تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 1 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دعايى كه با بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم شروع شود، رد نمى‏شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1867069708




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جشن تولد


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جشن تولّد
جشن تولد
چند روز پیش، جشن تولد عروسک دوستم بود. عروسک دوستم، همه عروسک‌های همسایه را برای جشن تولدش دعوت کرده بود. چاقالو کوچولو را هم دعوت کرده بود. اما چاقالو کوچولو نمی‌خواست تنهایی به خانه دوستم برود. می‌گفت: تو هم حتما باید با من بیایی!من نمی‌توانستم بروم. چون عروسک دوستم مرا دعوت نکرده بود. او فقط از چاقالو کوچولو و عروسک‌های دیگر دعوت کرده بود. لباس‌های تازه‌ای، تن چاقالو کوچولو کردم و گفتم: حالا مثل یک عروسک خوب و با ادب و حرف‌ گوش کن، راه بیفت و برو! ناراحت نباش چون من همراهت نمی‌آیم! چاقالو کوچولو مثل همیشه اخم کرد و خواست لباس‌هایش را در بیاورد. من ناراحت شدم و گفتم: ببین چاقالو کوچولو دوباره می‌خواهی بدجنسی کنی؟ چاقالو کوچولو از حرف من ناراحت شد و باز هم با من قهر کرد. طوری به من نگاه کرد که من فهمیدم تصمیم گرفته است که به جشن تولد نرود. من هم چیزی نگفتم و رفتم و در گوشه‌ای نشستم.
جشن تولد
زمان جشن تولد، کم‌کم داشت نزدیک می‌شد. زیرچشمی چاقالو کوچولو را نگاه کردم. دیدم که سرش را انداخته پایین و دارد گریه می‌کند. دلم برایش سوخت. رفتم جلو و گفتم: خیلی خوب، گریه نکن، من هم با تو می‌آیم!چاقالو کوچولو که انگار اصلا گریه نمی‌کرد، یک‌دفعه گوش‌هایش را تکان داد و از من تشکر کرد. راه افتادیم و رفتیم خانه دوستم. ما کمی دیر به مهمانی رسیدیم. جشن تولد عروسک دوستم توی آشپزخانه بود. عروسک‌های همسایه، همگی آمده بودند. خرگوش کوچولو، گربه پشمالو، موش کوکی و خیلی از عروسک‌های دیگر.
جشن تولد
چاقالو کوچولو جلو رفت و با همه آنها سلام و احوال پرسی کرد. خیلی زود هم با آنها دوست شد و مرا کاملا فراموش کرد. من هم پیش دوستم نشستم تا با هم حرف بزنیم. وقتی داشتم با دوستم حرف می‌زدم، زیرچشمی عروسک‌ها را هم نگاه می‌کردم آنها خیلی خوشحال بودند. عروسک دوستم، لباس‌های قشنگی پوشیده بود و روی یک قوطی کبریت نشسته بود. او یک دختر کوچولو بود. خیلی کوچولو. کفش‌هایش قرمز بود و پاشنه بلند. مثل همه عروسک‌های کوچولو که کفش‌های قرمز و تق‌تقی را دوست دارند، او هم کفش‌هایش را خیلی دوست داشت.یک کیک کوچولو، اندازه یک نعلبکی، جلو او بود. چند تا چوب کبریت هم به جای شمع توی کیک فرو کرده بودند. راستی راستی که جشن خوبی بود. عروسک‌ها خوشحال بودند. می‌گفتند و می‌خندیدند. اما یکدفعه دیدم که چاقالو کوچولو آمد پیش من. رنگش پریده بود. پرسیدم: چه شده چاقالو کوچولو؟ گفت: هیچی، فقط خسته شده‌ام. می‌خواهم بروم خانه!از دوستم خداحافظی کردم و چاقالو کوچولو را بغل کردم و آمدیم خانه خودمان. توی راه فهمیدم که چاقالو کوچولو خیلی ناراحت است. چون اخم کرده بود و با من اصلا حرف نمی‌زد.
جشن تولد
 پرسیدم: باز چه شده چاقالو کوچولو؟ انگار ناراحتی!چاقالو کوچولو نگاهم کرد. من خیلی زود فهمیدم که چه می‌گوید. می‌گفت: همه عروسک‌ها درباره جشن تولدشان حرف می‌زدند. اما من هیچ وقت جشن تولد نگرفته‌ام. تو دوست من نیستی. چرا برای من جشن تولد نمی‌گیری؟ تو اصلا دوستم نداری!خندیدم و گفتم: خوب اینکه ناراحتی ندارد! چرا زودتر نگفتی؟ برای تو هم جشن تولد می‌گیرم. فقط نمی‌دانم روز تولدت چه روزی است؟چاقالو کوچولو با تعجب نگاهم کرد و گفت: یعنی چه؟ روز تولد، روز تولد است دیگر!خندیدم و گفتم: آخر، من نمی‌دانم تو در چه روزی به دنیا آمده‌ای! فقط می‌دانم که پارسال دایی‌ام، تو را برای من آورد!چاقالو کوچولو گفت: خوب، معلوم است دیگر! من همان روزی به دنیا آمدم که به خانه شما و پیش تو آمدم! دایی‌ات حتما می‌‌داند که آن روز، چه روزی بود!گفتم: راست می‌گویی! دایی‌ام آن روز از سربازی آمده بود. حتما می‌داند چه روزی بود. از او می‌پرسم. خیالت راحت باشد. حتما برای تو جشن تولد می‌گیرم!چاقالو کوچولو اخم‌هایش را باز کرد و با خوشحالی پرید توی بغلم. حالا ما منتظریم که روز تولد چاقالو کوچولو برسد تا برایش جشن بگیریم. نوشته: جعفر ابراهیمی********************************مطالب مرتبط ساقه‌های طلایی گندم عنکبوت و جاروی دم دراز بُز زنگوله پا معلم جدید بره ها قرمزی کجاست؟ زردک درخت سیب آقا کمده زنبورک وزوزی اسب بلوری مشکل آقای مربّع گوش فیل جادویی  توجه: جواب سوال را در این لینك بخوانید





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 351]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن