واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: يکي از سه حيطه مشکلزاي عمده که زوجهاي جوان با آن دست به گريبانند، دخالتهاي والدينشان در زندگي مشترک آنهاست (دو حيطه ديگر مسائل جنسي و امور مالي و مديريت آن است.) مادر شوهر موضوع مادرشوهر/ مادرزن و به درجاتي کمتر،ساير اعضاي خانواده زن يا شوهر ماجرايي قديمي است و ظاهراً در کشورهاي ديگر هم کم و بيش وجود دارد. در اين نوشته، به اختصار، به ريشههاي اين مشکل اشاره ميشود و در عين حال، به زوجهاي جوان چند توصيه خواهد شد. منابع علمي روانشناسي نشان ميدهند که هسته اصلي شخصيت افراد خويشتن ياد خود (self) است. خويشتن انسانهاي غربي با انسانهاي شرقي تفاوت ماهوي دارد. خويشتن انسان غربي جداييگرا و استقلالگراست و از همين رو است که فرزندان پس از کسب هويت فردي که در نوجواني و اوان جواني صورت ميگيرد، راه خود را از والدين جدا ميسازند و شايد ديگر هيچگاه يادي از آنها نکنند و البته کسي هم از اين بابت آنها را ملامت نميکند. اما خويشتن انسانهاي شرقي دلبستهگراست. نکته اين است که اين دلبستگي دوطرفه و همه عمري است، يعني در همه عمر، هم در فرزندان وجود دارد و هم در والدين. اين دلبستگي موجب ميشود که فرزندان نه تنها پس از کسب هويت (در زمان نوجواني)، که پس از ازدواج هم حتي تا ميانسالي همچنان به والدين خويش وابسته باشند. شايد يکي از دلايل تحکيم بنيانهاي خانواده در جوامع شرقي همين موضوع باشد. خويشتن انسانهاي غربي با انسانهاي شرقي تفاوت ماهوي دارد. خويشتن انسان غربي جداييگرا و استقلالگراست اما خويشتن انسانهاي شرقي دلبستهگراست. دلبستگي فرزند به والدين در جوامع شرقي با نوعي احساس احترام به آنها و حالتي حاکي از خشوع همراه است که موجب ميشود در کليه رفتارها و تصميمگيريها ردي از آن وجود داشته باشد،حب فرزند در پدر و مادر و علاقه به او (حتي پس از تشکيل خانواده) و تلاش براي تأمين رفاه و آسايشش بخش ديگري از اين دلبستگي متقابل است/ از همين رو است که مادر و پدر نميتوانند به وضعيت فرزندشان پس از تشکيل خانواده بياعتنا باشند. بسياري از زن و شوهرها در سالهاي اول زندگي مشترک، از دخالتهاي مادر شوهر يا مادرزن مينالند، اما سالهاي بعد، وقتي فرزندانشان ازدواج ميکنند، نميتوانند به وضعيت فرزندشان بيتوجه باشند و در حقيقت، خودشان هم متهم ميشوند. ازدواج دلبستگي زن يا مردي که ازدواج کرده به پدر و مادر نبايد در جامعه ما مذموم شمرده شود و چون ريشه هويتي هم دارد، بسيار ضروري است. شايد تأکيد فرهنگ ما در اين باره براي بقاي فرد از ديد هويتي باشد. زوجهاي جواني که نزد همسر خود از دخالتهاي پدر يا مادرش گله ميکنند و يا او را از پذيرش توصيههاي والدينش منع مي کنند بارها اين تکيه کلام را شنيدهاند که «آخر، او مادرم (پا پدرم) است. چطور ناديدهاش بگيرم؟» همين زوجها حتماً متوجه تغيير حالتهاي رفتاري و آشفتگي همسر خود در اين مواقع شدهاند. اين آشفتگي و پريشاني دقيقاً به علت همين ريشه هويتي است. شايد اين سؤال براي خوانندگان پيش بيايد که اگر زن يا مردي چنين به پدر و مادرش دلبسته است، چرا ازدواج کرده؟ يا ممکن است بگويد اگر او دلبسته پدر و مادرش است، پس سهم من به عنوان همسرش چيست؟ (اين قبيل پرسشها در مشاورههاي خانوادگي و در جلسات مشاوره با روانشناس زماني که علت مراجعه افراد دخالتهاي والدين است، به کرات مطرح ميشود.) در پاسخ بايد گفت ماهيت اين دلبستگي با دلبستگي به همسر متفاوت است و اين دو از يک جنس نيستند. به بيان روانشناس، انگيزههاي ازدواج (انگيزه بقاي نوع و نسل، انگيزههاي عاطفي، و انگيزه رفع نيازهاي جنسي به شکلي مناسب و آرامشبخش) با انگيزههاي دلبستگي به والدين تفاوت دارد. ماهيت دلبستگي به والدين با دلبستگي به همسر متفاوت است و اين دو از يک جنس نيستند. به بيان روانشناس، انگيزههاي ازدواج (انگيزه بقاي نوع و نسل، انگيزههاي عاطفي، و انگيزه رفع نيازهاي جنسي به شکلي مناسب و آرامشبخش) با انگيزههاي دلبستگي به والدين تفاوت دارد. از طرفي، ترديدي نيست که در ازدواج و تشکيل خانواده وجود حدي از پختگي، کمال و بلوغ در طرفين ضروري است. در نيازهاي اساسي روانشناختي- به تعبير دو محقق برجسته روانشناسي، دسي و رايان- يعني نيازهاي قابليتي و کفايتي، نيازهاي ارتباطي، و نيازهاي خودمختارانه (مستقلانه) پختگي و بلوغ لازم است، اما بايد در نظر داشت که پختگي و کفايت به معناي ناديده گرفتن والدين نيست. فرد ناپخته، يعني کسي که شايستگي لازم را براي مرد يا زن شدن ندارد، به ديگران (و نه فقط والدين) اجازه ميدهد که در زندگياش دخالت کنند.ماهيت اين دلبستگي با دلبستگي به همسر متفاوت است و اين دو از يک جنس نيستند. به بيان روانشناس، انگيزههاي ازدواج (انگيزه بقاي نوع و نسل، انگيزههاي عاطفي، و انگيزه رفع نيازهاي جنسي به شکلي مناسب و آرامشبخش) با انگيزههاي دلبستگي به والدين تفاوت دارد. در مجموع، در شرايط فرهنگي و اجتماعي کشور ما، اگر تصور کنيم خانوادههاي دوطرف نبايد کاري به زندگي همسران (به ويژه زوجهاي جوان) داشته باشند، شايد انتظاري غيرواقعي باشد، اما زن و شوهر ميتوانند با مديريت رفتارها و احساسات خود، ضمن پرهيز از بياحترامي به والدين همسر خويش، اوضاع را در دست بگيرند. با توجه به تفاوتهاي افراد و خانوادهها با يکديگر، براي برخورد با دخالتهاي والدين همسر نميتوان نسخه آمادهاي داشت و لازم است که هر مورد خاصي با توجه به شرايطش بررسي شود. با اين همه، زوجهاي جوان چند نکته زير را در نظر داشته باشند: در همه حال، احترام والدين و خانواده همسر خود را رعايت کنيد. حريم والدين و خانواده همسرتان حريم زندگي شماست و بياحترامي به والدين و خانواده همسر بياحترامي به همسر. احترام شما به خانواده همسرتان موجب بيشتر شدن عشق و علاقه به شما خواهد شد. اصرار نکنيد که همسرتان به والدين و اعضاي خانوادهاش بياعتنا باشد و يا آنها را ناديده بگيرد. با هم به ديدار آنها برويد و حتي اگر همسرتان به دلايلي کمتر ميل به اين ديدارها داشت، او را به اين کار واداريد. اگر فرزندي داريد، او را از ديدار پدربزرگها و مادربزرگهايش محروم نکنيد. فراموش نکنيد که فرزندتان همين رفتارهاي شما را الگوي رفتارهاي آينده خود قرار خواهد داد. در صورت بروز مواردي که آنها را دخالت در زندگي مشترک خود تلقي مي کنيد، به دور از تنش، جنجال، درگيري يا بياحترامي، سعي کنيد با همسرتان جوانب موضوع را بررسي و سپس، به طور مشترک اقدام کنيد. سعي نکنيد به تنهايي موضوع را فيصله بدهيد. اقدام يکجانبه و يک طرفه ممکن است ائتلافهاي آشکار و پنهاني عليه شما و تصميماتتان برانگيزد و در اين صورت، شما بازنده نهايي خواهيد بود. تا حد امکان، به بعضي از خواستههاي والدين همسرتان که امکان انجام دادن آنها را داريد، عمل کنيد. اين موضوع سبب ميشود که آنها از جبهه گرفتن در برابر شما و شوراندن همسرتان عليه شما پرهيز کنند. تا حد امکان، از درگير کردن والدين و خانواده خود در اختلافات احتمالياي که با همسر و والدينش داريد دوري کنيد. درگير کردن افراد اضافي جز دامن زدن به اختلافات حاصل ديگري ندارد. طلاقهايي که از دخالتهاي دوطرفه و ورود والدين همسران به اختلافات اتفاق افتاده کم نيست. بخش خانواده ايراني تبيان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 379]