تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت (رهبرى اسلامى).
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816908819




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

وبا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: وبامشهورترين شعر «نازک الملائکه» بانوي شعر و ادب عراق وبا
شب
 شب ِ تيره فرا رسيدگوش کن،به پژواک ِ ناي ِ ناله‌ها،مردگان  در دل ِ تاريکي، خاموشو فرياد بلندِ دلهره،غليان ِ اندوهي که در پژواک ِ ضجه‌ها مي‌جوشددر هر قلبي،جوش و خروشيو غم‌گنانه ناله‌هاييکه در آرامش ِ کلبه‌ها لانه کردهو همه جا،فرياد ِ جان در ژرفاي تيرگيو صدايي که در هر مکاني زار مي‌زندو مرگ،تکه پاره‌هايي  که به جا گذاشته،مرگ، مرگ، مرگاي نيل ِ غم‌اندودِ آشفته از دستان ِ مرگ،سپيده دميدگوش فرا ده به آواي کودک ِ بي‌چارهمردگان،  بسيار مردگانکه شمارشان از کف رفته استو فردايي که ديگر نيستسکوتي نيست
شب
و يا هيچ لحظه‌ي يادمانياين دست‌آوردِ مرگ استمرگ، مرگ، مرگو شکايت ِانساناز آن چه مرگ کردهوبا،در وحشت با اجساد ِ مردگاندر غاردر سکوتي بي‌رحمانهکه دارويي‌ست مرگدرد ِ وبا برخاستو کينه‌اي که مدام مي‌جوشدبه ناگاه،آن دشت ِشاد و روشنفرياد زنان سقوط کردديگر کسي فرياد ِگريه گنندگان را نمي‌شنودهمه جا،پژواک، پس ِ پشت ِ پنجه‌هاي مرگدر کلبه‌ي زن ِ کشاورزجز نواي ناله‌ي مرگ نيستمرگ، مرگ، مرگو نمود مرگ،که در کالبد ِستم‌گرانه‌ي وبابه انتقام نشسته استسکوت ِ رونده،جز واگشت ِ صداي تکبير نيستحتي،گورکن نيز مرده استو ياوري نماندهمؤذن نيز مرده است
شب
کيست که مردگان را تکريم کندديگر جز ناله و سودايي نماندهکودکي  پدر و مادر از دست دادهبا قلبي اندوه‌وار مي‌گريدو فردا، بي‌شکوحشت بيماري او را فرا خواهد گرفتاي شبح ِ خون‌ريز،جز اندوه ِمرگ ، چيزي نگذاشتيمرگ ، مرگ ، مرگاي مصر ،مرگ احساسم را تکه پاره نمود . الکوليرا سكَن الليلُأصغِ إلى وَقْع صَدَى الأنَّاتْفي عُمْق الظلمةِ, تحتَ الصمتِ, على الأمواتْصَرخَاتٌ تعلو, تضطربُحزنٌ يتدفقُ, يلتهبُيتعثَّر فيه صَدى الآهاتْفي كل فؤادٍ غليانُفي الكوخِ الساكنِ أحزانُفي كل مكانٍ روحٌ تصرخُ في الظُلُماتْفي كلِّ مكانٍ يبكي صوتْهذا ما قد مَزّقَهُ الموتْالموتُ الموتُ الموتْيا حُزْنَ النيلِ الصارخِ مما فعلَ الموتْطَلَع الفجرُأصغِ إلى وَقْع خُطَى الماشينْفي صمتِ الفجْر, أصِخْ, انظُرْ ركبَ الباكينعشرةُ أمواتٍ, عشرونا
شب
لا تُحْصِ أصِخْ للباكينااسمعْ صوتَ الطِّفْل المسكينمَوْتَى, مَوْتَى, ضاعَ العددُمَوْتَى, موتَى, لم يَبْقَ غَدُفي كلِّ مكانٍ جَسَدٌ يندُبُه محزونْلا لحظَةَ إخلادٍ لا صَمْتْهذا ما فعلتْ كفُّ الموتْالموتُ الموتُ الموتْتشكو البشريّةُ تشكو ما يرتكبُ الموتْالكوليرافي كَهْفِ الرُّعْب مع الأشلاءْفي صمْت الأبدِ القاسي حيثُ الموتُ دواءْاستيقظَ داءُ الكوليراحقْدًا يتدفّقُ موْتوراهبطَ الوادي المرِحَ الوُضّاءْيصرخُ مضطربًا مجنونالا يسمَعُ صوتَ الباكينافي كلِّ مكانٍ خلَّفَ مخلبُهُ أصداءْفي كوخ الفلاّحة في البيتْلا شيءَ سوى صرَخات الموتْالموتُ الموتُ الموتْفي شخص الكوليرا القاسي ينتقمُ الموتْالصمتُ مريرْلا شيءَ سوى رجْعِ التكبيرْحتّى حَفّارُ القبر ثَوَى لم يبقَ نَصِيرْالجامعُ ماتَ مؤذّنُهُالميّتُ من سيؤبّنُهُلم يبقَ سوى نوْحٍ وزفيرْالطفلُ بلا أمٍّ وأبِيبكي من قلبٍ ملتهِبِ
شب
وغدًا لا شكَّ سيلقفُهُ الداءُ الشرّيرْيا شبَحَ الهيْضة ما أبقيتْلا شيءَ سوى أحزانِ الموتْالموتُ, الموتُ, الموتْيا مصرُ شعوري مزَّقَهُ ما فعلَ الموتْ ترجمه / ستار جليل زادهتنظيم : بخش ادبيات تبيان





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 276]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن