واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: امیرمسعود و بزرگان ری(1)
امیرمسعود، فرمان داده بود تا مجلسی آراسته بودند؛ بسیار باشکوه و مجلل. غلامان زیادی بر در خیمه شاهانه ایستاده بودند.تعداد زیادی سوار و پیاده از خیمه اطراف چادر به نگهبانی مشغول بودند.امیر بار داد و اعیان و بزرگان لشکر، پیش رفتند و جلوی تخت امیر ایستادند. بعد از آن نوبت اعیان و اشراف و بزرگان ری بود. با فرمان امیر، پنجاه- شصت نفر از بزرگان ری از علویان، قضات، روحانیان، بازرگانان و مردم عادی وارد خیمه امیر شدند و پشت سر درباریان امیر ایستادند. در این وقت که امیر سخن آغاز کرد.باید دانست که وقتی امیر، حرف میزد، همه باید ساکت میشدند و سراپاگوش، چشم به دهان امیر میدوختند. زیرا او در میپاشید و شکر میپراکند و سخنان شیرین و دلنشین میگفت. از حرفهای امیر، آنچه گفته و آنچه بر کاغذ نوشته، همه موجود است تا مردم ببینند و بدانند که آنچه میگویم، لاف و گزاف نیست.امیر رو به اعیان ری گفت: «تا امروز، راه و روش و شیوه حکومت ما چگونه بوده است؟ خجالت نکشید؛ راست بگویید و نترسید.» اعیان ری گفتند: «زندگانی امیر درازباد! از زمانی که از ظلم و ستم دیلمان آزاد شدهایم و امیر بر ما حکومت میکند، همیشه خواب راحت داشتهایم و در امنیت و آسایش بودهایم. امیدواریم که خداوند، این امنیت را از ما نگیرد. اکنون خوش می خوریم و خوش میخوابیم و برجان و مال و خانه و باغ و املاک خود ایمن هستیم؛ چیزی که در روزگار دیلمان نبودیم.»امیر گفت: «کار بسیار مهمی پیش آمده که باید از اینجا برویم. نامهای رسیده از دربار پدر ما که او در گذشته، خدای او را رحمت کند و ما باید به زودی به خراسان برویم که آنجا ولایت بزرگی است و نمیتوان آنجا را به حال خود رها کرد. اصل حکومت ما آنجاست؛ اما بدانید که چون از کار خراسان و هندوستان و سند و نیمروز و خوارزم فارغ شدیم، باز به این نواحی خواهیم آمد. یا یکی از پسرانم را میفرستم یا یکی از سرداران و سپهسالاران، با لشکری بزرگ و با ساز و برگ تمام.اکنون، حاکمی از طرف ما در اینجا میماند، تا شما را آزمایش کند که چه خواهید کرد. اگر از شما اطاعت و فرمان برداری ببیند، ما هم در عوض، با شما به نیکویی و عدل رفتار کنیم؛ ولی اگر خلاف آن را ببینیم و بشنویم، به تلافی آن لشکری فرستیم که جواب ناسپاسی شما را بدهد. در آن صورت ما هم در برابر خدای عزّ و جلّ عذرمان پذیرفته است که اکنون گفتهایم و بر شما حجت تمام کردهایم. «ادامه دارد»حکایت های شیرین تاریخ بیهقیتنظیم:بخش کودک و نوجوان **************************************** مطالب مرتبطراز پنهان1 باغ گردو (1) تدبیر موش(1) تدبیر موش(2) فیل به درد نخور(1) فیل به درد نخور(2) شهر شلخته ها(1) چرا خرسها با هم میجنگند؟(1) موفرفری و موقرمزی(1) مو فرفری و مو قرمزی(2)
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 367]