واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: قدیما عشق بود...
گفتگوی هنری با رضا رویگری30 سال پیش در كوران انقلاب اسلامی بود كه ترانهای به یادماندنی از رادیو و تلویزیون پخش میشد به نام «الله اكبر» كه آن ترانه در ذهن تكتك ایرانیان به یادگار باقی است. چند سال بعد از آن فیلم سینمایی اجارهنشینها از سینماهای كشور پخش شد كه هنوز هم تازگی دارد، جوانی آن ترانه را خواند و این فیلم را بازی كرد كه نامش «رضا رویگری» بود، كه در سالهای اخیر بسیار پركار بود، میگوید: «هفت جدم از اهالی تجریش تهران بودند».مرحوم پدرم باغبان و بسیار انسان متدین و پاكی بود. همیشه لبخند برلباهایش بود، از كودكی در میان گل و باغچه و باغ بزرگ شدم، آن خانه زیبای پدری در سیل تجریش از بین رفت كه بعد من زمین آنجا را فروختم. رویگری بزرگتر كه شد، همچنان هنر را ادامه داد، او كه از كودكی با هنر باغبانی پدربزرگ شد، سعی كرد هنر را از زوایای گوناگون تجربه كند، به همین خاطر، او حالا در كنار بازیگری، خواننده و یك نقاش حاذق هم است. از رویگری دعوت كردیم تا در یك بعدازظهر مهمان خانواده سبز باشد...بچه میدان تجریشبچه میدان تجریش هستم، در ششم دیماه در یك خانواده مذهبی به دنیا آمدم، از كوچكی از چیزهایی كه در خانه، نبود، خوشم میآمد، مثل رادیو، تلویزیون و البته بازیگری چون خانواده با بازیگر شدن من مخالفت میكردند. در دوران دبیرستان، كار تئاتر را آغاز كردم، نقاشی كردم، دو آلبوم به نامهای غوغا و از عشق گفتن به آهنگسازی و با صدای خود روانه بازار كردم، در آمریكا نمایشگاه نقاشی داشتم و... این كارنامهای بود از فعالیتهای هنری در حال حاضر در سریال مختارنامه ایفای نقش میكنم، كاری است كه 5 سال طول كشید.ترانه به یادماندنیخیلیها دوست دارند كه از آن ترانه حماسی، «الله الله الله الله اكبر» بدانند. در كوران انقلاب بود كه آهنگساز آن ترانه، به من پیشنهاد داد كه آن شعر را بخوانم و من هم خواندم، او هم آن ترانه را برای آن روزها ساخته بود...نقشهای پررنگدر دهه شصت پركار بودم، اما 4 سال كار نكردم و تمام ذهنم را معطوف نقاشی كردم، سپس به آمریكا رفتم و در آنجا نمایشگاه برگزار كردم، تصمیم گرفتم پس از بازگشت دوباره به سینما كارهایم حرفهایی برای گفتن داشته باشد، چون كه در سینما یا باید جوان باشید و یا بازیگر... جز این نقشهای دمدستی به شما پیشنهاد میشود كه من از آن خوشم نمیآید. تا اینكه پس از چند سال دوری از سینما و تلویزیون به من بازی در فیلم سینمایی «بوتیك» پیشنهاد شد كه همبازی رضا گلزار و گلشیفته فراهانی بودم، «بوتیك»، «راهی» برای بازگشت دوباره من بود، هنوز هم گزیده كار میكنم. دیروز یك پیشنهاد داشتم كه پس از خواندن فیلمنامه به كارگردان گفتم آن نقش زشته را به من بدهید. در حال حاضر دنبال نقشهای جدید میگردم، نقشهایی كه مشابه نباشد و من بتوانم كاری انجام دهم كه حرفی برای گفتن داشته باشد... فقط این نباشد كه تنها دیالوگ بگویم و پولی بگیرم و بروم... پس از سالها هنوز دوست دارم این رویه را دنبال كنم، یعنی نقش همچنان برایم اهمیت دارد، یعنی بازی نكنم تا یك نقش خوب پیشنهاد شود و من بتوانم حرفی برای گفتن داشته باشم.سال پیش در كوران انقلاب اسلامی بود كه ترانهای به یادماندنی از رادیو و تلویزیون پخش میشد به نام «ا...اكبر» كه آن ترانه در ذهن تكتك ایرانیان به یادگار باقی است. چند سال بعد از آن فیلم سینمایی اجارهنشینها از سینماهای كشور پخش شد كه هنوز هم تازگی دارد، جوانی آن ترانه را خواند و این فیلم را بازی كرد كه نامش «رضا رویگری» بودنوه دارمدانشگاه را در آغازش رها كردم، پسرم هم، همین كار را كرد. من خیلی زود ازدواج كردم، پسرم هم زود ازدواج كرد، هنوز فكر میكردم برایم خیلی زود است كه پدربزرگ شوم، ولی یك نوه دختر 11 ماهه دارم. ضمن اینكه من هم مثل پسرم تك فرزند خانواده هستم.نجات زندگیمن همیشه از مردم خیلی چیزها را به یاد دارم، محبت و عشق آنان، باعث میشود كه انگیزهمان را چند برابر كند، یكی از فاكتورهای اصلی كه ما را زنده و تازه و باطراوت نگه میدارد، همین عشقی است كه از سوی مردم به ما میرسد، شاید باور نكنید، من ده سال كار نكردم، اما مردم فراموشم نكردند، من از محبت مردم، هیچ كم و كسری ندارم.یادم میآید در سالن فرودگاه یك زن محجبه كه اصلا صورتش هم معلوم نبود، مرا دید. بلند شد و سلام كرد و گفت: «آقای رویگری دوست داشتم شما را از نزدیك ببینم، چون كه صدای شما زندگی مرا نجات داد» و چیز دیگری نگفت، برای من یك معما بود كه كدام ترانه مرا میگوید... نمیدانم چرا از او نپرسیدم كه چه اتفاقی افتاد، اما خیلی دلم میخواهد كه بدانم دلیلش چه بود.نسل جوانالان اگر از وزشكاران قدیمی بپرسید كه برای چه ورزش میكردید، میگوید: برای عشقمان اما حالا اگر ورزشكاری حقوقش یك ماه پرداخت نشود، داخل زمین نمیرود، البته من حرفهای خودشون رو میگویم، وگرنه ورزشكار كه نیستم. الان من خیلی جاها شنیدم، با توجه به جوانان خوبی كه در سینماها هستند، اما آن عشق اصلی كم است، منظورم را به اشتباه برداشت نكنید... اصلا جوان باید در سینما باشد، مگر سینما بدون جوان معنا دارد، اصلا خودمان باید دنبال جوان برویم، اجازه بدهید مثالی برایتان بزنم، من، به همراه مرحوم رضاژیان و اسماعیل خلج، پولمان را روی هم میگذاشتیم تا یك دیزی با هم بخوریم، اما تئاتر مجانی بازی كنیم، شبها دكور میساختیم، كه سه شب اجرای رایگان بگذاریم، اما دیگر خبری از این كارها دیگر نیست... الان طور دیگری شده است، چقدر پول میدی؟ نه، نمیارزه، اون پروژه بیشتر میدهد، و این باعث تاسف است. اما به جای اینكه جوانهامون چونه روی پول بزنند، تمركزشان را روی كار بگذارند تا یك بازی به یادماندنی از خود برجای بگذارند، پول خودش میآید. در روانشناسی یك مثلثی است به نام «بودن، انجام دادن و نتیجه گرفتن» من وقتی تو حال و هوای خوب هستم، كارم را خوب انجام میدهم و نتیجه خوبی میگیرم، اما یك روزی حال و هوای خوبی ندارم، اما چون كارم را درست انجام میدهم، آنگاه است كه باز هم نتیجه خوب میگیرم. ما به جای اینكه به دنبال كار خوب باشیم، باید فعل انجام دادن را خوب صرف كنیم، چرا كه كار خوب به دنبال خود هم آرمانهای یك بازیگر را میآورد، اما متاسفانه بیشتر نگاهها اینگونه است كه سریع معروف شوم و پول در بیاورم، «مرحوم شكیبایی» را دیدی، مراسم تدفین خدابیامرز را دیدید، فكر میكردید، چرا اینقدر مردم دوستش داشتند، به خاطر كار خوبش بود، همین... به خاطر همین بعضی از این بازیگران یك كار انجام میدهند، اما آن كار ماندگار نمیشود و به همین خاطر دیگر خبری از آنان نمیشود. ترشی میفروختممن كارهای زیادی در طول عمرم به جز بازیگری انجام دادم، البته در حال حاضر جز بازیگری كار دیگری انجام نمیدهم، در زمان نوجوانی پدرم مرا میگذاشت دم در مغازههای تجریش، یا خودم یه چیزهایی میفروختم، در سال 62، 63 یك جایی را گرفتم و ترشی و مربا درست میكردم و میفروختم، تا اینكه مرحوم رضا ژیان دنبالم آمد و من را سر صحنه «محله بهداشت» برد، من هیچوقت از كار ابایی نداشتم در سالهای 70 تا 74، نقاشی تدریس میكردم، چند وقت پیش در بازار قائم یكی از شاگردانم را دیدم كه خودش گالری نقاشی دارد و برای خودش استادی شده بود. الان هم اگر یك روز بازیگری نباشد، مطمئن باشید كارهای دیگری است كه انجام دهم.منبع : خانواده سبز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]