پیشانی گره کرده، لب و لوچه آویزان ،نگاه سر به سمت پایین، قدم ها بی هدف لباس هایمان نامرتب به همراه ماده اصلی ! اگر باورنمی کنی همین چندکاررا انجام بده و ببین که چقدر راحت حالت افسردگی در تو بروز می کند. امتحان کن . البته برای افسردگی کامل احتیاج به یک «ماده اصلی» هم دردی، که این ماده اصلی به جناب عالی کمک می کند تا آخرعمر افسرده بمانی یا حتی اگر از این ماده اصلی درست استفاده کنی، می توانی خودکشی کنی! ● ماده اصلی چیست؟ یک فکر، خوف یا رخداد وحشتناک که در زندگی جناب عالی رخ داده و سبب شده اوضاع زندگیت را دگرگون کند و فاتحه همه چیز را خوانده! انواع ماده اصلی در ایران: ۱) خیانت نامزد یا همسر انسان ۲) ورشکستگی مالی «در حدصفر یا زیر صفر » ۳) جواب رد شنیدن از دختری که عاشق او بودی ۴) ازدست دادن عزیزان خود ۵) نداشتن زندگی دلخواه «زندگی خوب و سالم، راحت و مرفه» ۶) خوبی کردن بیش از حد به دیگران و در ازای آن دیدن نامردی ازایشان و انواع دیگر را می توانید به این موارد بیفزایید. پس تا اینجا فهمیدیم فرمول افسردگی: شانه های افتاده + لب و لوچه آویزان + پیشانی گره کرده +لباس نامرتب + قدم های بی هدف + یک رخداد ناجور به عنوان ماده اصلی خبر خوب: درمان فوق العاده راحت است! در این فرمول بالا به جز ماده اصلی، همه عوامل را به اختیار خودت و بدون تلاش خاصی می توانی تغییر بدهی . شما راحت می توانید شانه هایتان را راست نگه دارید و مانند یک انسان هد فمند و متفکرراه بروید. ● از کجا شروع کنیم؟ قرص ضد افسردگی شماره ۱: «حالات خودت را تغییر بده تا حالات روحی تو شروع به تغییر کنند» ۱) شوخی نمی کنم، تغییر حالات جسمی ۵۰ درصد بهبودی شماست، پس از همین الان شروع کنید. بررسی واضح تر ماده های اصلی برای ازبین بردنشان: ۱) یک عمر زندگیم را پاش گذاشتم، بچه هاش را بزرگ کردم، رفت یک دختر ۲۵ ساله گرفت، «مرتیکه عوضی» ۲) آقای مهندس علی اکبری! به علت بحران اقتصادی وعوامل نامعلومی که هیأت مدیره تشخیص داده شما ازامروز اخراج هستید. «خدایا حالا جواب مرجان راچی بدهم،به بچه ها چی بگویم، جواب صاحبخانه را کی بده؟» ۳) خانم «ف.ه» شما سرطان دارید و متأسفانه تا ۲ ماه دیگر بیشتر زنده نمی مانید. ۴) مرتیکه عوضی ۱۲ سال خونم را تو شیشه کرد ،حالاهم که جدا شده ایم تهدید می کند که حق نداری ازدواج کنی! ۵) ۱۵ سال به خاطر توواون خواهرت پا رو تمام خواسته هایم گذاشتم، هم پدرتون بودم و هم مادرتون حالا برگشتی جواب من رو اینطور می دی، بچه نمک نشناس «گستاخ» ۶) دیگه به اینجام رسیده ، ۲۷ ساله دارم با این مرد زندگی می کنم، یکبارنپرسید توکیفت پول هست، چیزی احتیاج نداری؟ کیف و کفش بچه ها را با کدوم پول خریدی ؟ «دریغ از یک ذره احساس مسؤولیت» ۷) خدایا! یک پدر ومادر چقدر نفهم؟ ها؟ یک دختر بچه ۱۵ ساله وقت بازی کردنشه یا شوهر کردنش؟ خودت شاهدی که این مرد چه بلاهایی برسر من نیاورده ! « ۲۰ سال تفاوت سنی به خدا این نامردیه» ۸) چقدر خورد بشم، چند بار له بشم؟ چند بار؟ چند بار باید بیام خونه و ببینم که یک نفر دیگه توی خونه منه؟ چند بار، ها؟ «این شوهره یا...» ۱ ) شک نکن که حیوونه ولی گاهی اوقات شما هم در حیوون شدن ایشان نقش داشتی ! ۹) خدایا چی شده ؟ یک دفعه چه اتفاقی افتاد؟ اولش همه چیز خوب بود، رفتم خواستگاری اول به نظر آدم های خوبی می آمدند، ماهم آدم هایی بدی نبودیم، مراسم را برگزار کردیم بعد از اون همه، بگیر و ببند و خرج رفتیم سر خونه زندگیمون یک دفعه دختر گفت، من طلاق می خواهم! گفتم: آخه چرا؟ گفت: من طلاق می خواهم تازه باید مهریه ام را هم بدی « ۱۳۶۴ سکه طلا» گفتم: کف دستی که مو نداره بیا بکن. گفت: بری زندان مو در میاره ! «خدایا این دیگه چه مصیبتی بود». ۱۰) وضع مالیمون خیلی خوب بود، ولی نمی دونم یکدفعه چی شد که بابا شروع کرد به ضرر دهی، در عرض ۲ سال ۸۰ درصد اموالش را از دست داد، اون موقع من ۱۷ سال داشتم و بابا همیشه می گفت: جوش نزنید درست می شه، ولی یک دفعه خودش سکته کرد و مرد! کم کم بقیه پول های مانده از بابا خرج شد و من موندم و مامان. من ازدواج کردم مامان تنها تر شد. مامان تعادل عصبیش را از دست داد .بردیمش آسایشگاه روانی! من هم خیلی بهتر از مامانم نیستم. ۱۱) بابام کارمند یک اداره دولتی بود، همیشه می گفت: زن این حقوق این ماه دست تو، من فقط ده هزار تومان بابت ایاب وذهاب وکارای شخصی ام بر می دارم ،طفلک مادرم هفته ای ۳ بارسویای خالص درست می کرد و بعد به ما می گفت: سویا با گوشت درست کردم! از خیلی از خرج های واجبش می زد تا من و خواهرم و بابام احساس سختی نکنیم بابا آدم زرنگی بود،کم کم از یک کارمند ساده تبدیل به مدیرعامل اداره شد و وضعمون روزبه روز بهتر شد، خانه خریدیم «ویلایی»، ماشین خریدیم « دوتا» و اوضاع خیلی خوب شد، ولی بابا اعصاب نداشت! ● یک داستان کوتاه آقای بابا خان بعد از ۲۷ سال و اندی زندگی مشترک با یک دختر خانم بیوه جوان ۲۷ ساله ازدواج موقت کرد و یک روز در کمال وقاحت اومد گفت: من عاشق این دختر شده ام و قصد دارم ازدواج دایم بکنم. طفلی مادرم، حرفی نزد! نمی دونم چرا؟ ولی فکر کنم به خاطر کنکور من و خواستگار زهره خواهرم بود، گفت:مرد یک مقدار آرومترحرکت کن،بزارعلی کنکورش را بده،زهره هم جواب مثبت به خواستگارش بده و بعد اقدام کن ! بابا گفت باشه. من کنکور را دادم. زهره هم ازدواج کرد. یک دفعه بابا گفت: خب زهره که تا چند ماه دیگه می ره خونه شوهرش این خونه هم که برای تو ومامانت بزرگه، براتون یک خونه کوچکترمی گیرم! مامان گفت: می خوای این جا را اجاره بدی ؟ بابا گفت شما این طور فکر کن! به هرحال سرتون را درد نیاورم پدرم کاری کرد که مادرم بعد از ۲۷ سال واندی زندگی بگه «مهرم حلال جونم آزاد» طفلی مامانم داره دیوانه می شه ،روزی ۷ تا قرص می خوره، من هم لنگ در هوا، فقط جای شکرش باقیه که زهره شوهر خوبی گیرش اومده . «قرص ضد افسردگی ۲ »: «مسؤولیت اعمال خودت را بپذیر و بدان که همیشه طرف مقابل تو تقصیر کار نیست». چرا چاق هستی؟ من استعداد چاقی دارم و پدرو مادرم هم از بچگی به تغذیه من توجه نکردند. چرا معتاد شدی؟ رفیق ناباب! چرا طلاق گرفتی؟ چون شوهرم مرد زندگی نبود! چرادرس نخوندی؟ چون پول نداشتیم، تازه بابام نمی گذاشت درس بخونم، می گفت باید بری سر کار. چرا خونه نداری؟ چون با این اوضاع مالی کسی نمی تونه خونه بخره. چرا افسرده هستی؟ مگه ندیدی چه جوری سرم را کلاه گذاشتن و دار و ندارم را بردند! روی این کره خاکی تعداد کسانی که مسؤولیت اعمالشان را قبول می کنند بسیارکم هستند، یعنی اینکه بهش بگی چرا معتاد شدی؟ رک و راست بگه: «اراده ضعیفی داشتم.»! روزنامه قدس پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 366]