تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نماز دژ محكم خداوند رحمان و وسيله راندن شيطان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819941641




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جايي براي جوانان باز كنيد


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: هموطن-هميشه با شنيدن صداي اذان، دلم مي‌خواست يك بار نمازم را در مسجد بخوانم، چرا كه از ثواب آن با خبر بودم. براي همين در يكي از ماه‌هاي پُرخيروبركت سال تصميم گرفتم نماز ظهر را در مسجد محل بخوانم. با اين فكر كه ظهر خلوت‌تر است به سمت مسجد حركت كردم. فاصله خانه تا مسجد به 20 دقيقه پياده‌روي طول مي‌كشيد، با اين حال اشتياق نماز خواندن در جمع باعث شد طولاني بودن راه به‌نظرم نيامد، وقتي وارد مسجد بزرگ محل شدم همه در حال آماده شدن براي خواندن نماز بودند من نيز خواستم در صف بايستم كه خانمي مسن گفت: اينجا نايست جاي كسي است. خواستم در صف ديگر بايستم باز اجازه ندادند، تعجب كردم، در جايي به آن بزرگي نمي‌توانستم در صف نمازگزاران قرار بگيريم؛ با خود فكر كردم اگر قرار باشد اين خانم‌هاي مسن جا براي هم بگيرند ديگر براي من كه اولين بارم بود كه مي‌خواستم نمازم را در مسجد بخوانم جايي نمي‌ماند. كمي عصباني شدم و به زور خود را در صف كنار آنها قرار دادم با هزار هُل دادن و فشار و اعتراض. بالاخره با صداي‌الله اكبر به تندي قامت بستم تا شايد اعتراض‌ها تمام شود، ولي عجب نمازي شد آن روز! در طول نماز فقط حواسم به اين بود كه به زمين پرتاب نشوم. آنچنان خانم‌هاي مسن هنگام ركوع و سجده هُل مي‌دادند كه تعادلم را به سختي حفظ كرده بودم، سعي داشتم نمازم شكسته نشود و بالاخره نماز ظهر به پايان رسيد. آن‌قدر با شنيدن سلام خوشحال شدم كه بي‌درنگ مشغول جمع كردن سجاده‌ام شدم. خانم‌ها با اخم مرا زير نظر داشتند، بي‌اعتنا به آنها از جا برخاستم كه خانمي گفت: نماز عصر مانده! به زور لبخند زدم و پاسخ دادم: «در خانه مي‌خوانم» با اين جمله اطرافيان از تاسف سري تكان دادند. يكي گفت: «‌اي روزگار» ديگري گفت:«جوان‌هاي حالا را چه به نماز جماعت» آن يكي گفت: «خدا اهلشان كند» تمام اين كنايه‌ها را به جان خريدم و از بين جمع شلوغ رد شدم. با هزار اعتراضي كه در بين راه شنيدم بالاخره به در خروجي رسيدم، آن‌قدر عجله داشتم كه كفش‌هايم را برداشتم و تا در خروجي مسجد پابرهنه رفتم. با پا كردن كفش‌هايم نفس بلندي كشيدم كه باباي مسجد را ديدم. با لبخند به او سلام كردم. او گفت: هنوز نماز عصر مانده دخترم كجا با اين عجله؟ با دلخوري گفتم: شما كه نمي‌دانيد در قسمت خانم‌ها چه خبر است. دفعه بعد كه خواستم بيايم از صبح زنبيل مي‌گذارم و بعد با لباس رزمي مي‌آيم تا از هُل‌هاي آنها در امان بمانم. بنده خدا تأسف‌بار سرش را تكان داد و گفت: نمي‌دانم چرا بعضي از خانم‌هاي مسن فكر مي‌‌كنند مسجد را خريده‌اند، در حالي كه شما جوان‌ها هم در اينجا سهم داريد، اين همه امام جماعت بعد از نماز تأكيد مي‌كند كه جوان‌ها را به خواندن نماز تشويق كنيد، آن وقت باز يادشان مي‌رود. شما به دل نگيريد و باز هم براي خواندن نماز به مسجد بياييد.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 307]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


اجتماع و خانواده

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن