واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: تغيير آب و هوا: دور ساختن بيمار از محيط خانواده ... براى درمان مىتوان از راه و ابزارهایى استفاده كرد كه يكى از آنها تغيير محيط زندگى بيمار است . 1- تغيير آب و هوا: دور ساختن بيمار از محيط خانواده و اقامت او در آسايشگاه و واداشتن او به زندگى در منطقهای خوش آب و هوا براى تخفيف اضطراب و درمان بيمار، اثرى آرامش بخش دارد. 2- تغيير شرايط زندگى:از دیگر شيوههاى درمان اين است كه زندگى بيمار را به محيطى ديگر ببریم و وضع او را تغيير دهيم. بايد او را به محيطى كشاند كه در آن مسئله حيات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصيت او از دستبردها در امان باشد. بررسيهاى تجربى نشان مىدهند كه در مواردى با تغيير شرايط زندگى و حتى تغيير خانه و محل كار و زندگى، بهبود كامل حاصل مىشود. 3- ايجاد اشتغال و سرگرمى:تطهيرهاى مكرر و دوبارهكارىها به این علت است كه بيمار فرصت كافى براى انجام آن دارد. بهاين سبب ضرورى است در حدود امكان سرگرمى او زيادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات يكى پس از ديگرى او را وادار خواهد كرد كه نسبتبه برخى از امور از جمله وسواس، بىاعتنا شود. 4- زندگى در جمع:فرد وسواسى را بايد از گوشهگيرى و تنهايى بيرون كشاند. زندگى در ميان جمع خود مىتواند عاملى براى رفع اين حالتباشد. ترتيب دادن مسافرتهاى دستجمعى كه در آن همه افراد ناگزير شوند شيوه واحدى را در زندگى پذيرا شوند، در تخفيف و حتى درمان اين بيمارى به ویژه در افرا كمرو مؤثر است. 5- شيوههاى اخلاقى:رودربايستىها و ملاحظاتی كه هر انسانى به شیوهای با آن مواجه است، تا حدود بسیاری سبب تخفيف اين بيمارى مىشود. طرح سؤالات انتقادى توام با لطف و شيرينى، بهويژه از سوى كسانى كه محبوب و مورد علاقه بيمارند در امر سازندگى بيمار بسيار مؤثر است و مىتواند موجب پيدايش تخفيف هايى در اين رابطه شوند . البته بايد سعى بر اين باشد كه انتقاد به ملامت منجر نشود و روح بيمار را نيازارد. احياى غرور بيمار در موارد بسيار ، سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذيرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به او قدرت مىدهد. بايد گاهى غرور فرد را با انتقادى ملايم زير سؤال برد و با كنايه به او تفهيم كرد كه عرضه اداره و نجات خويش را ندارد تا بر سر غرور آيد و خود را بسازد. بايد به او القا كرد كه مىتواند خود را از اين وضع نجات دهد. همچنين بايد به بيمار اجازه داد كه درباره افكار خود اگر چه بى معناست، صحبت كند و از انتقاد ناراحت نباشد. 6- تنگ كردن وقت:پيش از اين هم گفتهايم كه گاهى تن دادن به ترديدها ناشى از اين است كه بيمار خود را در فراخى وقت و فرصتببيند و براى درمان ضرورى است كه در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ كنند. در چنين مواردى لازم استبا استفاده از متون و شيوههايى او را به كارى مشغول داريد و به ادای وظيفهاى وادار کنید تا حدى كه وقتش تنگ شود و ناگزير باشد با سر هم كردن عمل و وظيفه كار و برنامه خود را اگرچه نادرست است ، به سرعت انجام دهد. تكرار و مداومت در چنين برنامهاى در مواردى مىتواند بهصورت جدى در درمان مؤثر باشد. 7- زيرپاگذاردن موضوع وسواس:در مواردى براى درمان بيمار چارهاى نداريم جز اينكه به او القا كنيم به قول معروف به سيم آخر بزند؛ حتى با پيراهنى كه آن را نجس مىداند يا با دست و بدنى كه او تطهير نكرده مىشمارد به نماز بايستد و وظيفهاش را ادا کند. به عبارت ديگر، بيمار را وا داريم تا همان كارى را كه از آن مىترسد انجام دهد. تنها دراین صورت است كه درمىيابد هيچ واقعهاى اتفاق نمىافتد. شيوههاى اصولى در درمان وسواس: الف) روانپزشكى:اگر رفتار يا عمل وسواسى شديد شود، نياز به متخصص روانى و درمانگرى است كه در اين زمينه اقدام كند. كسى كه تعليمات تخصصى و تحصيلىاش در روان پزشكى او به او اجازه مىدهد كه براى شناخت ريشه بيمارى و درمان بيمار اقدام کند. علاوه بر اينكه در زمينه ريشهيابىها كار و تلاش كرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بهعمل آورده و دستکم حدود200 - 300ساعتى هم در رابطه با شناختخويش گام برداشته است. اينان اجازه دارند كه در موارد لازم نسخه بنويسند يا داروهايى تجويز كنند يا اگر شيوههاى ديگرى را براى درمان لازم مىبينند، بهكار گيرند. گاهى لازم است بيماران را در مؤسسات روانپزشكى و گاهى هم در بيمارستانها به طرق روانكاوى و رواندرمانى درمان کنند و در موارد ضروری بايد آنان را بسترى کرد. درمان بيمارى براى برخى از افراد بسيار ساده و براى برخى ديگر بسيار سخت است ؛ بهويژه كه شرايط اقتصادى و اجتماعى بيمار هم در اين امر مؤثر است. ب) روان درمانى:اين هم نوعى درمان است كه بر عهده روانكاو يا روانشناس است و طی آن همكارى آزاد بين بيمار و درمان كننده مبتنى بر اعمال متقابل است كه بر اساس روابطى نسبتا طولانى و طبق هدف و برنامه ريزى مشخصى به پيش مىرود. درمان اختلال بهصورت صحبت کردن يا هر شيوه مفيدى انجام مىگيرد كه قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد. در اين درمان گاهى هم ممكن است دارو مورد استفاده قرار گيرد. البته اصل بر اين است كه بر اساس شيوه مصاحبه و گفتوگو زمينه براى تحول درونى فراهم شود. اصول روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام كه به اين جنبهها توجه نشود، اصلاح و درمان امكانپذیر نخواهد بود: الف - اصلاح محيط: منظور محيط زندگى بيمار، توجه به امنيت آن، بررسى اصول حاكم بر جنبههاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرتها، فعاليتهاى تفريحى، گردشها، تلاشهاى جمعى، مشاركت در امور و غیره است. ب - ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است داشتن يا برقرار کردن روابط خوب و مناسب ، همدردى و همراهى، كمك كردن، دادن اعتبار و رعايت احترام، تقويت قدرت استدلال، بيان خوب، خوددارى از سرزنش و... است . ج – روانكاوى و روان درمانى: در ضمن آن تلاشى براى ريشهيابى، ايجاد زمينه براى دفاع خود بيمار از وضع و حالات خود گشودن عقدهها، توجه دادن بيمار به منشا اختلال خود، القائات لازم و... صورت میگیرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 510]