تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه كارهاى خود را به خدا بسپارد همواره از آسايش و خير و بركت در زندگى برخوردار اس...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826678637




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

زنان جنگ


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: زنان جنگ
زنان جنگ
همیشه در جنگ ها گفته میشود ضعیف ترین اقشار مردم در برابر جنگ زنان و کودکان هستند. شاید هم به همین علت است که فکر می کنیم زنان  شاید کمتر از مردان فعالیت کردند.ولی به جد میتوان گفت  زنی که همسر و فرزند خویش را به جبهه میفرستد به آنها  روحیه میدهد و برایشان دعا می کند  ثواب نیت خیرش را می برد و در  نیمی از جنگ بصورت مستقیم شرکت دارد ولی زنان ما به همین هم راضی نبودند . به موقع خود در شهرهایشان اسلحه دست گرفتند و به هنگام ضرورت امدادگر شدند .  پشت جبهه چراغ خانه را روشن نگه داشتند و نیزمواد غذایی و مایحتاج رزمنده هایمان را تامین می کردند و... بعد از جنگ هم  زینب گونه داغ دیدند ،  داغ  فرزند و همسر  در انتظار یک  پیام یا شاید یک تکه استخوان از عزیزانشان پیر شدند.*****«گفتم:من با شما نمیام می خوام تو شهر بمونم پدرم گفت :مگر نمی بینی چه خبره ؟ اگر بمونی دیگه دختر من نیستی. سرم را انداختم پایین بعد گفتم:عیبی نداره من میمونم .زد توش گوشم تنها سیلی بود که از پدرم خوردم بعد رفتم طرف مسجد آنقدر کار و زخمی زیاد بود که خانواده ام از یادم رفت.»***** «مثل مرغ بچه هایش را دور خودش گرفته بود . می گفت می مونم می گفت نمی رم  گریه می کرد و می گفت: ببین من هیکلم درشته بزارین منو جای دو تا سه تا از این گونی ها ی سنگرتون نه شوخی داشت و نه تعارف.»«می خواستیم لباس های مژده را بشوییم دیدیم پر از تکه های مغز هستند بردیم لباس ها را بجای محمد رضا در باغچه دفن کردیم و فاتحه خواندیم.»***** «دیر رسیدیم توی قبر گذاشته بودندش دویدیم بالای سرش همینطور نگاهش کردم صورت و ریش هایش خونی بود سیر نمیشدم از دیدنش تمام بیست و سه سالی که بزرگش کردم یکطرف و این چند لحظه هم یکطرف انگار مادر حضرت قاسم بودم چقدر لذت داشت دیدنش فکر میکردم مادر حضرت قاسم هم چه حالی داشته .»***** «صالی داری میری  وصیتت رو بگو و بروخندید و با دست زنش را نشان داد گفت :وصیت ، اونا هاش اونجا نشسته»***** «گفتم کجا ؟ گفت گلزار شهدا سالگرد احمد گفتم حالا نمیشه نری؟ امروز همه جا رو میزنن گفت نه مادرش قبل از مرگ از من قول گرفت که امروز برم سرمزارش بعد گفت راستی اگر برنگشتم حلالم کنگفتم خودتو لوس نکن تو کجا و شهادت کجا ؟ گفت حالا می بینی حلوام هم خیلی شیرینه بخور نوش جونتخبر آوردند شهید شده خشکم زد توی مراسمش بی اختیار رفتم طرف ظرف حلوا»[1] *****«(مادرش می گفت:) برای داشتن یک دختر خیلی دعا و ثنا کردم خدا به من دو پسر داده بود ولی از این که دختر نداشتم غصه میخوردم به حضرت زهرا توسل کردم عاقبت هم خدا بعد ا دو پسر " شهناز " را به من عطا کرد اولین نفری هم که از خانواده شهید شد شهناز بود. او رفت و راه شهادت  را برای دو برادرش حسین و ناصر هم بازکرد. شهناز برای من هم دختر بود و هم مادر آخر من در کودکی مادرم را از دست داده بودم و او همه چیز خانه ما بود او بیشتر از سن خود نسبت به مسائل اطرافش آگاهی داشت. بهتر از دیگران میفهمید از زمان خودش جلو تر بود اصلا در بزرگ  کردم او اذیت نشدم. من خدا را شکر می کنم که بچه هایم با مریضی و کسالت یا تصادف از دنیا نرفتند و خدا بر من منت گذاشت و بهترین مرگ یعنی شهادت را  نصیبشان کرد انشاء الله درآن دنیا مرا شفاعت کنند.»*****«خانم عابدینی تعریف می کرد که شب قبل از شهات با شهناز و گروهی دیگر از خواهران دور هم جمع بودیم آن شب شهناز لباس سفیدی خیلی زیبایی به تن کرد و جورابهای سفیدی پوشید و چادر سفیدی بر سر انداخت گفتم برای چه لباس سفید پوشیده ای؟ در این شور و حال جنگ و گریز ها پوشیدن لباس سفید چه مناسبتی دارد؟ گفت خب معمولا وقتی انسان خوشحال است بهترین لباس ها را می پوش بعد رو به بچه ها کرد و گفت: بلند شو تا دو رکعت نماز بخوانیم و چند عکس یادگاری با هم بگیریم شاید این اخرین عکس ها باشد همین کار را هم کردیم و با همان چادر و لباس سفید عکس انداخت حالات عجیبی داشت . آن شب وقتی نوبت نگهبانی به او رسید گفتم لباست را عوض کن برو پست نگهبانی را تحویل بگیر قبول نکرد و گفت این لباس عروسی من است در این لباس خیلی راحت هستم. یک چادر مشکلی روی لباسهایم می پوشم و چیزی معلوم نمی شود. با همان لباس ها سر پست نگهبانی رفت.»[2]منبع:1. زنان خرمشهر2.افلاکیان زمین ج 12تنظیم برای تبیان : یزدانی 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 542]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن