واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
پتك سنگين پدر بر سر پسر شيشهاي در حالي كه متهم سعي ميكرد اتهام خود را انكار كند پس از ساعاتي بازداشت با صدايي لرزان به جرم خود اقرار كرد.اين مرد به ماموران گفت: رضا را من كشتم. او از مدتي قبل به ماده مخدر شيشه معتاد شده بود و ديگر حال طبيعي نداشت. نه درست و حسابي سر كار ميرفت و نه اخلاق خوبي در خانه داشت. تهران امروز: پدري كه پسر خود را با پتك كشته بود دستگير شد. اواخر هفته گذشته مردي به پليس 110 شهرستان مرودشت زنگ زده وآنها را از جنايتي كه در منزل وي رخ داده بود با خبر كرد. ماموران پس از حضور در محل جنايت با صحنهاي فجيع روبهرو شدند. پسر جوان روي رختخوابي كه با خون وي كاملا سرخ شده بود دراز كشيده و آثار ضربهاي شديد به جمجمه وي به خوبي هويدا بود. پس از حضور بازپرس ويژه قتل و تحقيقات تخصصي كارآگاهان مشخص شد مقتول كه رضا نام داشت بر اثر اصابت ضربهاي شديد به سر خود به قتل رسيده است. با انجام تحقيقات و از آنجا كه ماموران دريافته بودند مقتول حين خواب دچار اين جنايت شده است به بررسي قفل منزل پرداختند. كارآگاهان پس از اين بررسيها به اين نتيجه رسيدند كه قاتل يا قاتلين بدون هيچ گونه مانعي وارد اين منزل شده و دست به اين جنايت زده اند.براي همين ادامه تحقيقات روي آشنايان نزديك و اعضاي خانواده مقتول متمركز شد. آنها با ادامه كاوشهاي خود در جريان اختلاف بين پدر رضا با وي قرار گرفتند. در حالي كه متهم سعي ميكرد اتهام خود را انكار كند پس از ساعاتي بازداشت با صدايي لرزان به جرم خود اقرار كرد.اين مرد به ماموران گفت: رضا را من كشتم. او از مدتي قبل به ماده مخدر شيشه معتاد شده بود و ديگر حال طبيعي نداشت. نه درست و حسابي سر كار ميرفت و نه اخلاق خوبي در خانه داشت. مدام يا نشئه بود يا خمار. نشئه كه بود حال طبيعي نداشت و به طور غير طبيعي پرهيجان بود و وقتي خمار ميشد ديگر حوصله هيچ كس را نداشت.رضا براي تامين هزينه موادش مرتب از من پول ميگرفت. ولي اين پول گرفتنها تمامي نداشت مدام مصرف او بالا ميرفت و وي پول بيشتري از من ميخواست. چند بار سر اين ماجرا با او دعوايم شد. از او ميخواستم دست از اين مواد كوفتي بردارد و به زندگي عادي خود ادامه دهد ولي وي فقط قول ميداد و هيچ تصميمي براي ترك مواد نداشت. اين بگو مگوها ادامه داشت و رضا روز به روز غير طبيعيتر ميشد. روز حادثه او مواد مصرف كرده و در چرت بود. بالاي سر وي رفتم و او را نگاه كردم. ديدن بدن لاغر و قيافه تكيده او برايم قابل تحمل نبود.نمي دانم چه شد كه به سراغ پتكي رفتم كه در انباري افتاده بود. تصميمي عجيب گرفته بودم پتك را برداشته و بالاي سر او آمدم. پتك را بالا برده و ضربهاي محكم به سر وي زدم. پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]