تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 8 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند! زبان را عذابى دهد كه هيچ يك از اعضاى ديگر را چنان عذابى ندهد. زبان گويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819093287




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: گزيده سرمقاله روزنامه‌هاي امروز روزنامه هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌‌ها‌ي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد. كيهان «آدرس هاى دقيقتر از رخداد بمبئى» يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد؛ از حادثه بمبئي 15 روز گذشت در اين فاصله تحليل هاي فراواني پيرامون عوامل و انگيزه هاي حوادث تروريستي اين شهر مطرح گرديده است. اين تحليل ها بعضاً به علل و عوامل داخلي، گاه به علل و عوامل منطقه اي و در مواردي به علل و عوامل بين المللي اشاره داشته اند. اين قلم پيش از اين و به فاصله کوتاهي پس از حوادث بمبئي به طرح سؤالاتي روي آورد تا با توجه به آن راهي به روي تحليل دقيق اين رويداد بگشايد. امروز بعضي از آن سؤالات پاسخ خود را يافته و بعضي ديگر هنوز در هاله اي از ابهام قرار دارند. با اين حال در خصوص اين رخداد نکات زير قابل تامل و داراي اهميت است. 1- يکي از مهمترين پيامدهاي حوادث ششم آذر بمبئي افزايش شديد فشار بر دولت پاکستان براي تن دادن به «همکاري مطلق» با نيروهاي نظامي آمريکاست. در اين بين خبرگزاري رويترز روز جمعه گذشته به نقل از مطبوعات هند اعلام کرد: «اداره فدرال آمريکا، مدارکي را در اختيار دولت هند قرار داده که نشان مي دهد سازمان جاسوسي پاکستان در حملات بمبئي دست داشته است.»شبکه تلويزيوني فاکس نيوز که رسماً از سوي پنتاگون اداره مي شود در گزارشي از بمبئي گفت: «شايد مردم هند جنگ نخواهند اما قطعاً خواستار اقدام عليه اردوگاه هاي آموزشي در پاکستان هستند. همان اردوگاه هايي که عوامل تروريست در آنها آموزش ديده اند.» 2- پيامد ديگر حوادث بمبئي تشديد اختلافات و تنش ها ميان هند و پاکستان بود. هندي ها به همراه انگليسي ها و آمريکايي ها طي اين 15 روز بي وقفه حملات خود را متوجه پاکستان کرده اند تا جائي که بارها از احتمال وقوع جنگ جديدي ميان دو کشور سخن گفته شده است.«گرگ بورک» خبرنگار شبکه  تلويزيوني پنتاگون (فاکس نيوز) از يک سو از لزوم حمله به اردوگاه ها در پاکستان خبر داد و در عين حال پيش بيني کرد که حمله به اردوگاه ها با پاسخ متقابل پاکستان مواجه خواهد شد. در واقع آمريکايي ها طي دو هفته گذشته بر تنش ميان دو کشور افزوده و حتي آنها را تا آستانه جنگ پيش برده اند. 3- آمريکايي ها از آغاز درگيري هاي بمبئي در کنار دامن زدن به تنش در نقش ميانجي نيز ظاهر شده و در ابعاد تبليغاتي خود را «وزنه تعادل بخش» در روابط شبه قاره معرفي نموده اند. آمريکايي ها با اعزام يک تيم امنيتي به دهلي نو و شهر بمبئي مجاري اطلاعاتي و سياسي بمبئي را کاناليزه کردند به گونه اي که ميان اظهارات مقامات امنيتي و سياسي اين شهر قبل و بعد از ورود تيم امنيتي آمريکا تفاوت هاي مهمي ديده مي شود. مقامات هندي ابتدا اعلام کردند که همه تروريست هاي حمله کننده به مراکز شهر بمبئي را کشته اند ولي دو روز بعد گفتند يکي از تروريست ها زنده دستگير شده و عوامل پاکستاني حوادث بمبئي را معرفي کرده است. چهار روز پس از حادثه، کاندوليزا رايس وزير جنگ افروز آمريکا راهي دهلي نو شد. از پاکستان خواست هر نوع همکاري را به هند ارائه دهد.اما در عين حال نقش اختلاف برانگيز آمريکا عيان تر از آن بود که تلويزيون «فرانس24» آن را نبيند. اين تلويزيون با اشاره به سفر پي درپي مقامات امنيتي و سياسي آمريکا به هند گفت: «در ماجراي بمبئي آمريکا بيطرف نيست زيرا اگر ارتش پاکستان از نبرد خود در منطقه وزيرستان دست بکشد تا مناقشه اي با هند را تدارک ببيند ممکن است جنگ آمريکا در افغانستان و مناطق قبيله اي به شکست انجامد.» رايس پيش از سفر به هند با مقامات پاکستاني در پايتخت اين کشور ملاقات کرد و آنان را نسبت به تبعات خشم مقامات هندي ترساند به گونه اي که مقامات نظامي و سياسي پاکستان اعلام کردند آماده هر نوع همکاري با هند و آمريکا در برخورد با جريان طالبان و پشتون هاي جنگ سالار هستند. 4- يکي از تبعات تحولات بمبئي پناه بردن بيشتر دو دولت اسلام آباد و دهلي نو به مقامات واشنگتن بوده است. در اين ميان هندي ها به اميد دست يافتن به موقعيت بهتر در تحولات بين المللي و پاکستاني ها از ترس مواجه شدن با «خطرات بزرگ» به آمريکايي ها پناه آورده اند. از اين رو شبکه تلويزيوني سعودي العربيه در تحليل رخدادهاي دو کشور شبه قاره اعلام کرد: «اينک پاکستان در شرائط دشوار و هند در موقعيت ممتازي قرار گرفته است. «شبکه آمريکايي سي ان ان نيز اعلام کرد: «پس از سفر رايس به دو کشور هند و پاکستان احتمال جنگ ميان دو کشور کاهش پيدا کرده است.» 5- تحرکات مقامات آمريکايي در تحولات بمبئي با آنچه در گزارش شوراي روابط خارجي آمريکا در مورد موقعيت بين المللي چهار کشور چين، روسيه، هند و ايران در سال 2025 م آمده بود و نيز با بيانيه هاي سياسي دولت کنوني آمريکا و رئيس جمهور آتي آن -که در مورد ضرورت تحريک منطقه براي مواجهه با اسلام گرايان شبه قاره صادر شده اند، -همخواني کامل دارد. آمريکايي ها اينک در منطقه اي به مناقشه دامن زده و درصدد مديريت عمومي  تحولات آن هستند که در اطراف آن چهار قدرت آسيايي وجود دارد. 6- تضعيف دستگاه سياسي و امنيتي پاکستان يکي از آثار راهبردي تحولات بمبئي است. پيش از اين اعلام شده بود که سازمان اطلاعاتي پاکستان (ISI) تجزيه و بخش سياسي و راهبردي آن به وزارت کشور منتقل شده است. همزمان با آن محافل آمريکايي از تسويه سنگين ارتش پاکستان از اسلام گراها خبر دادند. اينک در حادثه بمبئي دستگاه اطلاعاتي و سياسي پاکستان آماج حملات قرار گرفته است. روزنامه «تايمز هند» به نقل از منابع اطلاعاتي اين کشور در روز جمعه نوشت: مداخله سازمان جاسوسي پاکستان در حملات بمبئي آشکار و مستند است. وابستگي اين روزنامه به سفارت آمريکا و انگليس در دهلي نو کاملاً مشهور است. روزنامه «هندو» در ادامه همين خط اعلام کرد در تحقيقات صورت گرفته مشخص شد که افرادي از ISI در آموزش تروريست هاي حوادث بمبئي نقش داشته و حتي محل آموزش آنان مشخص است. روزنامه انگليسي «ميل تودي» چاپ دهلي نو هم مدعي شد که« تروريست هاي حوادث بمبئي در 18 ماه گذشته در چهار اردوي آموزشي در پاکستان شرکت داشته و به عضويت در لشکر طيبه پاکستان اعتراف کرده اند.» اين مطالب را کنار خبر روز جمعه «رويترز» بگذاريد: «اداره فدرال آمريکا مدارکي را در اختيار دولت هند قرار داده است.» اما در  يک جمعبندي کلي مي توان بر موارد زير تأکيد کرد؛ 1- آمريکايي ها قطعاً در حوادث بمبئي نقش اساسي داشته اند. اين نقش ممکن است مطلق و يا مشترک باشد. يعني احتمال دارد آمريکايي ها رأساً اين عمليات را طراحي  و اجرا کرده و  ياخود طراحي کرده و  با کمک کشور  يا کشورهاي ديگر به اجرا گذاشته باشند. اين کشور يا کشورها مي توانند هند، انگليس و رژيم صهيونيستي باشند. 2- آمريکايي ها براي مهار آمريکا ستيزي منطقه شبه قاره و خاورميانه به وارد کردن ضربه قاطع به نيروهاي قبايلي پاکستان، پشتون ها و طالبان نياز مبرم داشتند. رابرت گيتس دو ماه پيش- در جريان اجلاس بخارست-  از اعضاي ناتو خواسته بود که با اعزام نيروي جديد به افغانستان موافقت کنند و اوباما براي غلبه بر مشکل آمريکا تمرکز روي ايالت سرحد شمالي پاکستان را ضروري خواند و اين موضوعي بود که وزارت دفاع و خارجه بوش نيز بر آن تأکيد داشتند. بنابراين آمريکا همانگونه که مهار افغانستان را از طريق مهار پاکستان جستجو مي کند، مهار پاکستان را نيز در گرو خلق يک بحران سنگين  منطقه اي عليه دولت و مردم اين کشور مي داند. تحولات بمبئي و آمادگي کامل آمريکا براي اداره مسايل پس از آن از چنين نقشي خبر مي دهد. 3- جالب اين است که در اين صحنه که آمريکايي ها هيچ هزينه اي نداده اند و حداکثر بهره را برده اند،  تروريسم را به عنوان مهمترين مشکل خود تبليغ مي کنند! در واقع تروريسم اگر تهديد هست تهديدي عليه منافع ملي پاکستاني ها، افغان ها، هندي ها و ساير ملت هاي اين منطقه است و اگر فرصت است فرصتي براي آمريکا، رژيم صهيونيستي و همگرايان با اين دو دولت است. سابقه اين دولت ها در گسترش بحران ها و ترويج تروريسم و پناه دادن به تروريست ها و ناتمام گذاشتن پرونده هاي رسيدگي به تروريسم از چنين چيزي حکايت مي کنند. 4- اينکه بعضي با ناديده گرفتن نقش آمريکا، روي نقش طالبان و يا اهالي وزيرستان پاکستان مانور مي کنند، در واقع چيزي جز انکار حقايق و روي آوردن به استدلال هاي تبليغاتي آمريکايي ها نيست.آمريکا تبليغات مي کند که القاعده و طالبان از سوي 80 کشور خارجي حمايت مي شود ولي نمي گويد اين 80 کشور کدامند؟ کدام دولت از کشورهاي مسلمان از آنان حمايت مي کنند چون چنين کشور و دولتي در ميان مخالفان آمريکا وجود خارجي ندارد ولي کاملاً آشکار است که چه دولت هايي از جنايات مکرر عليه فلسطيني ها، لبناني ها، عراقي ها، افغان ها، پاکستاني ها و... حمايت مي کنند. آمريکا خرمهره دولت هاي جنايت پيشه به حساب مي آيد ولي چه کنيم که بعضي از تحليلگران- حتي در حد يک مدير کل در وزارت خارجه ما- اين را نمي بينند و بيشتر تبليغات رسمي کشور روي نقش مسلمانان در کشمير يا باجور و وزيرستان متمرکز مي شوند يعني همان که فاکس نيوز و سي ان ان و رويترز براساس منافع تعريف شده آمريکا و رژيم صهيونيستي کليد زده اند. كارگزاران «ظهور و افول طرح دولت وحدت ملي» عناون سرمقاله‌ي روزنامه‌ي كارگزاران به قلم سيد حسين مرعشي است كه در آن مي‌خوانيد؛در پي استقبال دبيركل حزب كارگزاران سازندگي از طرح تشكيل دولت وحدت ملي موردنظر جناح اصولگرا، به عنوان يكي از دو راهبرد اصلي اين حزب براي انتخابات آتي، شاهد هجوم بي‌سابقه هواداران معدود آقاي احمدي‌نژاد به اين طرح و نيز حزب كارگزاران و عقب‌نشيني زودهنگام اصولگرايان بوديم. قبل از ادامه بحث يادآوري اين نكته لازم است كه سياستمداران، احزاب، گروه‌ها و جناح‌هاي سياسي با همه پايبندي و وابستگي به شعارها، اهداف و آرمان‌هاي سياسي خود به دليل تعلق به مردم و كشور، بايد همواره آماده همكاري با جناح‌هاي رقيب براي دفاع از كشور و منافع ملي باشند. مرز جناح‌بندي و گروه‌گرايي تا جايي معقول و پذيرفته شده است كه منافع ملي مورد تهديد قرار نگيرد. همكاري جناح‌هاي سياسي رقيب براي دفع تعهديدات مشترك و حفظ منافع ملي نه‌تنها فراموش كردن هويت سياسي تلقي نمي‌شود بلكه نشانه بارز علاقه و دلبستگي آنان به مردم، نظام و كشور است. ريشه موضوع تشكيل دولت وحدت ملي به مبارزات انتخاباتي دوره نهم رياست‌جمهوري برمي‌گردد. همه به ياد داريم كه آقاي احمدي‌نژاد در مبارزات انتخاباتي دوره نهم، به نظام جمعي اصولگرايي و نيز تذكرات دلسوزانه دال بر ادامه خدمت در شهرداري بي‌توجهي كرده و به رقابت با ساير كانديداها از جمله آقاي لاريجاني كه كانديداي رسمي اصولگرايان و آقاي قاليباف كه كانديداي مورد حمايت سرداران دوران دفاع مقدس و نيز پاره‌اي مراكز مهم سياسي بود، ادامه داد. صرف‌نظر از نقش بدنه بسيج و تاثير هزينه‌هايي كه از بودجه شهرداري تهران براي جمع‌آوري عِدّ‌ه و عُدّ‌ه ، از لحظه اعلام آقاي احمدي‌نژاد به عنوان رئيس‌جمهور نهم جناح اصولگرا هم تك‌روي‌هاي ايشان را فراموش و بناي همكاري با ايشان را گذاشته و دولت ايشان را به عنوان يك دولت اصولگرا مورد حمايت قرار داده است. لكن در مقابل همه حمايت‌هاي اصولگرايان از شخص آقاي احمدي‌نژاد و دولت ايشان، آقاي احمدي‌نژاد همواره به جناح اصولگرا، نگاهي ابزاري داشته و هيچ‌گاه علاقه‌اي به همكاري واقعي و سازمان‌يافته با اصولگرايان نشان نداده است. بي‌توجهي به سياست‌هاي كلان، زير پا گذاشتن قوانين مصوب مجلس از جمله قانون برنامه و نيز قانون بودجه، پشت كردن به مجلس و قوه قضائيه، بي‌اعتنايي به مراجع و نهاد روحانيت، ضعف در اداره كشور، عدم پايبندي به اصول و ارزش‌ها، خودرأيي و خودمحوري، بروز تورم و گراني، هدر دادن منابع كمياب ارزي كشور و ده‌ها و ده‌ها ضعف دولت باعث شده است كه عقلاي جناح اصولگرا نتوانند مسووليت‌هاي مديريت كشور و اقدامات نابجاي دولت را بپذيرند. طرح دولت وحدت ملي در واقع راهي آبرومندانه براي نجات اصولگرايي و اصولگرايان از وضع موجود تلقي مي‌شد. طراحان اين ايده براي گريز از افتادن در يك انتخابات دوجانبه كه در يك طرف آقاي احمدي‌نژاد و در سوي ديگر يك اصلاح‌طلب نظير سيدمحمد خاتمي باشد به ارائه اين ايده اقدام كردند. هرچند چنين ايده‌اي كمك بزرگي به برون‌رفت كشور از بحران‌هاي موجود مي‌كرد ولي بيش از كشور اصولگرايان فرصت مي‌يافتند تا در پناه چنين طرحي، خود را از موضع پذيرش مسووليت‌هاي دولت نهم برهانند. آقاي ناطق‌نوري اولين فردي بودند كه به نظر من دلسوزانه نسبت به طرح چنين ايده‌اي اقدام كردند. هرچند به دليل برخورد سرد جناح اصلاح‌طلب، آقاي ناطق خيلي زود پايان تلاش‌هاي خود را اعلام كردند ليكن متعاقب آن آقايان عسگراولادي، باهنر و حبيبي به جامعه روحانيت رفتند و با ارائه گزارش واقع‌بينانه از اوضاع كشور بر اين نكته پافشاري كردند «كه نه كشور با اين رئيس‌جمهور و سياست‌هاي آن قابل اداره كردن است و نه احمدي‌نژاد قابل اصلاح» و به دنبال اين جلسه بود كه جامعه روحانيت مبارز به عنوان يكي از اصيل‌ترين كانون‌هاي اصولگرايي بر اين وحدت ملي پافشاري و گروهي را مامور پيگيري آن كرد. حمايت صريح و روشن آقاي لاريجاني، رئيس مجلس اصولگرا هم نشانه ديگري از نگراني اصولگرايان از آينده كشور بود. حال چه شده است كه به محض اينكه بخشي از اصلاح‌طلبان به محوريت كارگزاران به اين طرح پاسخ مثبت داده‌اند اين طرح يك طرح آمريكايي تلقي مي‌گردد. اصولگرايان بايد به سوالات متعددي پاسخ دهند. اول اينكه آيا آقايان با فرض اينكه اصلاح‌طلبان اين طرح را نخواهند پذيرفت و صرفا براي بازي با افكار عمومي به طرح موضوع پرداخته‌اند؟ و دوم اينكه از كي انقلاب، نظام اسلامي، ارزش‌ها و اصول در شخص آقاي احمدي‌نژاد خلاصه شده و عبور از احمدي‌نژاد عبور از همه چيز تلقي مي‌شود؟ سوم اينكه چگونه روحانيت و بزرگان كشور و نظام تسليم اين ادعاي موهوم شده‌اند؟ صدها احمدي‌نژاد خواهند آمد و خواهند رفت و انقلاب و نظام سر جاي خود خواهند ماند. چرا بايد همه ضعف‌ها و ناتواني‌ها، رفتار ناشايست، سياست‌هاي غلط و... اين فرد يا آن فرد را بر گردن نظام انداخت؟ آيا اصولگرايان مي‌توانند مسووليت دولت نهم را بپذيرند و اساسا چرا بايد چنين مسووليتي را بپذيرند؟ و اما اكنون كه با هجوم تندروهاي هوادار رئيس‌جمهور و عدم پايداري اصولگرايان عملا اين طرح منتفي شده است از اصولگرايان انتظار داريم: 1- خود را براي رقابت با جبهه متحد اصلاح‌طلبي آماده كرده و به يك رقابت سالم انتخاباتي كه به نفع همه خواهد بود تن دهند. 2- جبهه اصولگرايي را متحد كرده و اجازه ندهند هركس به نام اصولگرايي هرطور كه بخواهد بر اين مردم مظلوم حكومت كند. اگر مردم ايران را وفادار به اصولگرايان تلقي مي‌كنيد اجازه ندهيد به نام شما به اين مردم مظلوم اينقدر جفا شود.ما از يك انتخابات آزاد، رقابتي و پرشكوه كه رقابت بين دو جبهه متحد اصولگرايي و اصلاح‌طلبي باشد استقبال مي‌كنيم. جمهوري اسلامي «موساد در آذربايجان چه مي كند» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي خوانيد؛نفوذ سرطاني سازمان جاسوسي رژيم صهيونيستي (موساد) در جمهوري آذربايجان ابعاد نگران كننده اي به خود گرفته است . اگرچه افكار عمومي گروههاي سياسي و نيروهاي مستقل نسبت به آثار و تبعات اين نفوذ روزافزون به شدت احساس خطر مي كنند ولي برخي دولتمردان آذري براساس دستورالعمل هاي دريافتي از اين اقدام دفاع كرده و به توجيه آن مي پردازند. براي آنكه درك بهتري از اصل موضوع داشته باشيم خوبست براي يافتن پاسخ چند سئوال به بررسي اجمالي در اين زمينه بپردازيم . سئوالات و ابهامات پيرامون اين مسئله فراوانند ولي مهمترين سئوالات به اين شرح اند : موساد و شبكه هاي صهيونيستي در جمهوري آذربايجان چه اهدافي را دنبال مي كنند راهكار موساد براي نفوذ در جمهوري آذربايجان چيست موساد تاكنون به چه اهداف و زمينه هائي دست يافته است واكنش افكار عمومي در اين موارد چه بوده است مقامات جمهوري آذربايجان چه توجيهي براي اين قبيل اقدامات خود دارند مسئله اينست كه اهداف و برنامه هاي « موساد » از عمليات در جمهوري آذربايجان جداي از عملكرد اين سازمان جاسوسي اسرائيل در ساير كشورهاي منطقه نيست . به عبارت بهتر جمهوري آذربايجان هم حلقه اي از زنجيره عمليات رژيم صهيونيستي براي تامين اهدافي محسوب مي شود كه صهيونيستها در مقياس منطقه اي و جهاني درصدد تعقيب آن هستند. به طور كلي رژيم صهيونيستي در قلمرو كشورهاي اسلامي اهداف روشني دارد و سعي مي كند در محورهاي زير به فعاليت بپردازد يا زمينه هاي تحقق اهداف آينده را فراهم نمايد. 1 ـ شناسائي مهره هاي مورد نظر براي جاسوسي خبرچيني و انتشار مطالب دلخواه 2 ـ بررسي زمينه هاي فعاليت موثر در هر موردي كه ممكن است منافع صهيونيستها را تامين كند . 3 ـ جمع آوري اطلاعات از درون ساختار قدرت اعم از نقاط قوت و ضعف حكومت در جمهوري آذربايجان و سواستفاده از همين موارد براي تامين اهداف آينده . 4 ـ مقابله با روحيه غيرتمندانه و معنويتي كه نزد مردم آذربايجان وجود دارد . 5 ـ ايجاد زمينه هاي بدبيني و مخالفت با همسايگان بويژه عليه جمهوري اسلامي ايران . البته اهداف و برنامه هاي اسرائيل در جمهوري آذربايجان به همين موارد خلاصه نمي شود لكن در مراحل بعدي طرحهاي توسعه يافته تري مدنظر قرار دارد كه به كمك آنها موساد مي تواند مراحل تكامل يافته و پيشرفته تري را پيگيري كند. سئوال بعدي اينست كه موساد براي نفوذ در جمهوري آذربايجان چه راهكارهائي را در پيش گرفته است با مروري به عملكرد صهيونيستها در ساير كشورها و مقايسه باشرايط داخلي جمهوري آذربايجان به خوبي مي توان دريافت كه موساد از همان روشهاي متداول در ساير كشورها با اندكي تغييرات محلي عينا بهره مي برد. در واقع موساد سرگرم انجام « اقدامات چندمنظوره » در جمهوري آذربايجان است كه درك ابعاد آن چندان مشكل نيست . نفوذ در رسانه ها كه حتي بعضا به صورت ارسال اطلاعات انحرافي و دستكاري شده است .   همچنين ارسال مقالاتي كه براي درج در رسانه هاي محلي تدوين شده است يكي از اصلي ترين راهكارهاي « نفوذ رسانه اي » موساد در جمهوري آذربايجان است . علاوه بر اين ترويج فساد و فحشا از طريق شبكه هاي تلويزيوني « پورنو » و فراهم كردن زمينه هاي انتشار مطالب و تصاوير مستهجن براي جلب نظر جوانان و انحراف آنها به طور مستمر پيگيري شده است . با اينهمه هدف اصلي موساد جستجو براي « راههاي ميانبر » است كه معمولا با شناسائي افراد ضعيف النفس درون ساختار قدرت و مهره چيني براي دستيابي به يك شبكه خبرچيني و جاسوسي در حاكميت جمهوري آذربايجان به اجرا درآمده است . جاي تعجب است كه موساد توانسته است نقش اصلي در حفاظت از « الهام علي اف » رئيس جمهور اين كشور را برعهده بگيرد و در عين حال با تحريكات قومي ـ نژادي برروي زمينه هاي واگرائي نسبت به همسايگان اين جمهوري گام بردارد و به فعاليت بپردازد. اين اقدام « علي اف » در واگذاري حفاظت و امنيت رياست جمهوري به « موساد » به منزله تحقير نيروهاي امنيتي جمهوري آذربايجان ارزيابي مي شود و اهانت بزرگي نسبت به آنهاست و نشان مي دهد رئيس جمهور به نيروهاي تحت امر خود « اعتماد » ندارد و بيگانگان را به آنها ترجيح مي دهد! در تاريخ معاصر فقط يك نمونه مشابه وجود داشته است و آن واگذاري امنيت « بوريس يلتسين » رئيس جمهور اسبق روسيه به مامورين سازمان جاسوسي « سيا » بوده است . اين براي سرويسهاي نيرومند امنيتي روسيه اهانتي آشكار محسوب مي شد كه يلتسين هرگز به آنها اعتماد نكرد و حاصر نشد امنيت و حفاظت خود را به نيروهاي « امنيتي خودي » واگذار كند. البته افكار عمومي روسيه و حتي مقامات رسمي اين كشور واكنش سردي نسبت به يلتسين داشتند و در سالهاي پس از كناره گيري وي از قدرت و بويژه پس از مرگش نشان دادند كه نه تنها وي كمترين محبوبيتي در ميان مردم نداشته كه حتي نفرت از وي نيز در سراسر روسيه عموميت داشته است . طبعا مردم جمهوري آذربايجان هم از اين رفتار « علي اف » خشمگين شده اند و توجيهي براي آن نمي يابند. تا اين مرحله به پاسخ بسياري از سئوالات مطروحه دست يافتيم ولي بايد پرسيد كه مقامات جمهوري آذربايجان چه توجيهي براي اين قبيل اقدامات خود دارند در واقع رفتار حاكميت در اين قبيل موارد نشان مي دهد كه آنها نيازي به شفاف سازي مسائل نمي بينند و قطعا بايستي نگران عواقب چنين رفتارهاي غيراصولي خود باشند ولي بنظر مي رسد كه عمده ترين توجيه آنها اتكا به يك نيروي بيگانه بمنظور پر كردن خلا ناشي از عدم همراهي مردم با حكومت در جمهوري آذربايجان است . بعلاوه « علي اف » و دستيارانش اميد دارند از طريق همكاري با صهيونيستها از حمايت لابي صهيونيستي در آمريكا برخوردار شوند. اما آيا اين موارد قابل درك و پذيرش است آذربايجان با در اختيار داشتن يك موقعيت ژئواستراتژيك و بهره مندي از منابع عظيم نفت و گاز و ساير منابع غني زير زميني از آنچنان موقعيتي برخوردار است كه آمريكا و اروپاي تشنه انرژي به شدت به آن احتياج دارند به عبارت ديگر جمهوري آذربايجان براي تامين منافع خود از آنچنان شرايط مطلوبي برخوردار است كه نيازي به حمايت لابي صهيونيستي ندارد. بلكه حتي لابي صهيونيستي با آگاهي از نقاط ضعف داخلي جناح حاكم و انتقال آن به آمريكا و اروپا قدرت چانه زني جمهوري آذربايجان را براي دريافت امتيازات ارزنده تر به حداقل ممكن كاهش مي دهد و فقط موقعيت خود را بيش از پيش تثبيت مي كند. چرا كه در آن واحد اين لابي صهيونيستي است كه از هردو طرف يعني از جمهوري آذربايجان و از آمريكا براي دستيابي به يك توافق با شرايط مناسبتر امتياز مي گيرد تا توافقات ارزنده تري را براي هر طرف به قطعيت برساند. ايراد مهم ديگر در اين مقوله اينست كه در صحنه مناسبات خارجي جمهوري آذربايجان ابتكار عمل براي هميشه در اختيار « لابي صهيونيستي » و رابط آنها يعني « موساد » قرار مي گيرد كه مي بينيم قرار گرفته است ! ايكاش مردم و مقامات جمهوري آذربايجان با مروري بر عملكرد رژيم صهيونيستي در ساير كشورهاي منطقه به مراتب سواستفاده « موساد » از حوادث گرجستان تركيه عراق و لبنان پي مي بردند و به چشم خود مي ديدند كه صهيونيستها نه تنها دوست جمهوري آذربايجان نيستند كه حتي در هر فرصتي براي دشمني و تامين منافع و مطامع خود از هيچ كوششي فروگذار نخواهند كرد. اسرائيل اگرچه با جناح 14 مارس در لبنان نرد عشق مي بازد ولي در جريان جنگ 33 روزه كمترين اعتبار و آبروئي براي اين جناح باقي نگذاشت و فيلم هاي ديدار محرمانه و همكاريهاي خائنانه اين جناح را در تلويزيون رسمي اسرائيل به نمايش گذاشت كه بتواند به جنگ داخلي لبنان دامن بزند و اهداف خود را از آن طريق تامين كند و منافعش را به حداكثر ممكن برساند. رژيم صهيونيستي اگرچه با دولت تركيه روابط بسيار نزديك و صميمانه اي دارد ولي در طرح كودتاي نافرجام گروه « ارگنه كن » نقش داشته و از طريق روابط تجاري شبكه هاي رسانه اي و حتي توسط خاخامهاي يهودي با كودتاچيان در ارتباط بوده است . صهيونيست ها در عراق به انهدام بخش اعظم زيرساختهاي اقتصادي ـ صنعتي عراق پرداخته و به اعتراف « سيا » در گزارش رسمي به كنگره و رئيس جمهور آمريكا « موساد » در قتل 5500 تن از دانشمندان هسته اي استادان دانشگاهها و چهره هاي شاخص و نخبگان عراقي نقش داشته اند . بدين ترتيب آيا جمهوري آذربايجان ممكن است در اين زمينه يك استثنا باشد ! و آيا ممكن است صهيونيستها در لباس دوستي از پشت به آذريها خنجر نزنند رمز اصلي نگراني افكار عمومي در جمهوري آذربايجان را بايستي در همين نكته جستجو كرد. اعتماد ملي «هويج و چماق؛ تاكتيك سپري‌شده» عنوان سرمقاله روزنامه‌ي اعتماد ملي است كه در آن مي‌خوانيد؛باراك اوباما رئيس‌جمهور آمريكا با شعار محوري <تغيير> موفق به راهيابي به كاخ سفيد شد. تغيير چه در سياست داخلي و چه در سياست خارجي و البته ديگر حوزه‌هاي مسووليت يك رئيس‌جمهور، بخش‌هاي وسيع جامعه آمريكا را بر آن داشت تا آغوش خود را به روي او بگشايند. از سوي ديگر سابقه، نژاد، نوع سياست‌ها و مواضعي كه اوباما اتخاذ كرد مردم سرزمين‌هاي ديگر را نيز اميدوار به وزيدن نسيمي خنك در سياست‌هاي غلط آمريكا نمود. اما اينك به نظر مي‌رسد آن خوشبيني‌هاي اوليه بايد جاي خود را به واقعيات محتومي بدهد كه واقعيات سياست مصاحبه تلويزيوني باراك اوباما و طرح مواضع تكراري دستگاه خارجي آمريكا درباره ايران، بسياري از اميدها و انتظارات را به باد مي‌دهد. به راستي اگر قرار بود اوباما از همان سياست‌هاي كهنه، نامطلوب و شكست‌خورده عصر بوش استفاده كند، منظورش از تغيير چه بوده است؟ سياست چماق و هويج از زمان كارتر درخصوص سياست خارجي ايالا‌ت متحده نسبت به ايران مطرح بوده است. در 30 سال گذشته ملت بزرگ ايران نه مرعوب چماق شدند و نه شيفته هويج. در اين 30 سال اين آمريكا بود كه طالبان و القاعده را به وجود آورد تا در مقابل دشمنانش از جمله ايران بايستند اما پس از چند سال به دشمن درجه يك آمريكا بدل شدند! اين آمريكا بود كه چراغ سبز حمله صدام حسين به ايران و كويت را صادر كرد اما نه حمله به ايران براي صدام عفلقي و آمريكا سودي آورد و نه اشغال كويت. باز اين‌آمريكا بود كه مجبور شد كويت را از اشغال آزاد و 10 سال بعد نوكر خود صدام‌حسين را ساقط كند. در تمام اين اتفاقات مخالف درجه يك سياست‌هاي آمريكا در منطقه كه ايران است، نه‌تنها بر اثر سياست‌هاي هويج و چماقي تضعيف نشد كه برنده اصلي همه اين منازعات بود. همانطور كه جناب هاشمي‌رفسنجاني اشاره كردند؛ در جريان مك فارلين كدام دولت براي طرف ديگر تذكره و هديه فرستاد؟ همگان به ياد دارند كه در آن حادثه طرف آمريكايي كليد، كتاب مقدس، كيك، هواپيماي پر از تسليحات و نماينده ويژه خود را براي جلب رضايت ايران به تهران فرستاد. 30 سال است كه سياست‌هاي خصمانه، يك‌طرفه و غيرمنصفانه آمريكا عليه ايران نتيجه نداده است. با جنگ‌طلباني چون بوش، ايران از حقوق خود عقب ننشست. ضرورتا در برابر سياست‌هاي سنتي كاخ سفيد و اقدامات غلط باراك اوباما هم كوتاه نمي‌آيد. اما اگر قرار است در صحنه بين‌الملل و در روابط دولت‌هاي متعارض با آمريكا تغييري ايجاد شود، آيا اوباما احساس نمي‌كند به قدري صراحت، شفافيت، صداقت و جسارت بيشتر نياز دارد؟ وگرنه تكرار حرف‌ها و سياست‌هاي گذشته نه‌تنها از ارتفاع ديوار بي‌اعتمادي نمي‌كاهد، بلكه فرصت مناسب را به گروه‌ها و جريانات افراطي و راديكال خواهد داد. اين به‌نفع صلح‌طلبان و طرفداران استقرار ثبات و ايجاد مناسبات خردمندانه و مبتني بر رعايت مصالح دولت - ملت‌ها نيست. ايران نه از هويج خرسند مي‌شود و نه از چماق مي‌ترسد. حال آمريكا بايد محاسبه كند كدام بيشتر به كارش خواهد آمد. درك آن نبايد چندان سخت باشد. ابتكار طرح تحول، ضرورت اقتصاد کشور» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم حسين فدايي است كه در آن مي خوانيد؛ براي ارزيابي طرح تحول اقتصادي بايد به سابقه اقتصادي کشور بپردازيم. به گزارش ايران اکونوميست، بي شک اشکالاتي در اقتصاد کشور وجود دارد که اين اشکالات در اقتصاد ما نهادينه شده و براي رهايي از آن چاره اي نداريم که اين اشکالات و آسيب ها را برطرف کنيم. قبل از آنکه بخواهيم راه حلي براي اقتصادمان ارائه کنيم، بايد تفاهمي روي اشکالات اقتصادي داشته باشيم تا مشخص شود چه آسيب هايي متوجه اقتصاد ملي ماست؟هفت محوري که آقاي احمدي نژاد ذکر کرد ه اند به علاوه موارد ديگر، جز» آسيب هاي اقتصاد کشور ماست و فکر مي کنم در مقام آسيب شناسي اقتصاد ملي، اختلاف نظري بين کارشناسان با گرايشات مختلف سياسي وجود نداشته باشد.2-نکته دوم، راه حل است که چگونه مي توانيم اقتصادمان را نجات دهيم. به دليل اهميت موضوع اقتصاد در کشور و آثار گسترده اي که در روابط اجتماعي و زندگي افراد و خانوارهاي ما دارد، ما نبايد موضوع اقتصاد را ابزاري براي تسويه حساب هاي سياسي قرار دهيم. آنچه که بيش از بحث آسيب اقتصادي مطرح است، سياسي کردن راه حل هاي مطرح شده است.به اين معنا که عده اي براي تسويه حساب هاي سياسي در مقام نقد برآمده اند و طرح را غيرمنصفانه ارزيابي مي کنند که اين جفاي بر ملت وناديده گرفتن حقوق ملي است، زيرا اندازه و حجم موضوع و اثر آن در زندگي مردم زياد است و بايد دولت، مجلس، کارشناسان، مسولان، نخبگان و سياسيون کمک کنند تا در يک فضاي منطقي، خارج از تنش و با گفت وگوي منطقي موضوع به بحث گذاشته و ارزيابي شود. نگراني جدي اکنون اين است که طرح از مسير اصلي خود يعني بررسي در فضاي کارشناسي در حال خارج شدن است.4-کساني که در آسيب شناسي اقتصاد کشور تفاهم داشتند، در برنامه چهارم راه حلي براي خروج از مشکلات اقتصادي دادند که همان آزاد سازي قيمت ها بود. يادآور مي شوم براي قيمت بنزين در سال 83، قيمت فوب خليج فارس (400 تومان) را پيشنهاد داده بودند. همان ها که اين پيشنهاد را دادند، اکنون نقد مي کنند که چرا قيمت بنزين را آزاد کرديد. اين سخن نشان مي دهد که آنها به دنبال اصلاح موضوع نيستند، بلکه دنبال تسويه حساب سياسي هستند و لذا در اين فضاي غبار آلود، مسائل کارشناسي مطرح نمي شود و فضاسازي نامطلوب صورت مي گيرد و اتفاقا راه هاي غيرمنطقي ممکن است پيش رود.5-اگر منافع ملي و خدمت به مردم هدف باشد الزام آن است که همه بايد کمک کنيم. وضعيت فعلي مثل آن است که يک بيمار وجود دارد و چاره اي جز جراحي نيست. جراحي هم حتما آثار و تبعاتي دارد تا بيمار خوب شود. حال اگر فردي بدون توجه به معيارهاي کارشناسي، اشکال بگيرد، همان اشکالات منجر خواهد شد که يا اصلا جراحي صورت نگيرد يا اگر صورت گرفت، به سلامت تمام نشود. بنابراين از همه صاحب نظران و سياسيون تقاضا مي کنم دست به دست هم بدهيم و يک فضاي منطقي و کارشناسانه به دور از جنجال ها فراهم کنيم تا از اين گردنه اقتصاد کشور به سلامت عبورکند.6-برخي از نمايندگان مجلس تاکيد دارند که بند بند اين طرح بايد از تصويب مجلس بگذرد. با توجه به اينکه اين موضوع اهميت زيادي دارد، بنابراين هرکاري که موضع تفاهم را تقويت کند، مورد تاکيد است. لذا نبايد برخي بحث ها، محل گفت وگو شود، زيرا به لحاظ کارشناسي، اعتقاد دارم قانون الزامات اجرايي شدن اصل 44 پاسخگوي اين نياز است و با اجرايي شدن آن قانون مي توانيم بسياري از نقص ها را برطرف کنيم، زيرا خيلي  مسائل در آنجا پيش بيني شده است و با عملياتي شدن آن قانون ضعف ها و نقص ها معلوم مي شود و بعد بايد به دنبال ترميم و اصلاح برويم. به لحاظ کارشناسي فکر کنم قانون الزامات اجرايي اصل 44 قانون اساسي که مصوب مجلس هفتم است، در اولويت است و در آنجا پيش بيني هاي لازم براي بخش هاي مختلف اين طرح شده است.7-وقتي مي پذيريم که بيماري در کشور وجود دارد و آن بيماري نهادينه شده،  پس هرچه بماند مزمن مي شود و جدا کردنش از بدنه کشور، هزينه را بالا مي برد. البته دولت هاي قبل هم اينگونه نبود که نمي شناختند. آنها هم متوجه اين بيماري شدند و آسيب شناسي ها خيلي تفاوت ندارد، اما عزم و اراده اي که بخواهد آن را اجرايي کند، نبود و يا ملاحظاتي وجود داشت يا مدت عمر دولت ها به گونه اي بود که وقتي موضوع شفاف و روشن مي شد وقتي مي خواستند وارد عمل شوند، دوره مسئوليتشان به اتمام مي رسيد، لذا مصلحت نمي ديدند وارد اين عرصه شوند. اگر دولتي اعلام آمادگي کرده که وارد اين عرصه شود بايد با همگرايي ملي کمک کنيم، البته حتما بايد کارشناسي شود.8-به عقيده نگارنده، براي هر دولت پس از آغاز کار يک الي دوسال طول مي کشد تا نسبت به موضوع توجيه شود و بعد که توجيه شد و تصميم گرفت که آن را عملياتي کند، با فشارهاي مختلف و مخالفت هاي سياسي مواجه مي شود. گاهي دولت ها که در قدرت قرار مي گيرند محافظه کار مي شوند و حاضر نيستند وارد صحنه شوند و شجاعت به خرج دهند و اين ريسک را بپذيرند. خوشبختانه شجاعت اصلاح و تحول در دولت نهم وجود دارد و با فضاي کارشناسانه مي توان از اين فرصت تاريخي به نفع ملت ايران بهره جست. بايد همه مراقبت کنيم که جلوي فرصت سوزي گرفته شود. صداي عدالت «معامله بزرگ ايران و اوباما‏» عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدالت به قلم دكتر كيهان برزگر‏ است كه در آن مي‌خوانيد؛آيا با روي كار آمدن اوباما در آمريكا، سياست خارجي ايران در منطقه تغيير خواهد كرد؟ ‏چنين تحولي بستگي به چگونگي انجام "تغيير" عملي و بنيادي در سياست خارجي آمريكا نسبت به پذيرش "نقش" و جايگاه منطقه‌اي ايران دارد. معضل جديد ايران و آمريكا، همزمان با تحولات جديد سياسي در منطقه بر محور "تثبيت نقش‌ها"ست. در اوضاع كنوني، دو كشور افزايش نقش يكديگر در منطقه را تهديدي عليه امنيت و منافع ملي خود در نظر مي‌گيرند و براي همين، تغيير در سياست خارجي ايران، هنگامي رخ مي‌دهد كه سياست خارجي اوباما بر محور خروج از اين تضاد استراتژيك استوار باشد.‏ نگاه غالب در ايران اين است كه با روي كار آمدن اوباما، تغييرات بنيادي در سياست‌هاي آمريكا نسبت به ايران رخ نخواهد داد و آمريكا با تداوم فشارهاي سياسي و تشديد تحريم‌ها، به نوعي ادامه دهنده سياست‌هاي بوش خواهد بود. چنين نگاه همراه با بدبيني و احتياط، ريشه در نگراني سنتي و استراتژيك دولتمردان و نخبگان ايراني دارد كه اساسا هدف اصلي سياست خارجي آمريكا در منطقه را به حداقل رساندن نقش سياسي ـ امنيتي ايران در نظر مي‌گيرند. از اين ديدگاه فرقي نمي‌‌كند كه رئيس‌جمهور دمكرات يا جمهوري‌خواه در كاخ سفيد حاكم باشد، چراكه سياست خارجي آمريكا در خاورميانه، پيرو يكسري اصول راهبردي و تغييرناپذير همچون حفظ "توازن قوا" و "تقويت نقش اسرائيل" است.‏چنين سياست‌هايي ايران را به عنوان منبع اصلي تهديد امنيتي در منطقه تعريف كرده و خواهان كمترين نقش براي اين كشور هستند.‏ از ديد ايران، تحولات جديد سياسي در منطقه به ويژه پس از بحران عراق در سال 2003، نقش منطقه‌اي ايران را افزايش داده است كه اين افزايش، مديون موقعيت ژئواستراتژيك ايران در نزديكي با بحران‌‌هاي منطقه‌اي (افغانستان، عراق، لبنان) و همچنين ايدئولوژي پوياي آن (عنصر شيعي) است كه در وضعيت جديد، قابليت بروز يافته‌اند. ‏ در چند سال گذشته، حل هيچ‌كدام از بحران‌‌‌هاي منطقه‌اي بدون توجه و اهميت دادن به "نقش" ايران موفق نبوده است. تحول جديد، ايران را در يك موقعيت برتر استراتژيك قرار داده است، به گونه‌‌اي كه نخبگان ايراني، خواهان بهره‌برداري از اين فرصت تاريخي در راستاي تثبيت نقش‌هاي سياسي ـ امنيتي ايران در منطقه و حل معضلات راهبردي با آمريكا هستند؛ مسأله‌اي كه مي‌تواند از تلف شدن انرژي سياسي ـ امنيتي ايران بكاهد و آن را در خدمت اهداف توسعه قرار دهد، اما تلاش ايران براي افزايش نقش منطقه‌اي در تضاد آشكار و استراتژيك با اهداف سياست خارجي آمريكا در منطقه است كه اساسا چنين تحولي را به ضرر منافع و امنيت ملي آمريكا، منافع متحدان سنتي آمريكا در جهان عرب و مهمتر از همه امنيت اسرائيل مي‌داند.‏ در سال‌هاي گذشته، دولتمردان آمريكا، همه انرژي خود را بر به حداقل رساندن نقش ايران در منطقه به ويژه حوزه خليج فارس و عراق متمركز كرده‌اند. تلاش در راستاي تغيير ساخت قدرت و سياست در عراق و روي‌ كار آوردن نخبگان هم‌فكر و طرفدار آمريكا با هدف ايجاد نوعي "موازنه جديد قوا" بين‌ ايران و عراق، ايجاد ائتلاف با حكومت‌هاي سني منطقه عليه ايران، حمايت از اسرائيل در راستاي فشار بر ايران و سرانجام مخالفت سيستماتيك و هدفدار با برنامه هسته‌اي، همگي با هدف جلوگيري از افرايش نقش ايران در منطقه هستند.‏ در نتيجه تداوم چنين سياست‌هاي تقابلي، ايران و آمريكا به‌ رغم دارا بودن منافع مشترك ژئوپلتيك در حفظ ثبات و امنيت منطقه‌اي ـ چيزي كه در بحران افغانستان، منجر به همكاري نزديك دو كشور شد ـ وارد يك فاز "تضاد استراتژيك سياسي، امنيتي" شده‌اند. ‏ به بيان ديگر، آنچه آمريكا از آن به عنوان سياست‌هاي مشروع در راستاي افزايش امنيت آمريكا ياد مي‌‌كند و تلاش دارد به آن دست يابد، همزمان از سوي ايران به عنوان كاهش امنيت ملي تلقي مي‌شود. مخالفت ايران با شكل اوليه توافق‌نامه امنيتي ـ سياسي عراق با آمريكا در همين چهارچوب است، چرا كه تثبيت حضور و افزايش نقش آمريكا در مرزهاي حساس غربي ايران، نه تنها يك تهديد مستقيم امنيتي است كه در بلندمدت، منجر به كاهش نقش استراتژيك ايران در حوزه‌هاي فوري امنيتي اين كشور مي‌شود. اين در حالي است كه تداوم چنين معضل استراتژيكي كه دو كشور را "دشمنان بنيادي" تعريف مي‌كند، به سود هيچ‌كدام از دو طرف نيست.‏ چالش اصلي ايران با دولت اوباما در چگونگي خروج اوباما از سياست خارجي بوش و ايجاد تغيير بنيادي در تعريف نقش منطقه‌اي ايران است. دولت اوباما بايد درك كند كه ماهيت قدرت و سياست در خاورميانه تغيير كرده و تمركز اصلي مسائل خاورميانه از غرب با محوريت منازعه اعراب و اسرائيل به مناطق شرقي با محوريت مسائل خليج فارس و عراق تغيير جهت داده است؛ بنابراين، نقش ايران را كه داراي توان بالاي بازيگري در هر دو منطقه حساس خاورميانه (خليج فارس و خاور نزديك) است، نمي‌توان ناديده گرفت.‏ به هم پيوستگي مسائل سياسي ـ امنيتي اين دو منطقه، نياز به بازتعريف نقش ايران در سياست خارجي آمريكا را اجتناب‌ناپذير مي‌‌كند. تأكيد بر سياست سنتي "توازن‌قوا" و حمايت "يكجانبه از نقش اسرائيل" در اوضاع كنوني نه كارآيي لازم را دارد و نه مورد پذيرش بازيگران مهم منطقه‌اي از جمله ايران است.‏ در همين چارچوب، دولت اوباما بايد بداند كه يك ايران داراي نقش منطقه‌اي به ضرر منافع ملي آمريكا نيست. نقطه اصلي شعار "تغيير" اوباما بايد بر اين محور استوار شود.‏بر خلاف نگاه غالب در آمريكا، معضل اصلي ايران و آمريكا در حال حاضر، دريافت "تضمين‌هاي امنيتي" ايران از سوي آمريكا نيست، چراكه ايران خود "توليد كننده امنيت" در منطقه است و ايفاي نقش آن براي ايجاد ثبات در منطقه حياتي است.‏ معضل اصلي در "تضاد نقش‌ها"ست؛ بنابراين، "معامله بزرگ" بيش از هر چيز بايد بر محور پذيرش و تثبيت "نقش" منطقه‌اي ايران صورت پذيرد. در آن صورت، شايد ايران بتواند مسائل خاور نزديك را در ازاي تثبيت نقش منطقه‌اي خود در حوزه‌هاي حياتي امنيتي و منافع ملي در خليج‌فارس و عراق سر و سامان دهد. ايران نيز بايد درك كند كه نفوذ سياسي و نقش ايران، همواره پايدار نيست و براي همين بايد از اين لحظه تاريخي و استثنايي در راستاي تثبيت نقش‌هاي سياسي ـ امنيتي خود در شرايط انتقالي خاورميانه، بيشترين بهره‌ را ببرد. همچنين پذيرش حق مشروع ايران در تداوم برنامه‌هاي صلح‌آميز هسته‌اي نيز بايد در چهارچوب تثبيت نقش ايران در منطقه باشد.‏ مردم سالاري «اقتصاد در مستطيل سبز» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مرم سالاري به قلم محسن دقت دوست است كه در آن مي‌خوانيد؛ امروز در تهران همايشي برگزار مي شود که هدف از آن، بررسي موضوع خصوصي سازي در رشته ورزشي فوتبال و يافتن راهکارهاي مناسب براي ايجاد فضايي با رويکردهاي انتفاعي و اقتصادي نسبت به برگزاري مسابقات مختلف در اين رشته پرطرفدار است. البته درک ضرورت مسئله و اجراي اينگونه جلسات و از اين جنس مباحث سالهاست که در جوامع پيش رو در زمينه ورزش و همچنين سازوکار اقتصادي مطرح بوده و عملکرد امروز اين کشورها نشان مي دهد که آنها توانسته اند با کاربردي نمودن تکنيک هاي اقتصاد باز و اشاعه تفکرات اقتصاد غيردولتي، به پيشرفت هاي پايدار و خيره کننده اي چه در زمينه اين نوع خاص از ورزش و چه در رابطه با عوايد مالي حاصل شده دست يابند. اگر فعل و انفعالات در عرصه هاي ورزشي را مدلي کوچک از نوع تبادلات جاري در جامعه بدانيم، آنگاه اوضاع و احوال موجود در رشته فوتبال مي تواند شماي کلي از وضعيت ورزش کشور را به دست دهد. در اينجا مقصود از تبادلات اجتماعي نوع مناسبات بين مردم و حاکميت به خصوص از نظر نوع نگاه و شيوه مديريتي دولت نسبت به جنبه هاي گوناگون زندگي اجتماعي مردم است که اقتصاد و مسائل وابسته به آن از محوري ترين اين جنبه هاست. تعمق و تبادل نظر براي تحول ساختار اين بخش در کشور ما که داراي يک نظام اقتصادي سراپا وابسته به دولت است و به بالطبع در هر بخشي که نياز به تمهيدات اقتصادي در آنجا باشد همين نوع نگاه حاکم مي شود، از اهميت مضاعفي برخوردار است. نحوه روبه رو شدن با مقوله اي با عنوان "ورزش" به ويژه در بعد قهرماني آن در کشور ما در دوران پيش از انقلاب از دو عامل متاثر بود. نخست باورهاي فرهنگي عامه مردم و در کنار آن نوع برخورد رژيم شاهنشاهي که با محدود کردن امکانات و لوازم، ورزش را در جايگاهي تشريفاتي و تجملاتي عرضه نمود. البته اين وضعيت با روند خفيفي در سالهاي پاياني حکومت اين رژيم رو به دگرگوني گذاشته بود. در اين بين ورزش قهرماني در ابعاد داخلي و بين المللي در سالهاي ابتدايي انقلاب اسلامي به علت شرايط حاکم بر فضاي اجتماعي کشور دوران سکون و رکود را طي کرد. در ايام دفاع مقدس نيز همين وضعيت البته با تغييراتي محسوس قابل مشاهده است، اين تغييرات از آن جهت پديدار گشتند که از سويي کشور به بار تبليغاتي حاصل از ارتباطات برون مرزي ورزشي نياز داشت و از سويي ديگر حتي با وجود مضيقه هاي امکاناتي، پتانسيل و استعداد جوانان ايراني امکان کسب مقام و حضور شايسته در ميادين خارجي را فراهم کرده بود. با گذشت چند سال و فاصله گرفتن از آن شرايط و با قرار گرفتن کشور در معرض برنامه ريزي قاعده مند، به تدريج در اين حوزه ديدگاه هاي حرفه اي شکل گرفتند و لزوم حرکت بر طبق اصول و ضوابط شناخته شده بيش از پيش احساس شد. در وهله نخست بايد اين باور وجود داشته باشد که ادامه روند فعلي نه به سود اقتصاد و نه به نفع ورزش و فوتبال است، بنابراين تغيير جهت نيازي حياتي است و پس از درک اين فوريت به ساماندهي مسئله پرداخته شود. فعاليتهاي اقتصادي در ورزش عمدتا در قالب برگزاري مسابقات و حواشي آن معني مي يابند، بنابراين نيازمند "باشگاه هايي" هستيم که به عنوان متولي راهبري تيم هاي شرکت کننده در مسابقات عمل نمايند که از منظر علوم اقتصادي اين باشگاه ها همان بنگاه هاي اقتصادي هستند که بايد به ايجاد تعادل بين منابع و مصارف خود بپردازند و لاجرم مي بايست که کارکردي توليدي داشته و در حيطه تعاريفي که از يک نظام اقتصادي وجود دارد بگنجند. اين مکانيسم زماني کاملا محقق مي شود که باشگاه هاي ما از نظر تمامي شاخصه ها، از حقوق مالکيت تا مديريت علمي و از استقلال در تصميمات تا استفاده از الگوهاي کارآمد و تضمين شده در سرمايه گذاري و درآمدزايي، و نيز از لحاظ قوانين و مقرراتي که در دامنه فعاليتي آنها وجود دارد، تحت لواي کارشناسي دقيق و راهبردي درازمدت قرار گيرند.   متاسفانه وضعيت فعلي به قدري از اين معيارها دور است که انتقال و حتي دورنماي روشني جلوه گر نمي باشد. سواي مبحث سياست زدگي که اکثر ارکان زندگي اجتماعي ما مبتلاي به آن است، از طرفي به دليل اقبال عمومي و وسعت درگيري افکار عمومي، حجم و ابعاد بهره هاي تبليغاتي در رشته فوتبال آنچنان فراگير است که دولت به راحتي راضي به دل کندن از اين انحصار محبوب نيست و از طرف ديگر بار مالي باشگاهداري با توجه به هزينه کردهاي بي رويه و حمايتهاي بدون حساب دولت در اين بخش به حدي رسيده است که کسي جز خود دولت توانايي اداره آن را ندارد.   اين امر آشکارا در سيماي مسابقات فوتبال در کشور و باشگاه هاي بزرگ و کوچک درگير در آنها به خوبي قابل مشاهده هستند. اکنون در مسابقات معتبر داخلي، باشگاهي که به صورت کامل مولفه هاي غيردولتي بودن را دارا باشد وجود خارجي ندارد و حتي در ميان صنايع و سازمانهاي وابسته به دولت، تنها آنهايي که از تمکن مالي بسيار خوبي برخوردارند امکان عرض اندام در اين حوزه را دارند. اين مسئله عاملي شده است که تغييرات ذاتي در وضعيت مادي يا مديريتي مراکز دولتي




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن