تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):تو را سفارش مى‏كنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران (دينى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835254915




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

راز خوشبختی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «راز خوشبختی »تاجر
راز
تاجری پسرش را برای آموختن « راز خوشبختی » به نزد خردمندترین انسانها فرستاد پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه می رفت تا اینکه بالاخره به قصری زیبا برفراز کوهی رسید . مرد خردمندی که او در جستجویش بودآنجا زندگی می کرد بجای اینکه با یک مرد مقدس روبرو شود وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می خورد .فروشندگان وارد و خارج می شدند .مردم در گوشه ای گفتگو می کردند . ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می نواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکیهای لذیذ آن منطقه چیده شده شده بود .خردمند با این و آن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می داد گوش کرد اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که « راز خوشبختی» را برایش فاش کند . پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد مرد خردمند اضافه کرد : معذالک می خواهم از شما خواهشی بکنم آنوقت یک قاشق کوچک بدست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت : در تمام این مدت گردش این قاشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پله های قصر در حالیکه چشم از قاشق برنمی داشت دو ساعت بعد به نزد خردمند برگشت .مرد خردمند از او پرسید : ایا فرشهای ایرانی اتاق ناهارخوری را دیدید ؟آیا باغی را که استاد باغبان ده سال صرف آراستن ان کرده است دیدید ؟
راز
آیا اسناد و مدارک زیبا و ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده در کتابخانه ملاحظه کردید ؟ مرد جوان شرمسار اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده است .تنها فکر و ذکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند . خوب پس برگرد و شگفتیهای دنیای مرا بشناس . آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه ای را که او در آن ساکن است بشناسد.مرد جوان با اطمینان بیشتری این بار به گردش در کاخ پرداخت . در حالیکه همچنان قاشق را بدست داشت با دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقفها بود می نگریست.او باغها را دید و کوهستانهای اطراف را . ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب بکار رفته بود تحسین کرد.وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزییات برای او توصیف کرد خردمند پرسید : پس آن دو قطره روغنی که به تو سپرده بودم کجاست؟ مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است. آنوقت مرد خردمند به او گفت :تنها نصیحتی که به تو می کنم اینست؛ راز خوشبختی اینست که : «همه شگفتیهای جهان را بنگری بدون اینکه هرگز دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی» آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه ای را که او در آن ساکن است بشناسد.گزیده ای ازکتاب کیمیاگر اثر پائولو کوئیلورمز دوستی
راز
دو دوست در بیابان همسفر بودند.در طول راه باهم دعوا کردند.یکی به دیگری سیلی زد.دوستی که به شدت صورتش درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت:«امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد.»آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند وتصمیم گرفتند حمام کنند.ناگهان دوست سیلی خورده به حال غرق شدن افتاد.اما دوستش او را نجات داد.او روی سنگ نوشت:«امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد.»دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید:«چرا وقتی سیلی ات زدم بر روی شن و حالا بر روی سنگ نوشتی؟»دوستش پاسخ داد:«وقتی دوستی تو را ناراحت میکند باید آن را برروی شن بنویسی تا بادهای بخشش آنرا پاک کند.ولی وقتی به تو خوبی میکند،باید آنرا روی سنگ حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند.»نویسند: سیمون فردریك تنظیم برای تبیان: زهره سمیعی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن