تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 16 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر چیز دارای سیماست، سیمای دین شما نماز است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814214307




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گوش فیل جادویی


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گوش فیل جادویی
گوش فیل جادویی
یکی بود، یکی نبود. آقافیله ای بود که مثل همه فیل ها دو گوش پهن و بزرگ داشت. اما گوش های این آقافیله، با گوش فیل های دیگر خیلی فرق داشت. فرقش چی بود؟ جادویی بود! جادویش هم این بود که صداهای خیلی خیلی دور را هم به راحتی می شنید. خود آقافیله تو جنگلهای هندوستان زندگی می کرد، یعنی یک فیل هندی بود. اما اگر آن سر دنیا، مثلاً تو جنگل های آفریقا، یک بادام ریز از درختی به زمین می افتاد و «تقی» صدا می داد، آقا فیل هندی این صدای «تق» را می شنید. یا اگر توی بیابان های عربستان، یک سنگ کوچولو از زیر پای شتری در می رفت و تالاپی آن طرف تر می افتاد، این صدای «تالاپ» به گوش آقافیل هندی می رسید. روزی از روزها، فیل هندی نشسته بود زیر سایه درخت و استراحت می کرد. یک دفعه با گوش های جادویی اش صدای گریه شنید. گریه، گریه یک بچه آدمیزاد بود که از او کمک می خواست. فیل هندی که خیلی هم مهربان بود، از جا بلند شد و گفت: باید بروم و ببینم چه بچه ای از کدام سر دنیا کمک می خواهد! این را گفت و راه افتاد. اول رفت به طرف چپ دنیا. هرچه گشت بچه ای را ندید که جایی گیر افتاده باشد و از او کمک بخواهد. بعد راه افتاد و رفت به طرف راست دنیا. آنجا هم خبری از بچه ای که گریه می کرد و کمک می خواست نبود. بالا و پایین دنیا را هم رفت و برگشت. هیچ جا نشانی از آن بچه پیدا نکرد. اما عجیب بود که صدای گریه بچه، یک ریز به گوش فیل هندی می رسید. بچه گریه می کرد و می گفت: «فیل هندی، کمکم کن!» فیل هندی، خسته و ناامید برگشت به سرجای اولش توی جنگل های هندوستان، زیر سایه درخت نشست و با خودش گفت: «حتماً اشتباه می شنوم! معلوم است که دیگر پیر شده ام و جادوی گوش هایم را از دست داده ام!» از این فکر، غمگین شد. آهی کشید و شروع کرد به گریه کردن. از بس که گریه کرد، آب از خرطومش راه افتاد. آن وقت یک اتفاق عجیب افتاد. از توی خرطوم او، پسربچه کوچولویی بیرون آمد و گفت:«ممنونم فیل هندی که کمکم کردی! کم کم داشتم خفه می شدم.» بعد هم با دستمالش، خرطوم آقافیله را پاک کرد و رفت دنبال کارش. از این ماجرا، فیل هندی چند درس خیلی خوب گرفت: درس اول این بود که: حواس جمع، بهتر از گوش جادویی است.درس دوم این بود که: شنیدن صداهای نزدیک هم به اندازه شنیدن صداهای دور مهم است. درس سوم این بود که: فیل هندی! این قدر به گوش های جادویی ات نناز!  شکوه قاسم نیا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 441]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن